گفت وگو با شادی امین، اولین زن در عرصه ی استندآپ کمدی فارسی
هفتم مارچ ۲۰۱۵ شهر فرانکفورت شاهد برنامه ای بود که از همان ابتدا که پوستر تبلیغی اش در اینترنت منتشر شد موجب غافلگیری بسیاری شد. روی پوستر نوشته شده بود: “این هم استندآپ کمدی شادی جون در فرانکفورت . . . بشتابید! سکسی ـ سیاسی شنبه ۷ مارچ، ساعت ۷ بعد از ظهر، به صرف ویاگرا و شربت امام حسین.”
چه کسی فکر می کرد شادی امین، چهره ای که به عنوان فمینیست کهنه کار که از طریق مصاحبه های تلویزیونی، مقالات، ترجمه و تألیف چند کتاب نظری و پژوهشی در بین ایرانیان داخل و خارج کشور شناخته شده بود، برای اجرای یک استند آپ کمدی استثنائی (یا به قول خودش مسخره سرپایی) به روی صحنه برود! در این برنامه بیش از ۲۰۰ نفر برای دیدن برنامه وی در سالن حاضر شده بودند که در میان آنها شخصیت های برجسته ی ادبی، هنری، سیاسی شهر نیز حضور داشتند. محسن فرشیدی، مسئول کمپین مرد برابر با زن که به دیدن استندآپ کمدی رفته بود در استاتوسی در صفحه ی فیسبوک خود از برنامه ی شادی امین تمجید کرد. در این متن آمده: “فرانکفورت و برنامهی شادِ شادیِ امین این فرصت را ایجاد کرد که باور کنیم میتوان بیش از یک ساعت برنامهی استندآپ، طنز، شوخیِ سیاسی و اجتماعی برای صدها نفر ایجاد کرد و همه را تا مرز انفجار به خنده رساند، بدون اینکه خبری از محتوای جنسیتزده در آن باشد.”
معرفی شادی امین به دلیل دامنه و تنوع فعالیت هایی که در عرصه های مختلف اجتماعی داشته بسیار دشوار است. شادی امین فردی است به شدت اجتماعی، عاطفی، جدی در کار، متواضع و ساختارشکن؛ چه در سخن چه در عمل. پس از اولین برخورد با او متوجه خواهید شد که از مصاحبت با او خسته نمی شوید. او از بیان نظراتش ابایی ندارد، حتی اگر خوشایند اکثریت نباشد. به گمانم از همین رو از ابزار طنز برای مطرح کردن نظرات “بنیانبراندازش” بهره می جوید. ابزاری پرقدرت که افکار و حس های فروخفته در ناخودآگاه را نشانه می گیرد و به مانند یک پروژکتور به روی پرده ی کلام باز می تاباند و به گونه ای هنرمندانه این کار را صورت می دهد که خودتان متوجه نمی شوید دارید شوخی شوخی به آنها (به خود) می خندید.
شاید هیچ آینه ای همچون کلام نتواند نمایانگر یک شخصیت با تمام زوایا و پیچیدگی هایش باشد. با این مقدمه شما را به خواندن مصاحبه ام با شادی امین دعوت می کنم. در این مصاحبه سعی شده تا حد امکان لحن کلام پاسخ های شادی امین حفظ شود.
شادی جان، قبل از هر چیز بسیار خوشحالم که وقتت رو در اختیار من قرار دادی تا بتونیم هم راجع به ورودت به عرصه طنز و به قول خودت “مسخره ی سرپایی” صحبت کنیم، و هم تو را به جامعه ی ایرانیان کانادا معرفی کنم. خودت را برای ما چگونه معرفی میکنی؟
ـ اگه بخوام خودم رو کوتاه معرفی کنم، میگم یک آدم کله شق اهل دانش و فکر، نترس، پررو، مسخره، جدی، تلاشگر، مدعی، رومانتیک، با اعتماد به نفس، تبعیدی، عاشق، دوستباز، شکمو، روراست و چالشگر. من وقتی به آدم ها برخورد میکنم یادم می ره که از چه ملیتی هستند چه رنگ و نژاد و مذهب و گرایش جنسیای دارند. به این معنی من می تونم با همه آدم ها چالش کنم، باهاشون بشینم شام بخورم، شب خوبی داشته باشم، گپ بزنم، دوستی کنم یا ازشون فاصله بگیرم. اصلاً هم قبول ندارم که با همه آدم ها می شه و باید دوست بود ولی می شه به آدمها آزاری نرسوند.
آیا تاکنون زن ایرانیای بوده که وارد این عرصه شده باشه؟
ـ لااقل برای من شناخته شده نیست کمدین زنی که به فارسی برنامه اجرا کنه. فقط هم زن یا مرد بودن معیار کافی نیست تا بتونه طنز و هنر مسخره سرپایی رو از زیر فشار عقب موندگی و جنسیت زدگی خارج کنه. خیلی از دوستانی که در این زمینه کار می کنند به زبان انگلیسی، فرانسه، آلمانی کارشون هم بسیار خوب هست، اما من برای جامعه میزبان آلمانی یا انگلیسی زبان یا فرانسه زبان راجع به خودمون (ایرانیها و رفتارهاشون) حرف نمیزنم که اونها بخندند (که البته این هم خوب است و به وقتش پسندیده). بلکه من مخاطبم ایرانیها یا کسانی که فارسی رو میفهمند هستند که بتونیم خودمون رو در واقع زیر ذره بین طنز بگیریم و به خودمون بخندیم. بر این مبنا همهی ایرانیهای تورنتو مخاطب من هستند و می تونم تصور کنم که مخاطب من در یک سالن نمایش باشند که نشستیم و با هم شب خوبی رو میگذرونیم. برای همین هم کلی خوشحال شدم وقتی در شب برنامه در فرانکفورت دیدم بزرگان جامعهمون (اوخ، میخواستم بگم کله گندههای شهر) در سالن حضور دارند، از جمله، منیره برادران، پرستو فروهر، شادی صدر، نرگس اسکندری، رها بحرینی، مهدی خانبابا تهرانی، سهیلا میرزایی، مهدی اصلانی، و دیگر چهره های سیاسی، ادبی و هنری نام آشنا.
ورود زنانی که به زبان فارسی و برای مخاطب فارسی زبان طنز اجرا می کنند برای جامعه ی ایرانی یک چالش جدید است و امیدوارم تعداد زنان در این عرصه هر روز بیشتر بشه. همینطور امیدوارم از اون شکل سنتی استند آپ کمدی که می شناسیم بیرون بیاد. من می خوام انتظارات مخاطب بالا بره، بگه این آدم باید بتونه من رو با موضوعات جالب و نو بخندونه، در عین حال باید این عرصه که بسیار انحصاری و مردانه است رو هم کمی زنانهتر کنیم. یقینا همهمون بیشتر باهاش حال میکنیم. مگه نه؟
گفتی به خودت هم میخندی، میتونی یک مورد تعریف کنی؟
ـ آره، به همه چیزم، به بچگیم و خاطراتم از بازیهام با پسرها یا بعدها از عاشق شدنهام و یا بعدتر به عروسی و فعالیتهام و تجربیاتم از عکسالعمل مردم در سخنرانیهام و … به حرفهای آدمهای معروف و به ادعاها، حتی به خدا وقتی آدم و حوا رو خلق کرد و اشتباهاتی که داشته… ولی تعریف کنم؟ نه، اینجا قرار نبود همه چیز رو بگم، ولی باور کن همه ما یک عالمه موضوعات و خاطرات مسخره داریم که اگر بخواهیم می تونیم تعریفشون کنیم و کلی درس و تجربه از توش در بیاریم. فقط باید بلد باشی با یک نگاه طنز به همه چیز نگاه کنی. همین.
من به عنوان فردی که باهات همکاری و تماس داشتم تو رو به عنوان یک آدم نکته سنج و شوخ طبع می شناسم. چی شد که تصمیم گرفتی وارد این حیطه بشی؟
ـ البته برای من طنز و خندوندن آدم ها مربوط به امروز نیست که به عنوان هنر روی صحنه بهش نگاه کنم، درست گفتی، خندیدن و خندوندن یک خورده با شخصیتم گره خورده. بد نیست این خاطره رو بگم؛ بچه که بودم… تو عروسیها و مهمونیها جوک تعریف میکردم. یادمه عروسی داییم بود… بلندگو زده بودن و مردم ده ردیف تو ایوون نشسته بودند…
بلندگو هم فقط برای قسمت مردها بود و من میرفتم اونجا جوک میگفتم… ملت هم بهم پول میدادند… خلاصه یه فضولی رفته بود به مامانم گفته بود… اون هم من رو صدا کرد و کلی دعوا و خلاصه اصلا تمام استعداد و حسم کور شد… البته مشکل مامانم پول گرفتن من بود. خلاصه رفت تا سالها بعد…. بعد از کنفرانس برلین…..
سیزده سال پیش مادر یکی از بچه ها از ایران اومده بود و بعد از کنفرانس برلین بود و من رو تو تلویزیون ایران دیده بود و کلی مفتخر بود که با هنرپیشه اصلی فیلم کنفرانس برلین نشسته! داشتیم بحث میکردیم در مورد خاتمی و …خلاصه شیفته نظرات من شده بود.
یهو برگشت گفت شما بیای ایران باید نماینده مجلس بشی. نه باید رییس جمهور بشی، من بهت رای می دم….
من هم کلی به زنهای دیگه که اونجا بودند فخر فروختم که برم ایران یه رای دارم و رییس جمهور میشم و …
دیگه گرم شده بودیم و گپ و خنده و من داشتم حرف می زدم و تعریف می کردم که مادر یهو برگشت گفت… نه نظرم عوض شد….
پرسیدم: چرا مادر؟
گفت: شما باید بیای ایران و سیدکریم بشی… مردم ما احتیاج به شادی دارن…
و به این ترتیب بنده از مقام شامخ ریاست جمهوری به سید کریمی تنزل رتبه پیدا کردم…
این موضوع فکرم رو مشغول کرد و مثل بقیه موضوعات و بقیه ایرانیها درش عمیق شدم و تفحص کردم و …دوباره عمیق شدم و توش فرو رفتم و سیزده سال آزگار طول کشید تا تصمیمم رو عملی کنم و بشم سید شادی!
به نظرت کارکرد هنر طنز در چیست؟
ـ به نظر من جدی ترین موضوع ها رووقتی با فاصله نگاه می کنی می شه بهش بخندی بدون اینکه جدیتمون رو از دست بدیم و یادمون بره که موضوعات جدی ای وجود داره که باید کارهای جدی ای هم براش بشه. خیلی وقت ها شما مرز جدی و غیر جدی رو می شکنی و به این شکل مخاطبینت رو دعوت میکنی به موضوعاتی که به نظرت مهم هست نگاه بکنند ولی با یک تنوع شکلی. اینبار نباید خشک بنشینند روی صندلی هاشون و خمیازه کشان به سخنرانی ات گوش بدن بلکه با خنده و شادی و یک سبک بالی همه چیز رو جذب می کنند. این یک هنر طنزه. به نظر من هنر طنز اینه که با خنده، با یک سادگی و سبکی روحی شما بتونی مقولات خیلی جدی و سنگین رو مطرح کنی بدون اینکه قصد آموزش داشته باشی ولی آدم ها برن خونه راجع بهش فکر کنن و در عین اینکه بهش فکر می کنن بتونن لبخند بزنن و به چرند و ابلهانه بودن اون رفتار یا اونچه که موضوع طنز هست پی ببرند و حس کنند . و بعدش مثلا بگن واقعاً راست می گفت، ما چقدر تو این مسئله اشکال داریم یا وای چقدر خندیدیم ولی چقدر واقعی بود همه چیز. در صورتی که اون لحظه که شنیدن بهش خندیدن، ولی بتونن بعداً بهش جدی تر فکر کنن. کاری که ملانصرالدین و تمام روایاتش با ما می کنه هم از همین دسته هست یعنی طرح موضوعات اجتماعی با ابزار طنز.
به نظرت رعایت چه مسائلی توی طنز اهمیت داره؟
ـ یک سری نشانه هایی که ما تو زبان فارسی به عنوان طنز یاد گرفتیم رو ازش جدا کنم. به عنوان مثال سکسیستی و شوینیستی نباشه، یا مثلاً دلیلی نداره که ما به لرها بخندیم یا به ترک ها بخندیم. موضوعات خنده دار خیلی عمومی تر و زیادتر وجود داره. به جای اینکه یک گروه اجتماعی رو بذاریم وسط و بهش بخندیم ما میتونیم همگی با هم بخندیم. قرار نیست به کسی بخندیم، بلکه به یک موضوع میخندیم. در غیر اینصورت شما یک گروهی رو از خندیدن محروم می کنید. اون گروهی که دارید بهش می خندید دیگه موضوعی برای خنده نداره. یکی از کیفیت هایی که طنز باید با خودش بیاره، خنده و شادی جمعی و برابری در تقسیم شادی هست و این برابری زمانی حاصل می شه که شما مثلاً زن ها رو مسخره نکنید برای اینکه مردها بخندند. گرچه متاسفانه الان خیلی از زن ها هم عادت کرده اند که در اینجور موارد بخندند. این اون چیزیه که برای من بسیار مهمه. آنقدر موضوع خنده دار ما داریم که بدون تحقیر و تمسخر یک گروه می تونیم بخندیم و از بودن با هم لذت بریم. و البته فراموش نکنید که طنز یعنی مسخره کردن و نقد قدرت و فرهنگ بالاییها و نشون دادن تشابهاتش در زندگی روزمره خودمون. طنز به نظر من باید مناسبات قدرت رو مسخره کنه. باید بتونه گندیدگی و چرکیدگی رفتار آدمها رو بیان کنه و مرزهای جدی رو طی کنه تا بتونه موضوعات ممنوعه رو راحت بیان کنه. مثل سکس و یا موضوعات مشابه و هر کسی بتونه بشنوه و ضبطش کنه و البته جلوی خندهاش رو نتونه بگیره.
از اونجا که بسیاری از مخاطبان تو رو به عنوان یک شخصیت چالشگر سیاسی می شناسند آیا پیش فرضی که بیننده در مورد تو داشت مانعی برای کارت ایجاد نکرد؟
ـ خب این خودش برای من یک چالش بوده. به نظر من این هنر کسی است که داره مسخره سرپایی رو اجرا می کنه که بتونه این تغییر دید رو در بیننده ایجاد کنه و به اصطلاح به بینندهها بگه سلام! الان فراموش کن هر چی از شادی امین میدونستی، حالا دیگه داریم با هم می خندیم. الان شادی امینی اینجا ایستاده که می تونه شما رو ببره به دنیای دیگه و بخندونه. ضمناً بیننده ای هم که به برنامه اومده، انتظار دیدن شادی امین دیگهای رو داره. و سریع فاصله میگیره و میگه خیلی خوب! امشب شادی امین یک شادی امین دیگهست و میشه کلی باهاش خندید. خب این اتفاق وقتی در اجرایم در فرانکفورت افتاد، جایی که شهر من است و جایی که با بخشی از این مخاطبان روابط شخصی و تاریخ مشترک دارم، میتونست سخت تر باشه ولی خوشبختانه لااقل برای خود من تأییدی بود برای اینکه بدونم اشتباه نمیکنم که وارد این عرصه شدم و دلم می خواد ادامه بدم. اینکه برنامههای بعدیم چه شکلی و در کجا باشه طبیعتاً بستگی داره هم به وقت من هم به استقبال ایرانیهایی که در کشورهای دیگه اقامت دارند.
آیا این فقط من بودم که وقتی آگهی سرپایی مسخره رو روی صفحه ات دیدم غافلگیر شدم؟ عکس العمل دیگران چه بود؟
ـ اتفاقاً در همان حول و حوش تبلیغ برای برنامه یکی از دوستان قدیمی با من تماس گرفت و گفت: یک نفر داره عکس تو رو تو فیسبوک منتشر می کنه بالاش نوشته استندآپ کمدی و داره تو رو مسخره می کنه. من در جواب بهش گفتم: نه، این خودمم که دارم خودم رو مسخره می کنم. کسی منو مسخره نکرده. مگه چه اشکالی داره؟ بعد که متوجه موضوع شد گفت: خیلی خوبه. ما که شوخیهای تو رو خصوصی شنیدیم حالا هم که می ری روی سن میایم تشویقت می کنیم. ولی بیشترین تشویقی که شدم این بود که ظرف ده روز اولی که اون ویدیو کلیپ هفت دقیقه ای خیلی کوتاه رو از برنامه منتشر کردم بیش از شش هزار بازدید کننده پیدا کرد. این در حالیه که هیچ تبلیغی هم بجز گذاشتنش در صفحه ی فیسبوک خودم نکردم. این نشون می ده که جامعه ی ما نیاز داره که به شیوه ی جدیدی بخنده و اینکه آدم های جدیدی رو توی این عرصه داشته باشه، اینکه کار خوب چقدر می تونه جا باز بکنه. این تشویقی بود که من از بیرون در شروع کار گرفتم و امیدوارم که ادامه پیدا کنه.
من مشتاق بودم که این امکان دست بده که مسخره ی سرپایی ای رو که در فرانکفورت داشتی در تورنتو هم اجرا کنی تا بعد از تماشای اون بتونم با تو مصاحبه کنم. فکر می کنی بتونی به زودی به این منظور بیای تورنتو؟
ـ من فکر می کنم رسیدن به این هدف کار دشواری نباشه. قبلاً که به عنوان مثال برای سخنرانی دعوت می کردند مجبور بودند پول سفر رو تأمین کنند و اونجا برای سخنران هم فال و هم تماشا بود. به این ترتیب با اینکه برای کارش دستمزدی دریافت نمی کرد ولی لااقل این فرصت براش ایجاد می شد که بتونه در واقع دوستانش رو ببینه و غیره. الآن این هم خیلی وقتها از اهالی فکر گرفته شده، همه دعوت می کنند می گن اسکایپی تشریف بیارید و برای ما سخنرانی کنید! نگرانی من اینه که برای استند آپ کمدی هم بگن: شادی جان استندآپ کمدیت رو هم اسکایپی اجرا کن. من امیدوارم همونطور که فستیوال های مختلف و برنامه های مختلف مثل تئاتر و موسیقی در تورنتو برگزار می شه مردم در این زمینه هم استقبال نشون بدن و در واقع حمایت و پشتیبانی کنند. به هر شکل در صورتی که دوستان تورنتو دعوت کنند من مکث نخواهم کرد.
چرا تیرگان از شادی امین برای اجرای کمدی سرپایی دعوت نمی کنه؟