نکته ها ۱۰

قبل از انقلاب، شعاری داده می شد که توپ تانک، مسلسل دیگر اثر ندارد. در تظاهرات اعتراضی سال های اخیره م مردم همین شعار را بازسازی کرده اند و با کلمات دیگری بارها فریاد زده اند.

از وقتی رابطه ایران و آمریکا تیره شده، (نه خدایا منظورم این بود که تیره تر شده، تیره که ۴۰ ساله هست!) خیلی از طنزنویس ها از جمله خود بنده، تلاش کردیم بلکه با شوخی و خنده و جوک و لطیفه، این فضای تلخ و تند سیاسی را تلطیف کنیم بلکه لبخندی روی لب های رهبران ایران و آمریکا بنشانیم، و ازجنگ و خونریزی جلوگیری کنیم.

همین هفته پیش هم بعد ازآمدن ناوهای هواپیما برآمریکا به نزدیکی ایران و تهدیدها و خط ونشان کشیدن های سران نظامیان کشورمان، بنده مطلب طنزی نوشتم که خیلی موثر واقع شد و می شود گفت باعث صلح شد!

جوری شد که سردمداران ایران و آمریکا هر دو بدون این که اسمی از شهروند و طنرنوشته من بیاورند، گفتند جنگ خیلی بده، مرده شور ریختش را هم برد.

ترامپ صراحتا گفت ما جنگ نمی خواهیم، آقای خامنه ای هم خیالمان را راحت کرد و فرمودند مذاکره نمی کنیم ولی جنگ هم نمی شود.

مفسرین سیاسی هم که ماشالا هزار ماشالا روز به روز تعدادشان بیشتر می شود، بدون این که اسمی از من که باعث فروکش کردن آتش جنگ شده ام ببرند! گذاشتند به حساب خودشان که: همانجوری که ما پیش بینی کرده بودیم، آقای خامنه ای گفتند جنگ نمی شود. حتی شایع شد که ترامپ هم اون سبیل سفیده جنگ طلب را برکنار کرده و خلاصه آسمان سیاست دارد آفتابی می شود.

بنده صلح طلب هم به خودم گفتم حالا که یک نوشته ات این قدر اثر داشته!  بردار یک چیز دیگری بنویس بلکه آمریکا ناوهایش را صدا کنه و بگه برگردین سرخونه و زندگی تان و سرداران ایران هم فعلا از نابود کردن آمریکا منصرف شوند.

خودکار و کاغذی برداشتم و شروع کردم به نوشتن که نمی دانم کدام پدرآمرزیده ای یک راکت شلیک کرد، به منطقه سبز بغداد.

این منطقه سبز کجاست؟ درست همانجائی که سفارت آمریکا هم آنجاست و دوباره اخم های هر دو طرف رفت توی هم. (خدا را شکر به خاطر این که این راکت ماکت ها خیلی زیاد شده اند، برای هرکدامشان نام، نام فامیل، نام پدر شماره شناسنامه، شماره کارت ملی و آدرس محل سکونت در نظرگرفته اند تا معلوم بشه کیه و کجائیه و اونجا چی کار می کرده؟  این که افتاده توی منطقه سبز بغداد اسمش راکت و نام فامیلش کاتیوشا بوده  اهل کجاست را تا وقتی من دارم این مطلب را می نویسم نگفته اند!)

به دنبال افتادن این راکت، دوباره ترامپ مثل صمد آقا انگشتش را گرفت به طرف ایران، ایرانی ها هم که در استفاده از این انگشت استادند چون مبتکرش، یعنی صمد آقا ایرانی بوده، یقینأ و بزودی همین کار را خواهند کرد و انگشت شان را به طرف آمریکا خواهند گرفت.

حالا  که معلوم شد خواب های خوشی که بنده دیده ام  و جوک، شوخی، لطیفه، دیگر اثر ندارد، باید گفت کاش آدمیزاد این انگشت تهدید را نداشت. یا لااقل کاش از این انگشت برای کارهای دیگری استفاده می کرد.

من معمولا  از این انگشت برای  چشیدن نمک ماست و خیار استفاده می کنم. دروغ نگم امسال عید با همین انگشت سمنوئی را هم که خریده بودیم، مزه کردم!

موشک ترشی!

دلتون نخواد اول صبحی و دهانتان آب نیفتد ، ما دیروز ترشی انداختیم. آخر هفته بادنجان حراج شده بود، منهم پنج شش کیلوئی خریدم و دیروز مشغول ترشی انداختن بودیم . همانطور که مشغول ریختن سرکه و خرد کردن سیر و فلفل قاطی بادنجان ها بودم، به خودم گفتم چه خوب بود می شد اسلحه را هم ترشی انداخت: مسلسل ترشی، موشک ترشی، نارنجک ترشی و و و….!
یکی ازدلایل شروع جنگ ها همین مسئله است که نمیشه اسلحه را ترشی انداخت. بادنجان اگر ریز باشد، هفت هشت تاش را هم میشه توی یک شیشه بزرگ جا داد، خرت و پرت های لازم را بهش اضافه کرد، درش را بست و گذاشت توی انبار جا بیفته.  ولی ناو اینترپرایز را توی چه شیشه ای می شود جا داد؟ یا موشک نمی دونم چی چی توی کدوم شیشه ای جا می گیره؟ به همین دلیله که وقتی اسلحه را ساختی، یک مقداری شو میتونی انبارکنی، بقیه اش را چی؟ باید مصرف کنی. باروته، بمونه ممکنه نم بکشه و بی خاصیت بشه، حیفه، برکت خدا حروم میشه! کجا میشه مصرفش کرد؟ هرکجا که امکانش بود و هر وقت که بهانه اش به دستت افتاد و وقتش بود. به قول حافظ:
هر وقت خوش که دست دهد، مغتنم شمار!

Top of Form

بسیاری ازکشفیات جهان همین طور الکی الکی صورت گرفته. سیبی که از درخت افتاد و باعث کشف جاذبه زمین شد و آبگوشتی که مانده بود وکپک زد و باعث کشف پنی سیلین شد، دو تا نمونه اش.

همین مسابقه ریش و سبیل هائی که هفته گذشته درآنتورپ بلژیک برگزار شد می دانید چه خاصیتی داشته؟ در و پنجره سازهای فلزی و آن هائی که نرده فلزی می سازند از این سبیل ها ایده گرفته اند!

مگر رأی مفته؟!

یکشنبه بیست وششم  همین ماه، انتخابات پارلمان اروپاست و ازما هم دعوت کرده اند برویم و رای بدهیم!

نه تنها در این دعوتنامه ها اشاره ای به شام  و ناهار و چلوکباب یا حدا اقل یک ساندویچ و نوشیدنی مختصر هم نشده، که حتی شفاهی یا به صورت یک آگهی خیابانی هم نه دو سطر آگهی به چشم مان خورده است و نه دو کلام حرف دلخوش کننده، به گوشمان.

حتی دو تا بلندگوی ناقابل روی یک وانت نصب نکرده اند که بیاید توی خیابان این طرف و آنطرف برود و به آدم وعده و وعیدی بدهد.

تا وقتی توی ایران بودیم خیال می کردیم وقتی در اروپا آن هم برای انتخاب نمایندگان پارلمان اروپا، انتخابات برگزار می کنند، همه جا را با قالیچه هائی که خریده اند یا از مردم امانت می گیرند، فرش می کنند. بعد هفت شبانه روز بزن و بکوب راه می اندازند، سیاه بازی می کنند، (منظورم نمایش روحوضی است نه آن سیاه بازی که شما به حسن رءی می دهی ولی می بینی اسم حسین از صندوق آمد بیرون!)، دیگ های چلو خورش بار می گذارند، به آنهائی که اهلش هستند اشاره می کنند که فلانی بیا پشت صحنه یک استکان چای سفید بخور و خودت را بساز! و خلاصه کاری می کنند کارستان.

ولی انتخابات دارد نزدیک می شود و دریغ از یک وعده الکی که: شما بیا رای بده، ما زندگیت را زیرورو می کنیم.

آنوقت خانم موگرینی شون میاد و ما مردم را به اروپا و اتحادیه اروپا و تصمیماتش امیدوار می کند. امید به چی پدرآمرزیده؟ این انتخابات یخ و بی مزه درد کی را دوا می کنه که برای ما دعوتنامه کتبی فرستاده اید؟

عقل مان کم شده که رای به این گرانی را بیاوریم مفت مفت بیندازیم توی صندوق شما؟!

و این جوری شد که فهممون رفت بالا!

این همه رفتیم مدرسه و اکابر و درس خواندیم تا جائی که حتی فهمیدیم سار از درخت پرید و آش سرد شد یعنی چی،  وب ابا نان داد چه معنی می دهد، اما نفهمیده بودیم  ضرب المثل از کیسه خلیفه بخشیدن یعنی چی.

خوشبختانه آقای وزیر که شغل شان آموزشه فرمودند ۱۴ میلیون دانش آموز داریم که اگرلازم باشه جانفشانی خواهند کرد، بعد یکهو فهممون رفت بالا و فهمیدیم ازکیسه خلیفه بخشیدن یعنی این که مردم پدرصاحب شون دربیاد بچه بزرگ کنند، بعد بروند خودشان را فدا کنند که آقای وزیر، وزیر بمانند!

ایران ، هزارسال بعد

انتخابات هزار سال بعد

روزنامه پرتیراژ “هزار وعده خوبان یکی وفا نکند” که در قرن سی و یکم منتشرمی شد در ستون از گذشتگان نیاموزیم! مطلب مفصلی نوشته و شرح داده بود که هزار سال قبل، یعنی درقرن بیست ویکم،کسی که کاندیدای ریاست جمهوری می شد انگار که با مردم شوخی داشته باشد، آنها را فیلم می کرد و سر به سرشان می گذاشت.

مثلا یکی شون وعده داده بود که پول نفت را می آورم سرسفره مردم و سالها بعد معلوم شد منظور ایشان مردم فلسطین و لبنان و سوریه و یمن و عراق بوده نه مردم ایران و این وعده سالها سوژه خندیدن و تفریح مردم شده بود.

همین رئیس جمهور برای خندان مردم از جن وپری حرف می زد و می گفت در سازمان ملل یک هاله نور مثل یک حلقه هولاهوپ دور سر من می چرخید ولی هیچکی غیر از من آن را نمی دید!

رئیس جمهور دیگری وعده داده بود که مشکلات مردم را صد روزه حل کند ولی در هشت سال هم نتوانست چنین کاری بکند.

این روزنامه به کسانی که می خواستند کاندیدای ریاست جمهوری شوند توصیه کرده بود اگر وعده بدهید به هرخانواده یک ماشین چاپ اسکناس می دهم که هر چقدر دلتان خواست اسکناس چاپ کنید و خرج کنید، بهتر از آن است که وعده بدهید پول نفت را می آورم سرسفره شما و نبرید.

ادامه دارد