تهران کوه کمرشکن

نویسنده: مهین میلانی

۳۵۲ صفحه

چاپ دوم: نشرزریاب

ژانویه ۲۰۱۴ – پاییز ۱۳۹۴

از راست: عزت گوشه گیر- مهین میلانی

در احترام به “زن نویسی”… به “خود نویسی”

آنچه زن “امروز” نویس را از نویسندگان کلاسیک متفاوت می کند، نگاه واکاوانه زنان است به کشف دوباره درون خودآگاه و ناخودآگاه خود، کنش ها و واکنش های تن، گذشته تاریخی و تجربیات زنانه. این واکاوی و تجربه نگاری با زبان ویژه ا ش، نه فقط به زندگی های خصوصی فرم جدیدی داده است بلکه ارتباطات نوینی را نیز بنا نهاده که در سیستم های سیاسی و اجتماعی و تولیدی عملکرد داشته و تغییرات گسترده ای را ایجاد کرده است. چنین نگاهی در حوزه ادبیات، به پندار الن سیکسو، نویسنده و تئوریسین نوشتار زنانه، به “ادبیات سیاسی” منتسب شده است. این نوع نوشتار خواهان نوسازی ساختار بنیادین یک جامعه در نهادهای عمومی و فردی و خصوصی است. همچنین خواستار آنست که با واکاوی، مبانی استثمار زنان را بشناساند و هستی شناسانه بر تفاوت های اساسی زنان تأکید کند.

رمان اتوبیوگرافیک ” تهران کوه کمر شکن” که گاه بگونه نوشتار آزاد Free Writing نوشته شده است و گاه کاملن مشخص و خودآگاه به حضور معنایی و مفهومی متن، می تواند در این رده بگنجد. نوشته، که از زبان “من”، راوی اول شخص روایت می شود، آمیخته ای است از نثرهای گونه گون، نوشته شده در مودهای گوناگون؛ با نثر توصیفی و بیانی، نثر بنفش، ژورنالیستیک و گزارشی، ادبی و واکاوی شده، تا نثر اغراقی، با زبانی عامیانه و محاوره ای… در چنین متن مشخص و انتخاب شده ای، زندگی یک زن در دوران تاریخی پر از فراز و نشیبی روایت می شود. از کودکی آغاز می شود و تا نوجوانی و جوانی ادامه می یابد. زندگی نامتناجسی که راوی را پیوسته مجبور کرده است که متداوم نه فقط با سنت های واپسگرا، بلکه موانع بیشمار خانوادگی، اجتماعی و سیاسی مبارزه کند. متن در جهت شناخت و باز شناخت خود حرکت می کند. متنی که به ادبیات سه دوره از زندگی ایرانیان؛ پیش از انقلاب، دوره انقلاب و بعد از انقلاب تعلق دارد.

در ستایش تجربه و نگارش رنج

زنی که در چند دوره پر تضاد و پر ازماجرای تاریخ اخیر ایران زیسته، زن سخت و قدرتمندی است که به کوهی استوار مانند است. نگارش زندگی زنان در این ادوار از زبان زنان ضروری است. پرداختن به تجربه های رنگارنگ متفاوت و پر خطر…تجربه هایی چون؛ تفکیک جنسیتی، آزارهای جنسی در کودکی، باکرگی، تمنیات و خواهش های جسمانی، خودارضایی، عشق، ارتباطات سکسوال، تجاوز، بارداری، سقط جنین، عشق و ارتباط خارج از ازدواج، سنگسار، طلاق، سرپرستی و حضانت کودکان، کار، بیکاری، بی پولی، بی پناهی، کار خانگی، خشونت خانگی، کار سیاسی، کار آموزشی و….

نگارش تجربه های زنان می تواند در روند افراشتگی و رشد زیست بشر اثر گذار باشد. بشری که در شرایط کنونی چشم انداز روشنی ندارد. و آینده برایش چهره ای ابزورد، گروتسک گونه و غیر پیش بینی شده دارد.

“یک روز با دامن  چین دار خیلی کوتاھی که مامان به تن من کرده بود، رفتم از توی یکی از ویترین ھا شیرینی برنجی که آقاجون در پختنش استاد بود بردارم .آقا داداش پشت دخل بود .از پشت من آمد. من مجبور  بودم بنشینم و در شیشه ای ویترین را باز کنم  ولی ھنوز شیشه را باز نکرده بودم که حس کردم آقا داداش پشت من نشسته و دارد دستش را از زیر دامنم…سریع بلند شدم و ….” (ص ۷۸)

میلانی در نیاز به “خود” نویسی، “خود” را نوشته است. رمان، در بیانی توصیفی، یک تک سخن گویی است با خود، یک مونولوگ است با دیگری، یک تنهایی گویی است با همزادی چند گانه یا جمعی غایب و نامریی…. با فرمی کلاژگونه، با یکنوع رک گویی تعمدانه… گاه با مخاطبی که غایب است و مشخص نیست.

“من یک ماھه برای بچه ی دوم آبستن بودم . مامان از این امر مطلع بود .ویار بدی داشتم .آیا شما می پرسید چرا حامله شدم؟” (ص ۲۷۶)

نثر روایی آزاد و جاری

در رمان میلانی، حوادث اتفاق نمی افتند، بلکه از زبان راوی به سادگی و سرعت جاری می شوند. میلانی جلوی جریان سیال واژه ها را نمی گیرد. ثبتشان می کند، قبل از این که لحظه ی باریک حضورشان را از دست بدهد. زمان کرونیکال نیست. وقایع به ترتیب تاریخی گفته نمی شوند. گاه حوادث تعریف شده در نیمه راه رها می شوند… زمان قطعه قطعه است… تکه تکه و گسیخته… شاید مثل بیاد آوردن خاطره ای که راوی دوست دارد یا اصلن دوست ندارد…مثل تداعی معانی… مثل خواب… یا رویا در بیداری…

نگاه میلانی اغلب و به عمد در جهت افقی در حرکت است. در جهت طولی و عرضی. حرکت عمودی فقط چند بار رخ می دهد. و آن زمانی است که حالات روحی و شکستگی درونی راوی توصیف می شود. شرایطی که راوی در تنش ها و ناهنجاری های زندگی خود را ویران شده و شکسته می یابد. آنگاه است که خواننده در کشمکش درونی راوی سهیم می شود، با وی همزاد پنداری می کند و خود را نه جدا از او بلکه کنار او احساس می کند. آنگاه است که حقیقت آسیب پذیری انسان در کنار تجربه های سخت معنی پیدا می کند. 

” مامان خود را می کشت روی خاک. رفتم که او  را آرام کنم  بلندش کنم  دورش کنم .داداش آمد و با خشونت مرا از او دور کرد و خود کنار او نشست. چنین خشونتی را از او ھیچ گاه به یاد نداشتم. مرا لایق دلجویی از مامان نمی دید؟  من” ضد انقلاب “را عاملی می دانست در شهادت برادر؟…” (ص ۲۲۴)

و یا

“خود را در قبرستان در میان این ھمه آدم تنھا یافتم  تنھای تنھا…” (ص ۲۲۴)

“من”، “منیت”و چند “من” دیگر

در رمان تهران کوه کمرشکن، “من” با خودنگری و بازنگری رخداد های تاریخی و نشیب های زندگانی فردی، گاه “من” دیگری می آفریند و گاه “من” های دیگر را.  این “من”، گویی مادری است که “من” آفریده شده را همچون کودکی در آغوش می گیرد تا از گزند ها وآسیب پذیری های مداوم برهاندش. و بدینگونه با سماجت بزرگنمایی می کند، عظمت می آفریند و به واقعیات شکوه می بخشد. این “من”ی که متداومن منیتش در کمال بیرحمی خرد شده است، اکنون با آفرینش یک یا چند “من” دیگر، این “من” و “منیت” آسیب دیده را ترمیم می کند.

  شکوه بخشی به واقعیات و شاعرانه کردن درد از ویژگی های نوشتاری، صحنه ای و فیلمی مارگریت دوراس است.

در احترام به تنهایی، حس غریبگی، تناقض و تناقض گویی

طبیعی است که انسان موجودی پیچیده است. جمعی است از اضداد. گاه مملو از مودهای مختلف و نامتجانس….

والت ویتمن در تکه ای از شعر بلند خود “خودم را می آوازم” Song of Myself می سراید:

“آیا من متضاد خودم هستم؟

بسیار خوب، همین است که هست، من متضاد خودم هستم.

من وسیعم. من بیشماری را شاملم.”

اخیرن باب دیلون با وام گیری از شعر والت ویتمن، در آواز جدیدش بنام “من بیشماری را شاملم” پیچیدگی ها و تناقضات اش را به نمایش می گذارد. وی می گوید:

من مردی هستم مملو از تناقض،

من مردی هستم مملو ازمودهای متفاوت

من بیشماری را شاملم.”

با وام گیری از جوهر شعری ویتمن و بکارگیری امروزی اش در شعردیلون، به ناهماهنگی ها و ناهنجاری ها و فضای نامتناجس پیرامونی راوی و تناقضاتش در رمان تهران کوه کمرشکن می پردازم. راوی با قرار دادن سنت و مذهب در تقابل با مدرنیته و آزادی عمل؛ تنهایی، حس بیگانگی و غربت خود را به عنوان زنی متفاوت در تفکر و شیوه زندگی، به تصویر می کشد. در جامعه یا جوامع کوچک و بزرگی که برای پیوستن به عمق آن ها راهی پیدا نمی کند. راوی پیوسته غریبه و سر خورده است. بیگانه با همه کس و همه چیز. نمی تواند ادغام شود. اغلب تقلاهایش به بن بست می خورند. او تنها به کلیت آزاد، مستقل و رهای خود وابسته است. نه می خواهد و نه می تواند یکرنگ جماعتی بشود که با آنها هماهنگی ندارد.

“من یک غریبه بودم. یک غریبه برای خواهر ها و برادر ها و مادر…” (ص ۲۲)

راوی خالصانه تنهاست. و در تناقضات و پیچیدگی های جوامع متضاد اطرافش، خود نیز متناقض می شود. نویسنده نه تنها این ناهماهنگی ها را روایت می کند، بلکه خود نیز به تناقض گویی دچار می شود. خواننده در حالی که با زندگی و خصیصه های درونی راوی آشناست، از سوی دیگر در بیان و تسلسل روایت و گوناگونی شخصیت ها و زمان ها دچار تزلزل می شود. راوی که با کار سخت و طولانی در تاکستان های جنوب فرانسه زندگی خود را تامین می کند و از سوی دیگر نیز به اشکال مختلف پولش را صرف خرید اجناسی کرده که با فروش آنها در ایران به سازمان سیاسی در پاریس کمک کند و خرج تحصیل خود را نیز بپردازد، می گوید:

“از پاریس همواره شیک ترین و گرانبها ترین لباس های آخرین مد را برای داداش می فرستادم.” (ص ۲۲۴)

در بکارگیری زبان مبالغه و اغراق

یکی از آرایه های ادبی در شعرو ادبیات فارسی، زبان اغراق و مبالغه است. از اغراق کنایی گرفته تا تشبیهی. همانگونه که فرهنگ بیانی، زبانی و فرهنگی مردم ایران نیز مشمول چنین صنایع و آرایش هاست. این آرایه ها ویژگی های خود را در تاریخ ادبی ایران در خود داشته است و دارد.

میلانی که در روایت گویی گاه بسیار به زبان محاوره نزدیک می شود، خودآگاه یا نا خودآگاه، از این شیوه استفاده می کند. وی با چیرگی ذهنی، یک واقعیت را از شرایط طبیعی خود خارج کرده و بزرگتر جلوه می دهد. و به عبارتی به رویداد ها شکوه و عظمت می بخشد.   

مبالغه تشبیهی و کنایی با اندازه گیری های ویژه هنری معمولن در شعر و ادبیات شفاهی و فولکلوریک ایران کاربرد ویژه ای داشته است. اما بکارگیری این آرایه در منطق این متن، و درزبان محاوره ای روایی، معنا و حس خاصی را به خواننده القا می کند. آیا راوی به زبان زمان پیشاانقلاب خودگویی و خودنویسی می کند، یا به زبان زمان بعد ازانقلاب، و زبان در هم آمیخته فضای دیاسپورا؟ (زبانی که در طول زمان و در انبوهی از تجارب هنگفت فرهنگی- زبانی صیقل یافته است، یا پریده رنگ شده است…) و یا در نگریستن به گذشته و باز شناخت خود، وسعت یافته است؟

“چند کلامی درباره ی عموی معروف پیانیست من  در روسیه  می گویند که یک شبه شاھنامه ی فردوسی را از زبان فارسی به روسی برگردانده و فتیله ی چراغ نفتی تمام و کمال سوخته بود است.” (ص ۸۷)

و یا

“آفریقا از بیش از پنجاه کشور تشکیل شده است و  در آن زمان ھفته ای نبود که در یکی ازاین کشورھا کودتا نشود .اگر چه ماھیت اغلب این  کودتا ھا شکل یکسانی داشت ولی ھر کشوری با ویژگی ھای خاص خود با این امر مواجھه می  شد و با ساختار فرھنگی ـ اجتماعی و سیاسی متفاوت.” (ص ۵۸)

و یا “به پیشنھاد استاد برای کسب مدرک دکترا در  رشته ی ارتباطات ثبت نام کرده بودم .ولی شاید دو ـ سه ھفته بیشتر نتوانستم تاب             بیاورم.  ھیچ چیز جدیدی به من نمی داد. همان مطالبی را که در  مدرسه ی روزنامه نگاری خوانده یا نخوانده بودم ھمین جا تکرار می شد.” (ص ۵۸-۵۹)

و یا

” روز اول درس اختصاص داشت به زندگی رعیت ھا در زمان فئودالیسم در  فرانسه .درس ھایی که من فوت آب بودم.” (ص ۵۹)

در بکارگیری اروتیسم و زبان اروتیک

میلانی با توجه به ادبیات مدرن، ادبیاتی که به بیان تن و تمنیات تنانه می پردازد، زبان اروتیسم و کنش اروتیک را در شکلی کاملن فیزیکال بکار  می برد و سعی می کند شور و شاعرانگی را در فرم فیزیکال پیدا کند. و در این منظرگاه توجهی به آثار جیمز جویس دارد. جیمز جویس در کتاب “اولیس” غرایز و تمنیات جنسی را در شخصیت های رمان، در “لئوپولد” و “مالی” با صراحت و روشنی به نمایش می گذارد. برگردانی شفاف از زندگی خصوصی خود و همسرش “نورا”. وی کنش های تنانه را با تخیل، ایماژهای تصویری، خاطره و رویا در هم می آمیزد و شکلی شاعرانه و رمزآلود به انگیزه های سکسوال شخصیت هایش می دهد. وی در بسیاری از داستان ها و رمان هایش، کنش اروتیک را از طریق دیدن، نظاره کردن، تشریح وسوسه های انتظار و فضا سازی هایی با باریک بینی های شورانگیز توصیف کرده و این حس ها را برای خواننده قابل لمس می کند. میلانی اما به فضا سازی توجهی ندارد. او فعل و کنش جنسی را توصیف می کند، و اثرش را بر راوی که چگونه و به چه شکلی به ماورای جهان مادی سفر کرده است.

در ستایش نوشتن

ادبیات راهبر زندگی انسان است. خودآگاه و ناخودآگاه ما را به جهان هستی پیوند می دهد. به ما بینشی می دهد که کنش ها و واکنش هایمان را بسنجیم و در هستی کوتاه مدت یا دراز مدتمان به شناخت و بازشناخت خود و جهان پیرامون خود بپردازیم. اهمیت کار میلانی در این است که کودک حقیقی وجودش را از بطن خودش بیرون کشیده و به خود و دیگران تقدیم کرده است. این کودک به غایت عزیز است. برای آفریننده اش و برای آن کسی که با این کودک پیوند عاطفی و مسئولیت پذیر برقرار می کند. این کودک زندگی می کند. بزرگ می شود . رشد و تربیت می یابد و در سنگلاخ پر نشیب و فراز زندگی وسیع می شود.