نکته ها ۴۶

ظاهرصفرها، مثل ظاهرآدم ها، درتمام جهان یکسان است اما ارزش صفرهای هرکشورمثل ارزش آدم های جهان متفاوت است. اگرصفر را هم درمیان اعداد داخل آدم حساب کنیم، شاید خلقت هیچکدام ازبندگان خدا، مثل خلقت عدد صفر پرفراز ونشیب نبوده است!

صفرموجودیست که اگر دست چپ یک عدد بایستد، صنّارنمی ارزد اما اگرطرف راستش بایستد زندگی آن عدد را زیرورو می کند.

این عدد در چه سالی، درچه کشوری وتوسط چه کسی خلق شده واصلا پدرومادری دارد یا ازاون آدم های بی پدرومادری است که ول می گردد و با زندگی مردم بازی می کند را کسی نمی داند.

هیکلش ازابتدای خلقت تاکنون تقریبا یکسان بوده وتغییری نکرده. درایران عین نقطه (۰) است ودرخارج گرد وقلنبه، اینجوری (۰)

زندگی آدم ها وبه عنوان مثال ایرانی ها بارها تغییرکرده وزیرورو شده. بارها و در زمان های مختلف خوارو خفقیف شده ایم  ولی هرگزبه اندازه صفرمان بی ارزش نشده  ایم.

بعله ….، پنجاه سال پیش خیلی ازکارها را به راحتی انجام می دادیم که امروزفکرش را هم نمی توانیم بکنیم . اگر می خواستیم سفری به اروپا برویم ، سرمان را می انداختیم زیر، می رفتیم فرودگاه ، می پرسیدیم اولین پروازبه برلین ، لندن یا پاریس کی هست؟ می گفتند یک ساعت دیگر ، بلیت می خریدیم ، میرفتیم توی کافه تریای بالای مهرآباد ، چیزکی می خوردیم تا ساعت موعود برسد وپروازکنیم…

 توی فرودگاه مقصد هم ماموری که توی باجه نشسته بود، پاسپورتمان را که می دید لبخندی می زد و می پرسید چقدرمی خواهید بمانید؟ می گفتیم یک هفته. دست ماموره می رفت بالا، می آمد پائین، صدای خوردن مهر روی پاسپورت شنیده می شد، بالبخند پاسپورت را می داد دستمان  ومی دیدیم شش ماه بهمان ویزا داده. لبخند می زدیم و راه می افتادیم…

امروزه البته ازآن خبرها نیست. سفربه اروپا برایمان ازسفربه فضا مشکل ترشده است. خواروخفیف شده ایم،اعتباری درجهان نداریم اما خدا را شکر هنوزبه اندازه عدد صفر بی ارزش نشده ایم!

صفری که یک روزروی اسکناس رستمی بود، امروزسیاه لشکر مفلوکی بیش نیست.

با پنج تا دانه اش که جلوی یک عدد مثلا عدد پنج صف بکشند ودسته جمعی خوانده شوند پانصد هزارریال (عکسش را می بینید)، ۲۵۰ گرم گوشت آبگوشتی بیشتر بهت نمی دهند!

واین صفر،همان صفریست  که درزمان حکومت بی ارزش ناصرالدین شاه، دوستعلی خان معیرالممالک سه تا دونه اش را گذاشت سمت راست عدد یک، شد هزارتومن و با آن ، عمارت زیبا وبا شکوه  شمس العماره را ساخت که عکسش را می بینید وامروزجزء بناهای دیدنی وتاریخی کشورمان است.

البته اگرامروزهمان اسکناس هزارتومانی یا ۱۰۰۰۰ ریالی را به گدا بدهی، هرچه ازدهانش درمی آید نثارت می کند چون می داند اگربخواهد  یک بسته پاستیل برای بچه کوچکش بخرد وجلوی نق زدن او را بگیرد، باید بیست وسه هزارتومن یعی ۲۳۰۰۰۰ ریال پول بدهد.

بله، فقط ما آدم ها نیستیم که اگرکسی پای صحبت مان بنشیند وازخاطراتمان برایش بگوئیم گوله گوله اشک می ریزد. اگرصفرها زبان داشتند وداستان زندگی شان را تعریف می کردند نیز بخاطرشان خون گریه می کردیم.

حالا که قراراست چهارتا ازهمین صفرها را هم ازروی اسکناس ها بردارند وبریزندجلوی سگ! خواهیم دید که اسکناس هایمان مثل اشراف زاده ای که لختش کنند چه قیافه مفلوکی پیدا خواهد کرد!

دموکراسی خانگی !

خانمم پرسید ناهارچی بخوریم؟ گفتم اگر موافقی کشک و بادنجان. خیلی وقته نخوردیم.

جواب داد میخوام باقالی پلوبا مرغ درست کنم. مرغش را بار گذاشته ام، برنجش را هم دیشب خیس کرده ام فقط باقالی ها باید یخش آب بشه و پوست بکنیم.

گفتم پس تو که تصمیت را گرفته ای ومقدماتش را هم فراهم کرده ای چرا نظرمن را می پرسی؟


جواب داد مگه خودت همیشه از دموکراسی ونظرخواهی تعریف نمی کنی؟ نظرخواهی که من ازبچه گی توی ایران یاد گرفته ام همینجوریاست دیگه !

کتاب جدید من :دیکتاتورها عبرت نمی گیرند !

این عنوان کتابیست که می خواهم تا نیمساعت دیگربنویسم وبه امید خدا به چاپخانه بفرستم .
از ناشرخواسته ام ترتیبی بدهد تا رکورد چاپ وفروش را دردنیا بشکند واوهم قول داده است که حتمن همین کاررا بکند .
کتاب داستان خاصی ندارد وبه همین دلیل کتاب خاصی خواهد شد !
تعداد صفحاتش یک نصفه صفحه بیشتر نیست وتمام داستان همان است که درتیترنوشته ام ” دیکتاتورها عبرت نمی گیرند ” قصد دارم همان یک نصفه صفحه یا چند سطررا جوری بنویسم که هردیکتاتوری که بخواند توی دلش بگوید “منو نمیگه ! “
این تصمیم را دیروزگرفتم وامروزمی خواهم عملی اش کنم . دیروز روزشکست آلمان درجنگ جهانی دوم بود، هیتلریک هفته قبلش خودکشی کرده و دستورداده بود جسدش را با دوتا پیت بنزینی که به سختی فراهم شده بود بسوزانند .
روزگاری درمیتینگ هائی که برگزارمی کرد میلیون ها انسان بی خبروفریب خورده فریاد می زدند هایل هیتلر.اما موقع مرگش ازآن میلیون ها نفرهمان یکی دونفری باقی مانده بودند که بنزین ریختند روی جسدش وآن را آتش زدند .
الان به فکرم رسید اسم کتاب را بگذارم ” کاش دیکتاتورها عبرت بگیرند ” نمی دانم کدام عنوان برای کتاب بهتراست؟
گرچه می دانم مردم ازهمین الان جلوی کتابفروشی ها منتظرند واین پا وآن پا می شوند، تا کتاب برسد وبخرند، اما عجله کارشیطان است. باید روی اسم کتاب فکرکنم وبی گداربه آب نزنم !

چشم درچشم دستمال توالت !

دو ماهی ازهیجان خرید وانبارکردن دستمال توالت وسیله اروپائی ها می گذرد. فروشگاه ها دوباره ازاین متاع پرشده ومردم دوباره به دستمال توالت، با همان چشمی نگاه می کنند که باید به دستمال توالت نگاه کرد!

امروزصبح همه قسمت های فروشگاه پرازجمعیت بود غیرازقسمتی که دستمال کاغذی ودستمال توالت ها را روی هم چیده بودند. دلم برای غریبی آنها سوخت. لحظاتی ایستادم، نگاهشان کردم، عکس شان را گرفتم وبرایشان دلسوزی کردم…!
گوئی به زبان حال این ترانه را زمزمه می کردند که :
من همانم که یه روز…/ ایندراوندرمیزدی …/ توی صف می ایستادی …/ بلکه پیدام بکنی ….!

اعتراض

کارگران ایران دراعتراض هایشان به کمی حقوق، قبلا شعارمی دادند ما گرسنه ایم، بعد دیدند زشته یک مرد گنده بره جلوی مجلس، وایسه و چنین حرفی بزنه، تازگی ها حرفشون را عوض کرده اند ودرتظاهرات شان فریاد می زنند زن وبچه های ما گرسنه اند.

آب گل آلود

ماهی گیرها اولین انسان هائی بودند که فهمیدند وقتی آب گل آلوداست وماهی مادرمرده نمی بیند ونمی داند ازکدام وری کجا برود باید او را صید کرد .
فوتبالیست ها ازتجربه ماهی گیرها بهره بردند وفهمیدند وقتی جلوی دروازه شلوغه باید گل زد.
اختلاس کننده ها، تجربیات فوتبالیست ها و ماهی گیرها را به کاربستند و رفتند سراغ کشورهائی که کسی به کسی نیست وهرکی هرکاری دلش خواست می تونه بکنه …
وحالا خط فقرکه نه آدمه ونه میشه داخل آدم حسابش کرد آمده است وسط  و دارد جلوی دروازه  ماهی می گیرد !
به نوشته سایت پیک ایران، یک آسیب‌ شناس اجتماعی بنام محمد رضا محبوب فر گفته است که ۷۰ درصد جامعه ایران زیر خط فقر هستند و خط فقربرای یک خانواده چهارنفره به ۹ میلیون تومان رسیده است.

کلیسائی درغربت

فقط ما نیستیم که سرهرکوچه یک امامزاده یا مسجد می سازیم ، خارجی ها هم دست کمی ازما ندارند. داشتم قدم می زدم رسیدم به این کلیسا ودلم به حال غریبی خدا توی این کوچه پسکوچه سوخت.
باز در آپارتمان ما را گاهی همسایه ای برای قرض کردن نعنا خشک یا زردچوبه میزنه، در خانه خدا دراین جای پرت آن هم درایام کرونا را بزنن وبگن چی؟!

کرونا عادتمان داد که بدون ماسک احساس کنیم، لختیم!


کاری که ما داریم بخاطرکرونا با انگشتامون می کنیم، شستن نیست، ازریشه درآوردن اونهاست!


کوتاه کردن موهایم ده دقیقه طول کشید، ضد عفونی کردن صندلی وپیش بند وقیچی وچاقوی آرایشگر نیم ساعت !


روزی هم که آقای روحانی پس ازبازی بسیار با کلمات فرمودند هرکی پول نداره بره سرکار،وهرکی داره، خودش را قرنطینه کند ودرخانه بماند، خیلی ها گفتند به این میگن هرکی هرکی!


خدا پدرقنادی ها را بیامرزد که با درست کردن زولبیا بامیه، به ایرانی های خارج نشین خبرمی دهند که ماه رمضان شروع شد، روزه یادتون نره!


علم الهدی: کرونا نعمت بود !

ایشان فرموده اند عوارض این ویروس نعمت بود وباعث اختراع دستگاه کرونا یاب “مستعان” شد .

همان درقابلمه دسته داری را می گوید که خودی هایشان هم آن را داستانی تخیلی می دانند.
شاید هم اسم این دستگاه، یعنی مستعان، ازنام حسینقلی مستعان پاورقی نویس معروف ونویسنده داستان های تخیلی قبل ازانقلاب گرفته شده باشد، کسی چه می داند؟!


انعام نه ….!

آرایشگاه ها درآلمان بازشده اما با چه تشریفاتی. ازجمله اینکه آرایشگرباید بسیارکم ، آنهم درآینه با مشتری حرف بزند واین برای آرایشگران که به پرچانگی هنگام کار معروفند، کارسختی است .

می گویند شخصی که حوصله پرچانگی آرایشگررا نداشت، به محض اینکه نشست روی صندلی ، اسکناسی بطرف آرایشگردرازکرد.
آرایشگره ضمن اینکه با خوشحالی پول را می گرفت گفت شما اولین کسی هستید که قبل ازآرایش انعام می دهید .
مشتری لبخندی زد وگفت این انعام نیست حق السکوته، انعامتان را بعدا می پردارم !