نگاهی به دفتر شعر علی رضا عباسی


نام کتاب: پروانه ای از متن خارج می شود

شاعر: علی رضا عباسی

ناشر: آهنگ دیگر، ۱۳۹۰

۹۴ صفحه

abbasiدفتر شعر”پروانه ای از متن خارج می شود”، شاعری را به جامعه ادبی ایران معرفی کرد که به اعتبار چندین شعر آمده در این کتاب می تواند حرف های بیشتری در شعر امروز ایران داشته باشد.

قرار نیست در شعرهای این دفتر با فرم های تجربی که گاه  کاستی های ناشاعرانه را در خود پنهان سازند مواجه شوید. رفتاری آرام و اصیل با واژگان همان چیزی است که شعر آمده در این دفتر را با بخشی از شعر های موجی و مرحله ای که اغلب ناشی از فاصله شاعر با سویه درونی شده رویداد شعری و برآمده از هیجان زدگی های تئوریک است، دور می سازد.

 جدا از این، درونمایه اندوهناک شعرهای علی رضا عباسی گویی  سوگوارگی یک تجربه تلخ را مکرر می کنند. شعر او در یک قیاس با فاصله از اشعار آنتونیو ماچادو از تباهی زندگی ای سوخته و پرکشیده سخن می گوید. غم های منتشر در فضاهای شعری  این شاعر سهم دردناک نسلی است که او آن را در زیبایی شعر نمایندگی می کند. این سهمیه اندوهناک بی آن که بر زیبایی شعرهایش تحمیل شود و آن ها را تباهی بکشد، با هستی شاعرانه، مانا می گردند. این ویژگی کمی در یک دفتر شعر  نیست که شاعرش بتواند رویداد اجتماعی را به رویداد شعری و شخصی – شاعرانه – خود تبدیل کند و رخداد  شخصی خود را در تجربه شعر، اجتماعی سازد.

پروانه ای از متن خارج می شود در این مسیر از چندین نمونه خوب برخوردار است. به یک عبارت چنین رویکردی کار شعر را سخت تر می کند، چرا که از یک سو شعر از انتزاع  فرم و کلام  فاصله می گیرد و درعین حال، فاصله ی  گزاره ی غیر شعری با شعر را انتزاع شعر پر می کند.

 شعرهایی هم چون شعر موفق (۱۵) در صفحه ۳۱ کتاب، – نه  تنها به خاطر ایهام زیبای نهفته در پایان بندی شعر- ، که به خاطر اجرای هوشمندانه حالات  نابسامان روحی در یک شعر کوتاه، در این مجموعه کم نیستند:

“در پوست خودم گنجیده ام

با گنجشکی که در چشمم لانه کرده

صبح ها، پنجره پر می گیرد
دیوار پر می گیرد
من پر می گیرم
مادرم، به پنجره مشکوک است
به چشم های من مشکوک است
آزمایش ها نشان داده اند
وضعیت طبیعی است
دکترها می گویند، با خداست
من به دکترها مشکوکم
به وضعیت مشکوکم
به خدا”

هر چند کلمه “خدا” در پایان شعر با سه نقطه ـ در چاپ داخل ـ مشخص شده اما شعر، پاسخ  ایهام هنرمندانه خود را نزد خواننده اش می یابد.

در کنار چندین شعر خوب و گاه درخشان  این دفتر، اما اتفاقی بعید و غیر مترقبه  به توازن شعری کتاب آسیب می زد. شعرهای کوتاه  ۵، ۹، ۱۱  و ۱۶ از کلماتی ترکیب یافته اند که ویژگی شعر گریزی در آن ها برجسته تر از وجود شعری اند. این دست رفتار با شعر از هر نگاهی فاقد شعریت است:

“همیشه شب

روی ماه را

 سفید می کند”

و یا:

“هر شب

به رختخواب می روم

 و دود آخرین سیگار را

در چشم های جهان فوت می کنم

تا خواب هایم را نبیند”

چیزی که در نمونه هایی از این  دست  ـ که البته تعدادشان در این دفتر زیاد نیست ـ روی می دهد در بهترین حالت شبه شعری است با طنز غافلگیر کننده در بیانی روایی. این نوع از شبه شعر با بافتی معماگونه در ابتدا خواننده را  به خود جذب می کند، اما در اندک زمانی شعر پس می نشیند و طنز لحظه ای آن، بر شعر غالب می شود. آنگاه  رمزوارگی و طنز یک لایه آن، به سان  کشف کلمه مناسب برای جای خالی یک جدول روزنامه ای؛ شعر، همراه با حل معما، ناپدید می شود. این نمونه ها که در میان شعر امروز ایران کم شمار هم نیستند، همان طنزهای کوتاهی اند که “پرویز شاهپور” مبدع اش بود و احمد شاملو به طنز، نام”کاریکماتور” بر آن گذاشت. به جز ویژگی های یاد شده(کوتاهی عرضی)؛ این شعرها عموما به لحاظ طولی نیز کوتاهند. پیداست که هر شعر کوتاهی این گونه نیست. چند شعر کوتاه در مجموعه شعر پروانه ای از متن خارج می شود فاقد آن مشخصاتند. شعر  شماره ۲۰ از آن دست است.

از شاعرمستعد پروانه ای از متن خارج می شود می توان انتظار داشت که شعرش در مجموعه های دیگر بیش از این شکوفا شود. علی رضا عباسی شاعری است که نشر شعرهایش به فضای بازتر نیاز دارد، چه بسا دفترهایی از او در انتظاری تلخ و ناروا –  اجاز نشر – بی خواننده مانده باشند.

شش شعر از علی رضا عباسی

۱

در چشم های تر

سال ها رفت و آمد می کنیم

می چرخیم

با یادگاری های خیس

و سر می گذاریم

بر شانه هایی که شکست می خورند

گنجشک ها ما را به یاد می آورند

رودخانه ها

به جای خالی ما فکر می کنند

حتی سگ ها که آنها را سنگ می زدیم

و مورچه هایی دلتنگ مان می شوند

که لانه شان را قدم های عاشقانه مان فرو می ریخت

اما در آدم ها

چیزهای زیادی فراموش می شوند

روزهای زیادی حواس پرتی می گیرند

و آدم های زیادی گم می شوند

دور می شویم از گنجشک ها

کوچه ها، سگ ها

و زندگی لبخندی مصنوعی

به لب دارد

۲

مرگ همه چیز را
تعقیب می کند
و من در تو پنهان شده ام
هم چون خرگوش مضطربی
لابه لای بوته ها

۳

استخوان هایم به سرزمینی فکر می کنند
که گیسوی درختانش
در باد پیچیده است
دریا را
به جوی رگ هایم بازگردان

در تنم جویباری به خود می پیچد
شاید تو هم چون درختی بی سرزمینی
که بر شانه های من روییده
برگ هایی که در من مدام می ریزند
و لب های دوخته ای
که هوای آواز کرده است

۴

گاهی بی تفاوت
از کنار هم رد می شویم
و مرگ ما را
از متن خارج می کند

کلمات
به هم طعنه می زنند
چقدر شاعرانه می فهمی
پرنده بر نمی گردد

۵

سال ها
برادرانت، چار چشمی مراقب بودند
بی آن که نگاه کنی
گفتی دوستت دارم
دیگر کسی مراقب نیست
در چشم هایم نگاه می کنی
و می گویی دوستت ندارم

۶
کودکی های من به آوازهای  کهنه مربوط است
به بوسه ای موزون

ما در ارتباطی بی کران
به زادگاه مان خواهیم رسید
به قلب هامان
به درختی قدیمی
بوسه ای پنهان

دستم را بگیر
ما قراری عاشقانه در همیم.