برای زنی که روی لب های پرتقالی ش
کرکره اش را روز
هر روز می کشد بالا
که داخل شود شبی چنین مهلک
دیگر چه فرق می کند
فرو شده باشد
در چال های
چشم انتظار سنگ
یا ایستاده بر چارپایه ای
گوش به زنگ شمارش معکوس
حالا چه عکسی نیم لخت انداخته باشد
بر دیوار پچ پچه ها
چه بر تیترهای داغ
قهرمانی رفته باشد بالا
فرقی نمی کند!
حالا که چشمها این همه هیز
این همه ریز شده اند
در چاک پستان و
کرور کرور کوتوله
سرک می کشد به چرک نویس پاکت سیگارم
و آفتابشان
دل خوش است به پاچه ی شلوارم
که خیس مانده بر طناب
دیگر چه فرق می کند
رژی بنفش بمالم به لبهای صبح
یا که غیبت کنم
پشت همین کاغذ
که ای کاش یکی بیاید
از زیر دستم بَرش دارد
ماه زنی ایرانی است
در خیابانی که پایانش
خانه من نیست
شره می کند باران
روی ناامیدی من
همه راه رفته را با کله برمی گشتند
و پشت هر که یک شلیک در پی
گوش میکنم به صدا
به صدای نیامدنت
و سرانگشتی که از ماشه ی یادم می گذرد
خیره ام به روزهای در راه مانده
و بهاری که نبش قبر زمستان است
نعش ماه بر سنگفرش خیس
و پوتینی که وحشیانه از آن می گذرد
ماه زنی ایرانی ست
که ای کاش یکی بیاید از زیر دستم برش دارد زیباترین پایانی بود که می توانست این شعر داشته باشد آفرین شاعر جان
اول باید از نشریه شهروند تشکر کنم بابت انتشار چنین شعرهایی که برخوردی رادیکال با پدیده های اجتماعی و سیاسی دارد. چند هفته پیش هم در همین سایت شعرهایی از خانم واصفی خواندم که علیه تبرداران و جامعه مردسالار شوریده بود و قلم را جایگزین تبر کرده بود.در شعر یائسه او شورشی علیه امر چیره بر جامعه مردسالار ایرانی دیدم. در اذان مغرب به افق لعنتش تاکید کرده بود بر هویت مستقل زن ایرانی که اینجا در شعر ماه زنی ایرانی ست علی رغم تاکید بر زیبایی زن پی احقاق حقوق حقه ی اوست. همچنان که این خواسته در شعر شانزده آذرش نیز مستتر بود. درشعر تیتر داغ نیز اشاره ای دارد به هیجان زده گی و سطحی نگری ما در برخورد با پدیده های اجتماعی که به دلیل فضای بسته فرهنگی بدل به اعتراضی سیاسی می شود.اینها را نوشتم که بگویم چه خوب است که چنین مسائل مهمی دغدغه سرودن های شاعری آزادی خواه است که در هر حیطه ای که کار می کند دغدغه های انسانی و انساندوستانه را طرح می کند.درود بر او
لزومی برای عذر خواهی تبر از درخت نیست
نوع دیگر بوسیدن