مقام شامخ ولایت: آمریکایی ها گفته بودند ولی فقیه تابستان داغی خواهد داشت و عرق سوز خواهدشد. ولی به کوری چشم آمریکا تابستان اینقدر هوا خوب بود که توی باغ وکیل آباد باتی شرت می گشتیم. و بچه ها هر روز می پریدند توی آب و مجتبی جان هی سر بچه ها رامی کرد زیر آب، منزل گفتند این یکی به خودت رفته. خلاصه هرچه می گفتیم مواظب باشیدغرق می شوید به خرج بچه ها نمی رفت. می گفتند مگر آدم توی استخری که عمق اش یکمتره غرق می شه؟ گفتیم مگر اکبر نشد! گفتند اکبر شنا بلد نبود. گفتیم اختیار داریداکبر شناگر قابلی بود. آقا وحید گفت: سرش به سنگ خورده بود.

 به کوری چشم آمریکا چند بار هم با اسب رفتیم زیارت اباصلت. یکی از اسب ها خیلی چموش بود. هر روز حسابی با ترکه زدیم به کپل اش.اسب نانجیبی بود، گفته بود اسب سواری بلد نیست میگه ما چموشیم. گفتم بی شخصیت مقامشامخ ولایت سی ساله سواره. بی حیا جلو جمع گفت: خرسواری یا اسب سواری خیلی فرق دارهداداش. دستور دادم در جا  تیربارانش کنند.از حرفش دلخور نشدم، از این که مقام شامخ ولایت را برادر خودش می دانست خیلی حالم  گرفته شد.

دعای امام زمان در حق رهبری

آیت الله کاظم صدیقی امام جمعه عبور موفت تهران که چهل سال است در کلاس های آموزشی دروغ شورای سیاستگذاری ائمه جمعه شرکت می کند اما هنوز نمی تواند چهارتا دروغ شیک ومجلسی بگوید، از قول آیت الله بهاالدینی نقل می کند که یک روز امام زمان را درنزدیکی های نجف دیده که پیاده می رفته کربلا . می گوید آغا شما را امروز صبح توی چاه جمکران زیارت کردم! آغا جواب می دهند ایشان بدل بنده هستند.

آیت الله بهاالدینی پرسیده بود حالا کجا تشریف می برید؟ آغا فرموده بودند به کسی نگی ولی اگرمیخوای فیض ببری بیا پیاده برویم کربلا، هرچی دلت می خواهد از شیر مرغ تا جان آدمیزاد همه چیز مجانیه.

حضرت آیتالله گفته بود من قند دارم. و آغا با نارحتی نالیده بود، قند داری اینجا چه غلطی می کنی؟

آیت الله گفته بود مگر خبر نداری، جمهوری اسلامی مجهزترین بیمارستان را توی کربلا ساخته.آغا با تمسخر می گوید بیمارستان پرفسور سمیعی توی هانوفر که خیلی مجهزتره. و آیت الله هم خونسرد پاسخ داده بود ما دنبال دردسر نیستیم داداش. و سوال کرده بود کی ظهورمی فرمایید؟

آغا گفته بو د ما به کسی پاسخگو نیستیم ولی چون بچه خوبی هستی در جریان باش که پیغام دادن به نفع خودته که تا ملاها هستن بی خیال  ظهور بشو،چون ظهور کنی ملاها تکه تکه ات می کنند.

آیت الله تعریف می کرد که آغا در حال غیب شدن فریاد زدند: طوبی له طوبی له. و بهاالدینی میپرسد این رمز صندوق های موسسات مالی است؟

آغا داد میزند نه آی کیو. آیت الله هاج و واج می پرسد طوبی کیه؟ آغا جواب می دهد: بجای بلغورمهملات، عربی یاد بگیرید. آیت الله بهاالدینی می گفت از یکی از مترجمهای عراقی پرسیدم طوبی زید آغاست؟ مترجم گفته که منظور آغا این بود که بهشت تو مشت مقام شامخ ولایته، ولش نکنید وضعش کویته.

این روزها همه منتقدند، شما چطور؟

یکی از مسئولان جان برکف که خیلی دَدری نیست و به اخبار و احادیث هم دسترسی ندارد، گفته که: همه منتقد شده اند پس چه کسی باید پاسخگو باشد؟

بغل دستی اش کوبیده به پهلویش که چی داری میگی اصغری،  اینجا اسمش جمهوری اسلامی است، پاسخگو باشی یعنی که مسئول نیستی و مسئولیت سرت نمیشه.

دوستش گفته، آخه مد شده، تا مسئولین بهم می رسند می گویند: این روزها همه منتقدند شما چطور؟

رفیقش جوابداده، چون میخوان زیرآب همدیگه رو بزنن. و هر وقت کسی مثل نقدی و حسین شریعتمداری و محسنی اژدهایی مصونیت آهنین پیدا کرد، اونوقت می تونه انتقاد سازنده بکنه. و ازاصغری پرسیده مگه نشنیدی که صاحب منصبی دوتابعیتی که دستش بجایی بند نبوده، چونشنیده بود با انتقادات اصولی می شود حق السکوت گرفت، حسابی گرد و خاک کرده بود،اما به وقتِ شام، سربازان گمنام امام زمان مثل مهمان ناخوانده بر سرش آوار شده بودن و طرف رو برده بودن دَدر، توی دوستاقخانه مبارکه ازش پرسیده بودن: چرا روزروشن انتقاد می کردی؟ یارو جواب داده احساس تکلیف کردم. گفته بودند آفرین به آدم چیز فهم. و بعد از چندین سال بی خبری، خانواده اش متوجه شدن که بیچاره چند ساله دراندرونی مشغول انجام تکالیف است.

جراید هم نوشتن که یکی از دانشجویان خیلی عدالتخواه از مقام شامخ پرسیده: چرا رهبری ومسئولان پاسخگو نیستند؟ رهبری هم که همه این درس ها را دوره کرده، پاسخ داده:صاحبان اصلی این مملکت مردم هستند، آنها باید پاسخگو باشند،  چون وظیفه ما انتقاد کردنه، ملتفتی؟

پول ملی را تقویت کنید

شنیده ها حکایت از آن دارد که مقام رهبری زده پس کله رئیس کل بانک مرکزی و گفته، پول ملی لاغر شده، نکنه جک و جونور داره؟ بیچاره شده پوست و استخوان، آدم خجالت می کشه جلو هندی ها و چینی ها بگه این پول ملی ماست، و بنده توصیه می کنم  بتامین و داروی تقویتی بزنید توی رگش.

رئیس بانک مرکزی هاج و واج پرسیده چطوری؟

مقام رهبری هم خندیده و گفته ناسلامتی تو رئیس کل بانک مرکزی هستی، آنوقت از ما می پرسی؟  و افزوده از راننده بانک مرکزی بپرسید. رئیس بانک مرکزی هم که درسش را حفظ است، هندوانه آبداری گذاشته زیر بغل مقام شامخ وگفته قربان ما کارمان را بلدیم اما خوشحال می شویم از رهنمودهای پیامبرگونه حضرتعالی بهره مند شویم. رهبری  قهقهه سرداده که برو دایی ات را بیچاره کن، بلد بودید ریال را پشگل نمی کردید. و هنگام رفتن تاکید کردند: ضمنا استقلال هم بد نیست؟ رئیس بانک مرکزی هم با خوشحالی پریده هوا و شروع کرده به شعار دادن: بزن قدش آبیته. مقام شامخ ولایت هم دستور داده حسابی مشتمالش بدهند و با عصبانیت گفته: مجسمه بلاهت می گویم استقلال داشته باشید جنگولک بازی در میاره.