رهایی یک بار اتفاق می افتد، اما آزادی، نیاز به شرایط مناسب دارد که متولد شود، رشد کند و فرزندان خود را به جامعه تحویل دهد

از خوانندگان/ن- م

آیا انسان آزاد به دنیا می آید یا اینکه آزادی در ارتباط افراد یک جامعه با یکدیکر معنا پیدا می کند.

آیا وقتی کسی به خاطر منافع خود آزادی دیگری را سلب می کند، عملی آزادانه انجام داده؟

آیا راهی یا فرمولی  قابل اطمئنان وجود دارد که بر اساس آن بشود وفاداری یک کنشگر سیاسی را به آزادی و باور عدالت برای همگان، پیش بینی کرد؟

آیا در شایستگی انسان وراثت بیشتر دخالت دارد، یا محیطی که که فرد در آن زندگی را تجربه می کند؟

بحث جبر و اختیار که در زمینه فلسفه مطرح هست، چه اندازه در دنیای سیاست زده امروز که افراد دچار سرگردانی ” انتخاب ” هستند،  معنا دار است؟

آیا متفکران بزرگی نظیر داستایفسکی حق دارند که باور داشته باشند؛ بیشتر مردم دنیا خوش دارند که به آنها گفته شود (دستور داده شود) که چگونه فکر و عمل کنند، چون از پذیرفتن آزادی در فکر و عمل هراسناک اند؟

آیا سارتر  نویسنده، فیلسوف فرانسوی حق داشت که مکررا نوشت : “انسان محکوم به آزادی است” ؟

آزادی فرد در فکر و عمل نیاز به وجود چه شرایطی دارد؟

آیا “رهایی” و “آزادی” دو مفهوم مترادف اند یا مستقل؟

پاسخ به بیشتر سئوالهای موجود توسط افراد یک اجتماع، از دید نویسنده این سطور نیاز به زمان و تجربه مراحل زندگی سیاسی/ اجتماعی یک جامعه دارد و برخی از آنها به زمینه های فلسفی مربوط است و ربط مستقیمی به وضعیت سیاسی امروز ما ندارد، اما تعدادی  از این پرسشها نیاز به توجه بی وقفه و مدام ما دارند: 

_ آیا راهی یا فرمولی قابل اطمینان برای قضاوت دور از توهم در مورد یک کنشگر سیاسی و چگونگی عملکرد او در آینده وجود دارد؟ 

در شرایطی که کشور ما تجربه هولناک دیکتاتوری آخوندی را از سر می گذراند، توجه به این واقعیت و حقیقت تلخ که جدایی سیاست از هر گونه باور متافیزیکی، کار عاقلانه ای است، نتیجه ای ست که ما برای درک و به دست آوردنش  بهای سنگینی برداخت کردیم، در حالی که در کشور هایی که قانون مداری، بدون توجه به طبقه، باور، نژاد، عقیده و….مستقر هست، ما شاهد موفقیتهایی در زمینه های گوناگون سیاسی، اقتصادی و غیره هستیم که نتیجه برابر بودن افراد از دید قانون و حفاظت آزادی مردم توسط به کار بردن و محترم شمردن این قوانین و در واقع ملزم بودن رسمی رعایت آنها توسط رهبران چنین ممالکی است، و توجه به یافتن پاسخ برای این سئوال که آیا در شایستگی انسان، وراثت بیشتر دخالت دارد یا محیط، مطالعه تاریخ، علل شکست سیاسی- اجتماعی – اقتصادی کشورها، نشان می دهد که در به وجود آمدن این شرایط شکست، باور های غیرعلمی، ساده لوحانه، و یا چاکرمآبانه کارگزاران مملکتی ، موجب ایجاد محیطی برای  رشد و پایداری ظلم شده، نتیجتا این وضعیت می باید درس خوبی برای کشور هایی نظیر کشور ما، ایران، باشد! نتیجه ای که درک آن ما را موظف می کند به گونه ای مسئولانه در نوشتن سرنوشت مشترک خود شرکت داشته باشیم.

مطلب مهم دیگری که که می تواند در خصوص مسؤلیت پذیری مورد توجه و تفکر قرار بگیرد لزوم رفتار سنجیده و بلوغ فکری ما در حمایت یا عدم حمایت از دست اندرکاران حکومت است، در این راستا وقتی به عقب نگاه می کنیم و به دنبال چگونگی عملکرد خود به مثابه یک ملت فکر می کنیم، و به بررسی عوامل خواست و ایجاد “تغییر” سیاسی در کشورمان می اندیشیم،  این سئوال  برایمان پیش می آید که آیا بیشترین سهم را در این حرکت جمعی تظاهر احساسات خام و تبلور تشنگی برای اطاعت از  ایدئولوگ های مذهبی و غیرمذهبی، به خود اختصاص نمی دهد؟  و در این رابطه نباید به این نتیجه رسید که سارتر فیلسوف حق داشت که نوشت: بشر محکوم به آزادی است؟ چرا که اگر اطاعت محض به هر دلیل، تاکید باید کرد، به هر دلیل ممکن، به آزادی اندیشه ترجیح داده شود، ما را به انسان های غیر آزادی تبدیل می کند که در طول زمان بردگی شان به شکست تلاش برای سعادت اجتماعی منجر می شود. 

توجه به واقعیت اسفناک موجود در کشور، به ما حکم می کند که وظیفه داریم برای ساختن “آینده” از “گذشته” درس بگیریم.  وظیفه داریم که به شایستگی هموطنانمان برای کسب آزادی، بدون توجه به تفاوتهای عقیدتی ممکن، وفادار بمانیم، و این وفاداری را وظیفه ای قانونی برای دولت آینده ایران بشمار  بیاوریم و شرایط محیطی سیاست را به گونه ای سازماندهی کنیم که امکان برقراری هر نوع تبعیض و بی عدالتی  و دیکتاتوری  را غیر ممکن کند، به گونه ای که در آینده هیچ یک از ما عذر “جبر سرنوشت” و محکوم بودن به بازیچه شدن در دست قدرتمندان جهانی را، راهی برای گریز از پذیرفتن مسئولیت خود قلمداد نکنیم.  و اکنون که در آستانه یک جهش بزرگ برای “رهایی” قرار داریم، آن را با “آزادی” اشتباه نکنیم، چرا که رهایی یک بار اتفاق می افتد، اما آزادی، نیاز به شرایط مناسب دارد که متولد شود، رشد کند و فرزندان خود را به جامعه تحویل دهد.  جان کلام آن که تلاشی جانانه لازم است تا ما بتوانیم  روزی افتخار کنیم که “ایرانی آزاد” ساخته ایم.