مورد نخست
اصولا از قرن ها پیش جلوگیری از زادوولد ناخواسته از مسائل همه ی مردمان بوده است. خیلی خلاصه برایتان بگویم که از نظر تاریخی اولین نشانه های جلوگیری از حاملگی بازمی گردد به مصر قدیم که در رابطه با این مسئله نوشته ای بر روی کاغذ گونه هایی که “پاپیروس” نامیده می شد در سال های ۱۵۵۰ قبل از میلاد به دست آمده است که در آن دستورالعمل ساخت معجونی را برای جلوگیری از حاملگی شرح داده است.
جالب است بدانید در خاطراتی که از کازانوای معروف در سال های ۱۷۰۰ میلادی باقیمانده می خوانیم که چگونه از پوست مثانه ی بره استفاده می شده است.
به مرور زمان پیشرفت های صنعتی و امکانات پزشکی و داروهای مختلف این امکان را به وجود آورد که از نگرانی برای آبستنی های ناخواسته و فرزندان اضافی جلوگیری به عمل بیاید. در سال های ۱۹۰۰ میلادی، نباید تلاش های بانوی پزشکی به نام مارگارت سینگر را در ایجاد کلینیک هایی ویژه ی کنترل آبستنی در ایالات متحده آمریکا فراموش کرد که به مرور در سایر نقاط جهان بویژه در اروپا و به صورت های مختلف گسترش پیدا کرد.
در طول عمر نامیمون جمهوری اسلامی، شاهد کارها و تصمیماتی از سوی این حکومت بوده ایم که در بسیاری از موارد باعث تمسخر و تعجب دیگران شده است. مسئله ی کنترل جمعیت یکی از این نوع تصمیم گیری ها محسوب می شود.
موضوع کنترل جمعیت در دهه ی ۱۳۳۰ خورشیدی یکی از طرح هایی بود که در کشور به مرحله ی اجرا درآمد و با تبلیغات وسیع و با توجه به نتایج به دست آمده عملی در کشورهای پیشرفته مورد قبول جامعه ی ایرانی بویژه همسران جوان قرار گرفت. در اغلب بیمارستان ها و درمانگاه ها چه در شهرهای بزرگ و در بعضی از روستاها، تابلوهایی نصب شده بود که “دو فرزند کافیست” و یا “فرزند کمتر زندگی بهتر” به چشم می خورد و اثر هم می کرد و نتیجه ای مثبت در کنترل جمعیت داشت.
همانطور که در بالا گفته شد در ایران از دهه ی ۱۳۳۰ خورشیدی به این مسئله به صورت علمی نگاه شد و تعداد فرزندان را هرچه کمتر تشویق کرده بودند.
آیت الله خمینی در ماه های اولیه ی شورش فتوایی صادر کرد که جلوگیری از حاملگی حرام محسوب می شود و نباید از داشتن اطفال زیادتر خودداری کنند. این دستور پس از مدتی به فراموشی سپرده شد و بار دیگر مسئله ی کنترل زاد و ولد در ایران مطرح گردید. نرخ رشد جمعیت از یک درصد به ۰۷/۰ درصد کاهش پیدا کرد که مورد تشویق سازمان بهداشت جهانی هم قرار گرفت تا اینکه احمدی نژاد در دوره ی اول ریاست جمهوری زمزمه ی داشتن فرزندان بیشتر را شروع کرد و دو هفته ی گذشته سیدعلی خامنه ای فیلش یاد هندوستان کرد و بار دیگر فرزندان زیادتر را تشویق کرد و بدون آنکه بفهمد و یا از کسی پرسیده باشد که نتایج چنین دستوراتی چه خواهد بود و چه اثراتی را بر روی اجتماع و اقتصاد کشور سبب خواهد شد، فرمان داد که جمعیت کشور باید به ۱۵۰ میلیون نفر بالغ شود.
تاریخ از شروع ثبت آن نشان می دهد که از همان زمان مسئله ی بارداری های بی حساب یکی از مشکلات خانواده ها و نهایتا جامعه بوده است، ولی در این برهه و با توجه به نتایج علمی در این زمینه سیدعلی خامنه ای می خواهد با ازدیاد فرزند در خانواده ها به زعم خود، سپاه اسلام را افزایش دهد و از این ازدیاد جمعیت بهره بگیرد و سربازان سبزپوش در رکاب امام زمان را آماده نماید.
واقعا ببینید چه کسانی بر این ملت حکومت می کنند.
مورد دوم
می گویند حدود ۴۵ کانال تلویزیونی فارسی زبان در کشور برنامه اجرا می کنند. این رقم را به برنامه های افغان که فارسی را با گویش دری پخش می کنند، اضافه کنید و وسعت کار را ببینید. بعضی از این تلویزیون ها یا برنامه های شیعه دارند و یا سنی. گروهی از تلویزیون ها، آهنگ پخش می کنند و فیلم های ساخت جمهوری اسلامی را. به این کانال ها می گویند غیرسیاسی در حالی که در این روزگار حتی حرف زدن هم سیاسی است چه رسد به انتخاب کانال برای پخش و یا برای تماشا. به هر حال این انتخاب ها به نوعی سیاسی هستند. بگذریم. تلویزیون هایی هم هستند که خودشان را سیاسی می دانند و برنامه هایشان دقیقا خط مشی فکری مدیران آنها می باشد.
اغلب این مدیران نه تنها با هم سر سازگاری ندارند، که دشمن هم هستند و هر از چندی بر هم می تازند و نقاط ضعف یکدیگر را فاش می کنند و تیغ بر چهره ی یکدیگر می کشند.
همانطور که گفتم این کانال ها به نوعی پخش کننده ی نقطه نظرات صاحب تلویزیون هستند و معیار تهیه کنندگان آن اعتقادات آقا یا خانم مدیر می باشد.
تلویزیون های سیاسی علیرغم اعلام اینکه حزب سیاسی نیستند و فقط پخش کننده ی نظرات مختلف، اما در واقع هرکدام به نوعی نقش حزب را بازی می کنند و اکثرا خود را نجات دهنده ی کشور می دانند.
این مقدمه را داشته باشید تا نمونه ای سمبولیک از تفاوت سخن ظاهری و اهداف پنهانی یک کانال تلویزیونی خیالی را برایتان بگویم:
این کانال در برنامه هایش طوری نشان می دهد که طرفدار یک شخصیت سیاسی است. یک نفر هم مأمور می شود که این مسئله را دامن بزند ولی از سوی دیگر چند برنامه ساز را مأمور می کنند که به عنوان مخالف شخصیت مذکور صحبت کنند و یکی را از همه مهمتر مأمور مغلطه و تمسخر آن شخصیت سیاسی می کند و اسمش را هم می گذارند دموکراسی.
من نمی دانم چه انگیزه هایی به وجود می آید که این چنین برنامه ریزی هایی می شود و مهمتر از همه چگونه می شود آن را توجیه کرد.
کانال های تلویزیونی را نگاه کنید، آن وقت مشابه این شرایط را در اکثر آنان به وضوح مشاهده می کنید.
مورد سوم
به تقویم جمهوری اسلامی نگاهی بیاندازید بیشترین تعداد روزهای تعطیل را در آن مشاهده می کنید و اکثرا هم روزهای رحلت و مرگ و میر امامان و امامزاده هاست و من در شگفتم که واقعا این همه امامزاده روی چه حسابی برای زندگی ـ و حتما ـ مرگ به ایران رفته اند. علاوه بر این روزها، بهانه های دیگری برای تعطیل شدن وجود دارد: مثلا جمهوری اسلامی اعلام کرده است که برای برگزاری جلسات غیرمتعهدها سه روز کلیه ادارات و دانشگاه ها و مدارس تعطیل خواهند شد غافل از اینکه هر روز تعطیل چندین میلیارد تومان به اقتصاد کشور صدمه خواهد زد.
حالا این خبر را مقایسه کنید با خبری از کشور پرتغال. دولت این کشورا علام کرده است که از سال ۲۰۱۳ تعداد روزهای تعطیل را از ۱۴ روز به ۱۰ روز تقلیل خواهد داد چرا که دولت این کشور نیاز دارد برای بهبود وضع اقتصادی تلاش بیشتری بشود.
دیگران چکار می کنند ما ـ در ایران ـ کجای کار هستیم.