ایرانیان جهان و دستاوردهایشان/ ۶۵
شهروند : در شهروند ستونی به معرفی ایرانیان موفق و دستاوردهایشان در ادبیات، ورزش، هنر، علم، سیاست و حرفه تخصصی شان در هر گوشه ی جهان، حتی در ایران اختصاص داده شده است. می دانیم که خبر بسیاری از موفقیت ها به رسانه ها راه پیدا نمی کند و تنها در جمع کوچک خانواده و آشنایان عنوان می شود، پس اگر فرد موفقی در اطراف خود می شناسید، لطفا به ما معرفی کنید. ما به دنبال مشهورترین ها نیستیم، اتفاقا یکی از اهدافمان این است که بتوانیم آنها را که تا کنون تلاش و خلاقیت و استعدادشان تغییری در زندگی خود و یا دیگران به وجود آورده، ولی دیده نشده اند، به دیگران معرفی کنیم.
در شماره های گذشته مهوش ثابت، آوا هما، سمیرامیس کیا، سونا مقدم، مهدی رضانیا، مریم حفیظی راد، سارا رحیمی، سعید ولدبیگی، نسرین متحده، سوسن رشیدی، بامداد اسماعیلی، عصمت صوفیه، کامران وفا، یارا شهیدی، سایه اسکای، مهران انوری، گلریز قهرمان، وحید رجب لو، شکوفه آذر، زهرا نعمتی، مریم ناظمی، مهسا قربانی، مینو اخترزند، بهروز بوچانی، آرش کمالی سروستانی، بیتا دریاباری، فرح کریمی، گلاره زاده، اشرف قندهاری(بهادرزاده)، تیمور الیاسی، اعضای تیم فوتسال زنان ایران، رضا مریدی، مریم طوسی، گلدی قمری، سیروس حبیب، پریسا تبریز، پی یر امیدیار، امیر خدیر، ساندر ترپهاوس، لیلا اسفندیاری، پیام اخوان، فاطمه معتمدی، دلارام جهانی، دارا بهمنش، مرضیه ابراهیمی، عبدالله رئیسی، لیلی آهی، علی صمدی احدی، ستاره فرمانفرمائیان، ژیلا مساعد، شاهین ایزدیار، الهام امامی، حمید نطقی، گلاره ناظمی، هلاکو رحمانیان، زوج نیکوکار علیرضا افضلی پور و فاخره صبا، علیرضا نبی، زیبا عزیزی، بدرالزمان تیمورتاش، آلنوش طریان، عفت تجارت چی و مه لقا ملاح، بهمن دادگستر آشنا شدید.
این هفته با دکتر بی بی خانم استرآبادی، اولین موسس مدرسه دختران در ایران آشنا می شوید.
صد سال پیش تاج السلطنه، دختر باسواد ناصرالدین شاه و یکی از مدافعان مشروطه، تصویری که از زندگی زنان دوره خود می دهد به این شرح است: «خانههایی که دیوارهایش سه ذرع یا پنج ذرع ارتفاع دارد و تمام منفذ این خانهها منحصر به یک در است که آن هم توسط دربان محفوظ است. در زیر یک زنجیر اسارت و یک فشار غیرقابل محکومیت، (زنان ایرانی) اغلب سر و دستشکسته، بعضی با رنگ زرد پریده، برخی گرسنه و برهنه، قسمی در تمام شبانهروز، منتظر و گریه کننده.»
تاج السلطنه تصور میکرد درصورت امکان، بهتر از پدر و برادرانش حکومتداری میداند. آرزویش این بود روزی از پشت پرده حرم بیرون آید تا وزیر و وکیل شود و در دنیای مردانه حرفش را پرصدا و تاثیرگذار بزند. گرچه او هرگز به آرزویش نرسید، اما پس از صد سال، بسیاری از رویاهای تاج السلطنه در واقعیت متجلی شد.
برای رسیدن به آرزوها باید تلاش کرد. اگر در این صد سالی که گذشت زنان برای رسیدن به هدفهای شان عمر و جان فدا نمی کردند، آرزوها کماکان در حد همان آرزو باقی می ماند.
یکی از این زنان سلحشور بی بی فاطمه استرآبادی معروف به بی بیخانم استرآبادی است، متولد ۱۲۳۶ خورشیدی از استرآباد گرگان. از نخستین زنانی که در عصر مشروطه با امضای زنانه بی بی در نشریه های مشروطه مانند حبلالمتین و تمدن مقاله مینوشت.
بی بی خانم استرآبادی در بخش دوم معایب الرجال نوشته است: «زخم زبان بدتر از زخم سنان است. حق است این سخن، حق نشاید نهفت. آنچه زخم زبان کند…، هیچ شمشیر جانستان نکند. اما از روی انصاف در هیچ عهد و زمانی و در هیچ زمین و مکانی به کسی مثلاً شده است که گفته باشد قربانت بگردم، او در جواب بگوید زهرمار؟ تا مرد خود صد مرتبه زخم زبان به زن چندان نزند و زن را ملجاء نکند، زن یک مرتبه جواب زشت ندهد. جواب هر جفنگی یک جفنگ است، کلوخ انداز را پاداش سنگ است!»
و اما بزرگ ترین خدمتی که بی بی به جامعه ایرانی و بخصوص زنان ایران کرد، تاسیس اولین مدرسه دخترانه تهران با نام مدرسه دوشیزگان در سال ۱۲۸۵ شمسی بود که از نظر تاریخی همزمان است با انقلاب مشروطه. این مدرسه در خانه شخصی بیبی برپا می شد. با کودتا علیه مشروطه و به دنبال فضای بسته سیاسی، برخی از افراد که مخالف تحصیل زنان بودند، مدرسه را مرکز فساد خواندند و به آن حمله کردند.
افضل وزیری دختر بی بی در خاطراتش نقل می کند که یکی از روحانیان در حرم شاهزاده عبدالعظیم بر سر منبر گفته بود «بر این مملکت باید گریست که در آن دبستان دوشیزگان باز شده است.»
در ادامه فشارها برای بسته شدن مدرسه دوشیزگان، خانم استرآبادی نزد وزیر معارف می رود. وزیر معارف به او میگوید نام مدرسه را از دوشیزگان تغییر بدهد و فقط به دختران چهار تا شش ساله آموزش بدهد. به ناچار بیبی خانم برای باز نگه داشتن مدرسه این شرطها را می پذیرد. بی بی خانم استرآبادی تمام عمر به دنبال تربیت، آموزش و تعلیم حقوق زنان ایران بود.
بی بی زندگی شخصی پر فراز و فرودی را تجربه می کند. مادرش خدیجه خانم از زنان باسواد آن عصر بود. او یکی از ندیمه های همسر ناصرالدین شاه، شکوه السلطنه بود که کار تدریس و آموزش دختران دربار را نیز انجام می داد. به قول آن روزی ها ملاباجی و به قول امروزی ها معلم مکتبخانه بود. معلوم است که تمایل بی بی به آموزش و پرورش دختران و زنان از این پیشینه بروز می کند. پدر بی بی، محمد باقرخان رئیس ایل انزان مازندران بود.
محمدباقر که با ملاباجی آشنا می شود، از شاه اجازهٔ ازدواج با او را می گیرد. ازدواج می کنند و با هم به روستای نوکنده از توابع استرآباد می روند. بی بی و برادرش آن جا متولد می شوند. خدیجه ملاباجی که از محمدباقرخان طلاق می گیرد دوباره به دربار برمی گردد و بی بی نیز در فضای دربار رشد می کند و بالنده میشود. بی بی در جوانی با یک افسر مهاجر قفقازی آشنا می شود و با وجود مخالفت مادرش از خانه می گریزد و در بیست و دو سالگی با این افسر جوان ازدواج می کند. صاحب هفت فرزند می شوند. علی نقی وزیری موسیقیدان، حسن وزیری نقاش، و خدیجه افضل وزیری سه فرزند معروف از این فرزندان هستند. اما این ازدواج با تمام شور و عشقی که بی بی به همسرش داشت دوام چندانی نداشت زیرا همسر طاقت و تحمل رویارویی با زنی صاحب فکر و اندیشه و استقلال ذهنی نداشت و پس از جدایی از بی بی با زنی خدمتکار ازدواج می کند.