واکنش های فضای مجازی، چه مثبت و چه منفی، ناشی از اعتیاد ما به رفتارهای سنتی و وحشت ما از رفتارهای غیرمتعارف است

در دوران کودکی، اگر در راه مدرسه آموزگار محترم خود را می دیدیم که نان و ماست به دست و بدون کراوات به سمت خانه اش می رود، شاخ در می آوردیم که مگر آموزگار ما هم نان به دستش می گیرد و بدون کراوات در خیابان به راه می افتد؟

شاهزاده رضا پهلوی

این واکنش چیزی نبود جز محصول یک تربیت سنتی که آموزگار، پدر، پدربزرگ و هر که را که احترامی در میان ما داشت تا حد تقدس بالا می برد و این کارهای روزمره و عادی را در شان آن ها نمی دانستیم.

تصویری که از پدر بزرگ داشتیم، یک پیرمرد جدی و سخت گیر و در عین حال مهربان بود که بعضی وقت ها تشر می زد و بعضی وقت ها آب نباتی از جیبیش بیرون می آورد و به ما می داد که نشان بدهد دوستمان دارد. یا مثلا در ایام نوروز عیدی کوچکی به ما می داد و بوسه ای بر پیشانی مان می زد.

در مورد پدر، احتمالا انتظارات ما حتی کمتر از این بود و همین که نانی بر سفره می نهاد و سرمان تشر نمی زد و بر سر انجام تکلیف شب مدرسه سخت گیری بیش از حد نشان نمی داد، شادمان بودیم.

اما هیچکدام از این ها نباید در نقش آدم های عادی ظاهر می شدند و اگر مجبور یا مایل به انجام یک کار غیرمتعارف می شدند، آن کار باید در پشت درهای بسته و فضای خصوصی انجام می شد تا به اعتبار و حیثیت آن ها لطمه ای وارد نمی آمد. به عبارت دیگر، سنت، هم آن ها و هم ما را مجبور به رعایت سانسور اخلاقی می کرد.

حالا حکایت بالانس زدن شاهزاده رضا پهلوی در کنار خانواده او است که با انتشار در فضای مجازی آب در لانه مورچگان ریخته است. من اصلا به نفس این عمل نمی پردازم زیرا آن را بسیار بی اهمیت تر از آن می دانم که بخواهد وقت ما را برای بحث و جدل درباره خود تلف کند. هیچ وکالت و نیابتی هم از سوی شاهزاده به من داده نشده است و او، هم دارای امکانات تبلیغاتی کافی است و هم احتمالا سوژه داغی برای رسانه های فارسی زبان فراهم کرده که به مصاحبه دعوتش کنند و امکان بدهند که درباره عملکرد غیرمنتظره خود توضیح بدهد.

اما به این مسئله به صورت کاملا جدی کار دارم که واکنش های فضای مجازی، چه مثبت و چه منفی، ناشی از اعتیاد ما به رفتارهای سنتی و وحشت ما از رفتارهای غیرمتعارف است. این اعتیاد مخرب، سبب می شود که ما هرکه را در عرصه سیاست و فرهنگ و اجتماع نقش یا ادعائی دارد، تافته جدابافته ای بدانیم  که کارهایش نباید شباهتی به آدم های معمولی داشته باشد. مثلا شاهزاده رضا پهلوی چون شاهزاده است، باید همیشه مثل سرو در برابر دوربین ها بایستد، اخم هایش را درهم بکشد و قرص و محکم حرف بزند، تا ما را به یاد پدر و به ویژه پدربزرگش بیاندازد و بتوانیم او را جدی بگیریم. در غیر اینصورت، نوکر دست به سینه پدرش که آفتاب لب بامش میل به نشستن در حرم ولایت فقیه را دارد، خواهد گفت: “ای الدنگ! ته مانده آبروی پدرت را هم لجن مال کردی با این دلقک بازی ها. پدرت روزی پشت فانتوم می نشست و توی الدنگ روی دسته بالانس می زنی”.

من عادت به توهین به دیگران، حتی اگر به شدت نفرت مرا برانگیخته باشند، ندارم. اما در برابر پیرمردی که در برابر فرزند ارشد ارباب از اسب افتاده خودش چنین بی ادبانه حرف می زند، ناگزیرم بگویم: “آیا بالانس زدن شاهزاده در فضای خانوادگی خودش ته مانده آبروی پدرش را به باد داده یا معلق وارو زدن های تمسخر آمیز تو در برابر منبر در حال سوختن ولایت فقیه”؟

آیا یک عمل ورزشی رضا پهلوی آن هم در فضای خانه و در کنار خانواده خودش آبرو ریزتر است یا تجلیل چاکرانه نوکر سالیان و داماد سابق پدرش از جنایتکاری مثل قاسم سلیمانی؟

آیا حتی اگر از نگاه کوررنگ سنت پرستی که معلوم نیست با کدام انگیزه رضایت خاطر غارتگران ایران و شکنجه گران ایرانیان را وجهه همت خود قرار داده است، عمل رضا پهلوی نکوهیده باشد،  باز این عمل نمک پاشیدن بر زخم ده ها هزار قربانی رژیم سرکوب و شکنجه است، یا یاوه گوئی های سال های اخیر تو؟

توئی که پدرت با شرکت در کودتای ۲۸ مرداد سرنوشت ملت ایران را از مسیر جست و جوی مردم سالاری به مسیر استبداد کامل تغییر داد و خودت سال های دراز مجیزگوترین آدم نزدیک به پدر رضا پهلوی بودی؟

آیا به قول سنت پرستان تن محمدرضا شاه در قبر از موضع گیری های عجیب و غریب دامادش به لرزه خواهد افتاد، یا از ورزش فرزندش در دورن خانه؟

به خاطر حفظ آبروی ارباب درگذشته ات، که چاپلوسی ها و تعظیم و تکریم هایت را نسبت به او فراموش نمی کنیم و هنوز هم به خاطر این که جنگنده فانتوم هدایت می کرد او را می ستائی، لطفا بیش از این شکر نخور، مرض قند چیز بدی است.