مقدمه اول:

آزیتا نژاد محمدی را سال هاست می شناسم. از آن آدم هایی که حضور سنگینی ندارند. از آن متشاعرانی نیست که تا دلتان بخواهد ادعا و حرف و سر و صدا و حاشیه دارند و به شعرشان که می رسی می بینی دریغ از یک کلمه حرف حساب. از این ها نیست. در مواجه و در حضور حرفی برای گفتن ندارد. همه گوش است و شنیدن. نه اهل تفاخر و نه اهل داد و فریاد. اما در شعر حرف های زیادی دارد برای گفتن. البته برای کسی که گوش شنیدن دارد. مدتی بود از ایشان بی خبر بودم. بعد از ازدواج گمان کرده بودم که لابد درگیر شوهرداری و زندگی و تاهل و رتق و فتق بچه و چه و چه شده و شعر را به کناری گذاشته است. خیال کرده بودم شاید رستگار شده باشد و از شعر و شاعری که جز مصیبت و نامرادی هنری ندارد فاصله گرفته است و مرتکب سرودن نمی شود دیگر.

تا اینکه اولین دفتر شعر این بانوی بزرگوار به دستم رسید. راستش مواجهه ی اولم همه انکار بود و بدبینی. حق بدهید به حقیر که از بس مجموعه ها و دواوین شعر بی کیفیت دیده ام دچار نوعی بدبینی افراطی شده ام. البته بدبینی ذاتی ام هم علاوه کنید ببینید چه از آب در می آید. اما بعد.

مقدمه دوم:

این روزها با بحران مخاطب و بی در و پیکری بازار نشر و عوامل دیگر کمتر مجموعه شعری اقبال پذیرش از سوی مخاطب را پیدا می کند. امروزه در عصر ارتباطات و اینترنت و شبکه های مجازی که انبوهی از داده ها را با دکمه ای می توان به آن سوی دنیا مخابره کرد و پیشرفت صنعت نشر و سهولت به دست آوردان انواع و اقسام اطلاعات باعث آمده است که مخاطب فلک زده و انسان امروزی برای خواندن و هضم این همه آگاهی وقت کم بیاورد. عصر عصر سرودن مثنوی های هفتاد من کاغذ نیست. اگر مخاطب دهه چهل هجری شمسی خودمان با حرص و ولع اشعار مطول و آثار بلند شاعران معاصر را می خواند و باز می خواند و احساس خستگی نمی کرد، اگر کلیدر دولت آبادی و آرش کمانگیر کسروی را با طوع و رغبت و از روی علاقه می خواند بلکه می نوشید، همین انسان ایرانی در دهه ی ما درگیر این فضای بی در و پیکر و انبوه داده های گاه بی ارزش مجازی نه حوصله و نه وقت خواندن اشعار و آثار بلند را پیدا نمی کند. البته این دلیل نمی شود که به فرموده ی روان شاد شاملو شاعر و نویسنده خودش را خم کند تا به قد کوتاه مخاطب برسد. خیر.منظور من چیز دیگری است.اینکه چه بخواهیم چه نخواهیم امروز عصر منظومه های بلند نیست. رواج شعر کوتاه، هایکو، کاریکلماتور در ادبیات و کاریکاتور در صورتگری موید این گفته ی حقیر است. البته پر واضح است که شعر و اساسا اثر هنری را با معیار طول و عرض و بلندی و کوتاهی نمی سنجند، اما همیشه ایجاز در نوشته هنر بود و امروز هنر بودنش به نظر می رسد قطعی تر هم شده.

دیگر هنرمند بر مولفه های تاثیر، کوتاهی و اختصار ، حوصله ی تنگ مخاطب را هم باید لحاظ کند. اشکالی هم ندارد. به شرط آنک ه ایجاز مخل نباشد صد البته.

مقدمه سوم:

نمی دانم چقدر با تئوری”واکنش مقدم بر نقد” با طلاع هستید

“حتی منتقدی حرفه ای همچون ساموئل جانسون در کتاب زندگی گری معتقد است که واکنش مقدم بر نقد معیار نهایی تعیین ارزش ادبی هر اثر است:

من با شادمانی موافقتم را با خواننده ی معمولی اعلام می کنم؛ زیرا سرانجام عقل سلیم خوانندگان است که به دور از شائبه ی تعصبات ادبی با آن همه ظرافت های نکته بینانه و جزم اندیشی علامه وار باید برای افتخارات ادبی حکم صادر کند. (ویلفرد گرین و دیگران. مبانی نقدادبی.۱۳۷۶.)

گرین و همکاران در ادامه جمله ی معروف سوزان سانتاگ را می آورند که از واکنش مقدم بر نقد دفاع می کند و می نویسد:
به عوض تاویل متن، هرمنوتیک، به شناخت قدرت تهییج (علم اروتیک) هنر نیاز داریم.(همان،ص۱۸)

مخلص کلام این که اگر یک اثر هنری توانست در خوانش اول یا خوانش های بعدتر اثری بر مخاطب بگذارد، او را تکان دهد، تغییری در ذهن او ایجاد کند، باعث التذاذی،تاسفی،تاثری،وحشتی چیزی شود پس موفق بوده است. حالا دیگر این که این اثر چرا و چگونه و به چه دلایلی موفق بوده است درجه ی چندم اهمیت را اشغال می کند. مهم این است که آیا هنرمند توانسته است بر مخاطب تاثیر بگذارد یا خیر.

اما بعد:

پیراهنی در پرواز عنوان مجموعه شصت شعر کوتاه از آزیتا نژادمحمدی شاعر جوان خوزستانی است که نشر ایجاز با تیراژ ۷۰۰ و در ۶۴ صفحه روانه ی بازار کتاب کرده است.

ویژگی بارز یا خصیصه ی مشترک همه این اشعار علاوه بر ایجاز و اختصار، سادگی و روانی این اشعار است.
زبان شعرها ساده و روان…بیان تقریبا سرراست است و به دور از ابهام، تعقید و پیچیدگی است. از این نظر شاعر را باید جزء گروه شاعران شعر آسان به شمار آورد. (باباچاهی،گزاره های منفرد، ج۲)

اما از نظر درون مایه دغدغه های شاعر همان دغدغه های جهان شمول انسان در همه ی اعصار است.
مرگ، زندگی، عشق و درد و رنج..

از این اطلاعات کلی و کلیشه که بگذریم، همه ی اشعار در یک سطح نیستند. البته که این مجموعه هم غث و سمین دارد. در برخی اشعار ایجاز اعجاز می کند. بیان مخیل و زبان از فرط صراحت و سادگی درخششی عجیب یافته است.
بیان ساده آنقدر تاثیر گذار است و زبان روان است و تم تکان دهنده که شعر به مرز دست نایافتنی و رشک برانگیز شعر ناب رسیده است.

بارها و بارها آدمی با مرگ عزیزان و مفهوم غریب فقدان روبرو شده است. در تمام بازگشت هایی که از تشییع پیکری یا بازگشت از اهل قبور و آن هنگام که با غمی نمناک از قبرستان برگشته ایم این تامل با ما بوده است. ببینید شاعر چگونه به سادگی این تصویر روانی را قاب گرفته است:

مردگان را
از تابوت بدرقه می کنیم
بر زبان
به خانه باز می گردانیم
(پیراهنی در…ص۱۵)

حقیر شعر را به دو گروه کلی تقسیم می کنم: شعر مدعی-شعر صمیمی.

شعر مدعی پر سر و صدا و اهل گرد و خاک کردن است. شاعر با آوردن انواع و اقسام عناصر خیال و واژگان مطنطن و تزاحم تصویر و موسیقی شلوغ سعی در ترعیب مخاطب می کند تا خواننده ی بیچاره مرعوب شود و لاجرم از ترس بپذیرد یا متنفر شود.. نمونه ی این نوع شعر آثار استادان ارجمند باباچاهی و براهنی و جدیدا میدری و باقی همپالکی هایشان است.

شعر صمیمی اما بی ادعاست. با مخاطب همدل است. کمترین صنعت پردازی را در دستور کار دارد. ساده و بی غل و غش است. نه اینکه لخت و شعارزده یا غیر مخیل باشد، خیر، شعر بی تخیل و بدون جوهره ی شعری که اصلا شعر نیست. مساله این است که تخیلش فرهیخته است نه ساختگی و سخنورانه. نمونه این نوع شعر آثار بیژن جلالی در ایران و تاگور در هند است.

شعر خانم نژاد محمدی از این لون است. آرام چون نسیمی خنک می آید و بر جانت می نشیند و تا روزها با تو خواهد ماند.

از ویژگی های دیگر شعر آزیتا طنز هنرمندانه و شیرینی است که در برخی اشعار وجود و حضوری بازی گوشانه دارد. طنزی گاه تلخ با تم هایی بسیار جدی.

شوخی با مفاهیم جدی و هراسناکی که در نگاه اول شوخی که ندارد هیچ خیلی هم جدی و قطعیت تکان دهنده دارند.

عطسه ام می گیرد
بعد از مرگ
با عبور مورچه از سوراخ بینی ام
(پیراهنی در..ص۱۹)

طنز ابزورد سالمی به دور از لبخندهای وقیحانه. طنزی آبرومند، ملایم و تاثیرگذار.

تولد من
اتفاق خوشایندی است
برای آغوش خالی قبرستان
(پیراهنی در…ص۱۰)

گاه نیز البته این طنز خوش ننشسته است. چرا که زبان زیادی بازاری و تم به لطیفه و جوک بیشتر می ماند.

کاش بود
مواد نگهدارنده ای
برای عشق
(پیراهنی…ص۴۱)

در اغلب اشعار وزن شعریت شعر بر دوش تشبیه است. تشبیهی ساده شعر را از حرفی عادی به شعری مخیل می رساند استفاده شاعر از این صورت بیانی هنرمندانه است.

روزی خواهی رفت
گرچه بر تنم جا می ماند
ردی از انگشت هایت
مثل رد مار
بر تن ماسه های بیابان
.(پیراهنی در…ص۳۴)

شبیه زنی است


یک دست و زیبا
در بستر موج که پرت می شود
چیزی کم نمی شود
از ذات این سنگ غلطان
(همان..ص۳۲)

چه آرام
در چشمهایم نشسته ای
مثل برف بر پنجره ی زمستان.(همان..ص۲۹)

آغوش تو
گور من
برگرد وقت مردن است
(همان..ص۴۷)


گاه با حذف بعضی ارکان شعر مثل وجه شبه و دات تشبیه، این همانی بیشتری به شعر داده شده است. می دانیم که این تشبیهات بلیغ بار جمال شناسی بیشتری نسبت به دیگر تشبیهات دارند.

آسمان گورستان پرندگانی است
که قفس را
بال و پر دادند
. (همان..ص۳۱)

رو به رویم بنشین
تا باد جا به جا نکند
ابر چشم هایم را.(همان…ص۱۳)

سینه ات
آرامگاه گلی مدفون در برف
و ابرهای پیراهنت
پنهان کرده اند
بهار آغوشت را.
(همان…ص۱۳)

و از این مثال ها در پیراهنی در پرواز فراوانند.

صورت بیانی دیگر که کاربرد زیادی در اشعار آزیتا دارد، تشخیص یا جان بخشی یا همان استعاره ی بالکنایه است.

تولد من
اتفاق خوشایندی است
برای آغوش خالی قبرستان
.(همان…ص۱۱)

—-

ای کاش
دست ها کور شوند
در گره ها
اگر چه تیزبین است
چشم دندان ها
(همان…ص۳۳)

تمام خانه به من خیره شده است
گویی چشم هایت را
در آن
جا گذاشته ای
.(همان…ص۳۷)

از مثال های دیگر برای به درازا نکشیدن مقال درمی گذریم.

گاهی شعرها چیزی جز یک تصویر نیستند. و این شعرها که با نگرشی ایماژیستی سروده شده اند نشان می دهند که شعر لزوما همیشه نباید پیامی داشته باشد. شعر گاه تنها زیباست. مثل گلی زیبا که رسالتش فقط زیبا بودن است.گلی که حتی خودش نمی داند چرا زیباست.


قرص خواب آوری است
ماه
این گونه که خمیازه می کشد
.(همان…ص۵)


اما اگر بخواهیم ایرادی هم گرفته باشیم می تواند این باشد که برخی شعرها به دلیل فقدان تخیل و پرداخت درست خوش ننشسته اند.مثل این بیان کلیشه:

پنجره ای
در گورم باز بگذار
تا به صبحی تازه دلخوش باشم
و سرم را
به هلال ماه نزدیک.کن
تا خاطرم از روی تو روشن شود.(
همان..ص۷)

نتیجه گیری پایانی هم این است که شعرهای این مجموعه بی هیچ ادعا و بی شائبه ی تفاخر و پرفروشی شعرهایی سالمند که در این وانفسای چاپ شعرهای معقد و بازار نشر ترهات شعرواره از روی سادگی و بی ادعایی به نیروانای سلامت و آبرومندی کلام و کلمه رسیده اند.


قلم خواهر شاعرم نویسا و جان شاعرش همچنان ذی شعور بماناد.

ایدون باد.

اجازه بدهید پایان کلام را با دو شعر زیبا از این مجموعه به پایان بریم:

لب های تو
شمال و جنوب جهانند
حرف بزن
جهان را به هم بریز.(
همان..ص۲۲)

شقایقی در باد
و شعله ای در سینه ی من
روشن
.(همان..ص۵۲.)

بیست و نهم آذر ماه نود و هفت