دکتر تونی راجر متخصص پزشکی اورژانس و فوریت های پزشکی است و ریاست بخش اورژانس بیمارستان مانهاتان نیویورک را به عهده دارد. او از این نظر که در بخش فوریت های پزشکی کار می کند همیشه با بیماران جالبی مواجه می شود و تا حصول نتیجه وضع آنان  را پیگیری می کند و از این موارد شرح حال کاملی هم ارائه می دهد که بسیار جذاب، جالب و آموزنده است. در زیر به ذکر یکی از این موارد می پردازیم و می بینیم او با بیماری که به ایست قلبی گرفتار بوده چه کرده است و چه نتیجه ای گرفته است.

ظاهرا یکی از مسافران قطار دچار ایست قلبی می شود. دکتر تونی تعریف می کند که بلندگوی قطار با صدای پر هیجان و با وضعی غیرعادی و پر شتاب گفت که آیا در قطار هیچ پزشکی حضور دارد؟ دکتر تونی متوجه وضع اضطراری می شود و می فهمد که این کار اوست و مسئولیت خطیر او شروع شده است:

 “فکر کردم که در هواپیما وقتی که وضع یک بیمار به همه اطلاع داده می شود و درخواست کمک از پزشک یا پزشکانی که در پرواز حضور دارند می شود، معمولا مشکل بیمار مصرف زیاد الکل و یا کمبود اکسیژن است ولی اینجا داخل هواپیما و در فضا نیست، بلکه روی زمین و داخل یک قطار هستیم و مشکل می تواند خیلی جدی باشد. بنابراین با عجله کتابم را زمین گذاشتم و از پله های راهرو پائین رفتم. مردی میانسال را دیدم که روی دو صندلی افتاده بود، پیراهن صاف و مدل داری پوشیده بود و یقه پیراهنش باز بود. خطاب به او گفتم “آقا حالتان چطوره، خوب هستید؟ در حالی که حال او را می پرسیدم شانه اش را تکان می دادم، اما هیچ واکنشی مشاهده نکردم، دو انگشتم را روی گردنش فشار دادم، هیچگونه ضربانی حس نکردم، پیراهنش را پاره کردم و دو دستم را روی سینه اش محکم قفل کردم و شروع کردم با فشار زیاد با حرکات منظم روی سینه اش فشار آوردن، ولی او در وضعی قرار داشت که من مسلط نبودم و نمی توانستم کارم را صحیح و موثر انجام دهم.  احتیاج داشتم که او را روی سطح صاف و به طور کاملا افقی بخوابانم تا بتوانم با ریتم منظم و محکم و سریع بر سینه اش فشار وارد کنم تا شاید بتوانم با این کار جریان ورود و خروج اکسیژن به ریه اش را برقرار کنم و قلبش را به ضربان وادارم.” توجه داریم که دکتر تونی می خواهد CPR  یا احیا را شروع کند.

می گوید “وضع بیمار را تغییر دادم و او را روی صندلی خواباندم به طوری که سرش به طرف پائین آویزان بود. به خانمی از مسافران که به ما نگاه می کرد گفتم لطفا شما سرش را نگه دارید. اما باز هم از این وضع راضی نبودم. او را به راهرو منتقل کردم و به طور طولی روی کف راهرو خواباندم در حالتی که پشت اش  روی کف راهرو و سینه و شکمش به طرف بالا بود دستهایم را روی سینه اش قرار دادم، آرنج هایم را محکم بهم چسباندم و شروع کردم با حرکات منظم به تعداد ۱۰۰ مرتبه در دقیقه به سینه اش فشار وارد کردن.”

دکتر تونی از اندازه  فشار لازم چیزی نگفته است ولی من در سمیناری که در رابطه با CPR  در آن شرکت کرده بودم از سخنرانان متخصص این کار شنیدم که فشار باید شدید باشد به طوری که حتی اگر چند استخوان دنده بیمار هم بشکند اشکالی ندارد زیرا هدف برگرداندن حیات به مریض است، و اگر به زندگی برگشت می توان دنده های شکسته اش را درمان کرد. دکتر تونی  ادامه می دهد:«پس از چند فشار منظم بر سینه اش فرصت می دادم که قفسه سینه اش به طور کامل تحت تأثیر قرار گیرد. در این حال یک نفر فریاد زد: ترمز اضطراری قطار را به صدا در آورید! این کار انجام شد و از سرعت قطار کاسته شد تا کم کم متوقف شد. تمام تمرکز من روی سینه بیمار و حرکت دستهایم بود تا شاید هوا وارد ریه اش شود. مشغول کار بودم که یک نفر نزدیک شد و گفت: “این کار بسیار سخت و خسته کننده است و معمولا از عهده یک نفر ساخته نیست، می خواهید جایمان را عوض کنیم؟ من پزشک هستم.” دیدم پیشنهاد خوبی است و ادامه کار به صورت ۱۰۰ مرتبه در دقیقه بسیار سخت است. ترجیح دادم که دو نفر باشیم و دو طرف بیمار باشیم و به نوبت ادامه کار را به یک دیگر واگذار کنیم. پرسیدم  شما متخصص بیماری های قلبی هستید؟  گفت که جراح قلب و عروق است. مشغول ادامه ی کار نوبتی بودم که پزشک سوم هم رسید. گفت که متخصص بیماری های پوست است، ولی انتخاب دومش اوژانس بوده است. و ER  را گذرانده،  یک خانم هم از میان جمعیت گفت که پرستار اتاق عمل است و اگر می خواهیم می تواند تنفس دهان به دهان بدهد. گفتم خوب است. موافقم. در این زمان بیمار اصلا رنگ به چهره نداشت، مطالعات نشان داده اند که CPR با حرکات دست کافی است و می تواند به اندازه لازم هوا وارد ریه ها بکند و سطح اکسیژن را پایدار کند. یک تحقیق جدید که نتیجه اش در مجله پزشکی نیو اگلند منعکس شده نشان می دهد که ۶۱درصد موارد ایست قلبی به علت انقباض بی نظم بطن چپ است (Ventricular fibrillation) ، که به اختصار V-fib گفته می شود.  یک اشتباه الکتریکی جرفه زده بر قلب بیمار یا استرس بر سلول های عضله قلب می تواند علت ایست قلبی باشد. یک حمله قلبی که یک توقف ناگهانی جریان خون رگهای تاچی(کرونر) روی قلب است، معمولا علت رایج تر این عارضه است. اما بسیاری از موارد هم علت شان این نیست و از این طریق اتفاق نمی افتند. اگر در CPR با حرکات دست ها نتیجه ای عاید نشد از دستگاهی به نام  AED استفاده می کنند که به قلب شوک الکتریکی وارد می کند و از این طریق ضربان متوقف شده، باز می گردد. AEDعلامت اختصاری Automated External Defibrillator است. در مورد قلبی که دچار آرتیمی یا بهتر بگوییم دیس رتیمی است گاهی مجبور می شوند دستگاهی الکتریکی به قلب وصل کنند و بدین طریق حرکات قلب را منظم کنند که به آن Pacemaker می گویند و عوام به آن باطری می گویند که این دستگاه باید همواره تحت کنترل و بررسی باشد. AEDدستگاهی الکتریکی است که اجازه می دهد سلول های پیس میکر فعال شوند و ضربان طبیعی قلب برقرار شود. دستگاه های  AED  در فرودگاه ها، ایستگاه های راه آهن و سایر اماکن عمومی وجود دارند. دکتر تونی می گوید به مسئول قطار گفتم به دستگاه AED شما نیاز داریم. با ترس و لرز گفت متاسفانه ما نداریم! گفتم آه خدای من و با خود گفتم CPR معمولا یک سوم موارد ایست قلبی را به حال عادی برمی گرداند و اکسیژن کافی را برقرار می کند، اما هر دقیقه تأخیر ده درصد از شانس برگشت بیمار را کم می کند و ما تا حالا ۶ دقیقه با دست روی احیا بیمار  کار کرده بودیم و کم کم نگران می شدیم. به مسئول قطار گفتم ما را با بیمار به ایستگاه برگردانید و به ۹۱۱ اطلاع دهید به کمک ما بیایند. در هر سال ۳۶۰۰۰۰ امریکایی گرفتار ایست قلبی می شوند و کمتر از ده درصد آنها به زندگی برمی گردند. یکی از جنبه های آزاردهنده برای پزشک بخش اورژانس این است که او همه عملیات برگشت قلب را انجام دهد ولی ناموفق باشد و بیمار او برنگردد و آن موردی است که بیمار قبل از رسیدن به اورژانس اکسیژن به مغزش نرسیده باشد. در اماکن عمومی نظیر کازینوهای لاس و گاس که افراد دچار شوک می شوند V-fib اتفاق می افتد، ولی خوشبختانه قابل درمان هستند و در کمتر از سه دقیقه شانس برگشت دارند و ۷۴درصدشان جان سالم به در می برند. اما دنیا یک کازینو نیست که به AED مجهز باشد. کازینوها AED دارند چرا که احتمال ایست قلبی در اثر شوک باخت بسیار بالاست .  CPR در موارد کوتاه بودن فاصله بین ایست قلبی و شروع عملیات با دست  نتیجه می دهد و اگر این فاصله زمانی طولانی تر باشد موفقیت حاصل نمی شود. موفقیت هم در صورتی است که مغز از اکسیژن محروم نشده باشد و نمرده باشد و زمان هم از دست نرفته باشد، اگر شرایط گفته شده برقرار باشد CPR کمتر از سه دقیقه جواب می دهد. اگر مدت ۴ دقیقه اکسیژن به مغز نرسد، مغز شروع به مردن می کند. بنابراین احیا با دست باید خیلی فوری شروع شود و بدون توقف تا برگشت ضربان قلب و تنفس ادامه پیدا کند.

مطالعات اورژانس پزشکی فینکس نشان می دهد اگر احیا با دست ۵/۳ تا ۵/۴ دقیقه پس از اطلاع از گرفتاری بیمار انجام شود بیمار جان سالم به در می برد. دکتر تونی می گوید، پس از برگشت قطار به ایستگاه ۱۵ دقیقه روی بیمار CPR انجام دادیم، در آن جا دو مأمور آمبولانس اورژانس به ما پیوستند. بیمار را از در قطار خارج کردیم و به ایستگاه بردیم. آمبولانس AED داشت و بلافاصله کار روی بیمار را شروع کردند و ۲۰ ثانیه بعد ریتم شوک به قلب آغاز شد. یکی از افراد پرسنل آمبولانس دکمه قرمزی را فشار داد. بدن بیمار تکان خورد . چون عقربه نشان دهنده ی شوک وجود نداشت من نتیجه شوک را نمی دیدم. در ادامه شوک الکتریکی، پرسنل اورژانس دو دقیقه بر سینه بیمار با دست فشار وارد کردند. در این وقت پزشک جراح گفت: من نبض شریان کشاله ران را احساس کردم. افراد اورژانس  سیار یک ماسک اکسیژن روی صورت بیمار قرار دادند، حالا می توانیم به او تنفس دهان به دهان بدهیم، حالا دیگر آثار حیات در بیمار مشاهده می شد. تمام عملیات پس از ایست قلبی جمعا ۱۵ دقیقه طول کشیده بود. پرسنل آمبولانس بیمار را روی برانکارد قرار دادند. ناگهان صدایی شنیده شد که می گفت نه، صبر کنید، من خوبم، من نمی خواهم به بیمارستان بروم، با شنیدن این صدا، سخت متعجب شدیم، صدا از داخل برانکارد بود. این مرد بیمار بود که حرف می زد. چشمان بیمار باز شده بود و می گفت: “من خوبم، من مشکلی ندارم، چرا با من چنین می کنید؟” این بیمار بود که از زیر ماسک اکسیژن حرف می زد. دکتر تونی می گوید: من بیمارانی داشته ام که در اتاق اورژانس پس از CPR و احیا بیدار شده اند ولی تاکنون ندیده بودم که حرف بزنند و این برایم حیرت انگیز بود. برای ۱۵ دقیقه کامل CPR جریان اکسیژن را در خون برقرار کرد و خون حتی اکسیژن را به مغز فرستاد. در این زمان فکری به مغز من رسید: راستی چه وقتی ما مرده ایم؟ هیچ چیز حرکت نمی کند، بنابراین اندام های بدن ما و عضلات ما اکسیژن مصرف نمی کنند. مغز به بیست درصد خون پمپ شده از قلب احتیاج دارد و این به این معنی است که یک سوم بازده اکسیژن CPR برای سلامت مغز کافی است. دکتر تونی می گوید: باور نمی کردم که او زنده شده است. فکر می کردم در رویا هستم. برای اطمینان خاطر از این که او زنده شده است صورتش را لمس کردم تا مطمئن شوم که همه چیز واقعیت دارد و او زنده شده است. به او گفتم تو مرده بودی.  قلبت ایستاده بود. ما به تو شوک الکتریکی دادیم تو زنده شدی و عمر دوباره پیدا کردی. روز بعد او را در اتاقش در بیمارستان معاینه کردم. روی تخت نشسته بود. کاملا خوب و سالم به نظر می رسید. همسر و دو فرزندش دور تخت او نشسته بودند و با آرامش به او نگاه می کردند. به او گفتم: آمده ام از این که پیراهن تو را پاره کردم عذرخواهی کنم. او به من خیره شد و گفت:”اوه، خدای من تو هستی؟!” گفتم می خواهم تو را بغل کنم. بررسی های بعدی روی او نشان داد که هیچگونه انسدادی در عروق کرونر(تاچی) قلب و مشکلی در عضلات قلب او وجود ندارد. یکی از اسرار و رموز V-fib فقدان عامل اولیه ایجاد ایست قلبی است.

علت اصلی ایست ناگهانی قلب چیست؟ متخصصان قلب حدس می زنند که ضایعه بافت قلب قبلا اتفاق افتاده که ریتم الکتریکی قلب را مختل کرده است. جراحان تصمیم گرفتند برای جلوگیری از بروز عارضه و تکرار فاجعه یک دستگاه دفیبریلاتور خودکار در سینه او قرار دهند. دو هفته پس از این پیوند و گذاشتن دستگاه، تلفن کردم و حال او را پرسیدم. گفت عالی هستم. سر کارم برگشته ام. انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است. تنها چیزی که به یاد می آورم این است که صبح بعد از بیدار شدن از خواب برای یک دقیقه حال تهوع داشتم که فوری رفع شد.

CPR راهی است برای نجات هزاران نفر که گرفتار ایست قلبی می شوند، می میرند و دوباره زنده می شوند. CPR و احیاء در حقیقت زنده کردن مرده است.

در خاتمه از قول حافظ عزیز، به دکتر تونی راجر و همه کسانی که در اتاق های اورژانس و در فرودگاهها،  ایستگاه های راه آهن، در کازینوها و در سایر اماکن عمومی با انجام CPR در حقیقت مرده زنده می کنند، می گویم:

فیض روح القدس ار باز مدد فرماید

دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد

*دکتر خسرو نیستانی، پزشک متخصص علوم آزمایشگاهی

ا