آقای پرویز شفا، نویسنده، مترجم، پژوهشگر، استاد و رئیس دانشکده هنرهای دراماتیک و برادر ارجمند من سه شنبه ۲۲ اوت، در بیمارستانی در نزدیکی شهر سان فرانسیسکو دنیای پرجفای ما را ترک گفت. مدت ها بود که با بیماری لجبازی در کلنجار بود. بعد از عمل پیوند کبد که سال ها پیش داشت، میزان داروهایی که باید روزانه مصرف می کرد، و رفت و برگشت به بیمارستان در ماه های اخیر او را سخت کلافه کرده بود و نمی خواست در عین حال برای کسی مزاحمتی ایجاد کند. برای همین از دکترهایش خواست تا مداوای او را قطع کنند. با وجود این که با این تصمیم او مخالف بودیم ولی به خواسته ی خودش آن چه را که می خواست عملی کرد. کلیه افراد خانواده در هنگام ترک، پیرامونش بودیم و با دلی پردرد شاهد لحظات آخرش.  انسانی با خصایل والا، دنیایی را ترک می کرد که هنوز خیلی ها به او نیاز داشتند.

برادرم متولد مشهد بود، بعد از تحصیلات دبیرستانی عازم امریکا شد و در آن جا ابتدا در کالج “ناپا” و بعد دانشگاه ایالتی سان فرانسیسکو رشته ی سینما را به پایان رساند؛ زمانی که جنگ ویتنام در اوج خود بود و “وود استاک” سر زبان ها!

در ابتدای بازگشت به ایران، چند صباحی در تلویزیون، بعد در وزارت فرهنگ و هنر به ساختن فیلم های مستند از بناهای تاریخی ایران پرداخت و پس از آن به تدریس در دانشکده هنرهای دراماتیک مشغول شد که اوج کارهای او شامل نگارش مقالات متعدد و ترجمه های بی شمارش می شود.

از آن جا که در ایران ادبیات خوانده بود و به کنه زبان فارسی به خوبی آشنا بود، با فراگرفتن زبان انگلیسی توانست بهترین مقالات و کتاب هایی چون “زنده باد مکزیک”، “فصلی در سینما”، “سینمای زمان”، “سینما سلاح تئوریک”، “استعمار و ضداستعمار در سینما”، “سینمای چریکی”، “فاشیزم در سینما”، “سینمای امریکا”،”سرگیجه هیچکاک”، “امریکای الیور استون”، “جنگ نیرویی که به ما معنی می دهد” و… را نوشته و یا به فارسی برگرداند و موج جدیدی را در ادبیات سینمایی ایران به وجود آورد.

پرویز شفا نخستین نویسنده و مترجم سینمایی بود که مسائل سیاسی را در این ژانر وارد کرد و با معلومات عمیقی که درباره تاریخ و مطالعاتی که درباره ی جریانات سیاسی روز دنیا داشت توانست دریچه ناگشوده ای را به روی جوانان تشنه ی مطالب جدی باز کند و به همین دلیل هنوز هم بعد از سال ها، آن مطالب و کتاب ها، تازگی خود را حفظ کرده اند و کسی نیز نبود، که بتواند با معلومات و اطلاعات وسیع پرویز شفا خلأ بعد از ایشان را پر کند.

پرویز شفا با آثاری که از خود باقی گذاشت راهگشایی بود که نسلی از فیلمسازان ایران را با جریانات روز سینمایی جهان آشنا کرد. همو بود که برای نخستین بار سینمای افریقا و “عثمان ثمین” را در ایران معرفی کرد. علاقه اش به ژان لوک گدار باعث شد تا یک سری مقاله درباره ی کارهای او که سیاسی بود چاپ کند که در آن زمان سابقه نداشت.

در همین زمان سینمای نووی برزیل را با “گلابر روشا” معرفی کرد. از بونوئل و فیلم هایش خوشش می آمد و مقالات متعددی درباره ی او به چاپ رساند. دوست داشت درباره ی سینمای سیاسی فرانسه صحبت کند و این را در مصاحبه ای که با روزنامه اطلاعات در تاریخ ۲۶ اسفند ۱۳۵۳ داشت بازگو کرد. سینمای انقلابی کوبا و “توماس گوئیزر آلیا” را معرفی کرد. او از تحقیق و کنکاش هیچگاه دست برنداشت. حتی در ایام سخت بیماری. خانه اش از کتاب پر بود. روزهایش را با خواندن روزنامه نیویورک تایمز آغاز می کرد و بعد به نشریات دیگر می پرداخت و در عین حال هر گوشه ی خانه اش کتابی نیمه باز بود که می خواند و نت هایی در حواشی شان می نوشت. با علاقه ی تمام موفقیت دانشجویانش را پی گیر می شد و این بهترین خوشحالی برایش بود.

گرچه این اواخر بیماری حوصله چندانی برای قلم به دست گرفتن برایش نگذاشته بود، اما گه گاه مطالبی را ترجمه می کرد و یا می نوشت که برخی هنوز چاپ نشده اند. چند کتاب هم آماده چاپ دارد که یکی از دانشجویان وفادارش ـ آقای ناصر زراعتی ـ که از نزدیک با ایشان همکاری داشته و دارد، درصدد به سرانجام رساندن آنهاست.

تز دانشگاهی اش را درباره ی سینمای نئورئالیسم ایتالیا به انگلیسی نوشت که باید به فارسی ترجمه شود و اصرار من در طول سالیان که آن را ترجمه کند همواره به تعویق می افتاد که باید این مهم نیز انجام شود.

مطلبم را با عنوان تیتر مقاله ی ارزنده ای که “اردوان تراکمه” در روزنامه شرق نوشت به پایان می رسانم:

پرویز شفا “زنده” است!

با سپاس از کلیه دانشجویان و کسانی که یاد این انسان بزرگ را گرامی می دارند.