رادیو فردا- بنیامین صدر: هجدهم تیرماه ۱۳۷۸ رویدادی است که در ادبیات رسمی نظام جمهوری اسلامی از آن با عنوان «آشوب و غائله ۱۸ تیر» یاد می‌شود. اما در این سال‌ها و در ادبیات سیاسی مخالفان و منتقدان نظام سیاسی ایران، از ۱۸تیر ۷۸ به عنوان «قیام» یا «نقطه عطف جنبش دانشجویی» نام برده شده است.


تجمع دانشجویان معترض مقابل دانشگاه تهران در ۱۹ تیرماه ۷۸

این نخستین بار بعد از اعتراضات گسترده گروه‌های مخالف جمهوری اسلامی در خرداد ماه ۱۳۶۰ بود که چنین حضور اعتراضی از سوی گروهی از مردم بخصوص جوانان، در تهران و تبریز دیده می‌شد.

جامعه ایران از میانه‌های دهه هفتاد و به طور مشخص از خرداد ۱۳۷۶ شرایط تازه‌ای را از سر می‌گذراند. در این بین برخی گروه‌های نوپای دانشجویی همچون «جبهه متحد دانشجویی»، در کنار تشکل‌های قدیمی‌تر همچون «انجمن‌های اسلامی دانشگاه‌های سراسر کشور»، به گفتمان‌سازی و حضور هر روزه و فعال در جامعه روی آوردند و توانستند خود را به عنوان گروه‌هایی مرجع معرفی کنند. EMBED SHARE

این فضا در دو سال نخست ریاست جمهوری محمد خاتمی، سطح مطالبات عمومی را پرشتاب بالا برد. تا جایی که دیگر سخن گفتن از تغییر ساختار سیاسی ایران نیز به دانشگاه‌ها کشیده شده بود و برخی گروه‌های دانشجویی در برنامه‌ها و نشریات خود، از ضرورت تغییر ساختار سیاسی ایران سخن می‌گفتند.

حشمت الله طبرزدی، از فعالان جنبش دانشجویی در آن سال‌ها و از بنیانگذاران جبهه متحد دانشجویی، در توضیح فضایی که به واقعه هجدهم تیرماه ۷۸ منجر شد، می‌گوید:

«فضایی وجود داشت که بشود حرف زد. با آمدن آقای خاتمی، توسعه اجتماعی و سیاسی مطرح شد. نشریات زیادی از سال ۷۶ به وجود آمد. ما از این فضا استفاده کردیم. میتینگ‌ها، بیانیه‌ها، فراخوان‌ها و نشریات زیادی داشتیم که در این دوره منتشر شد؛ مثلاً نشریه “هویت خویش” که در اواخر سال ۷۷ و اوایل سال ۷۸ منتشر شد. در این نشریه، ما بیانیه ساختار سیاسی آینده ایران را درج کردیم. آن بیانیه در اول سال ۷۸ صادر شد و در آن ما به صراحت گفته بودیم که خواستار یک جمهوری آزاد و دموکراتیک هسیتم. تا اینکه روبه رو شدیم با قیام ۱۸ تیر که بستر آن جنبش، از سوی همه نیروها به ویژه تشکلات دانشجویی به وجود آمده بود و از این رو تأثیرگذار بود. توقیف روزنامه سلام یک بهانه بود، کما اینکه هر چیز دیگری می‌تواند مستمسک قرار بگیرد برای اعتراض دانشجویان. ظرفیت جنبش دانشجویی پر شده بود.»

امروز در بازخوانی واقعه هجدهم تیرماه ۱۳۷۸، وقتی به خبرها و تاریخ رسمی نگاه می‌کنیم، دلیل اصلی اعتراض دانشجویان کوی دانشگاه تهران، توقیف روزنامه سلام یکی از مهم‌ترین بازو‌های رسانه‌ای جناح چپ جمهوری اسلامی عنوان شده است. اما پیش از آنکه به ماجرای توقیف روزنامه سلام بپردازیم به این موضوع نگاه می‌کنیم که زمینه‌های واقعه‌ای همچون ۱۸ تیر، با توجه به تغییرات سریع جامعه ایران در آن سال‌ها چه بود و چرا تنها با گذشت دو سال از آغاز به کار دولت محمد خاتمی، جنبش دانشجویی و گروه قابل توجهی از مردم نگران آینده شدند و احساس کردند که ظرفیت‌های لازم برای تغییر و اصلاح بدون حضور مردم در خیابان و مطالبات جامعه محور، وجود ندارد؟ در واقع این افزایش سطح مطالبات و میل به «رادیکال» شدن از کجا می‌آمد؟


حمشت‌الله طبرزدی پس از حمله گروه‌های فشار به دفتر نشریه پیام دانشجو؛ او می‌گوید گروه فشار و جریان‌های وابسته جناح حاکم انحصار، مرتباً با نهادهای مدنی و نشریات و تشکل‌های مستقل مقابله می‌کردند

​به تعبیر حشمت‌الله طبرزدی، رویارویی هر روزه با خواست و اراده مردم از سوی بخش قدرتمند حاکمیت، خواهی نخواهی فضا را به این سمت می‌برد:

«مرتباً گروه فشار و جریان‌های وابسته جناح حاکم انحصار، برخورد می‌کردند با نهادهای مدنی، جامعه مدنی، با دولتی که انتخاب شده بود، با رسانه‌ها و نشریات و تشکل‌های مستقل مقابله می‌کردند. جنبش دانشجویی می‌خواست بگوید که الان رأی مردم مشخص است. این رأی “نه” بزرگی بود به جریان حاکم به رهبری آقای خامنه‌ای. این بود که ۱۸ تیر ۷۸ به وجود آمد.»

علی افشاری دیگر فعال جنبش دانشجویی در سال ۱۳۷۸ و عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت در آن زمان، می‌گوید که هرچند برخورد با دانشجویان معترض فضا را تنش‌آلود کرد، اما به دلیل پتانسیل قدرتمند جنبش دانشجویی در آن سال‌ها، وقوع رویدادی همچون ۱۸ تیر به بهانه ‌هایی همچون تعطیلی روزنامه سلام دور از ذهن نبود:

«اعتراض به تعطیلی روزنامه سلام، دلیل نزدیک واقعه بود، که برخورد خشن و بی‌رحمانه بخش مسلط قدرت و نیروی انتظامی را در ادامه داشت. باید برگردیم و علل دور را ببینیم، این بستری که باعث شده حکومت در کوران یک رویداد به آن نتیجه برسد، باید این پتانسیل و ظرفیت جمع‌ شده را ببینیم که بخشی به عنوان حمایت مشروط از جنبش دوم خرداد بود و بخش بزرگتر شکل‌گیری یک جریان مدنی مردمی پایین به بالا و مستقل از ارکان حکومت. این خطرش خیلی بیشتر از جنبه‌های حمایتی از حرکت اصلاح‌طلبی خاتمی بود برای نهاد ولایت فقیه و بخصوص سپاه پاسداران. یعنی سپاه، جنبش دانشجویی را نیرویی می‌دید که می‌تواند بازوی میدانی سپاه یعنی بسیج را مهار کند.

از این احساس خطر می‌کردند و تهدید جدی برایشان بود. من هم با این تعبیر موافقم که اگر آن روز هم نشده بود، خواهی نخواهی این برخورد بزرگ در یک مقطعی رخ می‌داد. جنبش دانشجویی رادیکال شده بود و فاصله‌اش با گفتمان رسمی نظام افزایش پیدا کرده بود. شکاف شدیدتر شده بود. عمق پیدا کرده بود. خودش هم رشد کرده بود. به همان میزان، در داخل جامعه مرجعیت پیدا کرده بود. در عین حال ارتباط خوبی هم با جامعه رسانه‌ای و با دیگر بخش‌های جامعه مدنی ایران داشت. با نخبگان هم همینطور. مجموعه اینها سبب شد که جنبش دانشجویی جدی‌ترین و قابل اعتناترین و مهم‌ترین جنبش اعتراضی وقت شود.»


صحنه‌ای از یکی خوابگاه‌های کوی دانشگاه پس از حمله نیروی انتظامی و لباس‌شخصی‌ها در بامداد ۱۸ تیر

منوچهر محمدی دیگر فعال جنبش دانشجویی در آن سال‌ها که در زمان هجدهم تیرماه ۱۳۷۸ دانشجوی دانشگاه تهران بود و به همراه برادرش اکبر محمدی در تشکلی دانشجویی به نام «اتحادیه ملی دانشجویان ایران» فعالیت داشت، می‌گوید که اعتراض دانشجویان و بسیاری از مردم در چارچوب قانون اساسی بود؛ هر چند حاکمیت همین اعتراض و مطالبه در چارچوب قانون اساسی را نیز بر نمی‌تافت:

«مردم، معترض بودند. دنبال فرصتی بودند که بتوانند بهره بگیرند و حرف‌هایشان را در چهارچوب قانون بیان کنند. روزنامه سلام وقتی بسته می‌شود، چون دانشگاه کانون تضارب افکار است، دانشجویان به عنوان اعتراض بیرون می‌آیند و اعتراض خودشان را بیان می‌کنند. خب این باب طبع حکومت واقع نشد و لباس‌شخصی‌هایی که خودشان را مطیع اوامر بی چون و چرای سیاست‌های سرکوب‌گرانه رهبر می‌دیدند، دانشجویان را سرکوب کردند و در واقع چیزی شد به نام ۱۸ تیر و بعد از آن، مراحل دیگری هم داشت.»

شب واقعه

تا قبل از شب هجدهم تیرماه ۱۳۷۸ برپایی تحصن یا تجمع دانشجویی در کوی دانشگاه تهران بارها اتفاق افتاده بود، اما این بار ماجرا شکل دیگری پیدا کرد.

در حقیقت پس از شامگاه ۱۷ تیرماه ۷۸ پیوستن گروه‌هایی از مردم به حرکت اعتراضی دانشجویان در شهرهای تهران و تبریز، سبب شد تا حرکت اعتراضی گروهی از دانشجویان، به فضایی برای رویارویی بخشی از جامعه مدنی با نظام سیاسی حاکم تبدیل شود.


از چپ: مرتضی احمدی، علی افشاری و اکبر عطری، اعضای وقت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت

ماجرا این گونه آغاز شد که روزنامه سلام، نزدیک به اصلاح‌طلبان، در شامگاه شانزدهم تیر ۱۳۷۸ به دلیل انتشار نامه محرمانه سعید امامی از معاونان و مأموران بلندپایه وزارت اطلاعات -که در آن نامه خواستار اعمال محدودیت شدید و نظام‌مند برمطبوعات شده بود- توقیف شد. سعید امامی، که چند هفته قبل از انتشار نامه محرمانه‌ اش در روزنامه سلام، خبر خودکشی مشکوک و بحث‌ برانگیز او به طور رسمی منتشر شده بود و از ماه‌ ها قبل به اتهام دخالت مستقیم در قتل گروهی از دگراندیشان موسوم به «قتل‌های زنجیره‌ای»، به همراه گروهی دیگر از مأموران وزارت اطلاعات بازداشت شده بود و حالا گفته می‌شد که در زندان با داروی نظافت خودکشی کرده است.

همزمان، رسانه‌ ها نیز خبر از تصویب قانون جدید مطبوعات در مجلس می‌دادند. قانونی که همسو با نامه افشا شده سعیدامامی درباره اعمال فشار بیشتر بر مطبوعات بود.

مجموعه این اتفاق‌ها و خبرها، خشم دانشجویان را برانگیخت و سبب شد تا اعتراض‌ها در سحرگاه هجدهم تیرماه از محوطه کوی دانشگاه به خیابان‌های اطراف کشیده شود.

در شامگاه ۱۷ تیرماه ۷۸ گروهی از دانشجویان حضور اعتراضی خود را به خیابان کارگر یا امیرآباد شمالی کشاندند، و پس از آن یگانی از نیروی انتظامی تهران وارد عمل شد و تا بامداد هجدهم تیر به زد و خورد با دانشجویان پرداخت. همزمان، نیروهای لباس شخصی موسوم به «انصار حزب‌الله» نیز، توانستند خود را به کوی دانشگاه و خوابگاه دانشجویان برسانند. آنها به خوابگاه‌های دانشجویی حمله کردند و در سحرگاه هجدهم تیر، دست به تخریب گسترده اموال دانشجویان و ضرب و شتم شدید آنان زدند.

ده‌ها تن از دانشجویان معترض، همان شب از سوی نیروی انتظامی و لباس‌شخصی‌ها بازداشت شدند. اعتراض دانشجویان در شب ۱۸تیر، جرقه وقوع مجموعه ناآرامی‌ها و درگیری‌ها میان دانشجویان و مردم با نیروی انتظامی و افراد موسوم به لباس شخصی بود، که تا غروب بیست و سوم تیرماه ۷۸ ادامه پیدا کرد. ناآرامی‌هایی که به تعبیر علی افشاری، عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت در آن سال، هجدهم تیرماه ۷۸ را تاریخی کرد:

«اتفاقی که سبب شد ۱۸ تیر خاص و تاریخی شود، بعد از آن حمله ددمنشانه و تخریب وحشیانه و گسترده و لگد مال کردن کیان دانشگاه بود که جنبش دانشجویی را جریحه‌دار کرد و پتانسیلی که از قبل آماده شده بود، آنجا بروز پیدا کرد و متجلی شد.»

دیگر روز ۱۸ تیر روز خاصی شده بود. جدال خیابانی بین گروه‌های کوچک دانشجویی با لباس‌شخصی‌ها و نیروی انتظامی ادامه یافت. در نوزدهم تیرماه، به سراسر خیابان امیرآباد تهران، خیابان فاطمی و بلوار کشاورز تا دانشگاه تهران رسید. گروهی از مردم هم رفته رفته به این حرکت می‌پیوستند.

در آن هنگام، شورای متحصنین دانشجویان کوی دانشگاه، در بیانیه‌ای از کشته شدن چندین دانشجو در واقعه هجدهم تیر خبر داد. خبری که پس از چند روز تکذیب شد و بعدها به طور رسمی، عزت ابراهیم‌نژاد، تنها کشته‌ شده واقعه ۱۸تیر معرفی شد. هر چند که ماه‌ها بعد نام فرشته علیزاده به عنوان یکی دیگر از کشته‌شدگان واقعه کوی دانشگاه تهران مطرح شد و از سرنوشت سعید زینالی دیگر دانشجویی که شب ۱۸تیر در کوی دانشگاه حضور داشت، تا امروز خبری در دست نیست.

منوچهر محمدی فعال دانشجویی، آن سال‌ها به همراه برادرش اکبر محمدی -که بعدها در زندان دوران محکومیتش درگذشت، دو برادری بودند که در شکل‌گیری هسته‌های اعتراضی خارج از کوی دانشگاه تهران نقش داشتند.

منوچهر محمدی درباره کشیده شدن دامنه اعتراض‌ها به خیابان‌های اطراف کوی دانشگاه تهران در هجدهم تیرماه ۷۸ می‌گوید:

«من دانشجوی اقتصاد نظری دانشگاه تهران بودم. وقتی روزنامه سلام توقیف شد، همراه گروهی از دوستانم خواستیم بیاییم بیرون. تعدادی از دانشجویان معتقد بودند که اعتراض باید در مسجد کوی دانشگاه یعنی خوابگاه دانشجویان انجام شود، ولی ما می‌گفتیم که این اعتراض‌ها باید به بیرون از دانشگاه کشیده شود. دانشجویان زمانی می‌توانند اعتراضات خود را به معنای واقعی به گوش مسئولان نظام برسانند که کسی آنها را کنترل نکند. حقیقت هم همین بود. بنابراین دو دسته شدیم و ما توانستیم این حرکت را به بیرون از خوابگاه بکشانیم. ما معتقد بودیم که هر اعتراضی باید به خیابان‌ها کشیده شود. همین هم شد. همان عده‌ای هم که معتقد بودند باید بروند داخل مسجد، مسجد هم رفتند، ولی وقتی به خواسته خود نرسیدند به ما پیوستند.»


احمد باطبی در اعتراض‌های تیرماه ۷۸ پس از بالا بردن یک پیراهن خونین بازداشت شد و حکم اولیه او اعدام بود

دیگر ماجرای حمله به کوی دانشگاه به اعتراض‌های گسترده و چند روزه دانشجویان و مردم در تهران انجامیده بود. جدای از تهران، در دانشگاه تبریز و نقاط مرکزی این شهر نیز بیستم تیرماه درگیری‌هایی روی ‌داد که به نوشته برخی منابع غیررسمی، به کشته شدن یک شهروند به نام «محمدجواد فرهنگی» انجامید.

دانشجویان و مردم خشمگین، نیروی انتظامی و لباس‌شخصی‌ها را عامل یورش به کوی دانشگاه می‌دانستند، و در یکی-دو روز اول خواستار عزل فرمانده وقت نیروی انتظامی بودند. اما از روز بیستم تا بیست و سوم تیرماه ۷۸، دیگر در مرکز تهران و خیابان‌های منتهی به دانشگاه تهران شعارهای ساختارشکنانه علیه نظام سیاسی نیز به وضوح شنیده می‌شد، که تا پیش از این کم‌سابقه یا شاید بی‌سابقه بود.

کوروش صحتی عضو جبهه متحد دانشجویی در آن سال‌ها، معتقد است که در آن روزها دو دیدگاه بین فعالان جنبش دانشجویی وجود داشت؛ دفتر تحکیم وحدت خواستار مدیریت و آرام کردن فضای سیاسی بود، و گروه‌ها و تشکل‌های مستقل خواهان ادامه دار بودن اعتراض‌ها با پشتیبانی مردم بودند:

«در آن مقطع بخشی از جنبش دانشجویی ایران -که با کار بردن کلمه جنبش درباره این بخش خیلی موافق نیستم- بخشی از دولت اصلاح‌طلب بود، -منظورم دفتر تحکیم وحدت است- و این باعث می‌شد تضاد به وجود بیاید. در ۱۸ تیر گروه‌های مستقل دانشجویی خواستار این بودند که تجمعات به صورت ادامه‌دار باشد و مردم حضور پیدا کنند، اما دفتر تحکیم مخالف این قضیه بود. البته این گروه بعدها تغییرات بسیاری کرد. اما در ۱۸ تیر ۷۸ به شدت تضاد بین این دو دسته وجود داشت.»


ذبیح‌الله بخشی‌زاده معروف به «حاجی بخشی» از چهره‌های شاخص انصار حزب‌الله، در تجمع هواداران آیت‌الله خامنه‌ای در ۲۳ تیر ۷۸

علی افشاری در پاسخ به این انتقاد که چرا دفتر تحکیم وحدت سعی داشت از گسترش اعتراض‌ها به سطح شهر جلوگیری کند، معتقد است که مخالفت فعالانه دفتر تحکیم وحدت از جمله خود او با گسترش دامنه اعتراض‌ها به دلیل نگرانی از سرکوب شدید این حرکت بود:

«آن حرکت از ظرفیت و توان جنبش دانشجویی خارج بود. حرکتی واکنشی بود که خودجوش صورت گرفته بود و مبنی بر یک طرح و برنامه نبود. و خیلی احتمال ضعیفی داشت که بتواند به نتیجه ‌ای برسد. قطعاً طبیعی بود مردمی که به یک باره جمع می‌شدند و همدیگر را نمی‌شناسند، مطالبات نه تنها مختلف، بلکه ناهمگونی دارند. به راحتی در این جمعِ باهیجان، خشمگین و ناراحت این ظرفیت وجود داشت که جدایی ایجاد بشود. بنابراین نیازمند بود که مدیریت شود. در یک حوزه ‌ای حرکت سامان پیدا کند که امکان موفقیت در آن هست. بتواند روی خواسته‌ها و مطالباتی که در دسترس و مقدور است تمرکز کند و آنها را به دست بیاورد. متأسفانه در این زمینه، توفیقی حاصل نشد.

اگر حرکت در دانشگاه محدود می‌ماند، به نظر من نتیجه بهتر می‌شد. قطعاً در آن شرایط امکان عقب‌نشینی نظام خیلی بیشتر بود. بهانه برای سپاه پاسداران و در دست گرفتن کنترل امنیت شهر تهران و بقیه اتفاقات هم به دست نمی‌آید. اگر به شکل مسالمت‌آمیزی یک تجمع بزرگ برگزار می‌شد که همه دانشگاه‌ها را به تعطیلی می‌کشاند و حمایت اقشار مختلف جامعه را کسب می‌کرد، این احتمال بود که فرمانده وقت نیروی انتظامی عوض شود و چه بسا سرنوشت حوادث هم تغییراتی می‌کرد.»

همزمان و با گسترش اعتراض‌ها به سایر نقاط تهران از جمله میدان سپاه و بازار تهران و ساعاتی بعد از سخنرانی علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی در ۲۱ تیرماه آن سال، ۲۴ فرمانده بلندپایه سپاه پاسداران در نامه‌ای به محمد خاتمی، رئیس‌جمهور وقت او را تهدید کردند که صبرشان به سر آمده و اگر رئیس‌جمهور در سرکوب معترضان قوی‌تر عمل نکند، خود آنان دست به کار می‌شوند.

این نامه، که محمدباقر قالیباف از فرماندهان وقت سپاه پاسداران مدعی است او و قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران آن را نوشتند، تنها ساعاتی بعد از سخنرانی معروف رهبر جمهوری اسلامی نوشته شد. آیت‌الله خامنه‌ای در این سخنرانی با محکوم کردن حمله به کوی دانشگاه چنین گفت:

«حتی اگر یک چیزی که خون شما را به جوش آورد، مثلاً فرضاً اهانت به رهبری کردند؛ باز هم باید صبر و سکوت کنید. اگر عکس من را هم آتش زدند و پاره کردند، باید سکوت کنید و نیرویتان را حفظ کنید.»

برخورد با فعالان جنبش دانشجویی و مردم معترض، بعد از سخنرانی رهبر جمهوری اسلامی در ۲۱ تیرماه ۷۸ شدت گرفت و به شکل فراگیری دنبال شد. تا جایی که پس از حضور هواداران رهبر جمهوری اسلامی در اطراف دانشگاه تهران در روز ۲۳ تیرماه، که خواهان برخورد جدی با معترضان بودند، درگیری‌ها در ساعات پایانی شب ۲۳ تیر به اوج خود رسید و در ۲۴ تیر ۷۸، طرح برخورد با بسیاری از فعالان جنبش دانشجویی و برخی چهره‌های سیاسی به طور رسمی کلید خورد.

در جریان درگیری‌های چهار روزه تهران بعد از ۱۸ تیر ۷۸، نیروهای انتظامی و امنیتی صدها تن از مردم و دانشجویان معترض را بازداشت کردند. یکی از این دانشجویان احمد باطبی دانشجوی فیلمسازی در آن زمان بود که انتشار تصویری از او با پیراهن خونین یکی از دانشجویان در چند نشریه خارجی، به صدور حکم سنگین برای او انجامید:

«من اولین جایی که منتقل شدم، محلی بود زیر پل حافظ. آن روز، آنهایی را که در همان محدوده بازداشت می‌شدند به آن محل می‌آوردند، در یک نقل و انتقال ساده ما را منتقل کردند به بیمارستان نیروی انتظامی. محل بزرگی از آنجا را به نگهداری بازداشت‌شدگان اختصاص داده بودند. من با اسم مستعار آنجا بودم و داشتم آزاد می‌شدم که آن عکس منتشر شد و از روی عکس من را شناسایی کردند. وقتی شناسایی شدم من را از بقیه جدا کردند و به زندان اوین منتقل کردند و به وزارت اطلاعات سپردند. وزارت اطلاعات پرونده بزرگی از من داشت که شد پرونده دادگاه. بعد از حدود یک هفته انفرادی و بازجویی در بند ۲۰۹، همراه تعداد دیگری از بازداشت‌شده‌ها جدا شدیم و سوار مینی‌بوس شدیم و همه به زندان توحید منتقل شدیم.»

احمد باطبی در ادامه می‌گوید:

«در زندان توحید ما وارد یک مرحله جدید و حرفه‌ای‌تر از بازجویی شدیم. آنجا ساعت‌های مختلف شب و روز از ما بازجویی می‌کردند، شکنجه وجود داشت، “شکنجه قانونی” چیزی که در دستگاه قضایی ایران تعزیر گفته می‌شود، به معنای اینکه بازجو از قاضی درخواست می‌کند که برای اعتراف متهم به صورت “قانونی” حکم شلاق صادر کند.

در حیاط زندان توحید یک فضای دایره شکل وجود داشت که چند اتاق در آن بود که یکی از این اتاق‌ها برای شلاق بود. در طبقات مختلف، بعضی از اتاق‌ها هم مخصوص بازجویی بود و دوربین داشت. کلاً وارد یک پروسه جدید شده بودیم. آنجا بازجوها از من سه چیز می‌خواستند. اولین چیزی که از من می‌خواستند این بود که جلوی دوربین اعتراف کنم سازمان مجاهدین خلق ایران، یک کامیون سلاح فرستاده و من و یک دانشجوی کُرد به نام خالد -که پیشتر در جای دیگر دستگیر شده بود- قرار بوده این سلاح‌ها را بیاوریم و در تهران پخش کنیم. آنها می‌خواستند من اعتراف کنم که برای آشوب در ایران از آمریکا و اسرائیل پول گرفتم. من را شکنجه می کردند که مقابل دوربین ظاهر بشوم و بگویم عکسی که از من منتشر شده، یک عکس تقلبی است و من خون حیوانات یا سس گوجه فرنگی را به این پیراهن مالیدم و به صورت از پیش هماهنگ شده در مقابل دوربین یک خبرنگار و عکاس ظاهر شدم.

البته من هرگز چنین کاری را نکردم، همانجا بازجو به من گفت که اگر مقابل دوربین ظاهر نشوی و اعتراف نکنی و تقلبی بودن آن عکس را نگویی، حکم اعدام می‌گیری.»

کمتر از یک ماه بعد، یعنی پنجم مرداد ماه ۱۳۷۸، محمد خاتمی، رئیس‌جمهور وقت، در یک سخنرانی در همدان اعتراض‌های خیابانی بعد از واقعه ۱۸ تیر، را «شورش و بلوای کور» نامید و آن را «نفرت‌آور» توصیف کرد.

حشمت‌الله طبرزدی فعال سیاسی، درباره موضع‌گیری محمد خاتمی معتقد است:

«در آن مقطع، ضعف دولت خاتمی آشکارتر شد و نتوانست از جنبش دانشجویی حمایت کند. حتی متأسفانه همدست شد با سپاه و جنبش را در ۲۳ و ۲۴ تیر سرکوب کردند. از همانجا موضع ما نسبت به خاتمی خیلی شفاف‌تر و موضع نقد تند و تیز شد.»

روز ۲۴ تیر ۷۸، ورق کاملاً به ضرر معترضان و فعالان جنبش دانشجویی برگشت.

حسن روحانی، رئیس‌جمهور فعلی، که آن زمان دبیر شورای امنیت ملی بود، روز ۲۳ تیر ۷۸ در یک سخنرانی در دانشگاه تهران و در جمع هواداران رهبری جمهوری اسلامی وعده داد که به تعبیر او با «آشوبگران» برخورد بسیار سختی شود: «دستور قاطع و انقلابی داده شد، که هرگونه حرکت این عناصر فرصت‌طلب هر کجا که باشد، با شدت و قاطعیت سرکوب خواهد شد.»

احمد باطبی که خودش روز ۲۳ تیرماه در حوالی دانشگاه تهران همراه با تعدادی دیگر از معترضان بازداشت شد، درباره تعداد بازداشتی‌های مرتبط با وقایع هجدهم تیرماه ۷۸ می‌گوید:

«پیامد آن حادثه -چیزی که من در دادگاه خودم شنیدم- حدود چهار هزار تن از شهروندان بازداشت شدند. اما حدود چند صد نفر محکوم به زندان، جریمه نقدی یا اعدام شدند.»

منوچهر محمدی و غلامرضا مهاجری‌نژاد نیز دو تن از اعضای اتحادیه ملی دانشجویان ایران بودند که روز ۲۴ تیر ماه ۱۳۷۸ با پیگیری امنیتی و در حال رفتن به مخفیگاه، بازداشت شدند. منوچهر محمدی درباره شرایط آن روز و بازداشت خود می‌گوید:

«در ۲۴ تیر وقتی که سرکوب‌ها بیشتر شد، دانشجویان دستگیر شدند و دیگر کسی در خیابان‌ها دیده نمی‌شد. آنها فهرستی از افرادی که از نظرشان مقصرند تهیه کرده بودند، تا بازداشت کنند. نیروهای امنیتی و لباس شخصی‌ها این مأموریت را به عهده گرفتند. من را در ۲۴ تیر بازداشت کردند. من به همراه رضا مهاجری‌نژاد، با هم فرار کرده بودیم. مأموران وقتی ما را گرفتند ضربه محکمی به سر ما زدند، خون از سر ما سرازیر شده بود. حتی ما به لکنت زبان افتاده بودیم. ما را حتی در داخل ماشین هم می زدند…»

بعد از بازداشت‌های گسترده روزهای ۲۳ و ۲۴ و ۲۵ تیرماه ۱۳۷۸، بیشتر بازداشت‌شدگان تهران، در نهایت به زندان اوین منتقل شدند. بعد از یک هفته تعدادی از آنان که عموماً عضو احزاب و تشکل‌های مخالف جمهوری اسلامی بودند، به بازداشتگاه امنیتی وزارت اطلاعات یعنی زندان توحید فرستاده شدند. زندانی که بعدها تبدیل به موزه شد.

پس از بازجویی و ماه‌ها انفرادی در ابتدا چهار تن حکم اعدام دریافت کردند. هرچند حکم‌شان بعدها در دادگاه تجدید نظر تغییرکرد. اکبر محمدی برادر منوچهر محمدی و عضو جبهه متحد دانشجویی، یکی از کسانی بود که به اعدام محکوم شد و بعد از چند سال در زندان اوین درگذشت. منوچهر محمدی درباره صدور احکام سنگین برای خود و برادرش می‌گوید:

«به من اول ۱۵سال زندان حکم دادند، که بعد دادگاه تجدید نظر آن را به هفت سال و دو ماه تقلیل داد و به برادرم اکبر هم حکم اعدام داده بودند، که آن هم بعداً به ۱۵سال زندان کاهش پیدا کرد.»

بعد از صدور احکام سنگین برای تعدادی از بازداشت‌شدگان وقایع هجدهم تیرماه ۱۳۷۸، اعتراض‌هایی ازسوی مجامع بین‌المللی حقوق بشری، فعالان مدنی و حتی برخی نمایندگان مجلس ایران به گوش رسید. تا جایی که احمد باطبی می‌گوید، محمد خاتمی رئیس‌جمهور وقت برای کاهش حکم سنگین او و سه تن دیگر از محکومان به اعدام، رایزنی‌هایی با مقام‌های ارشد نظام از جمله رهبر جمهوری اسلامی انجام داده است:


نیروهای ضدشورش و لباس‌شخصی‌ها در حوالی میدان انقلاب برای مقابله با دانشجویان معترض صف بسته‌اند

«چهار نفر با حکم بسیار سنگین اعدام مواجه شدند. یکی مرحوم اکبر محمدی بود که بعد از هفت-هشت سال در زندان اوین جان خودش را از دست داد. من بودم، و دو نفر غیردانشجو به نام‌های مهرداد لهراسبی و عباس دلدار هم بودند. وقتی که آب‌ها از آسیاب افتاد و فضا کنترل شد، ی ما را صدا کردند. به ما گفتند که احکام شما باید ابلاغ شود. بیایید و امضا کنید. همه ما چهار تا، یکجا حکم‌مان آمده بود و به این شکل بود که حکم اعدام را شکسته بودند و گفتند که شما شامل تخفیف مجازات شده‌اید و حکم شما از از اعدام به ۱۵سال کاهش پیدا می‌کند. همه ما در زندان ماندیم. عباس دلدار بعداز هفت سال و نیم با عفو مشروط آزاد شد. مرحوم اکبر محمدی بعد از هشت سال از دنیا آزاد شد. من هم بعد از ۸-۹ سال در حقیقت از زندان [در دوران مرخصی] فرار کردم. حدود ۱۰ سال بعد، آقای مهرداد لهراسبی هم عفو دریافت کرد و از زندان بیرون آمد.»

فرجام یک خیزش

بعد از وقایع هجدهم تیرماه ۷۸ فضای امنیتی تا ماه‌ها بعد همچنان ادامه یافت و جنبش دانشجویی ضربه‌ ای سنگین را متحمل شد. دیگر از آن تکاپو خبری نبود و رفته رفته سکوت دانشگاه را فرا گرفت.

با شروع دهه ۸۰ خورشیدی، و بعد از بروز اختلاف نظر در دفتر تحکیم وحدت به عنوان فراگیرترین تشکل دانشجویی وقت و همین‌طور بعد از برخورد با تشکل‌هایی دانشجویی که به نوعی در وقایع بعد از ۱۸ تیرماه ۷۸ نقش داشتند، شرایط برای فعالیت دانشجویی در ایران تغییر کرد.

سعید قاسمی‌نژاد دبیرکل تشکل «دانشجویان و دانش‌آموختگان لیبرال ایران» معتقد است که محمد خاتمی و استراتژیست‌های اطراف او، در آن زمان و پس از دوم خرداد ۷۶ به همراهی بدنه جنبش دانشجویی نیاز داشتند:

«اینکه چرا هر چقدر به جلو آمدیم، شاهد این بودیم که جنبش دانشجویی از تک و تاب افتاد، برای این است که جریان‌هایی که در دفتر تحکیم و اینها بودند اینها جریان‌های نزدیک قدرت و حکومت بودند. تا زمانی که این طور بودند، دولت خاتمی سعی می‌کرد سپر بلای آنها شود. از وقتی که بخشی از این نیروها در دفتر تحکیم وحدت سعی کردند که رویکرد مستقل‌تری داشته باشند و در واقع نیروی میدانی دولت آقای خاتمی نباشند که هر چه آنها گفتند، انجام دهند، شاهد بودیم که این جریان‌ها به حاشیه رانده شدند، برای‌شان یک جریان موازی درست شد و در واقع با آن کسانی که خیلی رادیکال‌تر بودند در دفتر تحکیم وحدت، کم و بیش همان برخوردی شد که در ۱۸ تیر با جریان‌های مستقل شده بود…»

حالا دیگر اثر چندانی از جنبش دانشجویی وجود نداشت و امروز نیز اثری از آن جنبش دانشجویی پویا دیده نمی‌شود.

اما سرانجام متهمان حمله به کوی دانشگاه تهران در شب ۱۸ تیرماه ۱۳۷۸ چه شد؟ با گذشت دو سال از این واقعه، قوه قضاییه متهمان نیروی انتظامی -به فرماندهی فرهاد نظری- و شبه‌نظامیان و لباس‌شخصی‌های موسوم به انصار حزب‌الله را تبرئه کرد. فقط یک سرباز به نام «عروجعلی ببرزاده» به اتهام سرقت یک ریش تراش از دانشجویان محکوم شد.

بعد از ۲۰سال، حالا در بازخوانی واقعه ۱۸ تیرماه ۷۸ و حمله به خوابگاه دانشجویان که به بروز بحران چند روزه برای حکومت انجامید، این پرسش همچنان پابرجاست که آیا فقط یک سرباز وظیفه آن هم به اتهام سرقت مقصر این واقعه بود؟