در تمامی این مصاحبهها، خبرنگاران آمریکایی یک سوژه مشترک دارند: “سرنوشت گروگانهای جمهوری اسلامی در زندانهای ایران.” قبلا این گروگانها، عمدتا زندانیان سیاسی ایرانی بودند. اما چند سال است که باجگیری از طریق دستگیری و آزادی اتباع غربی، کامِ سران نظام را شیرین کرده و همین امر، طیف افراد مورد پرسش رسانههای غربی را نیز گستردهتر نموده است که البته به تدریج، پرسشگری از سرنوشت زندانیان آمریکایی – یا دو تابعیتی – در مرتبه ای بالاتر از سرنوشت اتباع ایرانی قرار گرفته است.
مقامهای ایرانی – از احمدینژاد تا ظریف – درگفت و گو با رسانههای آمریکایی، همواره یک پاسخ کلیشه ای ارائه مینمودند که ” قوه قضائیه جمهوری اسلامی مستقل است و دولت نمیتواند در کار آن قوه دخالت کند.” اما ظاهرا فشارهای ترامپ کار خود را کرده و پاسخ ها در حال تغییر است. جواد ظریف، معرف حضور است؛ همان وزیرخارجه هیچکاره که چندی قبل در داخل کشور در حوزه مسئولیت خود به هیچ انگاشته شد و در اعتراض به آن، از مسئولیت خود استعفا داد. او اکنون در قلب سیاسی امریکا نشسته و پیام محبت برای آمریکایی ها میفرستد که “من اختیار کامل دارم در مورد تبادل زندانیان، مذاکره کنم”. اما چرا او درست در اوج تهدیدهای سیاسی و اقتصادی آمریکا، چنین پیامی ارسال میکند. برای روشنشدن موضوع، بد نیست به ایننکته اشاره شود که حضور کنونی ظریف در امریکا، نه مناسبت زمانی دارد- مانند دوره برگزاری مجمع عمومی سازمان ملل که مقامات کشورهای گوناگون در نیویورک جمع می شوند- نه حضور او به دلیل برگزاری نشست مهمی در سازمان ملل است که استقرار نسبتا طولانی مدت ظریف در خاک آمریکا را در اوج فشارهای آمریکا و لفاظیهای سران جمهوری اسلامی، توجیه نماید. کسانی که با این دیدگاه نگارنده، مخالفند بهتر است به این پرسش پاسخ دهند که “ظریف در سفر نسبتا طولانی خود به نیویورک با کدام مقام خارجی دیدار داشته است؟”
پاسخ تقریبا “هیچ” است. در این صورت گزاف نیست اگر بگوییم وزیر خارجه جمهوری اسلامی فقط به آمریکا رفته تا پیامهای خاص منتقل نماید. البته او با آگاهی از نقش رسانهها در هدایت افکار عمومی و فشار بر دولتمردان، بخشی از انتقال پیام را از طریق رسانه های پرمخاطب امریکایی انجام داده است.
بعید نمیدانم که در انتخاب روش، تفاهم محرمانه ای بین دو طرف به عمل آمده باشد. از سوی دیگر، سوژه ظاهری مذاکره نیز کار دو طرف را آسان مینماید. با اطمینان میگویم نه سرنوشت پنج آمریکایی آنقدر برای دولت امریکا مهم است که به خاطر آنها سیاست های اعلامی خود را تعدیل نماید، نه جمهوری اسلامی، آنقدر برای اتباع خود ارزش قائل است که به خاطر آنها اظهار نظر قاطع رهبر مبنی بر “مذاکره نکردن با آمریکاییها” را زیر پا بگذارد.
از سوی دیگر اگر تبادل زندانیان، تنها دغدغه ظریف و طرفهای مذاکره احتمالی بود امکانِ این تبادل، به دور از هیاهوهای رسانهای وجود داشت؛ همانطور که در دوره اوباما انجام شد. اما این بار، اولا به جای اوباما، فردی مانند ترامپ بر سر کار است. ثانیا جمهوری اسلامی، علیرغم درشتگوییهای تریبونی، به نوعی مصالحه نیازمند است. برای این مصالحه، دو طرف به همراه کردن افکار عمومی با خود نیاز دارند. زیرا دیوسازی متقابل ایران و آمریکا از یکدیگر بخصوص در دوسال اخیر، در حدی بوده که برای توجیه مذاکره، به بهانه های ظاهرا اخلاقی و انسانی، نیاز است و چه بهانهای انسانی تر از آزادی گروگانهای دو طرف!
جواد ظریف تا همینماه های گذشته، هرگاه در گفتگو با خبرنگاران خارجی با سئوالی در مورد زندانیان- بخوانید گروگانهای جمهوری اسلامی – مواجه میشد با این ادعا که ” قوه قضائیه جمهوری اسلامی، مستقل است” از پاسخگویی فرار میکرد. اما اکنون که عملکرد و تصمیمات ترامپ، عرصه را بر رهبر جمهوری اسلامی و عوامل او تنگ کرده ، سخن دهها باره خویش در خصوص عدم دخالت دولت در کار قوه قضاییه را به فراموشی سپرده و از اختیار کامل برای مذاکره و تمهید تبادل زندانیان سخن میگوید.
وزیر خارجه جمهوری اسلامی با طرح پیشنهاد مذاکره برای تبادل زندانیان، به صورت رسمی عدول جمهوری اسلامی از آخرین سیاست اعلامی توسط رهبر جمهوری اسلامی را اعلام کرد.
رهبر جمهوری اسلامی، روز بیست و دوم مرداد ماه سال نود و هفت، با اعلام این که “نه با امریکا جنگ خواهد شد نه مذاکره” گفت: “ما فقط وقتی میتوانیم وارد بازی خطرناک مذاکره با آمریکا شویم که از لحاظ اقتصادی و سیاسی و فرهنگی به اقتدار مورد نظرمان برسیم و فشارها و هوچی گریهای او نتواند در ما تأثیر بگذارد اما در حال حاضر مذاکره قطعاً به ضرر ما تمام میشود و ممنوع است”.
ظریف در حالی برای مذاکره با امریکا، پیام تریبونی فرستاد که هیچکس نمی تواند ادعا کند جمهوری اسلامی در”شرایط اقتدار” قرار دارد. اما او انتقال پیام در خصوص سرنوشت تعدادی انسانِ در بند را از طریق تریبونعمومی انجام داد – شاید با هماهنگی برخی نهادهای امریکایی- تا از یک سو، از طریق برانگیختن عواطف انسانی امریکاییان به دولتمردان امریکایی برای توجیه مذاکره – با دولتی مثل دولت جمهوری اسلامی – کمککند، و از سوی دیگر در داخل ایران، اتهام فراری بودن جمهوری اسلامی از مذاکره را رد نماید.
در واقع، یکی از اتهامات همیشگی جمهوری اسلامی، ترجیح تنش و درگیری بر دوستی و مذاکره بوده است. اکنون که بسیاری از ایرانیان، نسبت به آینده خود و فرزندانشان، نگرانی اقتصادی و امنیتی دارند، نظام ولایت فقیه با عقب نشینی آشکار از قدرت نماییهای تریبونی، برای مذاکره اعلام آمادگی مینماید.
پیام وزیر خارجه جمهوری اسلامی برای آمریکاییها ، حاوی نکته مهم دیگری نیز هست. تاکید ظریف در خصوص صاحب اختیار بودن برای مذاکره با آمریکا در مورد زندانیان و نهایی کردن پروسه تبادل آنان، در واقع انتقال این پیام برای دولت ترامپ است که “این ظریف ، نه وزیر خارجه دولت تدارکاتچی، بلکه نماینده تامالاختیار رهبر جمهوری است که براساس قانون اساسی، تنها مقام رسمی دارای اختیار برای لغو یا تخفیف مجازات زندانیان می باشد. در واقع، سخن گفتن از زندانیان، روشی دیپلماتیک برای جلب اعتماد طرف امریکایی به وزیر خارجه جمهوری اسلامی بوده است. این موضوع از آنجهت اهمیت دارد که حتی به فرض آمادگی امریکا برای مذاکره، اهالی کاخ سفید ناچارند با کسی بر سر میز مذاکره بنشینند که جایگاه او نه ” تدارکاتچی ” بلکه مسئول صاحب اختیار باشد. اینجمله ظریف که “برای تبادل زندانیان، اختیار کامل دارم” در واقع پیام شفاف به طرف امریکایی است که” اگر مایل به مذاکره هستید مُهره قابل اعتماد، در دسترس شما قرار دارد.”
باور شخصی نگارنده آن است که عقب نشینی ناگهانی جمهوری اسلامی از درشتگوییهای تریبونی از جمله ” تاکید بر ممنوعیت مذاکره” ، طرف آمریکایی را از نتبجه بخش بودن فشارهای خود بر نظام ولایت فقیه مطمئن ساخته و لذا بعید است به این سرعت با جمهوری اسلامی کنار بیایند. اگر چه نهایتا این کنار آمدن را بسیار محتمل میدانم. همچنین، برای راضی نگهداشتن پیروان تندروی رهبر در داخل، منتظر تداوم شعارهای توخالی و دهان پرکن علیه آمریکا خواهیم بود که البته صورتحساب این درشتگوییها، بر سر میز مذاکره از جیب ملت ایران پرداخت خواهد شد؛ بدون اینکه این مذاکرات برای ایرانیان، ثمری داشته باشد و بر ترمیم شیشه ترکخورده عمر جمهوری اسلامی، اثری!
دیدگاه نو