برای زنی که روی لب­ های پرتقالی­ ش

کرکره­ اش را روز

هر روز می­ کشد بالا

که داخل شود شبی چنین مهلک

دیگر چه فرق می ­کند

فرو شده باشد

در چال ه­ای

چشم انتظار سنگ

یا ایستاده بر چارپایه ­ای

گوش به زنگ شمارش معکوس ­

حالا چه عکسی نیم لخت انداخته باشد

بر دیوار پچ پچه­  ها

چه بر تیترهای داغ

قهرمانی رفته باشد بالا

فرقی نمی­ کند!

حالا که چشم­ها این همه هیز

این همه ریز شده ­اند

در چاک پستان و

کرور کرور کوتوله

سرک می­ کشد به چرک نویس پاکت سیگارم

و  آفتابشان

دل خوش است به پاچه­ ی شلوارم

که خیس مانده بر طناب

دیگر چه فرق می ­کند

رژی بنفش بمالم به لب­های صبح

یا که غیبت کنم

پشت همین کاغذ

که ای کاش یکی بیاید

از زیر دستم بَرش دارد

 

ماه زنی ایرانی است

در خیابانی که پایانش

خانه من نیست

شره می کند باران

روی ناامیدی من

همه راه رفته را با کله برمی گشتند

و پشت هر که یک شلیک در پی

گوش می­کنم به صدا

به صدای نیامدنت

و سرانگشتی که از ماشه­ ی یادم می­ گذرد

خیره­ ام به روزهای در راه مانده

و بهاری که نبش قبر زمستان است

نعش ماه بر سنگفرش خیس

و پوتینی که وحشیانه از آن می ­گذرد

ماه زنی ایرانی ست