دشمنان آنگ سان سوچی؛ زن ستیزان مستبد و مدافعان خشونت

این فقط دست راستی ها و حامیان تداوم سیاست های امپریالیستی در غرب چون جورج بوش نیستند که از گفتمان حقوق بشر سوءاستفاده سیاسی می کنند تا به اهداف سلطه جویانه خود برسند. بسیاری از بنیادگرایان مذهبی، تمامت خواهان و غرب ستیزان راست و چپ نیز فقط زمانی به یاد حقوق بشر می افتند که با اهداف سلطه جویانه و ایدئولوژی سیاسی آنها هماهنگی وجود داشته باشد. کاربرد معیارهای دوگانه یک بام و دو هوا، و ضد و نقیض در گفتار و کردار این گونه هواداران مغرضانه و موسمی از حقوق بشر، بسیار مرسوم است.

یک نمونه جالب و جدید وطنی از این گونه بازی سیاسی با گفتمان حقوق بشر، مورد میانمار (برمه) است که اخیرا عده ای به ظاهر در دفاع از حقوق بشر مسلمانان میانمار و در باطن با هدف مختل کردن فرایند دمکراسی و اصلاحات در آن کشور و به ویژه به قصد ضربه زدن به محبوبیت خانم آنگ سان سو چی، رهبر جنبش دمکراسی خواهی میانمار و به الگوی سیاسی مطلوبی که ارائه داده است، به تلاش افتاده اند.

آنگ سان سوچی رهبر جنبش دمکراسی خواهی برمه

برای مثال در روزهای اخیر آیت الله علی خامنه ای، در یک محفل قرآنی ضمن سخنان همیشگی خویش علیه “دشمن” یعنی “غرب” به موضوع درگیری های قومی در میانمار اشاره کرده اعتراض کرد که “… دارند هزاران انسان مسلمان فدا می شوند، مدعیان دروغین حقوق بشر لب تر نمی کنند.”

آیت الله خامنه ای حملات خود را نه متوجه حاکمان نظامی میانمار و بودائیان افراطی که حقوق اقلیت مسلمان آن کشور را ضایع کرده اند، بلکه علیه مدافعان حقوق بشر متمرکز کرده ناصادقانه آنها را متهم به سکوت در قبال کشتار و آزار مسلمانان کرد.

ارگان های تبلیغاتی حکومت ایران هم بلافاصله در وسایل ارتباط جمعی نظیر روزنامه کیهان، سایت رجانیوز، و پرس تی وی حرف های رهبر خود را تکرار کردند. چند روز بعد (سوم مرداد ۱۳۹۱) تظاهراتی نیز در مقابل دفتر سازمان ملل در تهران ترتیب داده شد که طی آن خواستار متوقف کردن کشتار و نقض حقوق بشری مسلمان های برمه (میانمار) شدند.

اینکه امروز آقای خامنه ای و افرادی دیگر سکوت و بی اعتنایی خود به نقض حقوق بشر در برمه را حداقل در مورد بخشی از مردم آن شکسته اند و به صف معترضان بین المللی و “غربی” پیوسته اند می توانست قدم مثبتی باشد. چرا که همه مدافعان حقوق بشر باید نقض حقوق انسانی مردم برمه بویژه اقلیت مسلمان آن را محکوم کنند، اما بی صداقتی و اهداف سیاسی در پشت این موضع اعتراضی و نوع موضع گیری است که آن را به سواستفاده از گفتمان حقوق بشر تبدیل می کند. چرا که این آقایان نه دیکتاتوری نظامی در میانمار و نه افراطیون بودائی، و نه دولت چین که حامی مهم نظامی هائی بوده است که هنوز قدرت اصلی را در دست دارند، بلکه اصلاح طلبان، اپوزیسیون ملی و دمکرات و حامیان غربی آن و به وِیژه سازمان های مدافع حقوق بشر را مورد حمله و ملامت خویش قرار داده اند.

یعنی همان سازمان هایی که سال هاست صدای مظلومیت مردم میانمار، از جمله اقلیت مسلمان “روهینگیا” بوده اند. و طرفه تر اینکه یکی از نویسندگان ایرانی منتقد رژیم نیز که تاکنون مطلبی در مورد مسلمانان برمه و در محکومیت “شورای حکومتی نظامی” و دهه ها نقض حقوق بشر از جمله ۱۵ سال حصر خانگی خانم سوچی ننوشته بود، ناگهان و مشابه رسانه های دولتی نوک تیز حمله را نه بر روی نظامیان و عاملان و آمران خشونت بلکه علیه خانم آنگ سان سوچی که خود از قربانیان خشونت دولتی بوده، قرار داده است.

اتهام ها و ادعاهای دروغین علیه مدافعان حقوق بشر:

باید به این امر اشاره کرد که، مدافعان پیگیر حقوق بشر امروز نیز مثل سال های پیش همچنان علیه خشونت ها در حق اقلیت مسلمان و اکثریت غیر مسلمان میانمار می نویسند و می گویند و اعتراض می کنند. یکی از مفصل ترین گزارش های تحقیقی درباره وضعیت ستمزده مسلمانان روهینگیا توسط سازمان “عفو بین الملل” در سال ۲۰۰۵ منتشر شد و نمونه گزارش های اخیر این سازمان و نیز “دیدبان حقوق بشر” را ذیلا می توان مشاهده نمود.

ضمنا نه تنها سازمان های غیردولتی مدافع حقوق بشر، بلکه بسیاری از دولت ها از جمله دولت کنونی آمریکا نیز نسبت به نقض حقوق مسلمانان روهینگیا ابراز نگرانی کرده اند. جمعه گذشته سفیر جدید آمریکا در میانمار اعلام نمود که مبلغ ۳ میلیون دلار کمک به صورت مواد غذائی به مردم آسیب دیده منطقه درگیری ارسال می‌کند.

پرسش اینجاست که چرا ارگان های تبلیغاتی دولت ایران و حتی برخی از روشنفکران، ناگهان و فقط امروز به یاد مسلمان های برمه افتاده اند؟! چرا فقط امروز دلشان برای مسلمان های روهینگیا سوخته است و چرا قبلا صدای اعتراض شان به نقض حقوق بشر در میانمار را نشنیده بودیم؟ آیا این آقایان نمی دانستند بسیاری از مسلمان های منطقه غرب برمه ده ها سال است که در شرایط بسیار بد و خشونت آمیز درکنار مرزهای میان بنگلادش و برمه در وضعیتی مشابه اردوگاه پناهندگان به سر برده اند و حتی از حق شهروندی محروم بوده اند؟ آیا نمی دانستند که دولت نظامی و دیکتاتور حاکم در برمه (میانمار) سال هاست که نه تنها اقلیت مسلمان، بلکه تمامی مردم برمه را تحت شدیدترین سرکوب ها نگاه داشته است و یکی از عوارض منفی این دیکتاتوری همانا تعمیق و تشدید اختلافات قومی و درگیری های فرقه ای خونین در این کشور بوده است؟ آیا آنها از دهه ها تبعیض و خشونت به ویژه علیه اقلیت مسلمان (چهار در صد جمعیت برمه) که عمدتا در منطقه عقب مانده و فقیر اراکان ساکن هستند بی خبر بوده اند؟ آیا نمی دانستند که مدتهاست که این شرایط اسفبار را کارشناسان سازمان ملل “بحران مزمن” نامیده اند؟ زیرا صدها هزار مسلمان روهینگیا در برمه یکی از اقلیت های “بدون دولت” آسیا را تشکیل می دهند و هر بار که شرایط اقتصادی وخیم تر می شود و بحران های سیاسی و یا اغراض سیاسی خونتای نظامی ایجاب می کند به درگیری های فرقه ای و قومی دامن زده می شود.

سخنگویان حامی مسلمانان “روهینگیا” بارها گفته اند که تبعیض، ستم و خشونت علیه آنان از طرف بودائیان افراطی و دولت نظامی برمه بیش از ۳۰ سال است که اعمال می گردد. برای مثال شیخ سلیم الله حسین عبدالرحمن رئیس سازمان همبستگى روهینگیا در همین زمینه اظهار داشت که “برمه در سال ۱۹۷۸ بیش از ۳۰۰ هزار مسلمان را از این سرزمین به بنگلادش تاراند و در سال ۱۹۸۲ نیز دولت برمه تابعیت مسلمانان را لغو کرد و اعلام کرد که اینها مهاجران غیر قانونى به این کشوراند.” وى افزود: در سال ۱۹۹۲ نیز برمه حدود ۳۰۰ هزار نفر از مسلمین را به بنگلادش کوچ داد.

این دولت سیاست ریشه کنى را در مورد مسلمانان به کار برده و سعى مى کند با برنامه هاى تنظیم خانواده، جمعیت بازمانده از آنها را محدود و محدودتر کند. به عنوان مثال ازدواج دختر مسلمان بیش از ۲۵ سالگى و پسر مسلمان بیش از ۳۰ سالگى ممنوع شده است.”

 

چرا امروز؟

آیا تاریخچه چندین دهه تبعیضات و نقض حقوق بشر در میانمار و نقش دیکتاتوری نظامی در تداوم آن این پرسش طبیعی را ایجاد نمی کند که بدانیم چرا رژیم و هم آوایانش تا امروز دراین باره ساکت بوده اند؟ واقعیت غم انگیز پشت این بازی سیاسی این است که امثال آقای خامنه ای و عوامل تبلیغاتی او چون “کیهان” صلاح نمی دیدند که از خونتای نظامی میانمار- متحد نزدیک دولت چین – انتقاد کنند حتی اگر حقوق بشر نه تنها میلیون ها انسان بودایی و غیرمسلمان (که لابد اصلا مطرح نیستند) بلکه انسان های مسلمان مورد حمایت آنها نیز مورد ظلم و جور آن رژیم قرار گیرند.  چرا؟ چون رژیم نظامی برمه هم جنس سیاسی خود این آقایان بوده است و در صحنه بین المللی نیز نقش دشمن “دشمن” آنها، یعنی “شیطان بزرگ” را بازی کرده است.

در واقع حکومت نظامی حاکم در میانمار از طرف اروپا و آمریکا به دلیل کودتا، نقض گسترده حقوق بشر، از جمله حصر خانگی رهبر ائتلاف ملی برای دمکراسی (یعنی خانم سوچی)، تحت فشار و تحریم های هوشمندانه اقتصادی و سیاسی قرار داشته است. لذا مگر می شود به خاطر حقوق بشر گاه با آمریکا و اروپا و نیز سازمان های غیردولتی حامی حقوق بشر هم صدا شد؟ و یا مگر می شود مثل “غربی”ها به جنایات روسیه علیه مسلمان های چچن اعتراض کرد؟ مگر می شود مثل “غربی”ها علیه نقض حقوق بشر مسلمان های اویغور چین به دولت چین اعتراض کرد؟ مگر می شود علیه کشتار هزاران مسلمان سوری به دولت متحد خود در سوریه اعتراض کرد؟ خیر نمی شود، اعتراض این آقایان همیشه باید متوجه موارد نقض حقوق بشر در آمریکا و اروپا و یا کشورهای حامی “غرب” باشد و بس.

اما چرا امروز می توان برای مسلمان های میانمار دلسوزی نشان داد و تظاهرات کرد و مقاله نوشت؟ درست به این دلیل که اخیرا خونتای نظامی ضد “غرب” میانمار در اثر مبارزات مردم و فشارهای اقتصادی و سیاسی “غرب” مجبور شده است قدری کوتاه بیاید و بخشی از زندانیان سیاسی را آزاد کند، از جمله خانم سوچی را از حصر خانگی رها کرده و با او که رهبر حزب اپوزیسیون ملی است وارد گفتگو و مذاکره شود، به انتخابات آزاد تن داده و انتخاب ۴۴ تن از حزب اپوزیسیون از جمله خود خانم سوچی به پارلمان را به رسمیت بشناسد.

در نتیجه میانمار می رود که به تدریج وارد همزیستی مسالمت آمیز با کشورهای مختلف دنیا از جمله آمریکا و اروپا شود و در صورت پیشرفت فرایند آزاد سازی (لیبرالیزاسیون) و اصلاحات، تحریم ها علیه میانمار لغو می گردد و این کشور که طی دهه های اخیر تمامی اقتصادش در کنترل نظامی های وابسته به چین قرار گرفته بود و از فساد و ایستایی و عقب ماندگی اقتصادی و خفقان سیاسی رنج می برد، خواهد توانست وارد تعامل همه جانبه و شفاف با بخش های مختلف اقتصادی و سیاسی جهان امروز گردد و بتواند از منابع ملی و بین المللی به نحو بهتر و واقع بینانه تری در راه توسعه خود استفاده نماید.

آیا هماهنگی ناقضان حقوق بشر و بدخواهان خانم سوچی در ایران و میانمار تصادفی است؟ نه نظامیان و مافیای قدرت در میانمار و نه مستبدان خشونت طلب زن ستیز در ایران مایل هستند فرایند دموکراسی در میانمار با موفقیت به پیش رود.

الگوی مقاومت و مبارزه برای دموکراسی که مردم میانمار به جهان ارائه داده اند، به ویژه وجود خانم آنگ سان سوچی، یک زن قوی به مثابه نماد رهبری خشونت پرهیزکه به جای گفتمان “دشمن” و پارادایم فرسوده و نابه هنگام “غرب”ستیزی، آماده است تا با اعتماد به نفس ملی با همه کشورها، ملت ها، و تمدن ها تعامل مسالمت آمیز داشته باشد، باعث آشفتگی و عصبانیت تمامت خواه ها و کینه جویان و مرتجعان شده است.

نظامیان حاکم اگرچه در اثر مقاومت و مبارزات مردم میانمار و ایستادگی رهبران دمکراتی چون آنگ سان سو چی، فشارهای بین المللی حامیان دمکراسی، و نیز تحریم های اقتصادی و سیاسی، ناگزیر به عقب نشینی و دادن امتیازاتی به اپوزیسیون شده اند، اما هنوز حاضر به جا به جایی قدرت و رقابت سالم انتخاباتی با رقبای سیاسی خود نیستند و تلاش دارند که با کنترل و مهندسی روند دمکراسی از بالا و پس از لغو تحریم ها، دوباره امتیازات محدود را از مردم پس گرفته، بستر دمکراسی را سد کرده و اقتدار همه جانبه خود را باز پس بگیرند.

آنها از محبوبیت خانم سو چی و احتمال قوی پیروزی او در انتخابات آتی وحشت دارند. بنابراین با ایجاد اختلال در کار دولت میانه رو جدید، از جمله دامن زدن به درگیری های خونین فرقه ای تلاش دارند افکار عمومی را در داخل و نیز در عرصه بین المللی برعلیه اصلاح طلبان بویژه خانم سوچی بشورانند.

کارشناسان امور میانمار، برای مثال برتیل لینتنر(Bertil Lintner) ، روزنامه نگار معتبر سوئدی ساکن تایلند و نویسنده چند کتاب درباره تحولات سیاسی آسیا، معتقدند که نظامیان این کشور به طور موذیانه ای به آتش درگیری های فرقه ای اخیر دامن می زنند تا خانم سوچی را در مخمصه قرار داده وادار به موضع گیری به نفع مسلمانان نمایند تا در نتیجه آن او حمایت بخش زیادی از بودائیان را از دست بدهد. اگرهم او موضع صریحی در دفاع از حقوق مسلمانان روهینگیا نگیرد به وجهه او در انظار بین المللی ضربه می خورد. بنابراین مناقشات خونین قومی و فرقه ای در هر حال به ضرر دموکراسی خواهان می باشد و لذا حربه ای است کثیف در دست نظامیان برعلیه خانم سوچی و روند دموکراسی در میانمار و به نفع سلطه مجدد نظامی ها.

البته “ائتلاف ملی برای دموکراسی” در مورد اقلیت مسلمان برمه، بخصوص روهینگیا با احتیاط سخن گفته است، چرا که اکثر مردم برمه آنها را نه شهروند برمه ای، بلکه “مهاجران غیرقانونی بنگلادشی” تلقی می کنند. با وجود این، ماه گذشته به دنبال شدت گرفتن مجدد درگیری های خونین در ایالت اراکان و حاد شدن مجدد مناظرات بر سر مسائل قومی در برمه، خانم سوچی ضمن ملاقات با رهبران اقلیت مسلمان، اعتراض خود را نسبت به خشونت ها و حق کشی ها بیان کرده، خواهان مجازات قانونی مجرمان گردید.

او گفت: “شاید عده ای از آنچه می گویم خوششان نیاید، اما من باید آنچه را که لازم است گفته شود بگویم چه خوششان بیاید، چه نیاید. وقتی شما در جامعه ای اکثریت را تشکیل می دهید، در واقع طرف قوی تر هستید. اگر قویتر هستید، پس باید با گذشت تر و مهربانتر باشید. من دوست دارم همه گروه ها و اقوام در برمه با هم مناسبات خوب داشته باشند بدون توجه به تفاوت های مذهبی و قومی.”

طبق آخرین خبرها، خانم سوچی در اولین نطق پارلمانی خود، از این فرصت تاریخی استفاده و به اهمیت مسئله قومی در برمه نیز پرداخته است. او بر ضرورت وضع قوانینی در حمایت از اقلیت‌های قومی، برای تبدیل برمه به کشوری واقعا دموکراتیک بر مبنای حقوق مساوی و احترام متقابل شهروندان تاکید کرده است.

درس هایی از میانمار: خشونت پرهیزی و اخلاق مدنی

برمه نیز مانند برخی دیگر از کشورهای جهان که در نیم قرن گذشته مسیر خشونت پرهیز را برای رسیدن به دمکراسی انتخاب کرده اند، به دلیل داشتن رهبری با سرمایه اخلاقی چون آنگ سان سوچی و فشارهای جهانی مجبور به پایان دادن به حصر خانگی خانم سوچی، آزادی حزب او و اجازه شرکت آنها در انتخابات شد. ولی مهمتر اینکه خانم سوچی سیاستمداری با اخلاق و صلح جو است که همواره در پیام‌هایش برای هواداران خود و برای رهبران برمه، آنها را به پرهیز از خشونت دعوت کرده است. این خصیصه خانم سوچی تا حد زیادی ناشی از اعتقادات و باورهای بودایی و گاندیستی اوست ولی ضمنا از نظر عملی و برای رسیدن به دمکراسی نیز روش مناسبی است. خشونت پرهیزی چند مرحله دارد که خانم سوچی از این مراحل گذشته است.

مرحله اول اعتقاد به سیاست گاندیستی است که خود همزمان معتقد به خشونت پرهیزی و دموکراسی فراسوی هرگونه دین سامان یافته است؛ دوم اینکه خانم سوچی اعتقاد دارد که بهترین راه آگاهی دادن به شهروندان استفاده از همین روش پرهیز از خشونت است؛ و مرحله سوم ایجاد حس همبستگی، اخلاق مدنی و شبکه های شهروندی از طریق ترویج اندیشه عدم خشونت است، که خانم سوچی این مرحله را هم با موفقیت انجام داده است. شکی نیست که خانم سو چی هم مثل گاندی، لوتر کینگ و ماندلا از این امر آگاهی دارد که عدم خشونت هم یک راه و روش زندگی است و هم یک استراتژی اجتماعی و سیاسی برای اصلاح و ایجاد تغییرات بنیادین در ساختار و نهادهای جامعه. به همین جهت از دیدگاه او عدم خشونت باید مثل دموکراسی به دست خود فعالان مدنی یک جامعه تمرین شود.

شکی نیست که پذیرش این واقعیت برای آنهایی که معتقد به مبارزه‌ی قهرآمیز و خشونت هستند مشکل است، چون برای آنها پنهان شدن در پشت شعارهای پوپولیستی و عوام فریبانه مهم‌تر از آینده مردم است. همانطور که از حملات لفظی و انتقادات شخصی برخی از منتقدان شیوه عدم خشونت سیاستمدارانی چون سو چی بر می آید، عشق به قدرت مانع قدرت عشق می‌شود. اگر جنبش دموکراتیک و خشونت پرهیز خانم سو چی برای برای جامعه مدنی ایران و آینده سیاسی کشورمان معنایی داشته باشد در نگرش خشونت پرهیز آن به مقولاتی چون قانون، شهروندی و عدالت است.

افرادی که جنبش سبز را سرکوب می کنند، قتل میدان کاج و بسیاری جنایات دیگر را تحمل می کنند و به عنوان ناظر در پیشگیری از قتل عملی را انجام نمی دهند، ولی آنهایی که چه در برمه و چه در ایران برای آزادی و عدالت و به ویژه با فرهنگ جاهلی و انتقام مبارزه می کنند، قاتل نیستند و نمی خواهند باشند. آنها با ماهیت قتل و خشونت مخالفند. بنابراین حرکت اجتماعی آنان حتی در قالب دفاع از خود باید همواره این محتوای اخلاقی را به همراه داشته باشد و خشونت را محکوم کند.

تفاوت آنگ سان سوچی و ارتشیان برمه در همین است، برای ارتشیان مثل همه دیکتاتورها هدف مهم است و برای خانم سو چی شیوه رسیدن به هدف. آنچه که جنبش سو چی به ما می آموزد و این قابل قبول مستبدان نیست این است که جمهور مردم بدون عدم خشونت به دست نمی آید و هر گونه خشونت پرهیزی اجتماعی و سیاسی در برمه و جوامع دیگر مستلزم جمهور مردم و بازیگران جامعه مدنی در تعیین سرنوشت سیاسی و اجتماعی مملکت خویش است.

بنا براین مساله اصلی فقط عمودی دیدن نیست، بلکه جامعه برمه باید بتواند به طور افقی مکانیسم هایی را هم در میان اعضای خودش و بدون در نظر گرفتن قدرت دولت ایجاد کند. جامعه برمه مثل بسیاری از جوامع دیکتاتوری جامعه ای است که از خشونت عمیق رنج می برد.

شکی نیست زمانی که نهادهای اجتماعی و سیاسی یک جامعه بر مبنای خشونت و زورگویی و رفتار و منش مستبدانه قرار گرفته باشند افراد جامعه استفاده از حربه خشونت را امری مشروع می دانند. ولی جالب اینجاست که خانم سو چی و افرادی چون او در چنین فضایی هم ترویج خشونت پرهیزی می کنند و صرفا در جست و جوی قدرت نیستند. آنها به خوبی می دانند که پرسش اصلی در برمه فقط نابودی و یا سرنگونی حکومت نظامی نیست، بلکه مبارزه با فرهنگ خشونت در سطح جامعه برمه است.

ولی پرسش اصلی برای ما ایرانیان این است: چرا جامعه ما رهبرانی چون ماندلا و سو چی نمی آفریند؟ و باز هم پرسشی دیگر: آیا با رد و طرد خانم سوچی و بی توجهی به جنبش خشونت پرهیز او مساله خشونت در جامعه ایران حل می شود؟ بی شک نه. ولی مهم اینجاست که فعالان مدنی ما مثل قدرت حاکم در دروغ زندگی نکنند و دروغ را نپذیرند. اگر با فرهنگ دروغ و خشونت مبارزه نکنیم، خشونت نوع دیگری و با چهره ای جدید در آینده ایران در انتظارمان است. این بزرگترین درسی است که امروزه جامعه برمه و خانم سو چی به ما می دهند.

۲۸ جولای ۲۰۱۲ ـ بی بی سی

* ضمنا سازمان حامی مسلمانان روهینگیا تعداد کشته شدگان اخیر را ۲۵۰، دولت میانمار۳۰ نفر، و روزنامه کیهان هزاران نفر اعلام کرده اند.

** نیره توحیدی استاد ایرانی مطالعات زنان و جنسیت در دانشگاه کالیفرنیا و رامین جهانبگلو پژوهشگر ایرانی و مدرس فلسفه در دانشگاه تورنتو در کانادا است