از پنج شنبه ی هفته ی پیش که نوشته ی خانم سولماز ایکدر با عنوان ” چه رازهایی که با خود نبرد “در مناسبت با مرگ موسوی اردبیلی را در سایت زیتون خواندم بشدت در هم ریخته ام و حا ل خوشی ندارم. ایشان در این نوشته چنین نقل کرده اند: ” تابستان سال ۹۱ همراه جمعی از جوانان اصلاحطلب به دیدار آیتالله در قم رفته بودیم. هنوز صحبت گل نینداخته بود که متوجه نگاه ما بر روی دستش شد؛ دستی که به شدت می لرزید.
پیش از این که هر سئوالی بپرسیم، تعریف کرد که در دوران ریاستش بر دیوان عالی کشور، پیش از اعدام های سال ۶۷ برای بازدید به زندان اوین رفته بود. از ما خواست تا نپرسیم که چهها دیده و شنیده است؛ اما گفت که با اصرار از لاجوردی خواسته بود تا قفل در یک اتاق را باز کند.
دیگر فقط دستش نبود که میلرزید، تمام تنش تکان میخورد: «در اتاق که باز شد، چند لحظه سیاهی مطلق بود، بعد چشمهایی دیدم، چندین جفت، که مثل چشم گربه در تاریکی میدرخشید. لاجوردی توضیح داد که اینها بچههای زنان زندانی سر موضع هستند.» کودکانی که یا در زندان به دنیا آمده بودند و یا در نوزادی به همراه مادر خود بازداشت شده بودند.
اردبیلی در پاسخ به چشمهای متعجب ما توضیح داد: «لاجوردی گفت اینجا نگهشان داشتهایم تا پاک شوند و از زندانیان تاثیر نگیرند.»
رییس دیوان عالی کشور، عضو شورای انقلاب، عضو مجلس خبرگان قانون اساسی، عضو هیئت سه نفره رسیدگی به اختلاف بنیصدر و دیگران، نماینده دوره اول مجلس خبرگان رهبری، دادستان کل کشور، عضو شورای عالی قضایی و عضو شورای بازنگری قانون اساسی ادامه داد: «این دست برای این میلرزد که آن روز چشم و دهانم را بستم. این لرزش جزای من است در این دنیا.»
پرسیدیم که چرا در مورد دیگر مسایل هنوز سکوت کرده است، پاسخ تکرار سکوت بود و جلسهای که زودتر از موعد بهپایان رسید.” پایان نوشته ی خانم سولماز ایکدر.
میرکریم موسوی معروف به موسوی اردبیلی پس از ۹۱ سال زندگی مرد! وی ۲۴ سال پیش سکته ی مغزی کرد و تقریبن نیمی از سمت چپ بدنش از کار افتاد. لرزش دستی را که خانم سولماز از آن یاد می کنند به همین دلیل است. ایشان پس از سکته ی مغزی با بهره گیری از بهترین پزشکان و تجهیزات بیمارستانی و دارو های پیشرفته توانست تا ۹۱ سال دوا م بیاورد. حال آن که روزانه شاهدیم که هموطنانمان چگونه با بیماری های بسیار ابتدایی تر در سنینی پائین تر جان خویش را در ایران از دست می دهند.
میر کریم موسوی اگر وجدانی داشت پس از دیدن چشمان بی گناه و بی آزار کودکان خرد سال در آن سیاه چال های اوین بایستی در جا سکته می کرد و جلوی همان سیاه چال می مرد، نه این که در سن ۸۷ سالگی تنها لرزش دست را “جزای خود در این دنیا ” بداند. میرکریم بر پایه ی باورهای دینی اش می پنداشت که با لرزش دستان در ” این دنیا ” به اندازه ی کافی مجازات شده و به بیانی دیگر “پاک شده ” و لذا در”آن دنیا ” با حوریان و بهشتیان و …محشور خواهد شد. دقیقن بر پایه ی چنین باورهایی بود که دژخیمان خمینی به سرپرستی امثال میرکریم موسوی و پورمحمدی و کارگزارانی چون لاجوردی به دختران باکره پیش از اعدا م در زندان های ایران تجاوز می کردند.
خانم سولماز! دلایل رو نشدن دانسته های میرکریم موسوی و استمرار سکوت وی را بایستی در داشتن چنین باورها و اعتقاداتی جستجو کرد. تصاویر منتشره ی این فرد با همه ی مسئولین جمهوری اسلامی در زمان های مختلف به تنهایی سند درستی این مدعاست.
ازهنگامی که گوشه یی از شرح این جنایت هولناک را خوا ندم چشمان آهویی آن کودکان خردسال در آن دخمه های سیاه که عاجزانه التماس می کنند تا اگر به مادران و پدران آنان رحم نمی کنند حد اقل به بی گناهی آنان رحم شود و آنان را تحویل فامیل و یا بستگانشان بدهند، از جلوی دیدگانم محو نمی شود.
دژخیمان و جنایت پیشگان حکومت اسلامی در ایران متجاوز از ۱۴ سده است که با سر هم کردن داستان های خیالی و بدون پشتوانه های مستند تاریخی از “ماجرای کربلا ” هر ساله در نمایشات “راه پیمایی محرم و عاشورا و اربعین ” شیون و زاری برای علی اکبر و علی اصغر بر پا می کنند و لعن و نفرین بی پایان خودشان را بر شقاوت و بی رحمی شمر و یزیدیان کودک کش گوش خراشانه فریاد می کنند، درحالی که خودشان مصداق بارز و کامل همان درنده خویی هستند که به دیگران نسبت می دهند. اعمال این فرومایه گان که امروزه همچنا ن بر جایگاه های حکومتی تکیه زده اند یاد آور نسل کشی بی رحمانه ی نازی های هیتلر است که به مانند این جانیان به دنبال ” پاکسازی ” بودند.
مرور اعترافات تکان دهنده ی میرکریم موسوی ناخود آگاه مرا به یاد ساخته ی جاودانه ی میکیس تئودراکیس یونانی که
بر روی سروده های حزن انگیز شاعر و نویسنده ی نام آور یونانی لاکووس کامبانلیس، ازبازمانده گان کمپ آدم سوزی ماتهازن نازی ها تهیه و تنظیم شده، و با صدای جادویی ماریا فارانتوری اجرا شده، انداخت. شاهکاری با نام غزل غزلها که اشک را به یاد قربانیان این جنایات از گونه ها جاری می سازد.
تکلیف امثال میرکریم موسوی ها که از وحشت انتقام مردم همگی از روز نخست برپائی جمهوری جهل و جنایت دو و یا چند نام و لقب را برای خود برگزیده اند از این بابت روشن است، اما شرم بر آنانی باد که نام ” اصلاحگر ” و یا “اصلاح طلب” را بر خود می نهند و با شنیدن این حقایق از بازگو کردن و انتشار آن طفره رفته و یا غفلت می کنند. این افراد با این پرده پوشی های عمدی و یا بعضا سهوی سهمی از این جنایات را برای همیشه به نام خود در تاریخ منظور می کنند.
به راستی در شگفتم که چگونه می توان به دیدن انسان فرومایه یی که به گفته ی خود اصلاح طلبان “ابزار دست جناح حاکم و نهاد های سرکوب “ بوده رفت و از زبان خود وی شرح این جنایات هولناک را که حتا بازگویی آن رعشه و لرزه بر اندام وی انداخته، شنید ولی همچنان خاموش ماند و دم نزد و منتظر ماند تا پس ازمرگ میرکریم موسوی ” خاطره وار” از آن جنایات پرده برداشته شود؟!
فرمان دهندگان و طراحان اصلی این جنایات هنوز بر سر کار هستند و همچنان به نابکاریهای خود ادامه می دهند و افزون بر پست های کلیدی حکومتی بر صندلی های قضا و قضاوت هم تکیه زده اند.رییس جمهور رژیم ولایی،حسن روحانی، شیادی با مدرک تقلبی دکترا وصاحب شاه کلید ویژه ی سارقان حرفه یی در فردای مرگ میر کریم موسوی با اعلام دو روز عزای عمومی چنین مرثیه خوانی کرده است:
“ارتحال مرجع گرانقدر عالم تشیع، عابد مجاهد و فقیه فرزانه، عالم عامل و معلّم پرنفوذ نسل های حوزه و دانشگاه، حضرت آیتالله حاج سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، فقدانی بزرگ برای همه پویندگان راه علم و عمل و فقاهت و ولایت است.”
از یاد نبریم که همزمان با مرگ میرکریم موسوی بیش از ۸۰ نفر از هموطنان بی نوای ما به دلیل سوء مدیریت و بی لیاقتی و بی توجهی دولت فاسد بنفش حسن روحانی در آتش تصادم دو قطار مسافربری در بیابان های سمنان زنده زنده سوختند و حتا یک روز هم برای آنان عزای عمومی اعلام نشد ولی در مقابل برای فرد بی سواد و جنایت پیشه یی که به قول خود “اصلاح طلب ها” حتا مرجع دینی هم نبوده، حسن روحانی دو روز عزای عمومی اعلام و با کلمات و القابی دروغین از وی ستایش می کند. باز تولید رفتارها و دروغ پردازی هایی از این دست دربیش از سه دهه ی گذشته در جمهوری ولایی، رویش و پیدایش قاری و مدرسین قرانی چون سعید طوسی است با پرونده های قطور تجاوز جنسی به نوجوانان و جوانان. طوسی ها در حقیقت تربیت شدگان کلاس های درس امثال میرکریم موسوی، خامنه ای، رفسنجانی، روحانی، خاتمی ها …..وهستند.
از سویی دیگر مجلس اسلامی و اعضای نمایندگی های خارج از کشورهم از وجود این فرومایه گان بی بهره نیست و تقریبن تمامی صندلی های مجلس در تصرف ادامه دهندگان راه لاجوردی جانی و خویشان و خانواده های امثال وی است.
اما شور بختانه در خبرهای هفته ی پیش ( هفته نامه ی آتش ) آمده بود که نماینده ای ایرانی تبار در مجلس کانادا با هیاتی از مجلس جمهوری اسلامی در تورنتو دیدار داشته است! در این خبر آمده بود که: ” آقای مجید جوهری نماینده پا رلمان کانادا از حوزه ی ریچموند هیل با این هیات در مورد مسا یلی چون تسهیل روابط بانکی بین دو کشور، از سر گیری روابط کنسولی و بازگشایی دفاتر دیپلماتیک، برقراری پرواز مستقیم بین کانادا و ایران و کمک به مذاکرات دولت ایران با بمباردیه تبادل نظر کردند. “
پرونده ی جنایت بار جمهوری اسلامی بر همگان روشن است و تنها گوشه ی کوچکی از آن نه از زبان مخالفان و اپوزیسیون بلکه از زبان مسئولین درجه اول نظام قرون وسطایی ولایی در ابتدای این نوشته آورده شد. اکنون از تنها نماینده ی ایرانی تباری که حاضر شده است بدنامی ارتباط با کارگزاران این حکومت فاسد و نابکار را به جان بخرد، بایستی پرسید که آیا در ملاقات با “هیات پارلمانی جمهوری اسلامی” جویای حال و سرنوشت کودکانی که در سیاه چال های اوین روزگار را سپری کرده و می کنند هم بوده است؟
در جائی که نمایندگان کانادایی الاصل مجلس عوام در اتاوا از تماس و نزدیکی با اعضای چنین “هیات های” معلوم الحالی دوری کرده و از آنان فاصله می گیرند، آیا دیدار و ملاقات یک ایرانی تبار کانادایی با افرادی که با گزینش شورای نگهبان و تقلب در مجلس نمایشی یک مشت آخوند و پاسدار منصوب شده اند مایه ی سر شکستگی و شرمساری ایرانیان کانادایی نیست؟
بی گمان دیدار آقای مجید جوهری با “هیات جمهوری اسلامی” از نظر و دید مقامات زیربط کانادایی پوشیده نبوده است. اما از آن جائی که سیاستمداران کنونی کانادا با مواضع و دیدگاه های پیشرو و مترقی دیگر نمایندگان ایرانی تبار خوشنام و پیش کسوت و اکثر ایرانیان کانادایی آشنائی کامل دارند، لذا ماموریت پرسش برانگیز ” دیدار و مذاکره ” با این هیات معلوم الحال را به یک ایرانی تبار دیگر محول کرده اند! به بیانی دیگر به خیال خود آتش را از زبان “رسانه ی آتش” به زمین ایرانیان کانادایی پرتاب کرده اند!
چرا که برقراری رابطه با دولتی که هنوز در لیست کشورهای حامی تروریسم دولتی است وهمزمان پارلمان کانادا متحدالرای علیه آن، لایحه ی جنایت علیه بشریت تصویب کرده، نمی تواند به سادگی انجام پذیرد تا این گونه ” هیاتهای دولتی ” بتوانند به آسانی در شهرهای کانادا با مقامات کلیدی دولتی به مذاکره ی رو در روبنشینند!
از طرفی موجب بسی شگفتی است که در شرایط عدم وجود روابط عادی سیاسی بین کانادا و ایران چنین غیرمنتظره شاهد حضور ناگهانی یک” هیات دولتی” درمونترال و تورنتو باشیم! بایستی توضیح داده شود که روادید ورود به کشور کانادا برای این ” هیات دولتی” چه زمانی و در کجا و چگونه صادر شده است؟ در حالی که اعضای خانواده ها و بستگان ایرانیان – کانادا به سختی روادید ورود به کانادا را پس از عبور از هفت خوان رستم می گیرند و تازه در پاره یی از موارد درخواست های آنان رد هم می شود، چگونه و به دستور چه مقاماتی برای عوامل دولتی جمهوری اسلامی به راحتی ویزای ورود صادر می شود؟!
بجاست تا بررسی گردد که آقای جوهری در “تسهیل” صدور روادید برای این افراد چه نقشی داشته است؟ از سویی دیگر در حالی که هیچ گونه خبری از ملاقات این هیات با سایر مقامات دولتی کانادا درهیچ یک از نشریات کانادایی منتشر نشده، در کمال تعجب “گزارش” مبهم و ناقصی ازدیدار بین این”هیات ایرانی” و آقای جوهری تنها از سوی یک نشریه ی” ناآشنا وتازه کار” فارسی زبان در تورنتو منتشرشده است!
در این جا به همین مقدار بسنده کرده وتوجیه و تفسیر بیشتر و فراتر در رابطه با این سیاست های دو گانه، مبهم و پرسش برانگیزرا به خوانندگان فهیم واگذار می کنم.
اما نبایستی از این مساله به سادگی گذشت که روزگاری ایرانیان در خارج از کشور جرات و جسارت نزدیک شدن به نمایندگان جمهوری اسلامی را در انظار عمومی و به صورت آشکار نداشتند. پس اکنون چه شده که کسی این گونه جسارت می کند که با منتخبین سپاهی و”سربازان گمنام امام زمان “که در پوشش های “هیات های پارلمانی” به کانادا سفر می کنند دیدار و ” تبادل نظر” کند و نگرانی و بیمی هم ازعکس العمل ایرانیان کانادایی نداشته باشد؟!
آیا اولویت کسی که به عنوان یک ایرانی تبار به پارلمان کانادا راه یافته “کمک ” به برادران سپاهی و دولت جمهوری اسلامی برای فروش هواپیمای بمباردیه و ” تسهیل ” سرازیر شدن پول های ناپاک حاصل از عملیات پولشویی است، یا تحقیق و پی گیری و پرس و جو از حال و روزگار کودکان و نوجوانان و سعید ملک پورها و نسرین محمدی ها و کارگران و زحمتکشانی که در زندان ها و دخمه های رژیم اسلامی در بند بوده و هر لحظه با خطر اعدام روبرو هستند؟
آیا به عنوان یک ایرانی واقعی نبایستی موضوع محرومیت تحصیلی کودکان و جوانان بهایی و جلوگیری از کسب و کار خانواده های این انسانهای بی آزار و سرکوب و تضییقات روزمره ی تمامی دگر باوران و دگر اندیشان در ایران را موضوع اصلی این مذاکرات قرار داد؟
اولویت کانادایی های ایرانی تبار بایستی پی گیری نتایج قطعنامه های نقض حقوق بشر درایران باشد که همه ساله از سوی کانادا به سازمان ملل متحد ارایه می شود نه گفت و گو بر سر”تسهیل” انتقال پول های آلوده از ایران به کانادا.
هنوز ایرانیان کانادا ماجرای انتقال پول های به یغما رفته ی مردم به وسیله ی محمود خاوری را از یاد نبرده اند. کسانی که با درد و مشکلات ایران و ایرانیان آشنایی دارند به جای اندیشیدن راهی برای زدودن فقر و گرسنگی و بی کاری گسترده در ایران نبایستی در فکر راه اندازی پرواز مستقیم ایران – کانادا باشند که تنها هدف آن ارایه تسهیلات به درصد کوچکی از مرفهین است.
پیداست آنانی که در این مدت خود را پشت شعارهای فریبنده ی رفع تحریم ها پنهان کرده بودند با از میان رفتن آن درحقیقت به دنبال “تسهیل” رفت و آمد خودشان به ایران جمهوری اسلامی هستند و رفاه کل مردم ایران هیچگاه مورد نظر آنان نبوده است!
اما در پایان همچنان در جستجوی آنیم تا بدانیم بر سر آن کودکان خردسالی که میرکریم موسوی در آن سال در سیاه چال اوین مشاهده کرد، چه آمد و سرانجام هر یک از آنان چه شد؟
با خود پیمان بسته ایم که تا روشن شدن تمامی زوایای این جنایات و سپردن دستور دهندگان و مجریان و مسببان آن به دست عدالت آرام نگیریم ……
رضا بنائی از بنیانگذار کمیته عدالت ۸۸