کارنامه و تاثیر دگراندیشان ازلی ایران
در اختلاف میرزا آقاخان با محمدطاهر باید واقع بین بود و یکسویه و بر مبنای همدردی و همراهی با آقاخان و پذیرش اینکه او منورفکری دلسوخته و ایران دوستی بود که سر در راه عقاید و اقدامات خود داد، نباید قضاوت کرد. محمدطاهر شیطان و حامل همه ی بدی ها نبود. همان طورکه آقاخان نیز فرشته ای بی تقصیر و معصوم نبود. میرزا آقاخان در مجموع آدمی عصبی مزاج و پرشور و بسیار حساس بود. او نجیب زاده ی پرورده ی خاندانی مالک و مالدار بود. در رفاه بزرگ شده بود. روحی همراه وفادارش او را حتی در مکاتبات خصوصی خود «سرکارخان» معرفی میکند. همین کس به تبعید و دربه دری و تنگدستی فلاکت باری میرسد که در ازای چند لیره باید پیش محمدطاهر صاحب «اختر» و چاپخانه و دارالترجمه اش کرنش کند. او به دلیل تأکید بر اصول اعتقادیش، غالباً رابطه ی خوبی با دیگران نداشت. تنها کسی که تا آخر کنار او باقی ماند شیخ احمد روحی بود. با مادر و برادرش درافتاد، آنها حق ارث اش را بالا کشیدند. با بسیاری دیگر هم رابطه ی حسنه و پایداری نداشت. با ناصرالدوله حاکم کرمان با وجود داشتن مسئولیت ممیزی مالیات بردسیرکنار نیامد و به گریز از کرمان رفت. در مقام ایشک آقاسی دستگاه ظل السلطان و نایب الحکومه اش سلیمان خان دوام نیاورد. روحی شوریده و حساس داشت که شیدایی نصرت امر بابی و دغدغه های نوین هم او را از خود بیخود کرده بود. میدید کسی چون محمدطاهر با رفتار میانه رو و آهسته برو که آسیب نبینیِ خویش با همه در مراوده و در جوشش است، اما او با آن همه دانایی و توانایی تنها و منزوی مانده است. آقاخان در اوایل کار با روی خوش معین الملک و همراهی یاران ازلی اش عبدالخالق خان و میرزاحسنخان خبیرالملک سعی نمود کاری برای خود در سفارت ایران در استانبول دست و پا کند. اما با مزاج پرتلاطم و رادیکال او سازگار نشد. کشاکش های مسلکی زمانه میان آقاخان و محمدطاهر را هم نباید نادیده گرفت. آقاخان یک ازلی پایدار، باورمند و با دانش بود و حتی خود را به عنوان مصلح دینی – اجتماعی و سیاسی بسیار فراتر از دیگران میشناخت. در پی آن بود که در تقابل با مذاهب و مسلکهای دیگر و با تأویلهای جدید بابیت را به عنوان یک آیین متفاوت و پیشرو سازگار با الزامات زمانه توجیه و عرضه کند، اما محمدطاهر با وجود آشنایی و پیشینه ی شیخی و احتمالاً تمایلات اولیه بابی، با همه از جمله ازلیان می جوشید. او ثبات نظری و اعتقادی نداشت و بنا به جایگاه بازرگانی خویش چندان خطر نمیکرد و با رعایت همه ی ملاحظات ممکن با همه نرد دوستی میباخت. به این دلیل و به علت تفاوت های نظری و منزلت علمی و خصوصیات شخصی این دو، اختلاف میان آنان هر روز عمیق تر میشد.
اما آن سوی جریان را هم باید در نظر داشت. محمدطاهر با همه ی فرصت طلبی و میانه روی به روشنفکران رادیکال و تندمزاج، تندرو و عبوسی چون میرزا آقاخان اجازه ی حضور چند ساله در «اختر» داد و حتی در یکی دو سال او را به سمَت محرر در اداره ی روزنامه استخدام نمود. پرسشی قابل تأمل در این راستا این خواهد بود که اگر محمدطاهر در درون خود با همه ی تناقض و تلون مزاج، نوع و میزانی از همراهی با اندیشه های نوین را نداشت چگونه در این مدت طولانی اجازه ی نوشتن و انتشار آن انبوه مطالب پیشرو و بیدارگر را در «اختر» میداد. به جای قیاس میرزاآقاخان با محمدطاهر، بهتر این است که هرکدام را در جایگاه بینش و کنش و منزلت اجتماعی خودشان بسنجیم.
آقاخان همانطور که در اختلاف مالی بر ناصرالدوله و حتی مادر و برادر کوچک ترش می خروشد و در فغان است، محمدطاهر را هم به تصرف در حق و حقوق و دستمزد زحمت خود در «اختر» و حق تحریریه اش متهم می کند. در این راستا نباید غلو و اغراق نمود. همچنان که میرزا حسین شریف را به ندادن حق و حقوق نوشتن رساله ای متهم می کند. ضمنا آقاخان ــ آن چنان که از نامه هایش به ملکم خان قابل فهم است ــ بینش و رویه ی محمدطاهر را نمی پسندید و می خواست او روزنامه ی خود را دست بسته تحویل عناصر و خواست های رادیکال او بدهد. توقعی که در مجموع بیجاست. مگر محمدطاهر می توانست «اختر» را به مدت ۲۳ سال طبق آرمان و خواست و نحوه ی اداره میرزا آقاخان حفظ نماید. چه بپذیریم و چه سراپا منقد محمدطاهر باشیم نمی توان از توان بالای مدیریت اداری، مالی و دیپلماسی او که استمرار و ادامه ی کار انتشار «اختر» را ممکن ساخت به سادگی گذر کرد.
همین توان اداری و اعتدال رفتار، و رویه ی دیپلماسی او بود که در منگنه ی دو دولت خودکامه و آزادی ستیز عثمانی و ایران و مداخلات مستقیم سفارت ایران در عثمانی امکان مطلوبی فراهم نمود تا برجسته ترین اندیشه ورزان و روشنفکران اهل قلم زمانه از طریق روزنامه با مردم و مخاطبان خود سخن گویند و بیداری و تحرک بیافرینند. سیاست مدارانه و گاه با مداحی از دو دولت و سفارت توانست تداوم ۲۳ ساله ی یکی از پیشرو و مترقی ترین نشریه های زمانه ی فارسی زبان را تضمین کند. خود آقاخان بارها در نامه هایش به ملکم خان از فشار همه جانبه و طاقت شکن بر «اختر» و مدیرش و تعطیلی های پیامد آن اشاره دارد. او در نامه هایش از تذبذب محمدطاهر وقتی همراه او و خواست هایش نیست در فغان است. و جای دیگر که همراهی میبیند شادمان خبر می دهد. یک جا می نویسد: «آقای محمدطاهر مدیر اختر هم این روزها شأمت و نکبت آن حیوان[منظور میرزاحسین شریف دامادش] در وی اثر کرد و از آدمیت [منظور هواداری از روزنامه قانون و مرام ملکمخان دور] افتاده» و چند هفته بعد با لحنی هواخواهانه و شکوه آمیز از خاموشی صدای «اختر» می نالد: «اختر هم به هواخواهی قانون غروب کرده، در این قبرستان فلاکت زده هیچ روشنایی به قدر کرم شب چراغ هم نمی خواهند باشند.»
در زمانه دیگری می نویسد:
«اختر را هم از دو طرف یعنی عثمانی و ایران نمی گذارند یک کلمه خدمت آدمیت کند. بلکه یک سخن صدیق بنویسد.»
در یک نگاه کلی، میرزا آقاخان تمامیت خواه بود و جانش را بر سر همین امر گذارد. محمدطاهر از این پاکبازی نه برخوردار بود و نه مدعی بود. او سال ها پس از خاموشی «اختر» کماکان با کار و تجارت در میان ایرانیان استانبول زندگی کرد. چاپخانه اش پررونق بود. در سفر و ارسال نامه هایش بر تجددخواهی ایرانیان مؤثر گردید. نمونه ی آن را در خاطرات میرزا جواد ناطق سخنگوی انجمن تبریز در کتاب دیگری به دست داده ام.
آقاخان به دلیل خصوصیت تمامیت خواه و رادیکالش تنها با محمدطاهر مشکل نداشت. در همان نامه ی ۲۷ رمضان ۱۳۱۰ به ملکم خان «میرزا مهدی محرر سابق اختر» منظور زعیم الدوله که در آن زمان به کنسولگری منصوب شده بود را مورد عتاب قرار می دهد و می نویسد: «از بس نامربوط و مداهنه در روزنامه نوشت»، مقام دار شد. می دانیم میرزا مهدی زعیم الدوله پزشک حاذق و از اهل فضل زمانه بود. نشریه ی مؤثر و تجددخواه «حکمت» را در رواج قانون خواهی و مشروطه طلبی در مصر منتشر نمود. نشریه ای که پس از خاموشی صدای «اختر» در آستانه ی مشروطه آگاهی و تحرک تجددخواهی آفرید. آقاخان هرآن کسی را که از نظر و رویه همراه خود نمیدید با خشم مورد عتاب قرار می داد. کمااینکه ابتدا به ملکم فرصت طلب و روزنامه «قانون» اش دل بست و محفلی به هواداری از مرام آدمیت او در استانبول برپا کرد، ولی وقتی همسانی و همراهی با همه ی آرمان و خواست های خود ندید از او روی برتافت. بی تردید آوازه ی بدنامی و فرصت طلبی های ملکم را شنیده و دانسته بود، اما به او دل بست و حتی از زبان یک آشنای بابی خود «پسر یکی از اوصیای باب» [رضوان علی برادر زنش]که به ملکم خان «نهایت تمجید و احترام دارد» می نویسد:
او نام شما را با کمال احترام می برد و «می گوید از مبادی عالیه نص صریح رسیده بر اینکه شخص او رجعت عیسوی است… و درخصوص آن الفبای سرکار می گفت این نشانه یوم تفضل الکتب است که جمیع کتب باید به عالم تفصیل بیایند و صوت تفصیل فصل مردم است… »
به عبارت روشن آقاخان به شیوه ی تأویل بابی، ملکم را تجسم رجعت عیسی آن چنان که وعده داده شده بود و از «مبادی عالیه نص» ــ که منظور حکم و سخن صبح ازل است ــ رسیده معرفی میکند. وقتی ملکم فرصت طلب به خواست های میرزا آقاخان بی اعتنایی نشان داد، ورق برگشت. آقاخان از ملکم خواسته بود که برایش در اروپا کاری فرهنگی و آبرومند دست و پا کند تا خود را از مهلکه ای که در انتظارش بود به در برد، ولی ملکم همچون همیشه در لحظه ی ضروری و حساس روی برگرداند و پاسخ او را نداد. در این زمان تیغ برّان و خون ریز حکومت تهران بیش از هر زمان دیگری کنار گردن میرزا آقاخان و یارانش حس میشد ولی از ملکم طرفی نبست.
به رابطه ی آقاخان با محمدطاهر بازگردیم. میرزاآقاخان می خواست کار حکومت ناصری را یکسره کند، اما محمدطاهر اصلاحات تدریجی و پیشرونده و پیوسته را مدنظر داشت. استقامت دیرپای محمدطاهر در انتشار «اختر» و سپس کار چاپخانه بی تردید قابل تحسین و ثبت در تاریخ است، اما با هزینه هایی هم همراه بوده است. سازش، عقب نشینی، بندو بست، لاپوشانی و با همه به نوعی و با رویّه ی خاص خود جوشیدن، به همه زورمندان در جاهایی امتیاز دادن، از جمله کم ترین این هزینه ها بود.
در ذهنیت و آرمان تمامیت خواه و رادیکال، چنین رویه ای سازشکاری و فرصت طلبی است. وقتی این را در کنار پربارترین و مؤثرترین روزنامه ی عصر بیداری ایران پیش از مشروطه، انتشار انبوهی کتاب تجددخواه، ترقی جوی و اندیشه آفرین چون «سفرنامه ابراهیم بیگ»که در مطبعه ی او چاپ می شد و انبوهی بزرگ تر که توسط اداره ی «اختر» و کتاب فروشی اش در سراسر جهان در میان اهل سواد گسترده شد، می گذاریم، شاید قدری انصاف در سنجش و قضاوت تاریخی پیرامون کارنامه ی او روی نماید. در سنجه ی تاریخی رابطهی آقاخان و محمدطاهر میتوان گفت: محمدطاهر بنا بر خصایل و رویه و منافع خویش، آنچه را آقاخان می خواست یا در برهه ای بایسته و پسندیده می دید برآورده نکرد، اما بینش و کنش او را نمی توان به این رابطه و بُعد فروکاست. باید از معضل بزرگ تاریخ نگاری مرسوم مان در بت سازی که یکی سمبل فرشته و درستی و خصوصیات و عملکرد والای انسانی و دیگری را مجسمه ی لعنت و تکفیر و سراسر تباهی می شناساند پرهیز کنیم. نگارنده درکتاب دیگری ضمن برشمردن موارد و مواقعی که محمدطاهر از خط و رسالت و شرافت وجدان روزنامه نگاری خود عدول کرد، تلاش نمودم نقش و تأثیر او را در تبارشناسی مشروطیت ایران ــ ایجاد و گستراندن افکار عمومی، تحرک و بیداری ایرانیان ــ به قلم آورم. بی گمان همین که عناصر پیشرو و رادیکالی چون آقاخان امکان یافتند از طریق صفحات «اختر» با فارسی دانان سراسر دنیا سخن بگویند و پرسش و اندیشه بپراکنند، خود از حضور و برکت وجود و تدبیر و جسارت محمدطاهر با همه خصایل مورد نکوهش است، لذا نابجا و نابخردانه است که بر مبنای هواخواهی صرف از آقاخان بر محمدطاهر بتازیم. یا خواست و آرمان های خود را از او طلب کنیم : چرا آن چنان که ما می خواهیم نبوده است. او همانی بود که بر اساس خصوصیت و ذهنیت و آمال و امکاناتش می توانست باشد و بی تردید بسیار بیش و ژرف تر از بسیاری همدوره های خود که در کلام و کاغذ مدعی بودند در بستر عملی پیدایش، گسترش و ژرفایابی عصر بیداری ایرانیان منتج به مشروطه سهیم و مؤثر افتاد. کارنامه ی محمدطاهر در مقام مدیر «اختر» را باید با معاصرانش که مدعی مقابله با نظام و حاکمیت قاجار و جزمیات زمانه بودند مقایسه کرد. او تاجری بود که به جای به کار انداختن ثروت و تجربه و توان و امکان جسمی و روحی اش در خرید و فروش صرف کالاهای مصرفی، همچون غالب همگنانش، به تأسیس چاپخانه، چاپ کتاب، دارالترجمه و دایر کردن کتابفروشی و روزنامه ی بیدارگر فرهنگی روی آورد.
مطالعه ی چند باره ی مطالب «اختر» به ما می فهماند که دوره ی ۲۳ سالهی این نشریه بدون وجود مدیر مدبر و کارآمد و اهل دیپلماسی و مراوده با همه رقم مانع تراش و دشمن بیداری و آگاهی و کوهی تنگنا نمی توانست دوام آورد. بسیاری بودند که در قبال سدهای تنومند و ویرانگر سیاسی، سنتی و دینی خاموشی و عزلت گزیدند و امروزه با همدردی از آنها سخن می گوییم، اما محمدطاهر چون در صحنه و میدان سخن و پیامدهای آن ماند و با همه ی موانع و مخالفان ریز و درشت به شیوه و رویه ی میانه رو خود گلاویز شد مورد نقد است. او هرچه بود کارنامه ی شکوهمند و استوار اختر گواه کار اوست. محمدطاهر توانست روزنامه ای را که با یاری سفیر ایران در استانبول ــ معین الملک و همراهی قلمی کاردار او میرزا نجفعلی خان خویی ــ راه افتاد و گسترش یافت، پس از مدتی با سیاست و هنر خاص خویش از زیر نفوذ سفارتیان بیرون کشد و برای پیشگیری از توقیف و توقف های مرتب آن توسط حکومتگران تهران، شرکت سهامی تشکیل داده سهامداران عثمانی را دخیل کند و زره و حفاظی حقوقی بر اختر بپوشاند. تدبیر و روابط عمومی او آن چنان پرثمر و مفید به حال استمرار اختر و گسترش نفوذ روزافزون نشریه در میان فارسی زبانان بود که همه اختر را مرجع معتبر اطلاع رسانی می شناختند. از اداره کنندگان حکومت در تهران تا کارکنان دستگاه وزارت خارجه ی ایران در سراسر جهان تا شخصیت های میانه رو و رادیکال، شیعه و بابی ازلی، ارمنی، ترک و فارس و عرب همه «اختر» را محترم و حداقل مؤثر در میان ایرانیان می شناختند. محمدطاهر در عمل نشان داد که زیر و بم کار دشوار و نوین روزنامه نگاری مستمر برای جامعه ی فاقد امنیت و ثبات با مخالفان و دشمنان ریز و درشت و پر تعداد و توانمندش چه دشوار است و چه توان و تدبیر و خصایلی نیاز دارد. خصوصیات و عملکردی که شاید ما نپسندیم، اما بی آن نه اختری بود و نه آن همه نوشته و تأثیر در بیداری و تحرک ایرانیان آفریده می شد. این که او نبض و روحیات طبقات و آحاد مختلف مردم از هر دسته و منزلت از اداره کنندگان تا اداره شوندگان را به خوبی می شناخت و مطابق یا قابل تحمل با آن سخن و عمل خود را تنظیم می کرد و پیش می برد از استثناهای تاریخ مطبوعات ماست. غالب نخستین های فرهنگ نوین ما مستقیم یا به نوعی وام دار نشریه ای است که او به مدت ۲۳ سال در اوج بحران دو کشور ایران و عثمانی مدیریت کرد. در زمانه ای که اولیای قدرت سیاسی و حافظان فرهنگ و ارزش های سنتی هر درز و روزنه ای را می بستند تا نکند آشفتهفکری و سستی در ایمان و اطاعت مردم پدید آید و امور به خواست و آمال آنها پیش نرود، اختر «فضولی های بسیار» می کرد و خواب و آرامش آنها را آشفته کرده بود.
محمدطاهر در اداره ی روزنامه ی خود نسلی از اهل قلم و روزنامه نگار را تربیت کرد. شاید شخصاً چنین توان و تخصصی را نداشت، اما همین که امکان و اجازه ی تمرین و خطا و آموختن و ارتباط را به نسل پیشگام روزنامه نگار ایران داد تا آمال و ایده های خود را به مخاطبان گسترده ی اختر برسانند، قدم اساسی و حیاتی چنین روندی بود. فضای دموکراتیک اختر یک استثناء در تاریخ مطبوعات ماست.
میرزا آقاخان علاوه بر کار روزنامه نگاری در نشریات «اختر»، «کوکبناصری» و «قانون»کوشید تا نشریه ی مستقلی با همراهی یاران ازلی خویش برپا کند. قرار بود او روحی و میرزا مهدی اختر که چند سال در ادارهی«اختر» سهیم بود روزنامه ای به نام «جهان» تأسیس کنند که سر نگرفت. میرزا مهدی به گزارش «اختر» دو سال بعد از دوری و جدایی از اختر به آن نشریه بازگشت. در سنجه قلم پرکار و محرک او می توان گفت که به راستی «خامه سخن آفرین» آقاخان و روح پرشورش و توانایی در تحریک عمومی، در کنار فن روزنامه نگاری که آموخته بود می توانست تأثیرات بزرگ بخشد.
خلاصه کنیم. میرزاآقاخان در مقام سخنگو و سخن سرای کیش ایران زاد بابی درگذر به بینش و کنش سیاست ورز نوین، ذهن و عملی چند بعدی داشت و صرفاً نمی توان او را به یکی از ابعاد و نمایه های رأی و عملش فروکاست و قضاوت کرد و آن را به تمامی ابعاد کارنامه و شخصیت او تعمیم داد. شواهدی که در دست است نشان می دهد که به رغم تمامی علایق و آراء و تحرکات متنوعی که داشت خود را یک مصلح اجتماعی -فرهنگی می شناخت. مصلحی که دین را لازمه ی تهذیب اخلاق و محرک مردم برای تغییر سرنوشت خود و جامعه شان می دانست. بی گمان باورهای عمیق بابی و سپس استمرار آن تحت رهبری صبح ازل را با قرائت ویژه ی خود مدنظر داشت. تفاوت های محسوس او با پیروان مطیع بابی موجب سردرگمی اهل نظر شده است. او با فهمی که از ضرورت تغییر و تحول و تعالی جامعه ی پیش مدرن ما یافته بود، دینی را می خواستکه در سوی پاسخگویی دنیوی به الزام و نیاز مردم و جامعه و همدل آن باشد. پیرامون جهان بینی دینی او در کتاب های بعدی این پژوهش بیشتر خواهیم نوشت.
ادامه دارد