دوران ناصری در بازخوانی خاطرات اعتمادالسلطنه زنان حرمخانهی ناصری
در آغاز ماه مه ۱۸۹۳ میلادی میرزا طاهر مدیر روزنامهی اختر عریضه ای به امین السّلطان وزیر اعظم ناصرالدّین شاه نوشت که ضمن آن پیشنهاد نمود تا انحصار طبع و نشر قرآن را در سر تا سر ایران به او واگذارند و همچنین امتیاز چاپ و نشر کلیه ی کتابها را به مدت پانزده سال در اختیار داشته باشد. در واقع اخذ امتیاز و انحصار داستانی بود که بیش از همه از سوی انحصارات امپریالیستی و دولت های اروپایی در ایران تعقیب میشد و میرزا طاهر نیز در عریضه ی خود به ظاهر هنجارهای آنان را الگو مینهاد. اما او به جای مبارزه و رقابت با انحصارات خارجی، آگاهانه و دانسته همتایان داخلی خود را به چالش میطلبید. امینالسّلطان نیز به منظور پرهیز از تنش پیش آمده، موضوع را به ناصرالدّین شاه ارجاع داد. شاه به نیکی دریافت که عده ای پشت عریضه ی میرزا طاهر جمع شده اند تا اعتمادالسّلطنه را از قدرت بلامنازع اش در دارالتّرجمه و دارالطّباعه به چالش بکشند. در نتیجه نامه را به وزیر اعظم خویش امین السلطان بازگرداند و از او خواست تا در این خصوص با اعتمادالسّلطنه مشورت نماید. ولی اعتمادالسّلطنه در روزنامه ی خاطرات از این ماجرا به عنوان “غائله” نام میبرد و دفع غایله را نیز به میرزا فروغی (ذکاءالملک پدر) دوست و همکار خود در دارالتّرجمه میسپارد (ص۸۷۲).
افتتاح دارالتّرجمه به سال ۱۸۸۳ میلادی ده سال پیش از آن باز میگشت. چون در سال یاد شده اعتماد السّلطنه ضمن دیدار کارکنان و اعضای وزارت خارجه با ناصرالدّین شاه به او میگوید: تنبلی موجب شده است تا مترجمان خود را به وزارت خارجه ببندند و لباس زرق و برق دار بپوشند. ناصرالدّین شاه نیز در پاسخ “تأکید فرمودند تا دارالترجمهً مفصلی تأسیس شود” (ص۲۶۰). اعتماد السلطنه سپس مقدّمات کار را فراهم دید تا آنکه پس از یک هفته در ساختمانی ویژه توسط امینالدّوله نسبت به افتتاح دارالترجمه اقدام به عمل آمد و نتیجه نیز به شاه اعلام گردید.
ولی مترجمانی که در وزارت خارجه جمع آمده بودند در آغاز از حضور در دارالتّرجمه امتناع میورزیدند که با دستور شاه به وزیر خارجه موضوع به نفع اعتمادالسّلطنه پایان پذیرفت. چنانکه او به یاری همکاران خود در زمانی حدود چهار ماه بیش از بیست و دو عنوان کتاب ترجمه کرد و آنها را به شاه اهدا نمود (ص۲۷۳). کتابها نیز در کتابخانه ی ویژه ای نگهداری میشد که به غیر از شاه و اعتمادالسّلطنه کسی را به فضای آن راه نبود. ضمن آن که کتابهای خریداری شده از خارج نیز در همین مکان نگهداری میشد که شاید تأسیس آن را از کتابخانههای سلطنتی کشورهای غربی الگو گرفته بودند.
همچنین اعتمادالسّلطنه در آغاز ماه می ۱۸۸۴ میلادی در سالگرد تأسیس دارالتّرجمه دومین مجموعه از کتابهای ترجمه شده را در بیست و پنج جلد به شاه تقدیم نمود (ص۲۹۶). سپس این اعداد و ارقام در عنوانهای ترجمه شده همچنان فزونی گرفت تا آن که یک ماه پس از آن میرزا محمدحسین فروغی که از سوی اعتمادالسّلطنه بر دارالتّرجمه ریاست داشت، سی و شش عنوان کتاب ترجمه شده ی جدید در اختیار او گذاشت (ص۳۰۴). در همان سال مترجمان دارالتّرجمه ترجمه ی سی عنوان کتاب دیگر را نیز به انجام رساندند که اعتمادالسّلطنه مترجمان کتابها را به همراه خود به حضور ناصرالدّین شاه بُرد تا از تقدیر و تشویق حضوری شاه بهره گیرند (ص۳۳۰).
درست چند ماه پس از آغاز سال ۱۹۹۳ میلادی همزمان با دهمین سال تأسیس دارالتّرجمه اعتمادالسلطنه در یادداشتهای خود مینویسد که دارالترجمه تاکنون بیش از هزار عنوان کتاب و کتابچه ترجمه نموده است (ص۸۴۱). جدای از مترجمان دارالترجمه، شاه از توان افراد دیگری نیز به منظور ترجمه ی متنهایی از زبان فرانسه سود میجست که از چهره های شاخص این گروه باید از میرزاطاهر پسر اسکندرمیرزا نام برد. فردی که بیش از دیگران حسادت اعتمادالسلطنه را برمیانگیخت. چون شنیده بود که شاه به همین منظور ماهی صد تومان به او میپردازد (ص۸۴۰).
از سویی دیگر اعتماد السلطنه در روزنامه ی خاطرات پیوسته از شاه گله دارد که هر چند سالانه مبالغ زیادی را جهت خرید کتاب از خارج صرف مینماید، تا شاید شاه بر اوضاع دنیا آگاهی یابد، ولی او چندان التفاتی به این امور نشان نمیدهد. حتا شاه چه بسا با بهانهجوییهای شاهانه از سر کِبر و غرور ترجمه های او و همکارانش را قدر نمیشناخت. چیزی که در خفا خشم اعتمادالسّلطنه را برمیانگیخت. با این همه گاهی نیز شاه خود کتابی را در اختیار اعتمادالسّلطنه میگذاشت تا برایش ترجمه نماید. همچنان که ترجمه ی یکی از این کتابها در خصوص “اعمال قبیحهی انگلیسیها”، شور و شوق اعتمادالسلطنه را هم در بر داشت (ص۳۸۴). ولی اعتمادالسلطنه بیش از همه کتابهایی را جهت ترجمه برمیگزید که در آنها سمت و سویی از تاریخ جهان انعکاس مییافت. تاریخ ناپلئون، تاریخ نیکلا، تاریخ اسکندر (الکساندر)، تاریخ مغرب، تمدن اعراب، تاریخ هرودت، لویی چهاردهم و پانزدهم، امپراتریس کاترین، مادمازل مونت پانسیر، مادام دوپاری، حاجی بابا و خاطرات یک خر بخش کوچکی از کتابهایی به شمار میآیند که او ترجمهی آنها را به تنهایی به عهده داشته است.
در عین حال فعالیتهای فرهنگی دارالترجمه فقط به ترجمهی کتابهای خارجی محدود نمیماند. چنانکه چه بسا در پروندهی ادبی آن تصحیح و چاپ کتابهای کلاسیک زبان فارسی نیز به چشم میآید. حتا اعتمادالسّلطنه و دیگر همکاران او در دارالتّرجمه از نویسندگان زبان فارسی هم مشتاقانه کتابهایی را برمیگزیدند و نشر میدادند. چنانکه میرزامحمد یکی از مترجمان دارالتّرجمه کتابی را به شعر با موضوع طنز از “ناجی قزوینی” نشر داد که به مؤاخذهی فروغی از سوی اعتمادالسلطنه انجامید. تا آنکه بنا به دستور اعتمادالسّلطنه تمامی نسخههای کتاب جمعآوری و سوزانده شد.
هر چند از کتاب های ترجمه شده فهرست دقیقی در دست نیست ولی از یادداشتهای اعتمادالسلطنه میتوان به فهرستی هر چند ناقص از این ترجمهها دست یافت. ضمن آنکه تعداد پرشماری از کتابها نیز توسط تلوزان پزشک در حضور شاه خوانده میشد که اعتمادالسلطنه به همراه برنامه ی روزانه ی روزنامهخوانی به ترجمه ی حضوری آنها همّت میگماشت. با تمامی این احوال اعضای پایدار دارالتّرجمه از بیست نفر متجاوز نبودند. ولی پیداست که اکثر آنان به دلیل سابقه ی دوستی خویش با ملکم خان هنجارهای فرهنگی او را الگو مینهادند.
حتا زمانی که بساط “قانون” ملکم خان را بر میچینند و روزنامه را به تعطیلی میکشانند، هنجارها و پیامهای فرهنگی او همچنان به گشت و گذار خود بین یاران دارالتّرجمه ادامه میدهد. در نتیجه هر چند او را عزل و از ایران طرد نمودند ولی ملکم خان همچنان قانون خود را در لندن به چاپ میرسانید. در همین راستا دوستان ملکم خان در دارالتّرجمه همواره متهم بودند که به راحتی قانون را از فیلترهای پست دولتی عبور میدهند و به بازچاپ آن در ایران اقدام میورزند. چنانکه گروه بیست نفرهی مترجمان دارالتّرجمه همیشه به بهانه ی پیروی از آرای ملکم خان تحت تعقیب قرار میگرفتند. حتا زمانی که بهاییت رشد گرفت مخالفان دارالتّرجمه پا به میدان گذاشتند تا از سر حبّ و بغض گروه مترجمان را بابی و بهایی بنامند. همچنان که به منظور تسهیلگری در شناسایی افراد، مترجمان را بین عوامالنّاس، بی دین میشناسانند تا از چماق دین رایج و رسمی علیه آنان بهره گیرند. هر چند شاه در افت و خیز مخالفان، به ظاهر سیاستِ مدارا و مماشات را با هر دو سوی ماجرا در پیش میگرفت، اما امینالسّلطان صدر اعظم به همراه کامران میرزای نایبالسّلطنه و گردانندگان دستگاه پلیس ناصری بیش از همه هیمه ی این آتشافروزی را فراهم میدیدند.
بی دلیل نیست که آنان به اشتراک برکناری ملکم خان را تعزیتی برای اعتمادالسّلطنه میدانستند. همچنان که با آغاز سال ۱۸۹۰ میلادی در منزل ظلالسلطان جشنی برگزار شد که در آن شاه نیز به همراه امینالسّلطان شرکت داشت. اعتمادالسّلطنه در این مجلس، دیدار خود را با امینالسّلطان اینگونه انعکاس میدهد: “امینالسلطان تعزیتی به من کرد و سرسلامتی از عزل میرزا ملکم خان به من داد. اگر چه میرزا ملکم خان استاد من بود و من ابتدا تحصیل فرانسه را پیش او نمودم، ولی مدتها بود که من از پولتیک او اعتذار جسته بودم و اعتقاد به او نداشتم.” (ص۶۷۳). با این همه او در یادداشتهای روزنامهی خاطرات ضمن جانب داری آشکار از ملکم یادآور میشود: “این تعزیت وزیر اعظم باید به تمام ایران باشد نه به من و هنوز تقصیر این معزول مجهول است” (پیشین).
شکی نیست که دستگاه حکومت ناصرالدّین شاه فقط با سعایت و سخنچینی دولتمداران او سامان میپذیرفت. در این سعایتها نبردی پا میگرفت تا یکی براُفتد و آن دیگری برخیزد و قداره ای برای رقیب خویش حمایل کند. ضمن آنکه اعتمادالسّلطنه در زندگی سیاسی خود هرچند شیوههای تبلیغ فرهنگی ملکم را به کار میبست ولی پس از طرد ملکم، سیاست برائت از او را با مهارتی ویژه به نمایش میگذاشت.
از حدود بیست نفر مترجم دارالتّرجمه فروغی مشهورترین آنان به شمار میآمد. او نیز در همسویی با اعتمادالسلطنه به هواداری از ملکم خان شهرت داشت. حتا بنا به نوشته ی اعتمادالسّلطنه محفلی از بهاییان را در منزلش سامان بخشیده بود که از انظار عمومی مخفی نمیماند. او به شعر و شاعری نیز علاقه ای وافر داشت تا آنجا که از سر تفنّن و شوخی در مناسبت های گوناگون شعر میسرود و اشعار خود را با طنز و شوخی بیان میکرد. چنانکه همین شعرها وجاهتی را بین مردم برایش برمیانگیخت.
در یکی از روزهای آغازین ماه مه سال ۱۸۹۱ میلادی برای اعتمادالسّلطنه خبر میآورند که سیّد ولی از همکارانش در دارالتّرجمه را گرفتهاند. او هر چند از سیّد ولی رضایتی نداشت ولی دوستی فروغی با “سیّد” دلشوره ای در او برمیانگیخت که مبادا فروغی را نیز دستگیر نمایند. در نتیجه از خدمتگزاران خویش کسی را به خانه ی فروغی فرستاد تا بر چند و چون ماجرا آگاهی یابد. او خبر آورد که گر چه عوامل پلیس فروغی را در منزلش نیافتند ولی عبدالله خانِ والی نوکرِ نایبالسلطنه به همراه ابوتراب مستشار اداره ی پلیس تمامی نوشتههای او را با خود برده اند.
اعتمادالسلطنه در توضیح ماجرا یادآور میگردد که از چندی پیش نوشته های تهدیدآمیزی در کلیه ی ولایت ها توزیع شده که حتا نمونه هایی از آن را در عمارت سلطنتی نیز یافته اند. نوشته هایی که در آنها از وضع دولت شکوه میشد تا شاه را به برکناری امینالسّلطان وزیر اعظم ترغیب نمایند. گویا به همین منظور جلسه ای در حضور شاه تشکیل میگردد که در آن ملکم خان را به دلیل عزل و طرد از مشاغل دولتی مسبّب اصلی ماجرا میشناسند. در نتیجه بنا به دستور شاه یورش به هواداران ملکم خان را سامان میبخشند. اما چون فروغی را نمییابند به منظور پرونده سازی نوشته های او را با خود به اداره ی پلیس میبرند. در همین راستا میرزامحمد خان، منشی سابق ملکم نیز دستگیر و در خانه ی نایبالسّلطنه زندانی میشود. تا آن که از نوشته های او موضوعی را در خصوص روزنامه ی قانون مییابند که او نیز سیّد ولی همکار خود را نویسنده ی متن یاد شده معرفی مینماید. در همین راستا سیّد ولی دستگیر میگردد اما او تقریر متن مذکور را از آن فروغی می داند و خود فقط کتابت و تحریر آن را به عهده میگیرد.
با این پرونده سازیها پلیس نیز جهت دستگیری فروغی بسیج میشود اما هیج نشانی از او نمییابد. در نتیجه همگان انگشت اتّهام خود را به سوی اعتمادالسّلطنه نشانه میروند. اعتمادالسّلطنه نیز هر چند به منظور دستیابی به فروغی به همکاری با پلیس اقدام می ورزد ولی نتیجه ای عایدش نمیگردد. حتا او به منظور اثبات حسن نظر خویش سیّدحسین از همکاران و مترجمان دارالتّرجمه را نیز به پلیس می سپارد. سرآخر فروغی پس از هشت روز از مخفیگاه خود در طویله ی امینالسّلطان خارج میشود در حالی که با لباس مبدّل، عمّامه ای نیز بر سر نهاده بود.
در نهایت یورش به مترجمان دارالتّرجمه با دستگیری میرزا نصرالله خان کاشی منشی سفارت اتریش پایان پذیرفت. چون علاوه بر نشر نوشته های تهدیدآمیز، بازچاپ روزنامه ی قانون را نیز به پای او نوشتند. او متّهم شد که روزنامهی قانون را پس از چاپش در لندن دوباره در ایران به چاپ میرساند. چیزی که علیرغم رهایی همکاران اعتمادالسّلطنه از مخمصه، تنش و چالش بین دولت ایران و سفارت اتریش را در پی داشت. ولی اعتمادالسلطنه موجی را که علیه او سامان بخشیده بودند، از سر گذراند و دوباره بر جایگاه خود در دستگاه ناصری افزود. موجی که پس از آن به سراغ بهاییان شتافت (ص۷۵۱-۷۴۷) تا بر بستری از عوامفریبی آخوندها کشتار دوباره و خودسرانه ی بهاییان را در سر تا سر کشور به انجام برسانند.
ادامه دارد