خوانش شما آقای حسینی از مفهوم رواداری، رواج گر دوزیستی و ریا و ظلم پذیری است
هواپیمای مسافربری اوکراینی با شلیک دو موشک و نه یکی با فاصله سی ثانیه از هم ساقط شد، صدوهفتادوشش نفر کشته شدند. سه روز اول اتفاق، رسانهها و مقامهای حکومتی تمام تلاششان را کردندتا کتمان و لاپوشانی کنند، مثل تمام موارد قبل، قتلهای زنجیرهای، کشتار هشتادوهشت، کشتار نودوشش، کشتار آبان نود و هشت، و …. موشکخوردن هواپیما را غیرممکن و غیرعلمی خواندند، این خبر را حاصل بازی روانی پنتاگون و رسانههای معاند دانستند، خبرنگاران را تهدید کردند. بعد که فشار کانادا و اوکراین زیاد شد و همه دنیا مدارک ماهوارهای را تایید کردند و دیگر کتمان محال بود، ناچار به اعتراف شدند، این را هم پای صداقت خود گذاشتند، باز تهدید کردند که این «پیشامد» ناگزیر و لازم بوده نباید فتح زدن پایگاه خالی امریکایی را تحتالشعاع قرار بدهد، کارشناسانشان آمدند منت سرمان گذاشتند بابت کشتن مسافران هواپیما، یک نفر مسئولیت نپذیرفت که بابت این فاجعه استعفا بدهد. گفتند در شرایط جنگی طبیعی است و پیش میآید (اجازه پرواز دادن به هواپیمای مسافربری در این شرایط طبیعی است؟) در عوض ریختند در مراسم کشتهشدگان و زیر تابوتها را گرفتند و عکس یادگاری انداختند. مردههایمان را مثل مابقی چیزها غصب کردند. جنایت را اما همه دیده بودند، فیلم و سند تمام دروغهای سه روزه و روند افشای بخشی از حقیقت در معرض دید همه بود این بار نمیشد فقط یک روایت مغشوش حکومتی بیرون داد و مابقی را متهم کرد به دروغگویی و تمام.
واکنشها شروع شد. تحریم جشنوارههای حکومتی فیلم و تئاتر و موسیقی از طرف برخی هنرمندان، یکی از این واکنشهای امیدوارکننده است که مسیر اعتراضی را نشان میدهد به هموطنانی که برده و رعیت اند در این سیستم و نه شهروند: این که وقتی از حکومت و تیره و طایفه اش نباشند حق و حقوقی در این سیستم ندارند و فقط ابزار حرکت سیستم در جهت منافعش هستند، به سهم خود چرخ این سیستم را نچرخانند. سوخت گرم کردن مناسبتهایش نشوند. میدانی را که تمام حق و حقوق یکطرفه است خالی کنند، تا شروعی باشد برای اعتصابات گروهی و جمعی در کشور. نقدهای زیادی هم شد، نیتهای شخصی امضاکنندگان بیانیههای تحریم زیر ذرهبین قرار گرفت و تشکیک شد، اما بهرحال «حرکت و واکنش جمعی» با تمام نقصها و ایرادها و غل و غش هاهمچنان خوب است و موثر. آنقدر خوب و موثر که از آنطرف گفتند هر کس در «جشن» ما شرکت نکند وطنفروش است و باید از کار و زندگی و نان خوردن محروم بشود و چند گروه تئاتری را با فشار نیروهای امنیتی به جشنواره (بهتر بگوییم برده رقصانی) شان بازگرداندند یک نفر را هم بازداشت کردند. هر قدر ابعاد این تحریم بزرگتر و بیشتر بشود امکان این برخوردها کم و کمتر خواهد شد
این وسط آقای شهاب حسینی یادداشتی نوشت و تحریم را عامل افتراق بین خودی و غیرخودی دانست! بنظر من اصلا مهم نیست که ایشان به کشتار آبان نودوشش یا سرکوب هشتادوهشت هم «انتقاد» داشته، چیزی که مهم است برداشت کج و غلط ایشان از مفهوم «همدلی» و «رواداری» است. من به رواداری معتقدم. مذهبی نیستم، سنگ اعتقادات مذهبی را به سینه نمیزنم و حتی نقدش هم میکنم اما میپذیرم با حقوق مساوی اجتماعی در کنار هموطن مذهبی زندگی کنم و احترام خودش را به عنوان شهروند داشته باشم، هر روز از در خانه بیرون آمدم با محبت به او سلام بگویم و حقوق شهروندیش را متقابلا رعایت کنم. اما وقتی گروهی در جامعه اسلحه برداشتند، دست روی پول و منابع ملی گذاشتند، حق شهروندی من را فقط و فقط به شرط تبعیت از عقیده و مرام سیاسی مذهبی خود به رسمیت شناختند، خود را برتر از من دیدند و این برتری را دیکته کردند، هروقت خواستند دوستانم را و خودم را زدند و بستند و گرفتند و کشتند، ما را در حد مهرههای دعواهای سیاسی بینالمللیشان دیدند، دیگر پذیرفتن قاعده بازی ایشان «رواداری» نیست، «سازشکاری» است.
اگر جناب تیمسار نقدی یک شهروند مذهبی معمولی بود هیچ ایرادی نداشت که هم با ایشان عکس یادگاری دوتایی بندازیم و هم با بهروز وثوقی. خود رواداری بود. اما وقتی یکی جزو سیستم بیکار کننده و آواره گر و دیگری قربانی است این عکسانداختن ها رواداری نیست، «دوزیستی» است. مگر مسأله شخصی بین بهروز وثوقی و حکومت بوده که خارج از آن بایستیم و با هر دو طرف دوستی کنیم؟ این نه رواداری که چشم بستن بر تبعیض و ظلم است
وضعیت کشور مثل یک کشتی است. در آن گروهی انگار کشتی را غصب کرده گروه دیگر را به بردگی گرفته باشند، ما موظفیم به پارو زدن همراه با توهین و شلاق. زنجیرمان کردهاند به پاروها. خودشان مشغول جنگ و دعوا با کشورهای دیگر و ناامن کردن کشور و منطقهاند، بعد منت حفاظتمان را از این ناامنی بر سر ما بردگان میگذارند و اگر بنای نافرمانی گذاشتیم در انبار اسیرمان میکنند یا میکشند و به دریا می ریزند. حفظ امنیتی که نمونه اش را هم در ساقط کردن هواپیمای خودمان دیدیم.
گروهی از بردگان در اعتراض به بردهدارها دیگر نمیخواهند پارو بزنند. در اعتراض به این محرومیت از حق و صدا. قرار است این الگویی شود برای همه ما که دیگر پارو نزنیم و کشتی را جهتی که برده دار و غاصبان دیکتهاش کردهاند پیش نبریم. این ایجاد یا تشدید افتراق نیست افتراق آن زمان که ما را به پاروها زنجیرکردند و شلاق زدند شروع شد. با لبخند زدن، غر زدن (به قول شما انتقاد) و همزمان پاروزدن و رقصیدن دور آتشی که بردهدار افروخته این رابطه تبعیض آمیز و ظلم از بین نخواهد رفت. رقصی که میخواهند با تهدید قطع جیره غذا و زندان و به زور تفنگ با جلال و جبروت بیشتری هم اجرا شود.
تحریم مناسبتهای حکومتی و کم کم مشاغل و پستهایی که کمک به این سیستم تبعیضگر است حق طبیعی ملت است برای پس گرفتن حقوق غصبشده شان. برای همردیف شدن شهروندان ایرانی. تحریم جشنواره انفعال هنرمند نیست. هنرمند کار می کند. میآفریند اما تولید خود را اسباب بازارگرمی حکومتی نمیکند که امپراطوری دروغ و تبعیض ساخته، مسئولیت پذیر نیست، و هنرمند را فقط برای تبلیغ عادی بودن شرایط و استحکام جایگاه خود میخواهند. خوانش شما آقای حسینی از مفهوم رواداری، رواج گر دوزیستی و ریا و ظلم پذیری است.