پاتا شاموگیا شاعر و نویسنده متولد آبخیزیا یکی از مهم ترین چهره های شعر امروز گرجستان است. مجموعه اشعار شاموگیا  محبوبیتی گسترده بین مردم و  منتقدان داشته و موفق به دریافت بعضی از مهم ترین جوایز ادبی  شده است. شعر های او  آمیزه ای از نقد اجتماعی؛ طنز، تخیل و ابداعات زبانی است. او  با خلاقیتی شاعرانه و نگاهی  دوباره به  متون مذهبی ارتدوکس و سنت ها ی قدیمی؛ شعر هایی مدرن و متفاوت  درباره  زندگی؛ عادت ها و روابط  مرسوم در جامعه امروز  گرجستان نوشته است و  با تجربیات شخصی و نگاهی  شوخ و تیزبین این دوگانگی را در شعر هایش باز آفریده است. این چند شعر از  گزیده اشعار او به انگلیسی انتخاب و ترجمه شده ا ند.

Paata Shamugia

مسیر

من دوست خودم هستم

که صدها کیلومتر دورتر از من زندگی می کند

صدها قطره اشک

صدها خیال و رویا

من برادر خودم هستم

اتوبوس ها بین من و خودم در رفت و آمدند

من پدر خودم هستم

اتوبوس ها از پشت غبار و اندوه  رد می شوند

شب ها سردند و من علاف به ارزش های والا عقلم نمی رسد

من رفیق خودم هستم

که دارد می لرزد و تنبل و ترسوست

من دوست خودم هستم

و روزی اگر بمیرم

(چیزی که عاقبت اتفاق می افتد)

نه رئیس جمهور به کفن و دفنم خواهد آمد

نه نطق تاریخی چرندی در نتیجه کار است

نه هیچ مریلین مونسون نوظهوری

هاللویای شیطانی  فوق مدرنی سر می دهد

و همشهری محترم   زورآب سریتیلی نیز

مجسمه ی طلایی مرا

در میدان آزادی تفلیس بر پا نخواهد کرد

تنها دوست خودم    من هستم …

شهادت

کلمه ها را باید  بازجویی کرد

 هر معنا یک  شهادت جعلی است

 تا  رد جرم را  لاپوشانی کند

 دم جنایت اما با قشرنازکی از خون  

 از ته پاراگراف بیرون زده  

روی معناهای فسیل شده پرده ای کشیده

 تو کلمه جسد را  زیر واژه پیراهن کشف می کنی

کلمه شک را جاسازی شده درون عشق

و آدم بزدل را مخفی  پشت حرف آزادی 

چسب کاری با نحو دیگر نمی تواند

جمله های خیالی را به هم بچسباند

کلمه ها را باید بازجویی کنیم

معناها شاهدان دروغین 

رد پایشان را  می پوشانند

تا کاملا در ورطه ای پیچیده سردرگم شویم

نگاه کنید:

کلمه کوچک از  بزرگ گنده تراست

و جعبه سیاه نارنجی ست

و عشق …چه دارم بگویم

معنی اش را  از قبل می دانم

ولی هرچه بالا و پایین می پرم این روزها

تلپ! دوباره  می افتم توی گودی کلمه ها.

فرمان ها

بگذار خانه ها برای بی خانمان ها بمانند

میلیون ها برای ورشکسته ها

و الهامات برای شاعران

 تا شالوده زبان باشد

گوسفندها را بگذار برای بی خواب ها ـ یک گوسفند، دوگوسفند، سه گوسفند

بگذار آنهایی که عاشق همدیگرند

قدرتمند شوند   وسعت بگیرند

اسباب بازی ها را برای دیکتاتورها

و  کودکان بگذار

برای خیال باف ها آزادی

برای گرسنه ها  غذا

درختان را  برای بادها بگذار

تا لحظه ای در شاخه ها بیاسایند 

نگذار برای سیاست بازان هیچ چیزی اصلا  باقی بماند

یازدهم به بارتلمیوس Ikos

با تکرار مکرر کلمه ها

آنها را به راحتی  از یاد می بریم

 کاری که شعر می کند

-کلمه های کشته شده –

در روزمرگی آیینه های مکدر

فقط طنین شان پیداست

و  تنها ماده وجودی آنها خطرناک است

 پس انگشت هایت را آزاد بگذار

 کلمه ها را رها کن

زمخت و ناگهانی و ناجور

مانند مرگ

مانند تکثیرنقاشی پیکاسو روی دیوار بانک TBC

مانند روال معمول تولد و مردن

خدایا شکرت!

Ikos بخشی از دعا در آوازهای  مذهبی کلیسای ارتدوکس

نامیده می شود