دوران ناصری در بازخوانی خاطرات اعتمادالسلطنه

در عصر و دوره‌ی ناصری اگر چه روشنفکرانی همانند عبدالرحیم طالبوف (۱۸۳۴-۱۹۱۱م.)، فتح‌علی آخوندزاده (۱۸۱۲-۱۸۸۷م.) و حتا زین‌العابدین مراغه ‌ای (۱۲۵۵-۱۳۲۸ق.) بر بستری از دموکراتیسم انقلابی مخاطبان خود را از مردمان فرودست جامعه برمی‌گزیدند، ولی ملکم خان (۱۸۳۳-۱۹۰۸م.) سمت و سویی دیگر داشت. تا آنجا که او همانند جمال‌الدین اسدآبادی (۱۸۳۸-۱۸۹۷م.) به استحاله ‌ی دربار ناصری دل بسته بود و در نتیجه به مخاطبان درباری خود بسنده می‌کرد.

ملکم خان به همین دلیل سال ۱۲۷۴ خورشیدی زمانی که در دارالفنون به تدریس اشتغال داشت با تأیید شاه، فراموش‌خانه را راه انداخت. ولی چهار سال بعد از سوی شاه در مظان اتهام قرار گرفت. همچنان که از فعالیت‌های آزادانه‌ ی او پیش‌گیری به عمل آمد. ضمن آنکه ملکم خان همچنان در خفا سیاست‌های خود را به منظور لیبرالیزه شدن دربار ناصری تعقیب می‌نمود.

از آن پس دوستی با شاه‌زادگان و مردان سیاسی دربار زمینه‌ ای فراهم می‌دید که او علی‌ رغم تبعید به لندن، اهداف خود را بین کارگزاران سیاسی داخل کشور دنبال نماید. اعتمادالسلطنه نیز که به دوستی با ملکم شهرت داشت هیچ وقت از حلقه‌ی دوستاران او جا نمی ‌ماند. ولی او ضمن تجربه، از معلم خویش ملکم خان آموخته بود که دست خود را نباید به همین آسانی برای دیگران رو کند. چنانکه اوایل سال ۱۸۸۲ میلادی محتاطانه و به اختصار در گزارش‌های خود می‌آورد: “کاغذی از ملکم رسیده بود جواب نوشتم” (ص۱۴۷). چنین عبارتی زمانی در روزنامه خاطرات انعکاس می‌یابد که چیزی قریب دو دهه از ممنوعیت فراموش‌خانه می‌گذشت. بر پایه ‌ی این نوشته می‌توان پذیرفت که ملکم خان بر خلاف خواست ناصرالدین شاه، طی این سال‌ها  از اهداف بلند مدت خود جهت استحاله‌ ی دربار ناصری دل نکنده بود.

حدود چهل روز از نامه‌ ی اعتمادالسلطنه به ملکم خان گذشته بود که در روزنامه‌ی خاطرات از ورود ملکم خان به تهران گزارش مجملی صورت پذیرفت. به استناد این گزارش ملکم خان ضمن ورود به تهران در خانه ‌ی امین‌الملک سکنا گزید (ص۱۵۵) و دوستان قدیم او یک یک به دیدار او روی آوردند. تا آنجا که دو روز پس از ورود ملکم خان عید نوروز هم از راه ‌رسید و عید بستر مناسبی برای تجدید دوستی‌ها فراهم دید.

 همچنین ملکم خان به همراه دیگر سیاست‌مداران ناصری روز عید به دیدار شاه شتافت (ص۱۵۹). اما در این دیدار همگانی، مسایل خصوصی همچنان ناگفته باقی ‌ماند و پیگیری آن به نشستی خصوصی احاله گردید. با این همه شاه علی‌رغم حفظ ظاهر، از حضور ملکم خان در تهران چندان رضایت نداشت. انگار این حضور و گشت و گذار آزادانه‌ ی ملکم، از جایی به شاه تحمیل شده باشد. همچنان که بر گستره‌ ای از تبلیغات حکومتی سالیان سال ملکم خان را چهره ‌ای شارلاتان، حقه‌باز و رشوه ‌بگیر به مردم شناسانده بودند. در نتیجه در افکار عمومی، مماشات با چنین چهره و سیمایی از سوی درباریان شگفت‌آور می‌نمود.

با این همه شاه چند روز پس از عید نوروز در مجلسی خصوصی با نشانه‌ گرفتن یکی از خواجه ‌های حرم‌سرا به اعتمادالسلطنه یادآور شد که عقل این خواجه بر عقل ملکم خان فزونی دارد. شگفتی اعتماد السلطنه از سخنان بغض‌آلود شاه در روزنامه‌ ی خاطرات این گونه انعکاس می‌یابد: “سبحان‌الله! عجب اعتباری رجال دولت در حضور همایونی دارند. این ناظم ‌الملک را جهت کارهای عمده از لندن بطهران احضار کردند. شاه میفرمایند عقل آقا محمد قصیر که طبیعت در خلقت او تقصیر کرده از ناظم‌الملک بیشتر است” (ص۱۶۳). به طبع در پس عبارتی از این دست در خفا جانب‌داری اعتمادالسلطنه از ملکم خان نیز برملا می‌شود.

سه روز پس از این ماجرا اعتمادالسلطنه به همراه عده‌‌ای به دیدار ظل‌السلطان رفت. در این دیدار ظل‌السلطان به اعتمادالسلطنه یادآور شد: در اجرای دستور شاه مجلسی خودمانی تشکیل داده ‌اند که در آن ملکم خان هم حضور دارد. تا جایی که مصرانه از اعتماد السلطنه خواست که او نیز در این نشست‌ شرکت کند تا نظرش را در خصوص سیاست‌های عمومی کشور بیان نماید (ص۱۶۴).

سرآخر دو ماه پس از حضور ملکم خان در تهران، او با کسب لقب ناظم ‌الدوله از سوی شاه به عنوان سفیرکبیر ایران در لندن منصوب گردید (ص۱۷۶). چیزی که به حتم حمایت‌های آشکار و پنهان مشیرالدوله وزیر خارجه‌ ی ایران را به همراه داشت. به طبع شاه نیز از این انتصاب بدش نمی‌آمد تا به گمان خویش از تبلیغ و “توطئه”‌ی سیاسی او در تهران امان بماند.

ملکم خان ناظم ‌الدوله پس از دریافت حکم سفیرکبیری چند روزی همچنان در تهران حضور داشت. زیرا با گرفتن این حکم تمامی موانع سابق در نکوهش او مرتفع شده بود. تا جایی که دوستان سابق آزادانه به دیدارش می‌شتافتند و برای همکاری‌‌های آتی قول و قرارهای خود را همآهنگ می‌کردند.

در ضمن ملکم خان پس از انتصاب به سفیرکبیری ایران در لندن، برنامه ‌های اصلاحی خود را به شکل مکتوب برای شاه، امین‌السلطان و وزیر خارجه ارسال می‌نمود. شاه نیز مجلسی مشورتی از وزیران فراهم دیده بود تا در خصوص تصویب و اجرایی شدن پیش‌نهاد‌های او تصمیم‌گیری به عمل آید. به همین منظور در هفتم رمضان ۱۳۰۱ هجری قمری امین‌الدوله را فراخواند و در حضور امین ‌السلطان صدر اعظم از او در خصوص کم و کیف برگزاری این نشست‌ها تحقیق به عمل آورد. در عین حال نشست مشترک و مشورتی وزیران ناصرالدین شاه به طور مداوم ادامه داشت و گزارش آن نیز به گونه ‌ای مستمر در اختیار شاه قرار می‌گرفت.

ولی اعتمادالسلطنه طرح‌های پیش‌نهادی ملکم را با اهداف شخصی خویش در تعارض می‌دید. بی دلیل نیست که در خصوص موضوع نشست‌های محرمانه‌ ی مشورتی می‌نویسد: «مزخرفات آن پدرسوخته را که سالی بیست هزارتومان از ایران میگیرد،» می‌خوانند (ص۳۰۶).

همچنان که گفته شد بخشی از اعتراض اعتمادالسلطنه نسبت به ملکم خان، به دستور‌العمل و آیین ‌نامه ‌هایی باز می‌گشت که او از لندن برای مردان سیاسی ایران می‌فرستاد. این دستورالعمل‌ها که کتاب‌چه نام می‌گرفت پس از جرح و تعدیل‌های لازم در نشست وزیران ناصرالدین شاه به تصویب می‌رسید تا به عنوان قانونی مصوب، اجرا گردد. اما در نبودِ ملکم خان چنین کاری را همواره اعتمادالسلطنه به عهده داشت. اعتمادالسلطنه هم متن فرانسه‌ ی آیین‌نامه‌ها را برمی‌گزید و پس از ترجمه در اختیار شاه می‌گذاشت تا مجرای قانونی خود را بگذراند. ولی اینک بازار گرمی ملکم، اعتبار او را به چالش می‌گرفت. با این همه اعتمادالسلطنه به حقوق سالانه ‌ی ملکم خان حسد می‌ورزید و به منظور برائت از او، ملکم را “پدر سوخته” می‌نامید.

میرزا ملکم خان

گفتنی است که در همین راستا ابوالقاسم خان نوه‌ ی ناصرالملک به استناد نوشته‌ های ملکم، کتاب‌چه‌ای را در خصوص “رواج مال‌التجاره و تکمیل صناعت و ترقی” آماده نمود و پس از اصلاحات لازم آن را به شاه سپرد. شاه نیز دستور داد تا متن آن در نشستی مشترک با وزرا بررسی و تصویب گردد. در نتیجه در حضور اعتمادالسلطنه، امین‌السطان صدر اعظم مأمور شد تا در این خصوص هماهنگی‌ های لازم به عمل آورد. شاه سپس جهت احترام به اعتمادالسلطنه از امین‌السلطان خواست که او را نیز به این نشست دعوت کند. ولی اعتمادالسلطنه به منظور ابراز ناخرسندی خویش از موضوع یادآور شد: «من قابل حضور در مجلس نیستم. علم و فهم این مطالب را ندارم» (ص۳۲۱). با این همه شاه که به کنایه‌ ی تند و تیز اعتمادالسلطنه پی ‌برده بود، دوباره از او خواست تا به حتم در این نشست شرکت کند. ولی اعتمادالسلطنه همچنان بر سر موضع خویش ایستاد و از حضور در مجلس مشورتی وزرا سر باز زد. 

در حقیقت اعتمادالسلطنه تهیه و آماده‌سازی طرح‌های قانونی را بخشی از حریم خود می‌شمرد. ولی اکنون او، شاه، دولت و ملکم را مخالف حریم خصوصی ‌اش می‌یافت. ضمن آنکه در گزارش‌های خویش همه‌ی آن‌ها را وامی‌گذارد و سراغ ابوالقاسم خان را می‌گیرد تا ناسزاهایش را نثار او کند. در نتیجه در خفا بهانه می ‌آورد که ابوالقاسم خان “سی ساله” را ملکم خان تربیت نموده است تا بتواند توسط او اهدافش را در ایران عملی نماید. حتا در همین راستا شاه نیز مقصر قلم‌داد می‌شد که نمی‌تواند “ابوالقاسم هاشمی” را از “ابوالقاسم همدانی” باز شناسد. همچنان که می‌نویسد: «این ابوالقاسم سی ساله بعد از هزار و سیصد سال می خواهد قانون ابوالقاسم عربی (ص) مبعوث چهل ساله را بهم بزند. ای شاه! ابوالقاسم همدانی ابوالقاسم هاشمی نمی شود» (ص۳۷۱).

با عبارت‌هایی از این گونه به واقع اعتمادالسلطنه از حریم و فضای کاری خویش به دفاع بر می‌خیزد. چون ابوالقاسم خان را رقیبی سرسخت برای خویش می‌دید. پیداست که در این معارضه، او از جایگاه اسلام‌خواهی، قانون‌نویسی را رویکردی خلاف شرع می‌‌پنداشت. اما عملکرد پیشین خود را جهت آماده‌ سازی طرح‌های قانونی، منافاتی با شرع نمی‌دانست.

با این رویکرد اعتمادالسلطنه همانند بسیاری از کارگزاران شاه تنها به منافع شخصی خویش در دربار ناصری می‌اندیشید و به اتکای همین منافع شخصی و خصوصی  قانون‌نویسی را عملی مخالف دین معرفی می‌کرد تا بتواند به واسطه‌ی آن از حریم سیاسی خود دفاع کند. ملکم خان هم در پس تصویب قانونِ “رواج مال‌التجاره و تکمیل صناعت و ترقی” جهانی را انتظار می‌کشید که در سایه‌ ی آن انحصارات انگلیسی بتوانند ضمن تسهیل‌گری، بازرگانی و صنعت ایران را در اختیار گیرند. به طبع مزد این تسهیل‌گری نیز به خود ملکم باز می‌گشت. چیزی که شاید شاه و امین‌السلطان وزیر اعظم از آن غافل نبودند، ولی بنا به ضرورت‌های سیاسی سکوت در مقابل آن را جایز نمی‌دانستند.

چندی پس از این ماجرا امین ‌السلطان صدر اعظم به گونه ‌ای محرمانه به اطلاع اعتماد السلطنه رسانید که ملکم نامه ‌ای به مشیرالدوله نوشته‌ که در آن یادآور می‌شود: وزیر خارجه ‌ی انگلیس از انتشار روزنامه ‌ا‌ی به زبان فرانسه در ایران ناخورسند است (ص۳۸۰- ۳۷۹). روزنامه‌ای که چند ماه پیش از این با مدیریت اعتمادالسلطنه پا گرفت و شاه نیز اشتیاق خود را به انتشار آن اعلام نمود (ص۳۴۶). به هر حال در پس خبر امین‌السلطان، هرچند رقابت دو دولت انگلیس و فرانسه انعکاس می‌یافت، ولی به آشکار در فرآیند آن، امین‌السلطان  شخص اعتمادالسلطنه را نیز به چالش می‌گرفت.   

نخستین روزهای محرم ۱۳۰۴ هجری قمری ملکم خان ناظم‌الدوله دوباره به ایران بازگشت. اعتمادالسلطنه نیز ضمن رفتاری دوگانه در باغ مشیرالدوله (وزیر خارجه) به دیدارش شتافت. آن سه در خلوت خود شبی را با هم به سر آوردند و بدون این که مشروبی در کار باشد از غذاهای فرنگی تناول کردند (ص۴۵۸). شاه هم ملکم خان را سه روز پس از ورود به حضور پذیرفت و دو ساعت با او مذاکره کرد، بدون آنکه در این نشست محرمانه، وزیر خارجه و یا امین‌السلطان حضور داشته باشند. در همین راستا اعتمادالسلطنه نیز در روزنامه ‌ی خاطرات نوشت: «ملکم که سهل است ملک‌الموت هم چاره‌ ی بدبختی و خرابی دولت ما را نخواهد کرد» (ص۴۵۸). هفتم محرم همان سال یک هفته پس از حضور ملکم در تهران، اعتماد السلطنه جهت مشارکت در روضه‌خوانی امین‌السلطان به خانه‌ی او رفت. دسته‌ای از الواط با قمه “شاخسن واخسن گویان” وارد مجلس شدند. اعتمادالسلطنه از ترس در اتاقی پناه گرفت. ناگفته نماند که ملکم خان نیز در مراسم عزاداری امین‌السلطان حضور داشت (ص۴۵۹).

دوازدهم محرم سال یاد شده با مشارکت تمامی وزرا نشستی برگزار گردید تا در خصوص طرح پیش‌نهادی ملکم خان جهت احداث راه آهن در ایران تصمیم‌گیری به عمل آورند. با همین نشست انگیزه ‌ی حضور ملکم خان در تهران نیز به خوبی روشن می‌شد. چون او از شاه و دولت انتظار داشت تا در ایران راه آهن احداث گردد. تا آنجا که اصلاحات در دربار را با حضور انحصارات امپریالیستی در ایران پیوند می ‌زد. هر چند انحصارات انگلیسی امتیازات بیش‌تری می‌طلبیدند ولی شاه در فروش این امتیازات مردد عمل می‌کرد. چون جناح ‌های درون حاکمیت بنا به بستگی و وابستگی خویش به بلوک‌های خارجی، سرسختانه بر حفظ صف‌بندی خویش اصرار می ‌ورزیدند. ولی اعتمادالسلطنه بدون اینکه به مسایلی از این دست سرک بکشد از کنار آن‌‌ ها به راحتی می‌گذشت. چون جُبن و ترس او از ورود آزادانه به بلوک‌بندی‌های سیاسی، زمینه‌ ای فراهم می‌دید تا او ضمن دوراندیشی خودانگارانه، از جریاناتی این ‌چنینی فاصله بگیرد.

ضمن آن که در فراسوی آنچه که بین شاه و ملکم خان می‌گذشت، بیست و سوم محرم ملیجک اول به دستور شاه ملکم خان را به همراه تمامی وزیران به سرخه حصار ‌برد تا بنا به نوشته‌ ی اعتمادالسلطنه “ترقیات” ایران را نشان‌شان بدهد (ص۴۶۱).

صبح فردای آن روز اعتمادالسلطنه به تنهایی راه خانه‌ ی مشیرالدوله را در پیش گرفت تا به دیدار ملکم خان نایل آید. همچنان که در روزنامه‌ ی خاطرات مشتاقانه پیرامون دیدار خصوصی خود با ملکم خان ناظم‌الدوله نوشت: «خیلی صحبت داشتیم» (پیشین). بدون آن که از صحبت ‌های خود با او سرنخی به دست مخاطب و خواننده‌ بدهد.

مهمانی‌های دولتمردان ناصری برای حضور ناظم‌الدوله در تهران همچنان رونق می‌گرفت. شب بعد نیز مشیرالدوله از اعتمادالسلطنه دعوت کرد که در مهمانی شامی که به افتخار ملکم خان برگزار می‌گردید شرکت کند. در این مجلس امین ‌السلطان وزیر اعظم، جهانگیرخان وزیر صنایع، مخبرالدوله و معتمدالملک پسر مشیرالدوله حضور داشتند. مجلس اشرافی مشیرالدوله که شگفتی ملکم خان را برانگیخته بود، تا ساعت چهار صبح ادامه یافت (پیشین). فردای همان روز هم امین‌السلطان به افتخار حضور ملکم خان در تهران جشنی عصرانه برگزار کرد (پیشین).

سوم صفر ۱۳۰۴ قمری اعتمادالسلطنه از قول مجدالدوله در روزنامه خاطرات نوشت که وقتی طرح احداث راه آهن را به اطلاع شاه ‌رساندند او پرخاشگرانه گفت: «شتر و قاطر و خر صد هزار مرتبه از راه آهن آن بهتر است، حالا چهل پنجاه نفر فرنگی طهران هستند ما عاجزیم، اگر راه آهن ساخته شود هزار نفر بیایند چه خواهیم کرد» (ص۴۶۲).

سرآخر قرارداد و یا همان متن پیش‌نهادی ملکم خان جهت احداث راه آهن، از سوی امین‌السلطان به منظور کارشناسی در اختیار یکی از کارشناسان قرار گرفت تا انتقاد‌های خود را از آن به وی گزارش کند. کارشناس یاد شده نیز حساب‌گرانه در پاسخ امین‌السلطان نوشت: «راه آهن مضر است برای استقلال شما» (پیشین). گویا همین جمله را بهانه نهادند تا پیش‌نهاد ملکم برای همیشه مردود اعلام گردد.

ولی با این همه دیدارهای دوستانه ‌ی اعتمادالسلطنه در تهران همچنان ادامه یافت. شب‌نشینی‌های خانه‌ی مشیرالدوله پایان نمی‌پذیرفت. این بار قوام‌الدوله، امین حضور و سفیر عثمانی نیز حضور داشتند. مشیرالدوله گروهی از مطرب ‌ها را نیز دعوت کرده بود. اما پیش از آنکه مطرب‌ها برنامه‌ ی خودشان اجرا نمایند مشیرالدوله ناباورانه و بی‌تکلف “تصنیف ربابه دختر معمار باشی” را برای جمع ‌خواند. اعتمادالسلطنه می‌نویسد: «همه مست بودند. خیلی خنده داشت. ساعت شش (صبح) خانه آمدم» (ص۴۶۳).

دوم ربیع‌الاول سال ۱۳۰۴ هجری قمری ملکم خان پس از یک ماه ماندگاری در تهران بدون این که به هدف خویش دست یابد راه لندن را در پیش گرفت (ص۴۶۵). ولی ناگفته‌ها همچنان ناگفته باقی ‌ماند. سکوت مردان سیاسی ناصرالدین شاه از آنجا ناشی می‌شد که همه انتظار داشتند که مشق سیاسی خود را آن گونه بنویسند که شاه دیکته می‌کرد. ولی شاه نیز همانند امین‌السلطان و اعتمادالسلطنه در ماجرای ملکم رویکرد دوگانه ‌ای را به اجرا می‌گذاشت. اما مشیرالدوله‌ ی وزیر خارجه چنان پشتش به دوستان انگلیسی ‌اش گرم بود که چندان اعتنایی به این احتیاط‌کاری‌ها نداشت. چون او هم مثل ملکم قانونی می‌خواست که از یک کلمه فراتر نمی‌رفت و تنها با امضای شخص شاه مشروعیت می‌پذیرفت.

چیزی قریب دو سال پس از بازگشت ملکم خان به لندن در بیستم ربیع‌الاول سال ۱۳۰۶ هجری قمری اعتمادالسلطنه دریافت که امتیاز کشتی‌رانی را در رود کارون به انگلیسی ‌ها واگذار کرده ‌اند. با این همه او دو روز بعد جهت دیدار با مشیرالدوله وزیر خارجه به خانه ‌اش رفت. ولی مشیرالدوله را ناراحت و دل‌تنگ دید. او می‌گفت که روس‌ها از بابت امتیازی که ایران به انگلیسی‌ ها داده‌ است، خیلی ناراحت هستند. او همچنین امین ‌السلطان را عامل اصلی این امتیاز می‌دانست و می‌گفت که روس‌ها دیگر حاضر نیستند با او ملاقاتی داشته باشند. مشیرالدوله در ادامه به اعتمادالسلطنه می‌گوید که سفیر انگلیس به امین ‌السلطان گفته است، اسرای آزاد شده‌ ی ترکمن هنوز به استرآباد نرسیده ‌اند. حتا از فرنگ نامه ‌ای را برای خانواده ‌ی این اسرا فرستاده ‌اند که نامه هم مجرای طبیعی خود را طی نکرده، در اختیار امین‌السلطان قرار می‌گیرد. امین‌السلطان هم متن نامه را به عیسا خان گروسی سپرده است تا برایش ترجمه کند. او جهت روشنگری می‌گوید که در متن همین نامه اعمال زشت وزیران رو می‌شود و به شاه نیز فحش می‌دهند. بنا به گفته‌ی مشیرالدوله، امین‌السلطان ادعا دارد که این نامه را ملکم خان نوشته است.

چنانکه که دیده می‌شود مردان دولت ناصری هر کدام ضمن بسترسازی سیاسی لازم، مهره‌ ی دل‌خواه خود را در صفحه‌ ی شطرنج می‌چیدند تا در نهایت بر بستر آن تصمیم خود را عملی نمایند. دوستانی که علی‌رغم اتحاد ظاهری با هم‌دیگر، در خفا علیه هم توطئه می‌کردند.

در مسافرت سوم شاه به اروپا (۱۳۰۶ق برابر ۱۸۸۹م.) زمانی که او پایش به لندن ‌رسید، ملکم خان در همراهی با ولف وزیر مختار انگلیس در ایران، حضوری فعال داشت (ص۶۴۹). در همین سفر بود که کیف نامه‌ های مخصوص شاه گم شد، که پس از چندی پیدایش کردند (ص۶۵۱). در لندن اعتمادالسلطنه نیز به دیدار ملکم خان شتافت و حتا شبی را به تنهایی و در خلوت با هم شام ‌خوردند (ص۶۵۴)، بدون آنکه از اختلاط آن دو موضوعی در روزنامه‌ ی خاطرات انعکاس یابد.

در همین سفر بازار کیف‌ربایی در لندن رونق گرفت. این بار کیف اعتمادالسلطنه را ‌دزدیدند. کیفی که چند روز پیش، از سوی ملکم خان به او اهدا شده بود. اعتمادالسلطنه از سر تحسر می‌نویسد که «خود کیف زیاده از سی تومان ارزش ندارد. اما من احمق زیاده از دویست تومان چاقو و ساعت و قیچی در میان او گذاشتم» (ص۶۵۶). یادآور می‌گردد که اعتمادالسلطنه کیف را به میکاییل خان برادر ملکم سپرده بود تا به پاریس بفرستد، اما کیف را می‌دزدند. در عین حال گرچه اعتمادالسلطنه سفیران ایران در وین، پاریس و لندن را به اشترک “سه ارمنی پدرسوخته” می‌نامد که توان و عُرضه‌ی پیداکردن کیف او را نداشته‌ اند، ولی کیف چند روز بعد در وین پیدا می‌شود و موجب شادمانی اعتمادالسلطنه می‌گردد (ص۶۵۹).

سه ماه پس از این ماجرا برای ملکم خان روزگار دیگری در تهران رقم خورد. چون پس از بازگشت شاه از فرنگ حکم عزلش به او ابلاغ شد. در همین راستا، اعتمادالسلطنه جهت مهمانی به خانه‌ی ظل‌السلطان رفته بود که امین‌السلطان ضمن “سرسلامتی” و “تعزیت” به او، عزل ملکم خان را به اطلاعش رسانید. ولی اعتمادالسلطنه از این تعزیت و سرسلامتی بر‌آشفت. چنانکه در روزنامه‌ ی خاطرات جانب ‌دارانه می‌نویسد: “اگر چه میرزا ملکم خان استاد من بود و بدواً تحصیل فرانسه را پیش او نمودم لیکن مدتها بود که من از پولتیک او اعتذار جسته بودم و اعتقاد به او نداشتم” (ص۶۷۳). به واقع اختلاف اعتمادالسلطنه با امین‌السلطان از آنجا ناشی می‌شد که امین‌السلطان همچنان او را به ملکم خان وفادار می‌دید. در حالی که اعتمادالسلطنه حساب‌گرانه از انتساب خویش به ملکم خان برائت می‌جست.

ولی با این همه بدون آنکه با امین‌‌السلطان صدر اعظم به مجادله بپردازد از معلم خود این گونه به دفاع برمی‌خیزد: “این تعزیت وزیر اعظم باید به تمام ایران باشد نه بمن و هنوز تقصیر این معزول، مجهول است” (پیشین). به هر حال دفاع او در همان رفتار دوگانه‌ ی تمامی سیاست‌مداران دربار ناصری ریشه داشت که همواره نعل و میخ را توأمان نشانه می‌گرفتند. آنان با چنین نگاهی هرگاه لازم می‌دیدند به نعل می‌کوبیدند و آنگاه که مناسب می‌دانستند به میخ؛ تا منافع فردی و خصوصی‌شان تأمین گردد.

اما ملکم خان پس از عزل خویش به همین آسانی میدان سیاست را رها نکرد. چون او همچنان در برآوردن اهداف خود بیش‌تر لجاجت به خرج می‌داد. تا آنجا که در سال ۱۸۹۰ میلادی چند ماه پس از برکناری از منصب سفارت، روزنامه‌ی قانون را در لندن نشر داد. جهت تسهیل‌گری بیش‌تر در انتشار قانون، به زودی جمال‌الدین اسدآبادی نیز به او پیوست. روزنامه‌ی قانون به مرور جا افتاد، دیوارهای سانسور دولتی را در ایران در‌نوردید و به دست مشتاقان و حتا مخالفان خود در دربار ناصری رسید. همچنین روزنامه ضدیت با امین‌السلطان را سرلوحه‌ ای برای اهداف خود نهاده بود و در طول هشت سال چهل و یک شماره از آن منتشر گردید.

اعتمادالسلطنه در یادداشت‌های دهم ذی‌حجه ۱۳۰۷ قمری در همین راستا می‌نویسد که یک شماره از آن را خوانده است و چهار شماره از آن نیز نزد امین‌الدوله است که بعدها خواهد خواند (ص۷۰۸). سرآخر او نمره‌ ی هفتم قانون را در اختیار شاه گذاشت. شاه نیز از او ‌پرسید که قانون از چه راهی به دستش می ‌رسد؟ اعتمادالسلطنه هم ساده ‌لوحانه پاسخ داد که برادر “آوانس” از لندن برایش پست می‌کند و آوانس نیز آن را در اختیار اعتمادالسلطنه می‌گذارد. توضیح اینکه آوانس از مترجمان دارالترجمه بود که اعتمادالسلطنه بر آن ریاست داشت. برادر آوانس هم در لندن از همفکران ملکم شمرده می‌شد. سپس شاه  موقع را مغتنم دانست تا امین‌الدوله را مقصر بداند که چرا اجازه می‌دهد روزنامه‌ی قانون از طریق پست به دست افراد رسانده شود. ولی اعتمادالسلطنه در دفاع از امین‌الدوله جهت پاسخ به شاه اظهار کرد که دولت روسیه با آن عظمت تاکنون نتوانسته است از ورود روزنامه‌های مخالف به داخل کشور ممانعت به عمل آورد (ص۷۳۷-۷۳۸).

سرآخر شاه به اعتمادالسلطنه دستور داد که در رد عملکرد ملکم خان موضوعی بنویسد و آن را در روزنامه‌ی رسمی و روزنامه‌ی اطلاع به چاپ برساند. اعتمادالسلطنه نیز ردیه‌ نویسی بر روزنامه ‌ی قانون را به دوست خویش فروغی (ذکاءالملک پدر) واگذاشت. ردیه را شاه دید و پس از چند اصلاح جهت چاپ آن را به اعتمادالسلطنه سپرد (ص۷۳۹-۷۳۸).

چند روز پس از این ماجرا شاه بدون اینکه بخواهد توضیحی بدهد به زبان فرانسه در گوش اعتمادالسلطنه گفت: «پدر میرزا ملکم را درآوردم» (پیشین).

متعاقب آن در ماه مه ۱۸۹۱ میلادی شب‌نامه‌هایی در عمارت سلطنتی توزیع گردید. همراه با توزیع شب‌نامه‌ها، نامه ‌های تهدید آمیزی را که در شهرستان‌ها توزیع شده‌ بود، برای شاه ‌آوردند. امین ‌السلطان هم مثل همیشه کارگردانی ماجراهایی از این دست را به پای میرزا ملکم نوشت. چون او به شاه گزارش کرد که تمامی این نوشته ‌ها تنها شخص شاه را هدف گرفته ‌اند. ولی اعتمادالسلطنه باور داشت که نویسندگان همه‌ ی نوشته‌ های یاد شده، برکناری امین‌السلطان را خواستار بودند. علی‌رغم علم به این موضوع، شاه و امین‌السلطان تمامی مخالفان ‌شان را ضمن فرافکنی در صورتک‌ هایی از ملکم خان خلاصه می ‌دیدند. گویا نوشتن اعتراضات مردم به پای ملکم خان، زمینه ‌های مناسبی فراهم می‌دید تا دستگاه حکومتی خود را از پاسخگویی به مطالبات مردم برهاند.

در همین راستا شاه ‌پرسید که در تهران نزدیک‌ترین فرد به ملکم خان کیست؟ پاسخ دادند: میرزا محمدعلی خان. شاه نیز دستور داد که او را بگیرند. محمدعلی خان را دستگیر کردند و از او همان ردیه ‌ای را یافتند که فروغی در خصوص روزنامه‌ی قانون برای اعتمادالسلطنه نوشته بود. ولی ردیه ‌ را پلیس ناصری به عنوان نوشته‌ ای در تأیید ملکم خان ارزیابی می‌کرد. سپس محمدعلی خان نیز اقرار نمود که آن را سید ولی نوشته است. گرچه سید ولی بازداشت شد ولی او هم عنوان کرد که این را فروغی گفته است تا او بنویسد. آنگاه دنبال فروغی راه افتادند که مخفی شده بود.

بگیر و ببند از مترجمان دارالترجمه بالا گرفت. تا آنکه اعتمادالسلطنه ضمن رای‌زنی با شخص شاه از شدت و حدت آن کاست. سرآخر به این نتیجه رسیدند که تجدید چاپ روزنامه ‌ی قانون در تهران توسط منشی ایرانی سفارت اتریش انجام می‌پذیرد. با دستگیری منشی سفارت موضوع قانون و ملکم خان به ظاهر فروکش کرد و پلیس در یورش خود به توده‌ های مردم، این بار بابی‌ها را هدف گرفت (ص۷۵۱-۷۴۸).

شاه پس از آن حقوق افرادی را که در مظان همکاری با ملکم خان بودند قطع کرد و حتا لقب ایشان را به دیگران واگذاشت (ص۷۶۱).

اواسط سال ۱۸۹۲ میلادی یک‌سال پس از بگیر و ببندهای شاه، امین‌السلطان و نایب ‌السلطنه جهت پیداکردن عوامل توزیع روزنامه ‌ی قانون در تهران، به محموله‌ هایی از نارنجک دست یافتند. سپس شایع کردند که این محموله‌های صد و شصت تایی نارنجک، ساخت انگلیس است که آن ‌ها را از طریق بوشهر به تهران آورده ‌اند تا شاه را بکشند (ص۸۳۸). با این اوصاف باز هم ملکم خان متهم گشت که در ارسال نارنجک‌ها دست داشته است.

اگر چه حمل نارنجک از انگلیس به تهران جهت کشتن شاه بیش‌تر به افسانه شباهت داشت، ولی روزنامه‌ ی قانون همچنان از راه‌‌ های گوناگون به دست کارگزاران حکومتی رسانده می‌شد. چنانکه اعتمادالسلطنه در یادداشت‌های بیست و چهارم محرم ۱۳۱۱ قمری می‌نویسد که حسام‌السلطنه چهار شماره‌ ی آن را از عربستان همراه آورده است. با این توضیح اعتمادالسلطنه نیز از او شماره ‌های ۲۴-۲۱ روزنامه ‌ی قانون را جهت مطالعه امانت گرفت. در همین راستا او زیرکانه می‌نویسد که در نوشته‌ های قانون هرچند اندیشه و فکر ملکم خان دیده می‌شود، ولی نثر آن چنان روان و سلیس است که نمی‌تواند از او باشد (ص۸۹۸).

در ذهن شاه و اطرافیان او تا سال‌های سال همچنان صورتک ‌هایی از ملکم خان جولان می‌داد. ولی اعتمادالسلطنه سیزدهم شوال ۱۳۱۳ قمری (۱۸۹۶م.) وفات یافت و نوشته‌ های او از ملکم خان نیز پایان پذیرفت. ناصرالدین شاه هم در هفدهم ذی‌قعده‌ی همان سال توسط میرزا رضای کرمانی ترور شد.

فرمان مشروطه در سال ۱۹۰۶ میلادی از سوی مظفرالدین شاه صادر گردید. ملکم خان نیز دو سال پس از آن به سال ۱۹۰۸ میلادی وفات یافت. او که در آن زمان سفارت ایران را در رم به عهده داشت، همچنان توسط هواداران خویش در حوادث انقلاب مشروطه نقش ‌آفرید. چنانکه انقلاب به مرور از رادیکالیسم دست شست و از همان جایی سر برآورد که ملکم آرزوی آن را در سر می‌پرورانید. ولی همین طیف از مصادره‌کنندگان حکومت هم نتوانستند به دموکراسی لیبرال‌مآبانه ‌ای که ملکم بر آن اصرار داشت، پای‌بند بمانند. چون از تب و تاب مشروطه، مجلسی پا گرفت که بعدها همین مجلس در سامانه ‌ای از حاکمیت مطلق این و آن، قانون را برای همیشه وانهاد. ماجرایی که متأسفانه بیش از یک قرن همچنان ادامه دارد.

ادامه دارد