از خوانندگان

 

 

در جهان رو به گسترش امروز، پایه ریزی جوامع بر اساس حقوق بشری انسان ها (اعم از زن و مرد)تنها راه دست یابی به پیشرفت تلقی می شود. از این رو شاید بتوان گفت در سرزمینی که برابری زن و مرد، به عنوان یک اصل ضروری پذیرفته شده است، دستیابی به حقوق اجتماعی و به تبع آن حقوق سیاسی انسان ها آسان تر است. در تمامی جوامع متمدنی که نقش اجتماعی زن قربانی نقش خانوادگی او نشده است، به راحتی می توان شاهد پیشرفت روزافزون در تمامی زمینه های اقتصادی، فرهنگی، علمی و ….. بود. به راستی احقاق حقوق زنان از کجا آغاز می شود؟ خانواده یا جامعه؟ و نهادینه کردن آن به عهده ی چه کسی است؟ زن یا مرد؟

اگر بپذیریم که خانواده زیرمجموعه ای از کل(جامعه) است، باید اعتراف کنیم به رسمیت شناختن این حق از خانواده آغاز می شود، اما در جامعه ای مثل ایران که زن ها، خود به ظاهر شدن در نقش های دوم عادت کرده اند چگونه می شود انتظار فضای مردسالارانه را نداشت؟

عکس تزئینی است

با افزایش دانش اجتماعی شهروندان و آگاهی آن ها به حقوق مدنی شان، بخش وسیعی از زنان جهان سوم(از جمله زنان ایرانی) به فکر بازسازی غروری هستند که در سایه ی یک فرهنگ مرد مدار خدشه دار شده است. هر چند که به دلیل طولانی بودن سابقه تاریخی نادیده گرفتن زنان، این نابرابر نگریستن به صورت یک عادت جدایی ناپذیر از فرهنگ ما درآمده، اما به نظر می رسد که نسل بیدار امروز، با منطقش به جنگ بایدها و نبایدها رفته است و سعی در پاک کردن این لکه ی ننگ دارد. شاید اصلی ترین عاملی که به ماندگاری این رسم ناخوشایند (تبعیض علیه زنان) دامن زده است، ضد فرهنگی باشد که نسل به نسل از والدین به فرزندان که خود والدین آینده اند منتقل شده است. و چه کسی ست که جرات تردید در روند دایره وار این آموزش نابجا داشته باشد؟

دنیای امروز که با پشت کردن به سنت ها و روابط کلیشه ای قدم هایش را به سمت مدرنیزه شدن شتاب داده است، دنیایی است با دو جبهه ی رو به گسترش ظلم و عدالتخواهی! و رسانه ها که زبان گویا و چشم بینا ی جامعه اند، ابزار غیر قابل انکاری برای اطلاع رسانی محسوب می شوند. در کنار این ابزار قدرتمند، هستند کسانی که با برپایی سمینارها و تشکل ها زمینه بحث و تبادل نظر را فراهم کرده و سعی در جا انداختن منطق گفتگو به جای بی منطقی خشونت را دارند، اما حقیقتاً مشکل زنان به ویژه زنان ایران، می تواند صرفا با خبررسانی و گفتگو ریشه کن شود؟ اذعان  کردن به بی عدالتی های روا شده در حق زنان، اگر چه اولین قدم ضروری برای تشخیص این بیماری مزمن است، اما کافی به نظر نمی رسد. از این رو باید به دنبال زمینه هایی برای اجرای اصول جایگزین بود. تصور این که نوشتن صورت مسئله به حل آن کمک می کند، اشتباهی ست که بزرگی اش از شتاب روند عدالت خواهی زنان کاسته است. نباید فراموش کنیم که حل یک مسئله، تنها با مداومت در تمرین آن آسان می شود و مطمئناً در جامعه ای  با فرهنگ مردسالار که زنانش در قالب نقش هایی مثل مادر و همسر و …. به فرهنگ از قبل دیکته شده مردسالاری تن داده اند، یافتن فرصت های عملی تمرین سخت تر است و هر فرصت، بهای گزافی را می طلبد. بسیارند زنانی که برای اثبات کردن خودشان در اذهان عمومی تحقیر شده اند و نتوانسته اند به صورت تمام و کمال به فرصت های اجتماعی و حتی خانوادگی خود دست پیدا کنند. گاهی شتاب رودخانه آنقدر زیاد است، که اگر کوه هم باشی در مسیرش متلاشی می شوی. پس بهتر آنکه برای ساختن جامعه ای بیدار  به فکر تربیت کردن انسان هایی بیدار باشیم.

 اما چگونه می توان از دخترانی که تنها برای مادر یا همسر بودن تربیت شده اند توقع خودباوری داشت؟ در مقابل، از پسران همین اجتماع که به دلیل جنسیتشان خود را مستحق برخورداری از مزیت های بیشتری می دانند، چگونه می شود انتظار “دیگر باوری” داشت؟ تجربه ثابت کرده است در جوامعی که نقش محوری جامعه سازی به زنان واگذار شده است، همسر و مادر خوب بودن با یک زن کامل بودن اساساً منافات دارد. بسیارند همسران و مادرانی که در تحقق بخشیدن به رؤیای شوهران و فرزندانشان، رؤیاهای خود را قربانی و از جامعه مدال افتخار دریافت کرده اند. به شیوه معیوب استدلال جوامع شرقی!که فراموش کردن خود را، تنها راه سرسپردگی، و فنا کردن خویش را تنها راه عشق ورزی می دانند.

اما به راستی در زیر بار مسئولیتی چنین سنگین که بر دوش زنان نهاده شده است، چند نفر از آنان جان سالم به در برده اند؟ آن دسته از قوانین(خواه نوشته، خواه ننوشته)که زن  را تنها نردبانی برای(صعود)مرد تلقی می کنند، نمی توانند قوانینی منطبق بر حقوق بشری باشند. دنیای امروز، دنیای فرصت های برابر، برای انسان هایی برابر است و جامعه ای جای رشد دارد که بیشتر و بهتر در فراهم کردن این فرصت ها کوشا باشد. به استناد این ضرب المثل قدیمی که می گوید: از ماست که بر ماست، قبل از متهم کردن هر کسی در دادگاه وجدانمان، خود را مقصر بدانیم و از خود بپرسیم چند بار برای توبیخ زنی دیگر که مثل ما نیندیشیده یا زندگی نکرده هورا کشیده ایم؟ و در مقابل چند نفر از ما به صدایی بلند حق زنده بودنمان را فریاد زده ایم؟ آمار تکان دهنده قتل های ناموسی، خشونت های اجتماعی، آیا مؤید این حقیقت تلخ نیست که زنان کاملی نبوده ایم؟که خود در گسترش این بی عدالتی ها نقش عمده ای بازی کرده ایم؟! از خودمان شروع کنیم. از خودمان که همسریم، مادریم،…..و بیایید بیش از هر چیز، قبل از هر چیز زن باشیم،زن.

  ۱۶ مارچ ۲۰۱۱