«۱»
به صبرِدلِ روزه داران قسم
به آن رخوتِ صبحگاهان قسم
به بی حالی وتنبلی های روز
به افطار و آن خط پایان قسم
به بوی بدِنایِ هر روزه دار
به خوابیدنِ کارمندان قسم
به تعطیلیِ صبح وظهرونماز
به دَربستنِ آن مدیران قسم
به آن موجِ منفی که می خیزد
از درونِ ادارات و اُرگان قسم
به حتّا نگهبان ودربانِ در
که گاهی شود شیرِغُران قسم
«به حیرانیِ مؤمن ومؤمنات
زاین وضعِ بی سر وَسامان قسم:
[که تکلیفِ اونیست روشن هنوز
که خندان شود یا که گریان،قسم»
به سوگندهایِ شِدادوغِلاظ
که مؤمن خورَد با چه ایمان،قسم
به کارِزمین ماندهٔ “بندگان”
به اشکِ صغیر و یتیمان قسم
به دلمردگی های شادی گریز
و پژمردگی هایِ یاران قسم
به آن “برتراز گوهرآمدپدید”
به نقاش و شعرآفرینان قسم
به آن نغمه پرداز وبازیگران
به آن اخترانِ فروزان قسم
به آن کودک کار در هر کجا
به ویژه کنارِخیابان قسم
به آن کارورزی که زحمت کش است
ویا خیلِ آن کشتکاران قسم
به هرکس که می داری اش دوست تر
به نیکوترین ها به خوبان قسم:
خدایانگفتی ریا را قبول نداری؟
تو را جانِ خوبان قسم
ببین پس، ریاکاری از حد گذشت
به جانِ خودم یا رفیقان قسم
وحالا تو را یک به یک می دهم
به این برترین نامداران قسم:
خدایا به موسا و عیسای مسیح
به آن خاتم و ختمِ اینان قسم
به هریک از این “احسن الخالقین”:
زن و کودک و پیرمردان قسم
بیا و درِ خُرّمی باز کن
تو را جانِ هریک ازاینان قسم
توکاری بکن تا که اوضاعِ ما
بیفتد به دستِ درستان قسم
ریا را بکن ریشه کن جانِ من
نده دستِ این بایگانان قسم
(همیشه بزرگان به ما گفته اند
که کِرم از خودِ این درختان) قسم
برای مثال، این یکی را شِنو
به جانِ جوانان و پیران قسم:
به اندک گروهی چه ها داده ای
گروها گروهی فقیران، قسم
تو دادی به “محصولی”و “خاوری”
به ما هم بده چند تومان قسم:
دلار و یورو و پوند حتّا فرانک
“همان ها” که دادی به آنان قسم
در آمارها دیده ای خط فقر؟
به آن خطّ و آن فقرِ ایشان قسم
اگر نامه ای داد باید، بگو
بده یک نشانی و فرمان قسم
که من چندخطی نویسم به تو؛
به مضمونِ “ای پاک یزدان”، قسم
اگر می شود، زود کوتاه کن
از این زندگی، دستِ دزدان قسم
خدایا چه رازی ست در کارِ تو
به حقّ ِ مناجاتِ چوپان قسم
اگر مطلبی هست با ما بگو
کسی نیست جز من و یاران، قسم
مرا از تو یک پرسشِ دیگراست
بگو راستش را به قرآن قسم
که آیا توبودی که سویِ زمین
فرستاده ای این فقیهان قسم
و یا عکسِ آن، این فقیهان تورا
فرستاده اند آسمانان ،قسم؟
خدایا فقیهان همان اَند که
به بازیچه گیرندکیهان قسم
به آسانیِ آبِ خوردن کنند
“حرام”اَت “حلالِ” رئیسان قسم
گهی قندِ بلژیک (*)و گَه گُربه(**) را
بنا بر روایت، بدین سان قسم
به فتوا حرام و حلالش کنند
که سودی بگیرند اَز- آن قسم
گمان می کنم وقت به آن شد که باز
سخن گویم از روزه داران ، قسم
چه تأثیر دارد چنین روزه ای
برای نحیف و ضعیفان، قسم
که آن روزه دارانِ گردن کلفت
مکیدند خونِ ضعیفان قسم
عجب دارم از این عباداتِ تو
که یکسر ریا گشت و دکّان قسم
تو از ما چنین روزه ای را مخواه
که آن هم نه ثابت به دوران، قسم
گهی در بهاران و گاهی خزان
گهی در تَموز و زمستان قسم
بفرما فقیهان خود را که زود ِ
شستی بدارند اینان قسم
به فتوا درآیند واین روزه را
دگرگونه سازند و آسان قسم
«۲»
فضولی اگرشد خدایا ببخش
نبستیم جُز با تو پیمان، قسم
اَحَد هستی و بی گمان لاشریک
نه همچون خدایانِ یونان، قسم
صدالبته دانایِ کُلّی و نیست
زِ چشمِ تو یک نکته پنهان قسم
ولی لازم آمد گزارش دهم
تو را من زکردار شیطان قسم:
خدایا “دوجین”بنده ات بر زمین
شماریده خود را خدایان قسم
برایت شریکی تراشیده اند
به نامِ ” ولیّ ” و امامان قسم
سه تن را شفیعِ قیامت، به ما
نشان داده از پیشوایان قسم
و افزون بَر این، آن سه معصوم را
شفابخشِ چشمانِ کوران قسم
و بدتر از آن،تازگی ها کسی(***)
(که دزدیده،نام از پزشکان)قسم
چنین گفته: ” من، مدتی بوده ام
یکی از پزشکانِ میلان” قسم
سپس گفته : «من،تُربتِ کربلا
برایِ یکی از مریضان»، قسم
«که بیماریِ او پروستات بود
به مقعد نهادم زِ احسان» قسم
«پزشکانِ میلان چو این معجزه
زِ تربت بدیدند وایمان»، قسم
«زِ حیرت گزیدند انگشتِ خود
یکایک به تیش و به دندان»، قسم
«چو اعجازِ تربت بشد آشکار
نه انکار دیدم نه کُفران»،قسم
«ازین رو پروستاتِ میلانیان
از آن پس همه تَحتِ درمان»، قسم
خدایا یکی یا دوتا نیست که
فزون تر شمار از هزاران، قسم
اگر شکوه را بیش از این کِش دهم
شود قصهٔ روح و سوهان قسم
بگردانم این پرده را بنده پس
به یک پرده از پرده داران، قسم
ولی بار دیگر تو را می دهم
قسم هائی از مایهٔ جان، قسم
که این بخشِ زیرین که می آوَرَم
مُهِّمَش بدان و مَپیچان، قسم:
«به”سیما”یِ مردم فریب و صدا
که رفته به جِلدِ شبانان»،قسم
«به آن جامِ جم، آن که پنداشته
خلایق همه گوسفندان»، قسم
«به تصویرِ جعلیش از زندگی
که از دیده ها نیست پنهان»،قسم
«به آلودگی هایِ تصویر وصوت
زِ مَدّاح و از گریه خوانان»، قسم
«به اخبار و تفسیرِ مَردُم فریب
که دائم کند بمب باران»، قسم
«به آن انتخاباتِ پرشور که
بشد جورِ دیگرنمایان»، قسم
«به پرسشگرانی که بی اسلحه
به کوی آمدند و خیابان»، قسم
«به سرکوبِ خونینِ پرسشگران
به دستِ بسیج وسپاهان»، قسم
«به خونِ پسرها و آن دختران
که شد نقشِ دیوار و ایوان»، قسم
«به کهریزک و قتل هائی که شد
در آن جا به فرمانِ دیوان»، قسم
«به روح الامینی، محمد، امیر
“ندا”یِ شهیدِ خیابان»، قسم
خدایا ندیدی تو آخر مگر
همان را که دیدند کوران، قسم؟
نمی بینی آخر که یک اندکی
سوارند بر کُلِّ ایران، قسم؟
نبینی که چون گوی و چوگان دهند
بر این پهنهٔ خاک جولان، قسم؟
خدایا چراسنگ را بسته ای
رها کرده ای سگ به میدان، قسم؟
چرا اَهرُمِ کارِ ما”بندگان”
سپاری به دستانِ دونان، قسم
اگرچه خدائی و من بنده ام
ولی حرف دارم فراوان قسم
برای تو کاری مگر دارد این
که از نو بسازی تو انسان، قسم؟
نگفتی مگر “کُن” پس آن گه “یکون”
و دنیا پدید اینسان، قسم؟
بیا بارِ دیگر بگو “کن” ولی
جهان را بگردان گلستان، قسم
پنجم خرداد نود ودو تهران
زیرنویس ها:
*آن طور که معروف یاشایع است در دورهٔ[به احتمال)مظفرالدین شاه،بابت ورود قند”بلجیک”، به یکی از اعاظمملاها “حق چای” پرداخت نشده بوده است؛ملا نیز بالای منبر اعلام می کند چون از پودر استخوان مرده برای سفید کردن قنداستفاده شده،بنابراین حرام است.تاجر مربوطه که اوضاع راپس می بیند وظیفه به جا آورده مبلغ متنابهی تقدیم می کند، آقا نیز فتوای دیگری بدین مضمون صادر می فرماید: درست است که خوردن این قند حرام(مکروه؟) است اما اگر پیش از گذاشتن در دهان وارد چای کنند وغسل دهند حلال وطیب می شود. گویا ریشه قند درچای فروبردن پیش از گذاشتن در دهاننیز همین باشد.فالله خیرا من غیب والشهاده.
**داستان گربه راهم که می دانیم عبید چه گفته است: گربه ای از خانه شیخی مرغی به دندان گرفت، در حال فرار شنید که زن شیخ فغان سر داد و گفت: حاج آقا گربه مرغ را برد، شیخ با خونسردی گفت: ملالی نیست قرآن را بیاور. گربه باشنیدن این سخن بلافاصله مرغ را رها کرد و گریخت. از او پرسیدند: تو را چه پیش آمد که مرغ را رها کردی؟ گفت: شما این ها را نمیشناسید اکنون یک آیه از قرآن پیدا میکند و فردا بالای منبر گوشت گربه را حلال اعلام میکند!
***ازدستاوردهای ظهور “دکتر احمدی نژاد”رئیس جمهور کشور ایران،یکی اش تقدیم “دکتر روازاده”است به بشریت! این عنصرکه خودرا دکتر می نامد، طی برنامه های سخنرانی که از رسانه های رسمی هم پخش شده و می شود ادعاهای عجیب وغریبی که حتّا مرغ پخته هم از شنیدنش می خندد،می کند.ازجمله همان داستان تربت امام! می گوید مدتی دریکی ازبیمارستان های میلان(؟) مشغول بوده. آن جا با یک بیمار که از سندرم “لاعلاج پروستات” رنج می برد، رو به رو می شود؛ازپزشکان بیمارستان می خواهد که بیماررا برای مدتی کوتاه دراختیارش بگذارند،اما چون هیچ توجیهی برای این کارنداشته، مخالفت می شود تا این که روزی با بیمارموصوف تنها می شود وبه او می گوید خودرا به اوبسپارد ومطمئن باشد معالجه خواهد شد.بیمار می پذیرد. “دکتر” روازاده بلافاصله ازجیب خود تربت کربلا درآورده و درمقعدبیمار می چپاند. چپاندن همان و آب روی آتش ریختن نیز همان. پزشکان پس از این که از بهبود کامل بیمارباخبرمی شوند،شیوه ی درمان را می خواهند.اونیز از جیبش مقداری تربت کربلا درآورده نشان می دهد ومایه ی حیرت آنان می شود. روازاده مدعی ست تازمانی که درمیلان بوده دیگرهیچ بیمارپروستاتی وجود نداشته است.