ابر سیاهی از کرکس
ته مانده خلط روز را
بر گل های فایبر گلاس تف می کند
نای از نی می گذرد
گیسوان لغزنده و مواج
از سترگ عاج سرازیر می شوند
زن رنگ باخته
فرزند را به بغل می فشارد
گور شایسته و سزاواری نیافته است
بر لنگرگاه شب
طبق ماه
میان کرنای صلح
و دوگوزن خفته
دو بیشتر
ببر گرسنه و حیران
که دندانبر کدام
گلو بفشارد
این عاصیان
از جمجمه هاشان
گلوله می بارد
زمستان از بی بارانی می گریزد
تصویر تحیر انگیز
اجدادی
در آب چاله های کوچ
پایان راه
بر اندرز بلوط
هیچ نقلی مشکل گشای قراولان نشد
برج های فرو خفته
خاک را می خایند
با گل های رو به مرگ
و عقاب گردنه ی دلتنگی
چشم انتظار
برجهنم
خواب های آشفته فاتحان
شکوه مکن کوبانی
شکوه مکن
غروب پایان مخمصه نیست
شکوفه ها که دق الباب کنند
بر گلدان های فردا
می باریم
و استوار
بر آغوش زمین
پرچ می شویم
شکوه مکن
کوبانی
۱۳۹۸