اگرچه اودیسه روح آزادیخواه هموسکسوال با انقلاب فرانسه مدرنیزه شد و سوژه هوموسکسوال در زیر سایه اندیشه آلمانی به دوران بلوغ خود رسید، اما در خیابان های آمریکای دهه شصت بود که این روح پا به عرصه تاریخ جهان معاصر گذاشت. پاریس گهواره آزادی هموسکسوال بود. برلین دانشگاه آزادیخواهی هوموسکسوال است، اما نیویورک دنیای آزادی و فضای سیاسی هموسکسوال شد. و این همانجایی است که من در این مقاله به بررسی تاریخ‌سازی و تاریخ سازان مدرن هموسکسوال خواهم پرداخت.

برخورد بین همجنس گرایان و پلیس در استون وال

برخورد بین همجنس گرایان و پلیس در استون وال

ماجرایی که قرار بود روح آزادیخواه هموسکسوال را در اوج سیاسی ـ مدنی‌اش به تاریخ جهان وارد کند یک درگیری خیابانی بود که می توانست در روزها و شب های پر از آشوب و اشتیاق آمریکای دهه شصت فقط یک خبر رسانه‌ای باشد و دیگر هیچ. آن روزها مثل هر روز در زندگی هر هوموسکسوال استبدادزده در جهان کنونی همیشه چیزی بسا مهمتر تیتر اول اخبار ملت و ملل بود. مثل همین روزهای خودمان و جنگ خانمان برانداز سوریه، وضعیت نامعلوم پناهندگان دارفور در سودان، انجام و سرانجام مبادلات دیپلماتیک بین ایران و آمریکا، جان سالم به در بردن از این بحران اقتصادی که یونان را شاید به ورطه فاشیسم بکشد، سرانجام مبهم و خطرناک بهار عربی، ماجرای ادوارد اسنودن و افشاگری اش از جاسوسی بزرگ این قرن که حتی سران پرقدرت کشورها قادر به حفظ رازهای خصوصیشان نیستند چه برسد به انسان عادی و جهان ساده مجازیش، و ده ها خبر مهم دیگر، مگر همبخشی در آزادی و عدالت برای حاشیه‌نشینان هوموسکسوال. آن روز تاریخی که آزادیخواهان هوموسکسوال در نیویورک تاریخ را ساختند، جهان درگیر جنگ خانمان‌برانداز ویتنام بود، جنگ سرد کره زمین را در تهدید انهدام اتمی گروگان گرفته بود، و خیابان های آمریکا عرصه تظاهرات ضد نژادپرستی بود. کسی فکر نمی کرد که عالم حوصله چند هوموسکسوال و آزادیخواهی عجیب و غریبشان را داشته باشد. کسی تصور نمی کرد چند مرد زنانه پوش و زن مردانه پوش با ظاهرهایی طرد و تحقیر شده تاریخ را بسازند. کسی تصور نمی کرد این «مشکل» و «مسئله» هوموسکسوالها اصلاً ماهیتی سیاسی داشته باشد. اما اینطور نبود. این ماجرا و درگیری هایش با دولت و پلیس آمریکا بسان مشت هایی بود که به درهای تاریخ می کوبید و ناگهان در باز شد و هوموسکسوال وارد تاریخ سیاسی جهان شد.

ساعت یک و بیست دقیقه بعد از نیمه شب ۱۷ ژوئن سال ۱۹۶۹ بود. هشت افسر مسلح از اداره پلیس نیویورک به بار استون وال Stonewall در خیابان کریستوفر واقع در گرینویج ویلج حمله کردند. و اینگونه یک نبرد تن به تن در تاریخ هوموسکسوال آغاز شد. استون وال میعادگاه طیف های فقیر ولیکن آزادیخواه و خلاق جامعه هوموسکسوال بود. جامعه هوموسکسوال در آن روزها مثل تمام جوامع «تازه به دوران رسیده» پر از ادا و اطوار و خودپسندی و تکبرات بی‌جا بود. مثل تمام نورسیدگان هنوز به واقعیات فکری و مفهومی خود تحقق نبخشیده بود. مثل تمام تجارب «تازه به دوران رسیده» هنوز نمی دانست یک پیام انسانی و حقیقی رسالت اوست و فعلاً درگیر «صنعت» هوموسکسوال بود و تن‌نازی و تن‌پروری باب روز بود و خودسازی و خودمختاری و خوداندیشی واژگانی بیگانه بودند که گاه گداری با پچپچه های سیاسی در محافل حاشیه‌ای چون استون‌وال می شد شنید. استون وال محلی بود که ارزش انسان با ادا و اطوار بیان نمی شد، بلکه با تولید و تفکر و در پاتوق هنرمندان بی‌پول و بی‌نام، نویسندگان تازه‌کار ولیکن دورانساز، جوانان سیاسی و خستگی ناپذیر، همان ها که ساعت ها و روزها در تظاهرات برای صلح و پایان جنگ ویتنام تجربه درگیری با پلیس را داشتند، همان ها که در خیابان ها بر علیه پلیس و دولت نژادپرست در کنار همرزمان آفریقایی ـ آمریکایی خود کتک و فحش می خوردند و سر از بازداشتگاه هایی درمی‌آوردند که برای پدر و مادرهای سفیدپوستشان تکان دهند و زننده بود.

نبرد بین معترضان و پلیس

نبرد بین معترضان و پلیس

ساعت یک و بیست دقیقه بعد از نیمه شب ۱۷ ژوئن سال ۱۹۶۹ هشت افسر زورگوی پلیس تصور نمی کردند که با حمله به بار استون وال اژدهایی خفته را بیدار می کنند که جهان را تحت تأثیر خواهد گذاشت. ماجرا مثل همه حملات پلیسی که هفته‌ای دو سه بار در هر دیسکو و کلوبی که هوموسکسوال ها جمع می شدند، رخ داد. پلیس از همه کارت شناسایی می خواست. آنها که کارت شناسایی داشتند اسم و آدرس و مشخصاتشان نوشته می شد که بعدها عواقب بسیار نامطلوبی مثل از دست دادن شغل و آپارتمان و آبروریزی برای خانواده و از این گونه مسائل را در بر داشت. آنها که کارت شناسایی نداشتند دستبند زده، به اداره پلیس برای انگشت نگاری و بازداشت  برده می شدند. آنها که مرد زنانه پوش یا زن مردانه پوش یا ترانس بودند با توهین و بدرفتاری دستبند زده، برای انگشت نگاری به اداره پلیس روانه می شدند. همیشه هم برای داغ کردن ماجرا یک مشت خبرنگار و عکاس دم در منتظر بودند تا عکس و خبر تهیه کنند. و عموماً هم هیچ حس همدردی وجود نداشت و بی‌عدالتی های هوموفوبیک بیان نمی شدند، لذا دستگیرشدگان صورت خود را می پوشاندند و مثل مجرمان با حالات شرمنده و سربزیر رفتار می کردند. اما نه آن شب. همه یکی یکی با افتخار بیرون می آمدند و با سرهای بلند از رفتار پلیس شکایت می کردند و با صدای بلند به پلیس توهین می کردند. تا این که سه لزبین را بیرون آوردند و پلیس آنها را هُل داد. هر سه برگشتند و از خود دفاع کردند. و با پلیس به طور فیزیکی درافتادند. جمعیت بیرون با تشویق و هورا آنها را حمایت کردند. بعد چند مرد زنانه پوش همان کار را تکرار کردند. و باز هم کسانی که در بیرون ایستاده بودند با سوت زدن و حمایت و تشویق هم پلیس را سرافکنده کردند و هم از دستگیرشدگان حمایت می کردند.

عده‌ای شروع کردند به تکان دادن ماشین پلیس که آن را از کار بیاندازند. افسرهای پلیس که توسط جمعیت ناراضی دوره شده بودند از ترس برگشتند داخل بار و در را به روی خود بستند. یکی از مردهای گی gay با کمک دیگران پارکومتر کنار پیاده‌رو را از جا کند و به درهای بسته کوبید. وضع و حالت شورش و طغیان تمام فضا را در برگرفته بود. یک مرد دیگر معلوم نبود از کجا یک بطری بنزین روی در و دیوار بار خالی کرد و آن را به آتش کشید. پلیس‌ها که داخل بار گیر افتاده بودند مجبور شدند بیرون بیایند و با شرمندگی و کتک خوردن شدید از دست هوموسکسوالها از صحنه فرار کنند. ولی کمی پیشتر به اداره پلیس تلفن زده و تقاضای نیروی کمکی کرده بودند. لذا چند افسر و ماشین پلیس دیگر هم به صحنه آمده بودند اما این از شهامت و عصبانیت هوموسکسوالها نکاست. در این لحظه دیگر یک درگیری خیابانی و شورشی تمام عیار در شرف وقوع بود.

خاطره استون وال ماندگار شد

خاطره استون وال ماندگار شد

این ماجرا تا صبح ادامه داشت و هوموسکسوالها سازش نکردند و هنوز خیابان را در تصرف خود داشتند. نیروی پلیس تاکنون با چنین رفتاری از سوی هوموسکسوالها مواجه نشده بود و در یک ناباوری تمام عیار این وضعیت غیرقابل کنترل را مشاهده می کردند. ماجرا تا صبح طول کشید. خبر به تمام شهر پیچید و هوموسکسوال های شهر از هر گوشه و کنار به شورش پیوستند. جمعیت زیادی خیابان کریستوفر را تسخیر کرده و تمام روز را مشغول تظاهرات و شعار دادن بودند. هیچکس از پلیس نمی ترسید، زیرا اکنون بسیاری از فعالان سیاسی که در طول این سالها بر علیه نژادپرستی و همچنین جنگ ویتنام مبارزه می کردند به جمع پیوسته و حالتی انقلابی ایجاد شده بود. برای همین از روز دوم این ماجرا را «شورش استون وال» نامیدند و به راستی هم یک شورش بود. چون تظاهرکنندگان سه شبانه روز تمام خیابان را به تسخیر خود درآوردند و از آن لحظه بود که یک تحولی رخ داد. یعنی روح و روان هوموسکسوالها از ترس و تحقیر به غرور و شجاعت تحول یافت و به همین دلیل نام gay pride به خود گرفت.

روز قبل از آن ماجرا در جامعه هوموسکسوال غمی بزرگ همه را گرفته بود. «جودی گارلند» یکی از هنرپیشگان و خوانندگان بسیار محبوب هوموسکسوالها از جهان رفته بود. زندگی پر از غم و محنت او چیزی بود که هوموسکسوالها با آن آشنا بودند و آن را در زندگی خود لمس کرده بودند. بیش از هر چیز آهنگ مشهور او به نام Over The Rainbow یا «آنسوی رنگین کمان» نماد و استعاره غم پنهان هوموسکسوالها بود و ریشه پرچم هوموسکسوال که رنگین کمان است به این آهنگ برمی گردد. اینجا این آهنگ را ترجمه می کنم تا استعاره رنگین‌کمان زنده شود و خواننده ایرانی متوجه ریشه‌های نمادین آزادی هوموسکسوال گردد.

جایی در آنسوی رنگین کمان

در بلندای آسمان

سرزمینی هست که نامش را در لالایی کودکانه شنیده‌ام

جایی در آنسوی رنگین کمان

آسمان آبی ست

و رؤیاها به دیده می‌آیند و آرزوها برآورده می شوند

روزی من نیز از ته دل آرزو خواهم کرد

بیدار خواهم شد از این خواب

و ابرهای تیره را پشت سر خواهم گذاشت

غم ها آب می شوند

آن روز مرا  به روی بام خانه‌ها خواهی یافت

جایی در آنسوی رنگین‌کمان

پرندگان با پرهای آبی رنگ پرواز می کنند

پرندگان به آنسوی رنگین کمان پرواز می کنند

پس چرا من نمی توانم پرواز کنم؟

اگر پرندگان خوش بخت به آنسوی رنگین‌کمان پرواز می کنند

پس چرا من نمی توانم پرواز کنم؟

از اولین راهپیمایی ها در گرامیداشت خاطره استون وال

از اولین راهپیمایی ها در گرامیداشت خاطره استون وال

در روزهای بعد که تظاهرات در خیابان کریستوفر عادی شده بود عده‌ای با خودشان پرچم های بزرگ رنگین‌کمان آورده بودند و این به پرچم هوموسکسوال تبدیل شد. روزها و هفته ها و ماه های بعد از این شورش انرژی جدیدی در روح هوموسکسوال های نیویورک دمیده شد. از هر گوشه آمریکا و جهان هرکس می خواست در صحنه مبارزاتی هوموسکسوال باشد به نیویورک می رفت. تا اینکه در ماه نوامبر همان سال (۱۹۶۹) بود که به پیشنهاد یک فعال سیاسی هوموسکسوال به نام کرگ رادول قرار شد که خود را برای یک تظاهرات بزرگ در سالگرد شورش استون وال آماده کنند. کرگ رادول پیشنهاد کرد که دیگر زمانه ترس و تحقیر به پایان رسیده و دوران ما دوران غرور و افتخار است چرا که این ما بودیم که پلیس را و دولت را شکست دادیم، لذا شایسته است این پیروزی را با غرور و افتخار جشن بگیریم. پیشنهاد او قبول شد و تظاهرات سالیانه را gay pride نامیدند و هر سال با شهامت و غرور و به طور علنی به خیابانها می‌آمدند و پیروزیشان را زیر پرچم رنگین کمان جشن می گرفتند. تقریباً ۱۰ سال طول کشید که این مسئله که در یک محله‌ای در شهر نیویورک اتفاق افتاد به یک موضوع جهانی تبدیل شود. هوموسکسوال های جهان هرکجا که امکانش را یافتند سالگرد شورش استون وال را به همان نام gay pride و زیر پرچم رنگین کمان جشن گرفتند. برخی کشورها زودتر برخی دیرتر و برخی دیگر هنوز هم نه. اما این مسئله اکنون یک واقعه جهانی است و هیچ تمدنی نمی تواند آن را انکار کند. در برخی فرهنگ ها به نظر می رسد که جلوه سیاسی این تظاهرات کمرنگ شده و در برخی دیگر کشورها تماماً سیاسی است. اما در این شکی نیست که هوموسکسوالیته و حقوق هوموسکسوال اکنون یک مسئله سیاسی است و تمام جناح های مترقی و پیشرفته فرهنگ های گوناگون بشری این را جزء برنامه‌های سیاسی و خواسته‌های مدنی سرزمین خویش می دانند و آنان که هنوز در انکار حقوق هوموسکسوال اصرار می کنند در سوی غلط تاریخ آزادی ایستاده اند.

سالگرد واقعه استون وال

سالگرد واقعه استون وال

هر روز در کنار هزار و یک بحران ملی و بین‌المللی، در کنار هزار و یک جنگ و بدبختی خواسته‌های آزادیخواهانه هوموسکسوال حضور دارد، زیرا در زیر بمب های آتشزای هر جنگ، در فقر اقتصادی هر کشور، در پشت میله‌های زندان های هر مستبد، در پای چوبه دار و چاله سنگسار و جوخه اعدام، هوموسکسوال ها نیز در مرگ، در جنگ، در فقر و در نبرد مثل دیگران هستند و ایستاده‌اند. آنان اضافه بر فقر اقتصادی، ترور و خشونت جنگ ها، و لحظه پایان اعدام از ستم مضاعف هوموفوبیک و سرکوب احساسات هوموسکسوال هم رنج می برند. روز مبارزه با هوموفوبیا یک روز در سال نیست. هر روز و هر لحظه زمان مبارزه با هوموفوبیا است زیرا هوموفوبیا یک روز و یک لحظه نیست، هوموفوبیا فرهنگ ورشکسته استبداد است.

منابع:

۱- Marcus, Eric, “Making History, The Struggle for Gay and Lesbian Equal Rights,” (New York: HarperPerennial, 1992).

۲- Miller, Neil, “Out of the Past, Gay and Lesbian History from 1869 to the present,” (New York: Vintage Books, 1995).

۳- Oikawa, Mona, Falconer, Dionne and Decter, Ann, ed., “Resist, essays against a homophobic culture,” (Toronto: Women’s Press, 1994).

     ‌