یکشنبه ۲۳ سپتامبر ۲۰۱۸ در سالن بزرگ بنیاد کوروش به همت شهروند و با حمایت کانون کتاب تورنتو، گروه هنری موج نو، برنامه تلویزیونی دریچه های نو و سرای بامداد برنامه ای با عنوان “نگاهی به کارنامه ی بهمن مقصودلو” نویسنده، منتقد و فیلمساز برگزار شد. گزارش کامل این برنامه را اینجا بخوانید . در زیر پیام های ارسالی مهرانگیز کار، فرهنگ فرهی، غلامحسین نامی، ف.م. سخن، اسماعیل نوری علا، نظام الدین کیایی را می خوانید:
مهرانگیز کار
امشب مراسم گرامیداشت و بزرگداشت شخصیت فرهنگی معتبری را برگزار می کنیم که توانسته در مهاجرت بر اندوخته های فرهنگی ایران بیافزاید و در جای یک مهاجر فرهیخته پیاپی با تولید فیلم های مستند، تحولات سینمایی و هنرهای نمایشی و چهره های درخشان شعر و ادبیات کشور را به تصویر بکشد و در تاریخ هنر ایران ماندگار کند.
بهمن مقصودلو در دو دهه ی اخیر در جایگاه سینماگری آوانگارد و توانا خود را تثبیت کرده. انگیزه ی کارهای دو دهه ی اخیر او، دغدغه ی خاطری است که داشته و او را برانگیخته تا با وجود دشواری راه، با هدف پیشگیری از فراموش شدن یادها و یادواره ها دست به کارهایی بزند که زحمات ستاره های درخشان دوران پهلوی و بخصوص زنان و نخستین سنت شکنان در عرصه ی فیلمسازی را در تاریخ هنر کشور ثبت کند. او با تولید فیلم های مستند، خاطرات، خطرات و پیچ و خم های پرتنش زندگی هنری سینماگران و اهل ادب و فرهنگ را در برخورد با جامعه ی سنتی، جاودانه ساخته است. آخرین اثر وی از این دست فیلم مستند “لبه ی تیغ”، میراث بازیگران زن در سال ۲۰۱۶ است که در جشنواره مونترال عرضه شد و توجه بسیاری از ایرانیان را جلب کرد. برای بالا بردن سطح آگاهی جوانان و به خصوص زنان نسل های جوان، این مستند افق های تازه ای را پیش روی آنان گشود که از آن خبر نداشتند. به نسل هایی که نمی دانند سینما و تئاتر در کدام زمینه های سنتی متولد شده و رشد کرده و زنان در آن دوران تا چه اندازه خطر کرده و روی صحنه آمده اند، آگاهی وسیع بخشید و آنها را شگفت زده کرد. این فیلم ظرفیت و توانایی لازم برای به تصویر کشیدن تولد دردناک هنرهای نمایشی در ایران سنتی را داشته و همچنان شگفتی می آفریند. به خصوص که چهره هایی از بازیگران در این فیلم مستند، چهره در نقاب خاک دارند و بهمن مقصودلو نگذاشت بی آن که از زبان خود با جوانان سخن بگویند این جهان را ترک کنند. از این حیث زنان ایرانی وامدارش هستند و فیلم را در دانشگاه های جهان که دپارتمان “مطالعات زنان” دارند به نمایش می گذارند تا دانشجویان دیگر کشورها از این مسیر پر خطر که زنان ایرانی پیموده اند با خبر بشوند.
اما این آخرین اثر بهمن مقصودلو است. دکتر مقصودلو پیشینه ی پرباری پشت سر دارد. وی از آغاز نوجوانی در زادگاهش ایران وارد عرصه های گوناگون نقدهای سینمایی در مطبوعات کشور شد و نوآوری نسل جوان را با الفبای نقدهای مدرن و برگرفته از سینمای غرب به ارمغان آورد و با تنی چند از رهروان خویش، به نقد که مهمترین عامل رشد و توسعه ی هنری است، ویژگی های مدرن بخشید. بزرگانی همچون زنده یاد غلامحسین ساعدی که دلبسته ی هنر و تئاتر مدرن بود، این جوان پرشور را مورد تایید قرار داد و فکر نوگرا و جوانش را چاشنی کارها کرد.
دکتر بهمن مقصودلو تهیه کننده بسیاری از برنامه های هنری تلویزیون ملی ایران بوده و بیش از پانزده فیلم سینمایی و مستند در امریکا تهیه کرده. این فیلم ها در بیش از صد جشنواره ی معتبر جهانی به نمایش درآمده و جوایز بسیاری دریافت کرده است. وی با همکاری بهروز مقصودلو با تهیه فیلم کوتاهی به نام “زندگی در مه” ۱۹۹۸ اثر بهمن قبادی، با دریافت بیش از ۱۵ جایزه بین المللی رکورد دریافت جایزه و انتخاب در جشنواره های بین المللی فیلم های ایرانی را شکست. دیگر فیلمی که جوایز بین المللی را ربود “خاموشی دریا” نام دارد، ( ۲۰۰۳ ) که بیش از شش جایزه ی بین المللی را به خود اختصاص داد. این فیلم را منتقد مجله معتبر “ورایتی” به مناسبت نمایش آن در جشنواره ساندنس امریکا، یک شاهکار خوانده است.
دکتر بهمن مقصودلو به عنوان کارگردان، “فیلم اردشیر محصص و صورتکهایش” را در سال ۱۹۷۲ ساخته است که در سال ۱۹۹۶ در جشنواره لایپزیگ آلمان به عنوان یکی از فیلم های کوتاه مستند ایران قبل از انقلاب به نمایش در آمد و مورد توجه قرار گرفت.
دکتر بهمن مقصودلو در زمینه فیلمسازی و نقد فیلم و گونه ای تاریخ نگاری به وسیله فیلم شخصیت معتبری است که در دوران پهلوی و پس از آن تعهد خود را نسبت به هنر آوانگارد هرگز فراموش نکرده است. فیلم مستندی از عباس کیارستمی به نام “گزارش”، فیلم مستندی از “احمد شاملو”، فیلم مستندی از “احمد محمود”، فیلم مستندی از “خانم ایران درودی” نقاش لحظات اثیری (۲۰۱۰ ) و دیگر آثار سینمایی و ادبی او به زبان های فارسی و انگلیسی در کارنامه اش ضبط است که برای هریک به جان زحمت کشیده و همواره حفظ شخصیت های فرهنگی و هنری مهمترین انگیزه ی او بوده است.
بزودی فیلم مستند بهرام بیضایی: یک اسطوره فرهنگی در جشنواره مونترال به دوستداران فرهنگ و هنر ایران تقدیم می شود.
دکتر بهمن مقصودلو هم اکنون در حال ساختن فیلم مستند بلند “زندگی و میراث دکتر محمد مصدق” است.
دکتر بهمن مقصودلو دارای فوق لیسانس “مطالعات سینما” از دانشگاه نیویورک و دکترا از دانشگاه کلمبیا است. وی عضو قلم امریکاست و در نیویورک زندگی می کند.
به این ترتیب امشب از زحمات شخصیتی قدردانی می کنیم که با کارنامه ای درخشان و سرشار از ایران دوستی، بی وقفه کار کرده و ذخائر هنری باارزشی را بر پرده سینما کشیده که می تواند علاوه بر ویژگی هنری، ظرفیت تاریخی و جامعه شناسی هم داشته باشد . از این منظرهم بر اندوخته های ملی و مدرن ما افزوده و امید که تا سالها همچنان بیافزاید.
***
فرهنگ فرهی
من که از چهارده-پانزده سالگی که “روزنامه ی دیواری دبیرستان ناصر خسرو” که در جشنواره ی روزنامه های دیواری مدارس تهران که به وسیله ی اداره کل فرهنگ استان تهران برگزار می شد، به عنوان روزنامه ی دیواری نخست انتخاب شد، به طور رسمی به اهل قلم پیوستم تا به امروز که بیش از ۷۰ سال در رسانه های دیداری، شنیداری و نوشتاری به گونه ای پیگیر فعالیت داشته ام، بهمن مقصودلو را از نوادر روزنامه نگارانی می شناسم که گستره ی کار او مرا مجذوب کرده و کارش را با اعتقاد و اخلاص انجام داده که برای من به راستی رشک برانگیز بوده که هر بار هم که فرصت و بهانه ای یافته ام کار مثبت و آگاهی بخش او را تحسین کرده ام. مجله ی سینمایی اش را که در نوع خود حاوی مطالب تازه و ناگفته و نانوشته بود خوانده ام و شاهد بوده ام که هر چه سنش بالاتر رفته کارش گسترده تر و منسجم تر و خواندنی تر و دیدنی تر شده که همه ی اجزاء آن یادم نیست ولی یکی از آخرین آنها نقد و بررسی آثار امیر نادری سینماگر برجسته ی پرآوازه است. به یادم هست در سال ۱۳۶۹(۲۸ سال پیش) این محقق و منتقد نامدار که به تازگی از جشنواره ی سینمایی”پزارو”در ایتالیا بازگشته بود، در جلسه ی نمایش فیلم “انتظار” در این فستیوال، مروری داشت در آثار این سینماگر معتبر و یادآور شده بود که اهمیت یافتن کارگردان و نویسنده ی ایرانی(امیر نادری) در جهان روزنه ای به جامعه ی بسته ی ایران گشوده و مرزهای تازه ای برای سینمای ایران کشف کرده است.
او ۱۱ فیلم سینمایی از تاریخ ۱۹۷۰ تاکنون نوشته و کارگردانی کرده که بیش از نصف آنها برای مسابقه در جشنواره های جهانی برگزیده شده است که جایزه ی اول فستیوال نانت برای فیلم آب، باد، خاک و دونده جایزه ی بهترین بازیگر اول برای فیلم تنگسیر از فستیوال جهانی دهلی نو، لوح طلایی جشنواره ویرجین آیلند برای فیلم انتظار، و مدال طلا و جایزه ویژه هیئت داواران برای فیلم مرثیه از جشنواره سن رمو از جمله افتخاراتی است که آثار او در طول سالها به دست آورده است و این نخستین مرور بر آثار امیر نادری است که در خارج از کشور انجام گرفته است.
سخنرانی بهمن مقصودلو به زبان انگلیسی در جشنواره ی پیشاور انجام گرفت که به علت اهمیت آن مجله ی جُنگ ترجمه ی فارسی آن را به چاپ رساند.
این که من به این نقد و بررسی پرداخته ام از این رو است که مقصودلو علاقه ی مفرطی داشت و دارد که راه را به روی شناخت بیشتر بلندپایگان قلمرو سینمای ایران بگشاید. او چگونه می توانست از بزرگمردی در سینما سخن نگوید که سینمای او همانند سینمای جان فورد صادقانه، و مانند سینمای رابرت فلاهرتی شاعرانه است. سینمای او مانند هیچکاک اسرارآمیز و از نظر قدرت به سینمای اورسن ولز شبیه است. مثل سینمای ژان دلوار بشردوستانه و مانند آثار ویتوریا دسیکا تلخ و واقعگرایانه و گاه نیز خبره و مافوق واقعی ست.
بخش بسیار کوتاهی از سخنرانی مقصودلو را در جشنواره پیشاور انتخاب کرده ام، زیرا مقصودلو بر این عقیده است که کم نیستند آنهایی که به سینمای ایران می تازند و جمله ی آثار سینمایی را “فیلمفارسی” نامیده اند حال که به رغم عوامل و دلایل بازدارنده، فیلم های مثبت و امیدبخش هم در سینمای ایران کم نبوده است و مقصودلو به همین دلیل “لبه ی تیغ” را ساخت در حالی که تدارک و تهیه ی آن بسیار ساده و آسان نبود.
او به مصاحبه با زنان هنرپیشه ای پرداخت که علیرغم نبود امکانات از جمله نامساعد بودن گاه شرایط خانواده که بازی در فیلم را سبکسری می شناختند و خطری برای آبروی خانواده، و همچنین کم نبودند افراد پر مدعایی که زنان هنرپیشه را محکوم می ساختند و بالاخره آماده نبودن تهیه کننده برای سرمایه گذاری در تهیه فیلم که شرکت های سینمایی را به تردید برمی انگیخت که نقش اول و یا نقشی قابل توجه به زنان بدهند، و مقصودلو با وقوف به این عوامل بازدارنده از خود زنان بازیگر مدد گرفت و از زبان آنها مشکلاتشان را بیان کرد. با وجودی که همه ی آنها بعد از انقلاب در ایران نبودند و در کشورهای دیگر پناه جسته بودند، اما مقصودلو در نهایت با بیست تن از آنها به مصاحبه پرداخت و عجیب این که ۱۲ تن از آنها در لوس آنجلس بودند.
و بخت با مقصودلو مساعد بود که هما سرشار شخصیت بارز و آگاه و پر کار و تلاش، با یک کارنامه ی درخشان “بنیاد هنر” را تشکیل داده است، داوطلب شد که در سالن شکوهمند انجمن نویسندگان آمریکا، جلسه ای برگزار کند با ورودیه ۷۵ دلار و حیرت انگیز این که جمعیت عظیمی از آن استقبال کردند. وقتی جلسه آغاز شد و بازیگران مشتاق یک به یک حضور یافتند، احساسات عمومی را برانگیخت، زیرا برای بسیاری دیدن این بازیگران از نزدیک شورانگیز بود و پایان بخش جلسه اعطای یک قاب ده هزار دلاری به پاس تلاش پیگیر مقصودلو در این زمینه بود.
تهیه و تولید “لبه ی تیغ” یکی از کارهای پر ارزش در طول فعالیت این بزرگمرد بود، اما مگر یادمان رفته است چاپ و نشر کتابی را که حاوی مصاحبه با احمد محمود نویسنده ی بزرگ بود که از هر گونه خودنمایی به شدت پرهیز می کرد.
مگر یادمان رفته است مستندهایی را که از بلند پایگان و نامداران شعر و ادب در قلمرو هنر و فرهنگ تدارک دید، حتی فیلم مستند بلندی از دکتر محمد مصدق با همکاری اهل نظر و نزدیکان و رهروان او ساخت.
میلیون ها ایرانی در کشورهای مختلف جهان با استقبال بی سابقه از نمایش فیلم”لبه ی تیغ” در واقع تلاش مجدانه ی مقصودلو را ستایش کردند. کارنامه ی درخشان او از یک تمایز ویژه برخوردار است و آن برانگیختن افکار عمومی نسبت به اعتماد به او و کارنامه ی پربارش.
***
غلامحسین نامی
دکتر بهمن مقصودلو، بیش از ۴۰ سال است که در عرصه سینمای جهان در زمینه فیلمسازی، تهیه کنندگی، داوری و نیز به عنوان پژوهشگر، نویسنده و منتقد سینمایی، به روشنگری و اعتلای سینمای روشنفکری ایران پرداخته است. فیلم های درخشانی که او بی هیچ حمایت مالی از سوی نهادهای دولتی و غیر دولتی و تنها با هزینه شخصی، در زمینه معرفی برخی هنرمندان برجسته ایرانی خلق کرده است، بی تردید از آثار ماندگار سینمای مستند ایران معاصر است.
تاریخ سازان و میراث داران راستین فرهنگ و هنر ایران زمین، شیفتگان و دلسوختگانی هستند که عاشقانه جان در گرو سرافرازی و اعتلای تاریخ کهن و میراث های فرهنگی و هنری سرزمین خویش دارند، بی هیچ منتی و انتظاری.
این تلاش هنرمندانه دکتر بهمن مقصودلو در حفظ ارزش های ماندگار فرهنگ و هنر ایرانی بر او مبارک.
***
ف. م. سخن
خوشحال ام از این که می توانم در این جلسه ی گرامی، چند کلمه ای با شما عزیزان، درباره ی بهمن مقصودلو سخن بگویم.
قطعا سخنرانان پیش از من، از جزییات کار مقصودلو و خدمات اش به فرهنگ و سینمای ایران سخن گفته اند، و من باید چیزی بگویم که به یک بار شنیدن بیرزد.
در فرهنگ ایران زمین، هستند بزرگانی که پیش از نام شان «استاد»، «دکتر»، «فاضل محترم» و امثال این ها را می آوریم.
اما تعدادی انگشت شمار از این بزرگان، افزودن این کلمات بر سر نام شان، باعث فروکاستن مقام فرهنگی و علمی شان می شود، به همین لحاظ حتی نامیدن شان با عناوین «خانم و آقا» به نوعی کاستن از قدر و منزلت آن هاست.
این بزرگان کسانی هستند که نام شان همه ی رتبه های فرهنگی و علمی را در درون خود جای داده، و آخرین مقام آن ها را در خود مستتر دارد.
مقامی بالاتر از دکتر و فوق دکتر، و بالاتر از استاد و استاد بزرگ.
نام بهمن مقصودلو یکی از این نام هاست.
این که بهمن مقصودلو چطور به این مقام دست یافته، به نظر من اصل مطلب است!
اثری که یک بزرگِ فرهنگی، بر جامعه می گذارد، شایسته ی تحسین و تقدیر است، اما بزرگ ترین و یگانه ترین اثر، اثری ست که این بزرگان بر جوانان کشور ما می گذارند و به آن ها نشان می دهند که باید با تلاش مدام و سرسختی و پایداری، به طرف هدف حرکت کرد و یک دم از این حرکت مقدس باز نایستاد.
برای من، صدها مقاله و مطلب و نقد و کتاب و فیلمنامه یک طرف، این الگو شدن برای آهسته و پیوسته و با هدف معین رفتن یک طرف!
اگر در عرصه ی ادبیات و فرهنگ عمومی ایران، الگوهایی از این دست وجود دارند که نام شان حتی به گوش افراد عادی خورده است، در سینمای ایران، فقدان چنین الگوهایی کاملا به چشم می خورد.
راه درست و اعتلابخش سینمای ایران، به مانند لبه ی تیزی ست، که اغلب کسانی که بر روی آن راه رفته اند یا راه می روند، به چپ یا راست فرو می غلتند و کسانی که می توانند تعادل خود را بر روی این لبه ی تیز حفظ کنند، و مسافتی طولانی بپیمایند بسیار اندک و شاید بتوان گفت انگشت شمارند.
یکی از این افراد بهمن مقصودلو ست.
تصور من این است که او توانسته این مسیر صعب را با دانش و آگاهی و با حفظ خلاقیتی که آموختنی نیست، بپیماید، و پیوندی عمیق میان سینمای ایران و سینمای جهان به وجود آورد.
بهمن مقصودلو می توانسته پیوند پر دردسر با سینمای کشورش را قطع کند و تلاش خود را تماما صرف کار برای سینما و فرهنگ امریکا کند اما از بخت بلند ما ایرانیان است که او خواسته و توانسته، گوشه هایی از فرهنگ غنی ما را به تصویر بکشد و آن را در معرض تماشای جهانیان قرار دهد.
کارهایی که بهمن مقصودلو برای نشان دادن سیمای فرهنگ ایران با به تصویر کشیدن بزرگانی چون بیضایی و درودی و احمد محمود انجام داده، بخش کوچکی از کارهای بزرگ اوست.
زمانی که من نوجوان بودم و علاقه ی بسیار به فیلم و سینما و فیلمبرداری داشتم از بچه های سینمایی، نام مقصودلو و برخی مجلات را می شنیدم که مرا کنجکاو به پیگیری کارهای او می کرد.
در آن سال های بی خبری و هیچ ندانستن و تصور همه چیز دانستن، شاید تنها نام بهمن مقصودلو و برخی از کارهای او بود که جذب ذهن من شد.
اکنون در آستانه ی ۶۰ سالگی، و بعد از سال ها تلاش برای آشنایی با بزرگان عرصه ی فرهنگ ایران و خوشه چینی از آثار و آفرینش های آن ها، بسیار خوشحال ام که این افتخار نصیب ام شده تا درباره ی بهمن مقصود لو در این جمع محترم سخن بگویم، تا ادای دینی باشد برای آنچه دورادور از ایشان آموخته ام.
***
اسماعیل نوری علا
مقصودلو و تلاش اش علیه فراموشی
دوستانم در تورنتو با خبرم کرده اند که به زودی برنامه ای خواهند داشت برای قدردانی از فعالیت های دوست قدیم و ندیمم، آقای دکتر بهمن مقصودلو، و از من هم دعوت شده تا در مورد او مطالبی را عرض کنم.
نخست این را بگویم که، راست اش، من اغلب از برگزاری این گونه مجالس هراس دارم، چرا که به تجربه دیده ام چه بسا همان انسانی که تا روز تشکیل مجلس تجلیل همانی است که تو درباره اش می گویی، توان آن را هم دارد که، پس از آن مجلس، و در طول سال های بعدی زندگی اش، رنگ عوض کند و آدم دیگری شود که ویژگی هایش آنی نیستند که در روز تجلیل از او بودهمی پنداشته ای. اما باکی نیست؛ من بهمن را اینگونه که هست شناخته و دوست داشته ام و اگر روزی آدم دیگری شد هیچ کس نمی تواند مرا مسئول آن دیگردیسی روز «مبادا» بداند.
برای من بهمن مقصودلو، بیش از آنکه نویسنده و فیلمساز باشد، یک «کارشناس فرهنگی» است؛ وجودی که در جامعه ی ما، و در زمانه ای که من در آن زیسته ام، نادر بوده و این روزها هم کمتر یافت می شود، هر چند که معدود دیگرانی چون او رفته رفته رخ کرده اند.
آری، بهمن یک کارشناس فرهنگی بوده است؛ و برای اینکه گمان نرود که من، در این صفت، تخفیفی را منظور می دارم، لازم است بگویم که خودم را نیز – در سال های فعالیت ادبی و سینمایی – یک کارشناس فرهنگی می دانسته ام. برای من کارشناس فرهنگی آدمی است که نه تنها به خلق و آفرینش کارهای خود می پردازد، و اگر شاعر است شعرش را می گوید یا اگر فیلمساز است فیلم اش را تولید می کند، اما، در کنار همه ی این فعالیت ها، برای دیگران هم میدان دار است: استعدادها را کشف می کند، وسیلهء توضیح و بیان می آفریند، و پیام نسل ها را از نسلی به نسلی می رساند، و موجب «انتقال فرهنگ» و «جلوگیری از فراموشی» می شود؛ یعنی درست همان کاری که هر پدر و مادری برای فرزندان شان هم از آغاز کودکی شان انجام می دهند.
شاید بیش از ۵۰ سال پیش بود که من، در زمانی که به اشتباه کار فیلمسازی را آغاز کرده بودم، با بهمن مقصودلو آشنا شدم. به سراغم آمد و گفت که مطالب و نقدهای سینمایی مرا خوانده است و چون نشریه ای در مورد سینما منتشر می کند از من می خواهد تا با نشریه اش همکاری کنم. همکاری در نشریه به دوستی با او انجامید، اما این رابطه دمی چندان نپائید که دانستم او برای ادامه تحصیل در رشته سینما به نیویورک رفته است.
انقلاب شد. من هم آوارگی را همچون سرنوشتی محتوم پذیرفتم. به لندن، شهری که تازه تحصیلاتم را در آن به پایان برده بودم، بازگشتم. مدیر چاپخانه ای شدم و در آنجا بود که یک روز بهمن به دیدارم آمد. نمی دانم از دیگران چه دیده بود که، سخنی چند نگفته، به این اشاره کرد که وضع اش خوب است و نیازی به کمک کسی ندارد و فقط آمده است با رفیقی قدیمی دیداری تازه کند. شاد و پر انرژی بود. از تحصیلات اش و کارهایش گفت. گفت که در خیابان شماره یک نیویورک، نرسیده به ساختمان سازمان ملل، مغازه ای برای فروش و اجاره و مبادله ویدئو باز کرده است و در آن آرشیوی از مهمترین و نایاب ترین آثار سینمایی را گرد آورده است. از تحصیلات اش و پایان نامه اش و عشق اش به سینما سخن گفت و چون چاپخانه ما را ترک کرد، فضایی از امید و شادمانی را برایمان بجا نهاد. و پس از آن هر سالی که به لندن می آمد، به سراغ من و شکوه میرزادگی، که او نیز از دوستان قدیمی بهمن است، می آمد و ما را شادمان می کرد.
سالی چند گذشته بود که من و شکوه سفری به آمریکا داشتیم و در نیویورک به دیدارش شتافتیم. در بالاخانه کوچک مغازه اش، پشت میز تحریری انباشته از کاغذ و محصور در قفسه های ویدئو جایگاه اش بود. امیر نادری – دوست قدیم دیگرم – نیز آنجا بود. ما را به خانه اش دعوت کرد. همسر و فرزندش را به ما معرفی کرد و در زیرزمین خانه اش کتابخانه ای دیدم پر از کتاب ها و مجلات سینمایی؛ آرشیوی از همه آن چیزهایی که از دست رفته می پنداشتم. می گویم «از دست رفته» چرا که همه مجلات سینمایی ام که در تهران در نزد دوستی به ودیعه نهاده بودم به دست هم او و از ترس مأموران محتسب خونریز به آتش کشیده شده بودند. یادم آمد که در عهد مشروطیت سازمانی مخفی را «فراموش خانه» نامیده بودند، اما زیرزمین بهمن نهادی «علیه فراموشی» بود. مثل آخر فیلم «فارنهایت ۴۵۱» که، گریختگان از دیکتاتوری و کتاب سوزان هایش، در جنگلی دور دست، هر یک کتابی را به حافظه سپرده بودند تا دست آوردهای بشری فراموش نشوند.
بهمن، در سینمای ما علیه همین فراموشی قد علم کرده است. فیلم های پیش از انقلاب را با مرارت از ایران خارج کرده است و، علاوه بر تهیه فیلم هایی برای از امیرنادری گرفته تا آنتونی کوئین، دست به ساختن مستندهایی درباره فیلم ها و فیلمسازان در یاد ماندنی مان زده است.
و در این حوزه نیز بوده است که بهمن به عشق من درباره فیلم مستند نیز آتشی شعله ور زده است. در ایران که بودیم مدت ها طول کشید تا بدانم که عشق من به سینما نه نوشتن سناریو است و نه کارگرانی فیلم. این را اول بار کامران شیردل به من حالی کرد؛ زمانی که پس از سال ها تحمل سانسور و توقیف فیلم هایی که برای وزارت فرهنگ و هنر ساخته بود، از او خواستند تا در آستانه اولین جشنواره بین المللی فیلم تهران، تکه های گرفته شده یکی از فیلم هایش را از اداره سانسور بگیرد و آن را برای نمایش در فستیوال سر هم کند. او مرا، به انجام مونتاژ فیلم، میهمان خود کرد و هر دو این عشق به کار مستند را در من مشاهده کردیم. «اونشب که بارون اومد» به فستیوال رفت و جایزه گرفت و دیدم که من هم در آن جایزه سهمی دارم و چندی پیش بهمن نسخه ای از آن را برایم فرستاد و من هوای جوانی از دست رفته مان را از آن در سینه پر دیدم.
باری، در نیویورک هم بهمن بود که این عشق فراموش شده را به یادم آورد وقتی از من خواست که در کار تدوین فیلمی که از احمد شاملو ساخته بود همکارش باشم. این همکاری همچنان تا امروز ادامه یافته است و او مرا در ساختن اغلب فیلم های مستندش شریک کرده است و من همیشه از این لذتی که به من بخشیده شاکر بوده ام.
اما همکاری در این آثار مستند مرا متوجه ویژگی های کم نظیر او در کار ساختن فیلم نیز کرده است. او وسواسی عجیب در اکمال کارهایش دارد. اگر لازم شود، کار را ده بار می سازد و بهم می زند و از نو شکل می دهد. همه چیز را با دقت و زحمت بسیار جور می کند. از فیلمبرداری تا موزیک و البته تا تدوین، که من اغلب همره اش بوده ام. همه چیز را بهترین می خواهد. چه مرارت ها می کشد تا تکه هایی از فیلمی را که در تهران نگاتیوش را از بین برده اند پیدا کند، بدهد تا در لابراتورهای مخصوص تر و تمیزش کنند، و او بتواند آن را در مستندی جای دهد. من بخصوص در مستند «لبۀ تیغ»، که بصورت کم نظیری دربارهء سرنوشت زنان ایرانی در سینمای قبل از انقلاب تهیه شده، این زحمت باور نکردنی را از او دیده ام.
اکنون او، با مجموعه ای از مستندهای باور نکردنی، نقش خود را به عنوان یک کارشناس فرهنگی به اوج رسانده است. احمد شاملو و احمد محمود و ایران درودی و عباس کیارستمی و اخیراً بهرام بیضایی، نه در قامت اجتماعی آدم هایی هنرمند، که در لباس زندگی روزمره شان، با طرز حرف زدن عادی و توضیح دادن شان، با شکل سیگار کشیدن و خنده شان، برای همیشه در دست های خلاق بهمن جاودانه شده اند.
باری، از شما عزیزانی که در تورنتو به تجلیل این کارشناس فرهنگی خستگی ناپذیر اقدام کرده اید نیز بسیار تشکر دارم. کارشناسانی که به عشق فرهنگ و فرهنگ دوستان سرزمین شان کار می کنند به این قدردانی ها نیاز دارند، از آنها جان می گیرند تا سرچشمه خلاقیت شان همچنان جوشان و پر بر و بار باقی بماند.
درود من بر شما و بر این دوست که همواره برایم مهربان و مشفق باقی مانده است.
دنور کلرادو – ۲۱ شهریور ۱۳۹۷ – ۱۲ سپتامبر ۲۰۱۸
***
نظام الدین کیایی
آنقدر به هم نزدیکیم که فکر میکنم دکتر بهمن مقصودلو نیمه دوم تکامل یافته منه، آنچه در خود نیافته ام در بهمن دیده ام، نیمه ای که از نوجوانی پر از شور و در پی کسب علم و دانش و هنر و عمل بود، در چهارده پانزده سالگی سه جلد کتاب دائره المعارف بزرگان عالم را به تحریر و چاپ درآورد. مغز جستجوگرش او را به مسابقات شطرنج یک نفره با چهل پنجاه نفره کشاند که اکثرا هم برنده از میدان خارج میشد. مغز ریاضی بود و در هر کنکوری مقام بالا می آورد. رشته پزشکی را برایش برگزیدند، تا سالهای آخر پزشکی پیش رفت ولی پایان نامه اش را در ریاضی گرفت و همین ریاضی او را شاگرد پرفسور هشترودی کرد و عاشق سینما و نقد و چند کتاب بسیار با ارزش سینمایی که هنوز هم خواندنی و ماندنی است و کلام آخر این گردش آسیاب هنر و اندیشه او را سپید موی سینما کرد.کات.
***