پایه گذار نمایندگی جامعه ی ایرانیان در محافل سیاسی کانادا
در مجلس به عنوان وزیر آموزش عالی لایحه ی رایگان سازی شهریه دانشجویان کم درآمد در سال ٢٠١۶ را ارائه کردم که سپتامبر سال ٢٠١٧ و سپتامبر ٢٠١٨ هم به اجرا درآورده شد.
این لایحه را به صورت قانون شکل دادم که با مصوبه ی وزیر متفاوت باشه و در دوره های بعدی ادامه داشته باشد. تصویب پارلمان شد و برای تغییرش باید رأی موافق از پارلمان گرفت.
از نگرانی های مادران و پدران ما، زندگی و آینده فرزندان است. خصوصا برای جامعه نوپای ایرانی – کانادایی.
با توجه به پیشینه آکادمیک افتخارآمیز شما، تحصیلات عالیه چقدر در سرنوشت و زندگی افراد مخصوصا نوجوان ها و جوانان تأثیر گذار است؟
-نه تنها تحصیلات عالیه، که هدف گذاری های علمی و تحقیق به نظر من راهگشای جوانان است. من از دوران نوجوانی، در دبیرستان البرز تهران، مصمم به دانشگاه رفتن بودم. راستش هدف داشتم که تا سی سالگی مدرک دکترا گرفته باشم که در آن زمان تا فوق لیسانس در دانشگاه تهران ارایه می شد و برای ادامه و دریافت دکترا به دانشگاه برونل لندن رفتم.
با تبسم و چشمان روشن از روزگار تحصیل می گوید. یادآوری آن روزها امید و نوید است انگار!
– از آن روزها روزی هست که هیچ وقت یادم نمیره. اولین سری فارغ التحصیلان دانشگاه بودیم. سال ١٣۴۵. در واقع اولین مراسم انجام شده در تهران. با کلاه و روپوش و تمام مراسم یک جشن فارغ التحصیلی کامل با حضور پدران و مادران، شاد و امیدوار. ولی من هم زمان در افسوس تمام شدن دانشگاه بودم. به این که چگونه با دانشگاه خداحافظی کنم فکر می کردم. یک شادی همراه با حسرت که کاش تمام نشده بود! حال و هوای دانشگاه و سر کردن در آن همیشه با زندگی من عجین بود.
او پایه گذار پیشگامگی ست از جوانی!
درکنکور فوق لیسانس رتبه دوم را به دست آوردم، اما دغدغه من فقط درس نبود در برنامه های فوق برنامه شرکت می کردم، و نه تنها این که خودم برنامه های فوق برنامه ترتیب می دادم.یادم هست که تور نوروزی بچه های دانشگاه از تهران به ارومیه را یک بار با کشتی هماهنگ کردیم. از کنار دریاچه ارومیه. اول یک واگن قطار گرفتیم از تهران به مراغه و از مراغه به بندر رحمان لو و بعد رفتیم بندر گلمانخانه که در ارومیه است. دریاچه ارومیه!
لحظه ای درنگ می کند و نفس بلندی می کشد و ادامه می دهد:
در شهر ولوله ای بود. تصور کن استقبال پدران و مادران و دانشجویان از دانشگاه بازگشته برای تعطیلات. آن همه شور و امید. لحظات به یاد ماندنی بودند.
صحنه ها سینمایی به نظر می آید، و انگار از زمانه جلوتر می رفتید؟
از نوآوری های آن زمان یادمه که یک تیم دانشجویان راه انداختیم برای جمع آوری کتاب. به چند سفارتخانه نامه نوشتم که کتاب بفرستن برامون.
با کامیون فرستادیم دبیرستانی که درس خوانده بودم و بعد نمایشگاه گذاشتم و از استاندار و شهردار دعوت کردیم. همه جا پیچید دانشجویان کتاب آورده اند؛ ٢٠٠٠ جلد کتاب جمع کردیم. یکی از افراد نازنین دکتر همایونفر استاندار بودند و بسیاری از بزرگان شهر…
به چه زبان با سفارتخانه ها صحبت کردین؟ ناخودآگاه می گویم دو زبانه بودین؟
بی درنگ می گوید: سه زبانه!
فرهنگ نهادینه شده در شخصیت و منش و روش اش، چند زبانگی و چند فرهنگی ست. او از زمان پدران ما می آید و با زبان کودکان ما خو می گیرد.
در اتاق دیوار سفید تمام رنگی شهروند، که خودمانی شده ام و قوری چای ایرانی را در فنجان می ریزم می گویم مگر اصالت جز این است و از اصیل زادگان ایرانی تبار مگر چند تا مانده؟
پیشگامگی ها را جشن باید و جشن
تا زنده بماند هوای علم و اندیشه
ادامه دارد