سخنرانی نویسنده شورشیان آرمانخواه در کانون کتاب تورنتو
کانون کتاب تورنتو، در ادامه ی جلسات سخنرانی و نقد کتاب، جمعه ۱۰ جون ۲۰۱۱، از دکتر مازیار بهروز استاد دانشگاه سانفرانسیسکو دعوت کرده بود تا مروری داشته باشد بر ۲۵ سال جنبش چپ ایران. عنوان سخنرانی دکتر بهروز “از ۲۸ مرداد ۳۲ تا ۲۲ بهمن ۵۷، چپ ایران در میانه دو تحول تاریخی” بود.
سعید حریری از کانون کتاب چون همیشه کار معرفی سخنران را برعهده داشت.
مازیار بهروز از تاریخ نگاران و تاریخ پژوهان معاصر، در عرصه ی پیشینه و جریانشناسی جنبش چپ در ایران به شمار میرود. کتاب مطرح او، “شورشیان آرمانخواه” از منابع تحقیق پیرامون احزاب و جریانات چپ در ایران معاصر محسوب میشود.
کتاب بعدی او، با عنوان تأملاتی پیرامون تاریخ شورشیان آرمانخواه، که در سال ۱۳۸۵ در تهران انتشار یافته است، ادامه ای بر کتاب قبلی او محسوب میشود. مقالات و گفتگوهای او شامل:”تأملاتی در نظام زندان ایران در سالهای ۶۰”، “معضلات رابطه ی ایران و آمریکا”، “سلوک گمشده: سرنوشت سوسیال دموکراسی در ایران”، “سیر سقوط اتحاد جماهیر شوروی”، “چراییها و چگونگی سیاست آمریکا در برابر ایران”، “سیر دموکراسی در شوروی و اصلاحات گورباچف”، “حقایق تاریخی پیرامون انحلال مجلس مؤسسان” و ده ها عنوان دیگر می شود.
دکتر بهروز ابتدا از لزوم پرداختن به جنبش چپ در ایران برای مکتوب کردن آن و انتقال به نسل جوان گفت و اینکه کتاب شورشیان آرمانخواه ممکن است مورد پسند آنهایی که به سازمان شان در این کتاب انتقاد شده، نباشد.
او نقش چپ را در تاریخ قرن بیستم ایران بسیار مهم خواند و افزود: سه نیروی اجتماعی در ایران کوشش کردند به ایران در راه توسعه سیاسی و اقتصادی جهت بدهند. جریان اول نیروهای مذهبی، جریان دیگر ملی گراها بودند مثل دکتر مصدق و جبهه ملی، و جریان سوم چپ ها.
او برای پرداختن به جریان چپ، اول مفهوم چپ را در فرهنگ سیاسی ایران معنی کرد و گفت: اصلا ببینیم منظورمان از چپ چیست؟ چپ می تواند هم به سازمان ها یا افرادی گفته شود که به درجاتی از مارکسیسم قرض گرفته اند ولی عموما مارکسیست نشده اند مثل دکتر شریعتی و مجاهدین خلق. معنی دیگر چپ سازمان هایی ست که انقلابی و مارکسیستی بودند. چپی که ما درباره ی آن صحبت می کنیم این گروه دوم است.
سخنران سپس به موقعیت چپ ایران در مقطع ۲۸ مرداد سال ۳۲ پرداخت و چپ را بزرگترین بازنده ی کودتای ۲۸ مرداد خواند و افزود: در ۲۸ مرداد سه جریان چپ وجود داشت یکی فرقه دمکرات آذربایجان بود که پس از شکست به اتحاد جماهیر شوروی در ۱۹۴۶ مهاجرت کرده بود. جریان چپ اصلی ایران حزب توده ایران بود و جریان سوم هم که با خلیل ملکی و نیروی سوم هویت پیدا می کرد از حزب توده جدا شده بود. این سه جریان چپ در ایران ریشه کن شدند. یکی قبل از ۲۸ مرداد و دو دیگر بعد از ۲۸ مرداد. بزرگترین ضربه را حزب توده خورد. حزب توده نه تنها تشکیلات گسترده ای در شهرهای ایران داشت و در میان کارگران، طبقه متوسط و روشنفکران نفوذ داشت بلکه در درون ارتش هم نفوذ داشت. یک سال پس از کودتا، با شکنجه رمز سازمان نظامی و اسامی افسران توده ای کشف می شود و حزب ضربه می خورد و با اعدام خسرو روزبه در سال ۱۳۳۷ تشکیلاتش متلاشی می شود و به خارج کشور مهاجرت می کند.
یکی از دلایلی که آمریکا در کودتای ۲۸مرداد دخالت کرد وجود حزب توده بود چون تصور می کرد که این حزب ایران را می برد به طرف کمونیسم، در حالی که من و چند تن دیگر چنین اعتقادی نداریم و فکر می کنیم که از حزب توده یک لولوخورخوره درست کرده بودند.
وقتی از چپ ایران صحبت می کنیم در دهه آخر ۵۰ میلادی دیگر چیزی از چپ در داخل کشور وجود ندارد.
دکتر بهروز با اشاره به این که در دهه ی شصت نسل جدیدی وارد عمل می شود که به حزب توده و منفعل بودن آن انتقاد داشت، در توضیح این دهه می گوید: دهه ی شصت، دهه ی عجیبی در کل جهان است. جوانان این دهه در سطح جهان روحیه ی ستیزه جویی دارند. جنبش های مختلف در اروپا، آمریکا و خاورمیانه به وجود می آید. در این دهه جو رادیکال تندی همه جا را گرفته بود که روی ایران هم تأثیر می گذاشت. نکته ی دیگر این که در جنبش کمونیستی جهانی پس از فوت استالین در سال ۱۹۵۳ یک انشعاب بزرگ اتفاق می افتد که این هم روی ایران تاثیر می گذارد و چپی به وجود می آید در چین که به آن می گویند مائوئیست که اعتقاد داشت شوروی سوسیالیستی نیست و روزیونیست است. این جریانات مائوئیستی در کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج کشور دست بالا را داشتند.
مازیار بهروز به چگونگی تشکیل سازمان انقلابی پرداخت و گفت: جریانی که به سازمان انقلابی حزب توده معروف شد و بخش بزرگی از تشکیلات حزب توده را در اروپای غربی با خود همراه کرد، هم به حرکت حزب توده در ۲۸ مرداد انتقاد داشت، هم به رابطه حزب توده و حزب کمونیست شوروی و هم به تفکر حزب توده در مورد سوسیالیسم که همان تفکر شوروی بود انتقاد داشت. اینها جدا شدند و گفتند جریان بهتری را پایه گذاری می کنیم. اینها در اروپای غربی بودند و حزب توده در اروپای شرقی تشکیلاتش را حفظ می کند. این جریانات همه خارج کشوری بودند و تنها کارشان افشاگری و تظاهرات و تخم مرغ پرت کردن بود و نتوانستند در داخل کاری کنند.
نویسنده شورشیان آرمانخواه به چگونگی برآمدن جنبش چریکی و مسلحانه پرداخت و گفت باید بدانیم چرا اینها این کار را کردند. او نقل قولی از بازرگان آورد که در دادگاه به قاضی نظامی دادگاه می گوید، این دور آخر است که داریم مسالمت آمیز می جنگیم، نسل بعد از ما دیگر مسالمت آمیز نخواهد جنگید.
نسلی که دست به مبارزه ی مسلحانه زد دلیلی داشت. بازجویی های جزنی را که می خوانید خیلی قشنگ می گوید، شما نمی گذارید ما حرف بزنیم، نمی گذارید ما نفس بکشیم، و ما می جنگیم باهاتون. خیلی سرراست با بازجویش صحبت می کند و البته بحث تکنیکی تر از این بود. یعنی با حکومتی روبرو هستیم که جامعه ی مدنی را قبضه کرده، نه حزب سیاسی آزاد هست، نه گردهمایی آزاد هست، نه روزنامه و مجله ی آزاد هست، نه قانون را رعایت می کند، هر کار که می خواهد انجام می دهد. پس باید راه دیگری را پیدا کنیم.
جنبش مسلحانه بخش مهمی از تاریخ چپ ایران است. اگر ما جنبش مسلحانه را نداشتیم، وقتی از چپ ایران صحبت می کردیم باید ارجاعمون به حزب توده باشد خاطره ای در ۲۸ مرداد. چپ ایران وقتی وارد معادلات سیاسی بعد از سقوط شاهنشاهی شد با یک حیثیتی وارد شد که آن را مبارزه مسلحانه برایش خریده بود. مبارزه ی مسلحانه در ایران به نتایجی که خودش فکر می کرد می رسد، نرسید. حزب کمونیست تشکیل دهد، ارتش خلق تشکیل بدهند. ارتش شاه را شکست دهند و انقلاب ظفرمند را رهبری کنند، که این اتفاق ها نیفتاد، ولی کار مهمی که چپ کرد بالا نگه داشتن روحیه ی مبارزاتی بود. تاثیری که چریک ها روی شاعران و نویسندگان داشتند مثل تاثیر حزب توده روی روشنفکران پیش از ۲۸ مرداد بود.
او در ارزیابی نقش چپ ایران در انقلاب ۵۷ گفت: چپ نمی توانست نقش مهمی داشته باشد. از نظر تعداد در تابستان ۵۷، چریک های فدائی خلق بیرون از زندان از تعداد انگشتان دست کمتر بودند. مجاهدین خلق که کاملا متلاشی شده بود. سازمان پیکار شدیدا ضربه خورده بود و مبارزه ی مسلحانه را رد کرده بود. و دیگر سازمان ها مثل کومه له و اتحادیه کمونیست ها همه بعد از انقلاب به وجود آمدند و قبل از انقلاب نبودند. بنابراین چپ ایران از لحاظ مادی با چندین نفر که در خانه های تیمی پخش بودند نمی توانست نقشی داشته باشد مگر اینکه نقش معنوی داشته باشد. بنابر این هم نباید نقش آنها را غلو کرد و هم نباید نقش شان را نادیده گرفت.
استاد دانشگاه سانفرانسیسکو در مورد وضعیت چپ حاضر در جهان گفت: ما در قرن جدید هستیم و آن آمال و آرزوهایی که چپ آن زمان برایش می جنگید دیگر وجود ندارد. دیکتاتوری پرولتاریا، حزب کمونیست، گرچه هستند کسانی که الان اینطور حرف می زنند، ولی وقتی کل این پروژه شکست خورده، بلشویسم سقوط کرده، دیگر نمی توان این گونه حرف زد. ولی از سوی دیگر نمی توان گفت که می تواند در جامعه ای چپ نباشد، به نظر من باید باشد.
سخنران در ادامه به تصفیه های خونین درون سازمانی پرداخت و به قتل مجید شریف واقفی و صمدیه لباف در سازمان مجاهدین خلق اشاره کرد. او گفت، لازم است که نسل آینده بداند که چه اتفاقی افتاده.
او همچنین به سه مورد تصفیه ی فیزیکی در سازمان چریک های فدائی خلق در زمان حمید اشرف اشاره کرد که افرادی که تمایلی به مبارزه مسلحانه نداشتند، و می خواستند جدا شوند، کشته می شوند. همچنین قتل عبدالله پنجه شاهی، سرشاخه ی سازمان چریک های فدائی خلق در اصفهان، چهارمین قتل درون سازمانی بوده است که چریک ها اعلام کردند در درگیری ها کشته شده است، در حالی که افرادی که در میان اینها بودند و هنوز هستند، باید واقعیت را برای آیندگان بگویند.
دکتر بهروز در پایان از حاضران خواست آنهایی که گفت وگوهای حمید اشرف و تقی شهرام را نشنیده اند، حتما در سایت ها بشنوند و یا متن پیاده شده را بخوانند. او گفت: چهار جوان زیر سی سال در آپارتمانی در تهران نشسته اند در دو سوی پرده(که همدیگر را نبینند) اینها رهبران دو سازمان چریکی اند که ساواک برای کشتنشان حاضر است میلیون ها تومان پول بدهد. یک سازمان مجاهدین مارکسیست لنینیست آمده افراد مسلمان خودش را تصفیه کرده و حالا به چریک ها می گوید بیایید با هم جبهه درست کنیم. حمید اشرف می گوید بگذارید ببینیم شما کی هستید و چی هستید و جبهه نداریم شما می توانید حل شوید در ما. اینها دارند با هم صحبت می کنند که نکات اشتراک و اختلاف برای هم روشن شود.
سخنران باز تاکید می کند: من پیشنهاد می کنم این را گوش کنید. به قدری جالب است. اعتماد به نفس اینها نجومیه. یک چیز عجیب غریب است. چهار نفر نشسته اند تو تهران، ساواک داره با مسلسل دنبال اینا میگرده تا بگیردشون و اینها نشسته اند از چین، از ویتنام، از مسائل ایران، از جبهه مشترک، از نابودی رژیم، از فردای ایران و از همه چی صحبت می کنند، ولی پرده وسطشونه. این موضوع یک فیلم یا یک رمان جالب است. این اتکا به نفس که این نسل داشت، به نظر من یک وجه بسیار مهم نقش چپ است. این احساس که هر کاری می توانند بکنند. این در تاریخ ایران که نگاه کنید کمتر دیده می شود. کاری که می خواستند انجام دهند رفتند دنبالش و انجام دادند و موفق هم نشدند، اما ارزش کارشان فقط در موفقیت و یا عدم موفقیتشان نیست. در شناخت و ارزش گذاری کارشان است. این مقطع تاریخی را باید در خوب و بدش شناخت. هدف هاش چه بوده، رسیده یا نرسیده. تاثیراتش چه بوده. ما هنوز داریم سر جنبش جنگل و انقلاب مشروطیت بحث می کنیم. اینها تمام نمی شود. برای همین است که سالی ۲۰۰ عنوان کتاب درباره ی انقلاب فرانسه چاپ می شود چون هر نسلی می آید و ارزیابی خودش را انجام می دهد.
پس از سخنرانی بخش پرسش و پاسخ برگزار شد. پرسش ها عمدتا انتقادی بود و اینکه سخنران به جنبه های مثبت جنبش چپ، از جمله نقش چپ در شکوفایی ادبیات و هنر در ایران اشاره نکرده است. دکتر بهروز نیز در پاسخ هایش اشاره کرد، چپ را باید بازمعنی کرد. چپ باید دمکراسی را قبول کند. مسائل زنان، آموزش، محیط زیست، حقوق همجنس گرایان و … را بپذیرد. باید تمامیت خواهی اش را کنار بگذارد. ایرانی سالم است و توسعه پیدا می کند که چپ در آن باشد ولی باید راست و میانه هم در آن باشند.