اشاره: از اول دسامبر (شهروند شماره۱۳۶۲)، شروع به بررسی سلامت روانی از دیدگاه روانشناسان کردیم و نظرات یونگ، کارل راجرز، گوردن آلپورت ، ویکتور فرانکل و ویلیام بلاتز بررسی شد. این هفته به نظرات آلفرد آدلر و آبراهام مزلو می پردازیم. ***

 آدلر و احساس اجتماعی

 آلفرد آدلر۱ روانشناسی بنام است که به دیدگاه ها و نظریات فروید گرایش داشت، بعدها  با عقاید فروید درباره ی نقش جنسیت در رشد شخصیت سالم  در افراد روان نژند۲به مخالفت برخاست.

آدلر معتقد است که احساس حقارت۳ و تلاش های جبرانی برای برتری جویی۴، مهمترین نقش را در ایجاد بیماری های نوروتیک و ارضای مهرورزی و همچنین کارکردن به عهده دارد. وی علایق اجتماعی را به احساس یگانگی و برادری یک فرد با دیگری اطلاق می کند. افرادی که احساس اجتماعی۵ را در خود پرورش می دهند، رقابت غیر منطقی با دیگران ندارند و حتی تقلایی هم برای برتری جویی نسبت به دیگران ندارند. این افراد اشخاص دیگر را مانند موجودات با ارزش می بینند که در نهایت متوجه و وابسته به خود او هستند، نه به عنوان عواملی تهدید کننده یا صرفاً وسیله ای برای رشد شخصی.

آلفرد آدلر

 

آدلر پس از آن به ابعاد روابط بین فردی انسان ها در شکل گیری شخصیت سالم تاکید می کند. وی مفهوم احساس اجتماعی را مترادف با بالاترین ادراک از دین و اخلاق، تلقی می کند.

دیدگاه کلی آدلر به انسان و امور او دیدی کلی نگر۶، پدیده شناختی۷، غایت نگر۸ و اجتماعی است. او انسان را موجودی خلاق۹، انتخابگر، اجتماعی، مسئول و در حال “شدن”۱۰ می داند که نه خوب است و نه بد. ماهیتش در جامعه شکل می گیرد و تکامل او در “واقعیت بخشیدن” به خویش است. انسان می کوشد تا از طریق “من خلاقه”۱۱ی خویش تجارب خود را معنی و مفهوم بخشد و حتی آنچه را که در عالم خارج موجود نیست به وجود آورد، آنها را براساس  شیوه ی زندگیش تجزیه و تحلیل کند  و در جهت سازندگی و تحقق خود مورد استفاده قرار دهد.

شناخت خود به وسیله ی خود فرد زمانی بیشتر می شود که او ابتدا بتواند سرچشمه فعالیت خویش و پویایی های روحش را تعیین کند. انسان موجودی است آزاد که در گزینش و انتخاب سبک زندگیش مختار است. انسان، در مقام یک موجود خلاق  و انتخابگر، ممکن است خوب  یا بد و یا هر دو را انتخاب نماید و این گزینش به شیوه ی زندگی۱۲ او و ارزیابی اش از موقعیت موجود و بازده های آن بستگی دارد.

انسان در مقام موجودی انتخابگر، می تواند هم محیط درونی و هم محیط بیرونی اش را شکل دهد. گرچه او کاملا به سرنوشت خویش مسلط نیست و نمی تواند به طور صد در صد رویدادها را کنترل کند،  می تواند با توجه به وضعیت موجود موقعیتی را انتخاب کند که با وضعش سازگارتر است.

 آدلر، انسان را مرکز خلاقیت زندگی و جهان و به وجود آورنده خویش می داند. به نظر او اگر انسان نتواند به طریق مناسب و صحیح نیازهایش را ارضا کند و به هدف احساس تعلق با همنوعان خود دست یابد به حالت های غیر عادی توسل  خواهد جست(کریسنی ۱۹۷۳).

به اعتقاد آدلر روح انسان از یک ماده ی ارثی سرچشمه می گیرد که عملکرد فیزیکی و روانی دارد و تکامل آن کاملا تحت تاثیر عوامل اجتماعی است و رابطه ی ذاتی با حرکت آزاد دارد. انسان از یک طرف تحت تاثیر امیال شخصی و از سوی دیگر متاثر از قواعد و مقررات اجتماعی است. شیوه ی زندگی فرد از یک اصل و منشأ رشد روانی بر می خیزد که کم و بیش برای هر کس، آگاهانه و در جهت تامین علاقه اجتماعی و میل به تفوق و برتری است. زندگی درونی مجموعه ای از فعالیت های تهاجمی و امنیت جویانه است که هدفش تداوم و بقای ارگانیسم است. (آدلر ۱۹۵۴)

 

*** 

مزلو و تحقق خود

 آبراهام مزلو۱۳ در نظریه انگیزشی خود اظهار داشت که افراد در جهت خودشکوفایی۱۴ تلاش و حرکت می کنند، ولی وقتی در مورد میزان افراد خودشکوفا تحقیق کرد، کمتر از یک درصد از افراد را خودشکوفا یافت. این تمایز بین تمایل به خودشکوفایی و پایین بودن تعداد افراد خودشکوفا، او را بدین نتیجه رساند که افراد خودشکوفا ویژگی هایی دارند که دیگران ندارند. آنها چیزها و اهدافی در زندگی دارند که آنها را از دیگران متمایز می کند. مزلو با مطالعه ویژگی های افرادی چون آبراهام لینکلن۱۵، والت ویتمن۱۶، لودویک فان بتهوون۱۷، آلبرت انیشتین۱۸ و الیور روزولت۱۹ خصوصیاتی که این شخصیت ها را از افراد دیگر متمایز می کرد، مشخص نمود. او ویژگی های این انسان ها را چنین خلاصه کرده است:

آبراهام مازلو

ـ به واقعیتها توجه دارند و جهت گیری آنها در برخورد با مسائل و ارتباطاتشان و پذیرش آنها واقع گرایانه است و تلاش می کنند که ادراکات خود را مبتنی بر واقعیات بسازند.

ـ خود و دیگران و جهان را آنطور که هست می پذیرند. به عبارتی تلاش می کنند میانه خوبی با شرایط خود و دیگران داشته باشند و آنها را به همان صورت بپذیرند.

ـ بیش از اینکه خود محور باشند، توجهشان به مشکلات خارجی معطوف است.

ـ نیاز به خلوت و حریم خصوصی دارند.

ـ خودمختار و مستقل هستند.

ـ منزلت اشخاص و اشیاء در نظر آنها قالبی و ثابت نیست، بلکه در تحول است.

ـ اکثر آنها دارای تجربه های روحانی و معنوی هستند که لزوما اساس و پایه ی مذهبی ندارند.

ـ خود را با همنوعان خود همانند می دانند.

ـ روابط آنها با افراد معدودی که مورد مهر و علاقه هستند، عمیق و عاطفی است نه سطحی و معنوی.

ـ وسیله را با هدف اشتباه نمی کنند و در عین اینکه از وسایل به نحو احسن استفاده می کنند، به اهمیت آنها در رسیدن به اهداف خود که ارزش  بالاتری دارند اذعان دارند.

ـ شوخ طبعی آنها فلسفی است نه خصمانه، به طوری که روابط اجتماعی آنها را مختل نمی سازد.

ـ خلاق هستند.

ـ نسبت به همرنگی فرهنگی مقاومت می کنند.

ـ نسبت به کار خود در صرف وقت، در راه آن تعهد و احساس مسئولیت دارند.

ـ رفتار آنها ساده و طبیعی است.

ـ نیاز به خود پیروی، با خود بودن و استقلال شخصی دارند.

ـ تجارب عرفانی یا اوج دارند.

ـ از روان رنجوری رها شده و در سلامت روانی بسر می برند.

 مزلو پس از تحقیق و بررسی، ویژگی های کلی افراد خودشکوفا را به شرح زیر بیان کرد:

ـ ادراک بسیار کارآمد از واقعیت: آنها دنیا را چنانکه هست می بینند، بدون پیشداوری یا قضاوت قبلی.

ـ پذیرش خود ، دیگران و طبیعت بطور کلی

ـ خودانگیختگی، سادگی و طبیعی بودن

ـ تمرکز روی مشکلات به جای تمرکز روی خود

ـ نیاز به استقلال و داشتن حریم شخصی

ـ احساس درک تازه و مداوم از جهان اطراف خود

ـ تجربه های عرفانی

ـ علایق اجتماعی

ـ روابط بین فردی: روابط دوستی افراد خودشکوفا شدیدتر و عمیقتر از روابط مردم عادی است.

ـ خلاق بودن: افراد خودشکوفا در همه فعالیت های خود انعطاف پذیر، خودانگیخته و مشتاق اشتباه کردن هستند.

ـ منش دموکراتیک: قادرند در ارتباط با هر فردی با روشنی و تواضع ارتباط برقرار سازند.

ـ مقاومت در برابر پذیرش فرهنگ غالب: در واقع آنان به وسیله ماهیت درونی خودشان اداره می شوند و نه به وسیله فرهنگ.

 این ویژگی ها در مواردی با هم وجه مشترک دارند. به طور کلی به نظر می رسد که ویژگی انسان های خودشکوفا، استقلال و اعتماد به نفس است. آنها پذیرای خود و دیگران هستند و مهمتر از همه پذیرای چیزی هستند که زندگی به آنها عرضه می کند. نیازمندی این اشخاص، نیازهای سطح بالا در سلسله مراتب نیازهای مزلو است، نیاز به چیزی که برای زندگی خوب لازم است، همچون حقیقت، عدالت و امثال اینها.

شخصیت های خودشکوفا  به مزلو آموختند که انسان نه تنها برای بقاء و یا رفع کمبودها و نارسایی ها تلاش می کند، بلکه به دنبال وجودی بامعناست که از نیاز درونی برای همسازی و یکپارچگی نشأت می گیرد. تقریبا همیشه افراد میانسال یا بالاتر دارای این ویژگی هستند، به نظر مزلو آنها کمتر از یک درصد جامعه را تشکیل می دهند.

 

۱- Alfred Adler

۲- Neurotic

۳- Inferiority Feeling

۴- Superiority

۵- Social Feeling

۶- Holisitc

۷- Phenomenological

۸- Purposive

۹- Creative

۱۰- Becoming

۱۱- Creative Self

۱۲- Life Style

۱۳- Abraham Maslow

۱۴- Self-Actualization

۱۵- Abraham Lincoln

۱۶- Walt Whitman

۱۷- Van Beethoven

۱۸- Albert Einstein

۱۹-Roosevelt

*دکتر محمود صادقی موسس سازمان مشاوره و بهداشت روان “آتنا” است.