بیست و نهمین سالگرد قتل دکتر شاپور بختیار و سروش کتیبه به دستور حُکام تبهکار جمهوری اسلامی
دکترین بختیار راهنمای آینده است
بیست و نهمین سالگرد ۶ اوت ۱۹۹۱، روزی که کماندوهای فرستاده شده از سوی دستگاه رهبری و حکومتی جمهوری اسلامی، دکتر شاپور بختیار، آخرین نخست وزیر نظام مشروطه ی ایران، ادامه دهنده ی ثابت قدم راه مصدق بزرگ، نخستین، اصولی ترین و استوارترین مخالف نظام جمهوری اسلامی، بنیانگذار و رهبر نهضت مقاومت ملی ایران و دستیار وفادارش سروش کتیبه را کشتند، در حالی فرامی رسد که حاکمیت فاسد اسلامی و رژیم تحمیلی بر ایران به مرحلهی نهایی فروپاشی و نابودی رسیده است؛ رژیمی که بلافاصله پس از ضدـ انقلاب اسلامی ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ بوجود آمد و بیش از چهار دهه ملت ایران را به زنجیر کشیده و مملکت را برباد داده است.
دکتر شاپور بختیار در آن ایام بحرانی با یقین علمی درباره ی ماهیت «انقلاب» اسلامی و در نتیجه، عواقب دهشتناکی که با وقوع آن میهن را تهدید میکرد، همه ی هستی خود را در طبق اخلاص گذاشت، در سنگر دفاع از قانون اساسی مشروطه ماند و با تمام نیرو کوشید تا جلوی وقوع فتنه خمینی را بگیرد؛ و پس از آن از همان دقایق نخستین و از همان جایگاه قانون اساسی مبارزه با حاکمیت ضد ایرانی شریعت را که در حال تکوین بود آغاز نماید، سازمان دهد و تا روزی که به دست دژخیمان رژیم اسلامی به زندگانی گرانمایهاش پایان داده شد حتی یک دم از آن نبرد غافل نماند.
از میان ویژگی ها و صفات برجسته ی بختیار، همچون برخورداری از آشنایی گسترده و عمیق با تاریخ، دانش سیاسی و اجتماعی، تجربیات غنی مبارزاتی با دیکتاتوری، تصمیمگیری به موقع و پافشاری بر آن، مقاومت در برابر طوفان حوادث با اتکاء به نیروی اطمینانِ از درستی راه، دو چیز بیش از همه چشمگیر است: یکی تشخیص درست و دقیق ماهیت خمینی و برنامه ی او و دیگری مشخص کردن چشم انداز آینده.
دکتر شاپور بختیار خطری را که خمینی از نوفل لوشاتو به ارمغان می آورد با درایت می دید؛ خطری که دیگران یا نمی دیدند یا نمی خواستند ببینند. از بازیها و ساخت و پاخت دولت های خارجی، بالاخص انگلیس و آمریکا با روحالله خمینی از طریق نماینده و رابط با نفوذ و مورد اطمینانِ آمریکا، ابراهیم یزدی، واقف بود. بختیار می دانست که چگونه دولت های سوداگر خارجی بیشترین امکانات تبلیغاتی توسط مراکز بزرگی چون “بی بی سی” را برای فردی که از نجف به نوفل لوشاتو وارد شده بود مهیا کرده اند و طی مصاحبه ای در زمان نخست وزیری برای روشن کردن اذهان عمومی از آن پرده برداشت و گفت: «… اینها مأموریت دارند که ایران را به نابودی ببرند. … ولی من می ایستم که اینکار نشود.»
آری بختیار ایستاد که “آن کار” یعنی اجرای مأموریتی که با ایجاد کمربند سبزِ حاکمیت شریعت می بایست ایران را به سوی نابودی سوق دهد صورت نگیرد. او نخستین کسی بود که علیه پیامد آن مأموریت خائنانه قیام کرد و پرچم مبارزه را به دست گرفت.
پیام های شاپور بختیار در طی سال های اقامت اجباری در پاریس، در دورانی که هنوز کمتر کسی حاضر بود سخنی در مخالفت با جمهوری اسلامی یا حتی نقد آن بر زبان آورد، به مناسبت های مختلف به ملت ایران با تقویت روحیه مخالفت با بیداد جمهوری اسلامی به اشکال مختلف به مردم یاری می رساند و هر روز بیشتر توجه آنها را به ماهیت غیر قابل تغییر نظام اسلامی در مملکت جلب می کرد:
«خواهران و برادران عزیز، کشور ما پس از گذشت سالها موفق شده بود که یک حکومت قانونی بر طبق اصول حاکمیت ملی و حفظ اصول مشروطیت به دست آورد. اکنون پس از گذشت دو سال و نیم بر همگان مشخص شده است که چگونه قدرتهایی که نمیخواهند ایران را آزاد و سربلند و مترقی ببینند شورشی به نام مذهب و با ایادی خود برای برانداختن آن حکومت که ضامن بقای ملیت و نوید دهنده آزادیهای واقعی مردم ایران بود به پا کنند. این شورش را دو سال قبل همان وقتی که عده بیشماری مرعوب و باقی مردم مجذوب پیشوای آن روحالله خمینی بودند به روشنی شناختم و نام آن را فتنه خمینی گذاردم. ولی امروز در مقابل مدارک بیشماری که در دست است همه مردم ایران میتوانند از ماهیت ضد ایرانی و مأموریت خمینی در برانداختن بنیادهای فرهنگی، اقتصادی و سیاسی کشور آگاه شوند. در آن روزهای تب و هیجان کسی به فریادهای حقگویانه گوش فرا نمیداد ولی اکنون شب و روز مردم ایران میخواهند که به این فتنه بر باد دهنده خاتمه داده شود و این پرانتز سیاه را در تاریخ ایران را بسته بدانند. من برای این کار هر روز مصممتر میشوم و باز تکرار میکنم که تا جان دارم برای باز پس گرفتن ایران از دست عوامل ارتجاع سرخ و سیاه خواهم جنگید.»
در طی چهار دهه پس از فتنه خمینی جزییات نامه های رد وبدل شده مابین مقامات دولتی آمریکا با روحالله خمینی هنگام اقامتش در پاریس در خاطرات ژیسکار دستن رئیس جمهور وقت فرانسه و جیمی کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا ذکر شده است.
بر خلاف نقشه ی مکرآمیز و خائنانه ای که ابراهیم یزدی و باند زیر نظر او بزعم خود برای دکتر بختیار کشیده بودند و برغم توصیه های “دوستانه ی” چند تن از دوستان ساده لوح و همچنین برخی از “دوست نمایان” فرصت طلب، دیدار با خمینی در نوفل لوشاتو بعد از استعفا از مقام نخست وزیری، مقامی که مشروعیت سیاسی اش را منطبق با مُفاد قانون اساسی مشروطه بدست آورده بود، از طرف مردی مانند شاپور بختیار امری محال بود.
ابراهیم یزدی گفته بود که می خواستیم بختیار بعد از استعفا به پاریس برود و “امام” او را نپذیرد و بدین صورت وی از اعتبار بیفتد.
درحالی که دکتر شاپور بختیار قصد داشت در حضور نمایندگان و مخبرین رسانه های داخلی و خارجی با روحالله خمینی به عنوان دو ایرانی گفت و گو کند و این امری بود که اطرافیان “امام” وی را از اینکار برحذر داشتند زیرا می دانستند با ترهاتی- مخلوط از کلمات عامیانه ی روضه خوانها و مفاهیمی چون آزادی و دموکراسی که او سر سوزنی به آنها اعتقاد نداشت و با خدعه و ریا بخورد عوام میداد- در حضور نمایندگان و مخبرین رسانه های داخلی و خارجی مشتش باز خواهد شد. از این رو بود که خمینی را از قبول شرطی که بختیار گذاشته بود باز داشتند و از این طریق برگی دیگر به کارنامه ی خیانت کاری خویش نسبت به ملت ایران افزودند.
بختیار مبارزه با نتایج شوم ضدـ انقلاب اسلامی را بلافاصله بعد از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، با فرستادن پیامی به ملت ایران از مخفیگاه خود در تهران، به مناسبت نوروز ۱۳۵۸ و اعلام مخالفت با رفراندم کذایی جمهوری اسلامی آغاز کرد؛ همان “رفراندم” که به عنوان خشت نخستین بنای نظام پلید و ضد ایرانی دینی و نماد قانون شکنی، هرج و مرج و دروغ و تدلیس در تاریخ سیاسی ایران ثبت خواهد شد.
هدف آخرین نخست وزیر نظام مشروطه سلطنتی در ایران، و بعد از مصدق بزرگ تنها دولتمرد لایق آن مقام والا، از قبول مسئولیت، بخشیدن جان تازه به مشروطیت از طریق احیای اعتبار قانون اساسی آن که به قیمت فداکاری ها و جانفشانی های فرهیختگان ایرانی هفتاد سال پیش از فتنه خمینی بدست آورده شده بود و در یک کلام به برگرداندن قدرت حاکمیت به ملت خلاصه میشد؛ امری که در رأس برنامه دولت بختیار، در مطابقت با کل برنامه جبهه ملّی، قرار داشت.
تشکیل نهضت مقاومت ملّی ایران به منظور تحقق یافتن سازماندهی مبارزات گسترده ملی علیه جمهوری اسلامی از اقدامات بسیار مهم دکتر شاپور بختیار پس از گذراندن ماههایِ سختِ مخفیگاه در تهران و ورود به فرانسه در تیر ماه ۱۳۵۸ بحساب می آید که در منزلی که یار و همراه وی عبدالرحمن برومند در اختیار او گذارده بود و به کمک گروهی فرهیخته و سردوگرم چشیده از شیفتگان آزادی و استقلال ایران در تاریخ ۱۴ مرداد ۱۳۵۹ بنیان گذاشته شد.
اصول فکری و برنامه سیاسی نهضت مقاومت ملی ایران در سه شعار کلی خلاصه می شود؛ شعارهایی که با گذشتن چهار دهه از تاریخ تدوین آن نه تنها همچنان معتبرند بلکه در طی سالها به شعارهای اصلی اپوزیسیون ملی ایران تبدل شده اند.
در این اصول، مفاهیم حاکمیت ملی، حفظ تمامیت ارضی ایران، و اصل جدایی دین از حکومت (نظام لاییک) که باید از آن به عنوان اصلی جدید یا فشرده ی دکترین بختیار نام برد، توضیح داده شده است.
۲۵ سال حکومت خودکامه ی بعد از کودتای ۲۸ مرداد با تمام قوا کوشید و به عبث کوشید، تا یاد مصدق بزرگ را از حافظه ملت پاک کند.
شاپور بختیار در گفتار و کردار همواره، چه در آن ۳۷ روز سرنوشت ساز حکومت ملی خود و چه در طی سالهای مبارزه ی خستگی ناپذیرش با رژیم توتالیتر اسلامی یاد آن بزرگمرد یکتای سپهر سیاسی ایران را زنده نگاه داشت و به راهی که مصدق در دوران پر افتخار نهضت ملی ایران برای رهایی ملت گشوده بود ادامه داد.
اگرچه آدمکشان جمهوری اسلامی در روز ششم اوت ۱۹۹۱ دفتر زندگی پر افتخار و گرانمایه ی او و دستیار جوان و باوفایش، سروش کتیبه را بستند و ملت و اپوزیسیون ملی ایران را با فقدانی غیر قابل جبران مواجه کردند اما نتوانستند جلوی اعتلای نام وی و حق شناسی روزافزون شهروندان آزاده ی ایرانی نسبت به او را بگیرند.
دکترین بختیار، یعنی اصولی که وی مطرح کرد و تا پایان حیات خود برای تفهیم و ترویج آنها و امیدواری برای تبدیلشان به وجدان عمومی دچار تردید و خستگی نشد، ماندنی است، و معیاری است برای ملت ایران، تا هر نیرویِ مدعیِ جانشینیِ نظامِ در حال احتضار جمهوری اسلامی را با آن بسنجد، با دقت در ماهیتِ مبشرینِ تحقق یافتن آزادی و استقلال وطن عزیز، دیگر بار دچار وسوسه ی باور به “دموکراسیِ” های ملهم از ایدئولوژیهای آسمانی و مدینه های فاضه ی دنیوی نشود.
ایران هرگز نخواهد مرد
۱۳ مرداد ۱۳۹۹ / ۳ اوت ۲۰۲۰
نهضت مقاومت ملّی ایران