شهر غربت
من در این غربت چیزها دیدم
رودهاییکه از روی پل می گذشتند
شبهاییدیدم زمین را دور می زدند به روز برساند
کبوترانی که برای پراندنشان فریاد کافینبود
پدرانی که سگهایشان را بیشتر دوست می داشتند
دخترانی دیدم بکارت دستهایم را نیشخند می زدند
پیاده روهایی که پول خرد جمع می کردند
پسرانی که دخترانگی یشان را به رخ می کشیدند
روسپیانی دیدم
خیابان “تی” می کشیدند
دریاها چه ساده به احترام عشق سکوت می کردند
روزنامههاییکه بیترس حقیقت می نوشتند
تا مردمانشان دروغ را دار زنند
عاشقانی که خرجشان جدا می کردند
کودکی دیدم شبها وقت دعا
برای مادرش لباس عروس می دوخت
فیلسوفانی که بیدلیل فلسفه می بافتند
من اینجا
خدا را دیدم
در کوچه قدم میزد
مردمانی دیدم
اسلام را سجده می کردند
چوپانی که زمستان ها
برای گوسفندهایش کلاه می بافت
جوخه ی اعدامی
که از غصه بیکاری مرد
مردمانی گاه همشهریم می شدند
با پرچمهای صد رنگ
فریاد را بر سر هم می ریختند
سفارتخانهای دیدم
زبان مردمش را نمی فهمید
دختری دیدم
سرخوشانه عشق می کاشت و هوس درو می کرد
اینجا یک جایی است شبیه دنیا
گاهی شبیه شهر من
اما
بیمهار
تورنتو ۲۰۰۹
شعرهایم
شعرهایم مرگ افراسیاب بود
یا کودکی هایم
که در ضخامت دستهای تو لهشد
شاید
درس های نخواندهام بود
نمرههای مشروطی
یادگاری های میزهای خط خطی دانشگاه
شعرهای من همین روزهاست
همین پرسه زدنهای بیهوده
همین آشیان های بیدرخت
طلوع کن شمس
مولانای تو خیلیوقت پیش مرده
هم آشیانها را برده اند
هم چشم های رقیب را
حالا
نه او هست
نه من
سکون در گریبان رستم می گندد
مدرک موقت لیسانس
پایه ی حقوقم را اندازه میگیرد
و سال ها
موهای سپیدم را
مرا گذاشته اند به حال خود این جماعت
من سالهاست دیوانگی میخواهم
مجسمه
دستهایت را شستی و فراموش کردی
هنوز این مجسمه چیزی کم دارد
به چشم های من خیره شده و هیچ نمیگوید
نگاه کن
انگار فراموش کردی
قلب این عروسک بیرحم را
خدای من
هنوز تنم بوی گل می دهد و دستهایم بوی تو را
کاش خشک می شدم و مرا می فرستادی
میان بازوان مردمان بدون قلب
آنگاه شاید
نمی شکستم
در غربت خاکی قفس
تورنتو جولای۲۰۱۰
فقط چند دقیقه تا صبح مانده
فقط چند دقیقه
سکوت نکن
اینبار فریاد چاره ساز این سکوت طولانی ست
مرا هم بخوان
من که دلشکسته روزهای سفرم
دعای دلشکستهها سنگ را آب میکند
با من بیا
نه عشق را حراج کن نه چشم های منتظرت را
امید را دوباره فریاد کن
من هم برای کفشهایت لالایی میخوانم
***
مواظب باش تنهایی
دلت را بیسبب نسپار به دست نا کس و نااهل
دلت زیباست میترسد
از این بیهوده دلبستن
مواظب باش جان دارد
هزاران آرزو دارد
اگر دیدی صدا آمد در این غربت کسیآمد
فقط از روی تنهایینخواه او را
که ویران میکند عشقیکه از روی هوس باشد
نباشد نیمه ی دیگر
خدایی کن تو با قلبت نده آن را به هر ناکس
***
دلم در دست احداث است
مواظب باش رد میشی
نیفتی نشکند قلبت
مقاومسازی عشق است
زمین لرزه؟!
نگو
بدتر
خدایی از بلایا بود
دگر در دست احداث است
دلم در دست احساسش نمی ماند
دگر تعطیل تعطیل است
گذر کردی مرا دیدی
که با عقلم شدم دمخور
نزن سیلیبه قلبم باز
نگو برگرد نگو زیباست…
I read your poems again today, and enjoyed… Keep up the good work Nazanin.
تو با شعر ادعای وجود ویژگی را در خود به اندازهای القا مینمایی که به دست آوردن آن ویژگی در خود ناممکن میباشد.اغراق عموماً باعث خیالانگیز شدن شعر و نثر نازنین خلعتبری میشود. به یاری اغراق تو معانی بزرگ را به سادگی خرد و معانی خرد را بزرگ مینمایی اغراق در این است که غیرممکن را به گونهای ادا کند که ممکن به نظر رسد
Nazanin jan, az ehsase latifet dar sherhat lezat bordam, omidvaram ke hamishe movafagh bashi.
Sepehr
Nazanin, this is wonderful, although I do not understand Farsi, I put the poem into Google translation, It might not be the same; whoever, throw the re-them of your words I felt that you are very much connected to loved one in your homeland in spite of the distant that you have had , the word are soothing. The piece is moving and touching, good job dear Nazanin continue to write.
nazanin azizam vaghean ziba bood.mesleh hamisheh.barat arezouye movafhaghiat mikonam.
nazanin aziz az inke sherhayetan ra dar majale didam khoshhal shodam gah gahi majaleharo vargh mizanam ya inja check mikonamhhh shahrvand jozve majalehaye morede alagham hast fekr mikonam ghablan ham sherhayi az shoma dar in majale didiam agar eshtebah nakonam ama inbar ba chehreye shoma niz ashna shodam be omide inke hamishe paydar bashid va faal
Amir
مرسی
سرچشمهٔ ذوقی در شعر
به شما بابت چنین استعدادی تبریک میگویم
ziba benevis shayad ke zibaei dar jayi hamin atraf paknevisash ra ghom kardeh bashad
ziba neveshtan ra yad bedeh chera ke yad ghereftan deer bazist ke dar konje zehneman khak mikhorad
تو قرص ماهی و من کودکی که می خواهم به قدر کاسه ای از حوض ِ ماه بردارم بیا که چشم ِ جهانی هنوز منتظر است بیا که با ترانه هایت دل ازاین شب سیاه بردارم
………………………
نه عشق را حراج کن نه چشم های منتظرت را
امید را دوباره فریاد کن
mesle hamsishe ziba va khondani, hamishe movafagh bashi khanoome ziba
ba tavajoh be ghalametan tajob mikonam chera bishtar az vatan nemisorayid dar shere aval mitavanam sayeyi az sher vatadostane bebinam dar kol sherhayetan jaye sohbat darand
در شعر “شهر غربت”، محیط نو را مشاهده و تحلیل میکنید و با تعبیرات شاعرانه از آنها آشنایی زدایی میکنید. در شعر “شعرهایم” آنچه را قبل مهاجرت، در محیط آشنایی که آنرا رها کردهای، بر تو گذشته تصویر میکنی: “کودکیهأی که در ضخامت دستان تو گم شد…”، در شعر مجسّمه کنکاش بین عقل و قلب آغاز شده، و در شعر زیبای آخر، ” دلم در دست احداث است” مهار را به دست عقل میدهید: ” با عقلم شدم دمخور…”، سفر زندگیت را زیبا ثبت کردهای
sherhayaye zibayist
شعر شهر غربت تان درد و دل بسیاری از ماست زیباست مؤید باشید و از سرودن دست نکشید
محمد کامیار
نازنین عزیزم, شعرهایت سرشار از الهامات و احساسات زیبای درونت است. شما از افتخارات ایران ما هستی
نازی جان شعرهایت خیلی قشنگ بود به خصوص: مواظب باش تنهایی
دلت را بیسبب نسپار به دست نا کس و نااهل و شهر غربت واقعیت اطرافت را بسیار زیبا سروده ای
سلام نازی عزیزم شعرهات هنوز هم بوی روزهای دبیرستان میده روزهایی که من سر زنگ انشا جیم میشودم و تو جورمو میکشیدی وقتی هم ازت تشکر میکردم فقط میگفتی کاری نکردم نوشتن عشقمه اون روزا فکر میکردم فیلم بازی میکنی اینکه واقعاً عاشق شعری.دیروز وقتی عکستو دیدم نتونستم جلوی خودمو بگیرم مریم بهم نشون داد من اینترنتم آهسته هستش نتونستم زودتر برات بنویسم میتونم ایمیلتو داشته باشم خانوم شاعر من زیاد تو این سایتا نمیام اما ایمیلمو چک میکنم حالا نمیدونم این سایت چترئو تو اینو میخونی یا نه؟
یادش به خیر چه روزایی بود چقدر پیش معلم ادبیات خود شیرین بازی در میاوردی به قول مریم همینه که شاعر شده دیگه:)
doste azizam in sherha boye ghorbat ro kamelan be mashamam resond be omide inke paydar besorayi
احسنت پر از احساس
kheili ghashang bood azizam:*movafaghiate roozafzooneto arezumandam
Ashar shoma besyar ziba hastand. Az khandan anha kheily lezat bordam. Aya shoma ashar bishtari ham darid?
بسیار زیبا. لطیف و پراحساس. نقش واقعیت بر پرده شعر
به امید خواندن شعرهای بیشتری از شما
دوست گرامی شعرهایتان زیباست و با توجه به جوان بودنتان جا برای پیشرفت هرچه بیشتر دارید بسیار مرا به یاد زنده یاد فروغ انداختید روحش گرامی به امید اینکه شعرهای بیشتری از شما ببینم هر کدام از شعرهایتان هوایی خاص داشت
اصغر
بسیار زیباست از خواندن شعرهایتان لذت بردم
در شعر مجسمه تصویر سازیتان بسیار زیباست و در کلّ قلمی قوی دارید
به امید اینکه هرچه بیشتر شاهد نوشتههایتان باشم
نازنینم سرودهایت مثل همیشه فوقالعاده هستتند، واقعا از خواندنشان لذت بردم.
نازنین عزیزم، امیدوارم همیشه تو را سلامت و صورت مهربونت را خندان ببینم.و سرودهای زیبات آرامش بخش همه قلب ها باشه
خدانگهدارت باشه
sherhat ro khondam va lezat bordam be neveshtan edame bede be omide pishrafte roz afzone to
hossain
doste aziz sherhat ro khondam va lezat bordam be omid sherhaye bishtaret
اینجا یک جایی است شبیه دنیا
گاهی شبیه شهر من
اما
شعر هایت برای تو شعر است برای من زندگی .بیادم میآورد جستجوی بی پایان دیوانگی را .
بیمهار