برخی از پیش بینی های قبل از انتخابات نهم، به بار ننشست، مردم به خیابان ها نریختند تا جنون مطلق گرایی رژیم را دامن زنند. به شکلی روشن، قبیله گرایی جای خود را به تلاش هایی در راه دموکراسی داد و سکوتی هوشمندانه، آسمان ایران را با امید به آینده روشن کرد.

مردم دیگر تجربه های نادرست گذشته (حداقل چند سال اخیر) را تکرار نخواهند کرد. مردم پرتجربه تر شده و با سکوت شان نشان دادند که برای حرکت های حساب نشده و ابتدایی، آمادگی ندارند و به تمرین دموکراسی ادامه خواهند داد. درد را می شناسند و با گوشت و پوست و استخوان خود، آن را لمس کرده اند. آرمان شان از “اصلاح طلبی” فراتر رفته و حاکمیت مردم را می خواهند، نظامی دموکرات، سکولار با باورهای حقوق بشری.

مردم ایران، دیگر زیر بار آرمان های گروهی و عقیدتی نخواهند رفت و هیچ مسلک و آرمانی، جز دموکراسی در چهارچوب حقوق بشر، برازنده ی آنان نیست. دیگر فریب نام های پر زرق و برق را نخواهند خورد و خود سرنوشت خود را به دست خواهند گرفت. دردهایشان واقعی تر از دستور کار خارج نشینان و نمایش های مفتضح داخلی است و چیزی حقیقی و ماندگار می خواهند. دردهایشان در عمق، به بالاتر رفتن شعور و درک سیاسی شان منجر شده و رویای قهرمان پروری و ایده آل بافی را مدت هاست فراموش کرده اند.

طرح از مانا نیستانی

مردم ایران آینده ای می خواهند بر بنای هم زیستی ای اجتماعی و سیاسی تمام لایه های اجتماعی از راست و چپ، مذهبی و سکولار و …

از حذف و کمر به نابودی یکدیگر بستن خسته اند و ایرانی یک پارچه و بدون تبعیض و دشمنی می خواهند.

مردم ایران، نادیده گرفتن را تجربه کرده اند و می دانند، ندیدن و دور زدن سرانجام به نیستی و نابودی می رسد. نقاط مشترک و شباهت را می خواهند و از تکیه کردن و دیدن تفاوت ها دل زده هستند.

می خواهند مادرها با پدرها، خواهرها با برادرها، دخترها با پسرها و زن ها با مردها مساوی و برابر باشند. می خواهند زنان و مردان، با حفظ هویت و موجودیت شان، یکسان و با هم، ساختن ایرانی مدرن و دموکرات را آغاز کنند.

مردم ایران، اپوزیسیونی یک صدا و ملی را آرزو دارند تا صدای داخل و خارج به صدایی متحول و آزاد تبدیل شود و جهان توان انکارش را نداشته باشد. مردم ایران، خواهان یکی شدن تمام نیروها هستند و آرزو دارند، توهم تک گرایی و همه را به رنگ خود درآوردن، جای خود را به یکی شدن داده تا بتوان احترام جهان را خریداری کرد.

مردم ایران، می خواهند، همه و همه، آنان را آن گونه که هستند ببینند و به آن چه می خواهند ارزش گذاشته و به آنان در راه رسیدن به خواسته هایشان، یاری دهند و مطالبات و دعاوی گذشته را فراموش کنند.

هر جامعه ای فرمول خاص خودش را دارد و فرمولی را می طلبد که از دل مردم اش بیرون آمده و ترجمان فرهنگ خاص و منحصر به فرد آن مردم است.

مردم ایران، می دانند که گذار از استبداد به دموکراسی، مشکل و پر هزینه است و از اپوزیسیون می خواهند که در عبور از این گذار پرفراز و نشیب همراه باشد و راهی پیش گیرد تا مُهری تاریخی و ماندگار بر پیشانی دموکراسی ایران بگذارد.

مردم ایران آگاهند که باید تفکر قبیله گرایی را در راه دموکراسی و پلورالیزم قربانی کرد. آنان دیگر به “اصلاح و اصلاح طلبی” دل نمی بندند و با دنیای رویا و توهم وداع کرده و در راه دراز مدت دموکراسی، صبورانه پیش می روند و تا رسیدن به دموکراسی و حقوق بشر زیر بار هیچ “آلترناتیوی” نخواهند رفت.

مردم ایران، با صدایی بلند و رسا، آلترناتیو وارداتی را به وهم وارد کنندگان آنان می سپارند و به شوخی برگزارش می کنند.

مردم ایران، دیگر به هر که نقش خدایان را بازی کند، دل نمی بازند و به نام آزادی در ماسک های فروتنانه دل خوش نمی شوند. آنان هرج و مرج و آشوب را دیگر بها نخواهند داد و تا مقصد را نشناسند به راه نمی افتند. آنان می دانند که فریاد زدن در رژیمی که حتی تاب صدای آرام اما مخالف را ندارد، ضامن بقا نخواهد بود. با این که سال های زیادی را در جدایی از دموکراسی گذرانده اند، اما طعم آزادی را می شناسند و هویت آزاد را با هیچ هویت کاذبی تعویض نخواند کرد حتی اگر در لباس “مخالفت با امپریالیزم” از در وارد شود.

مردم ایران از رأی دادن “گفتگوی تمدن” هم چندان در شگفت نمی شوند و می دانند بازی “گاه بالا و گاه پایین” در راه جنون دسته جمعی، روایتی است که هم چنان ادامه دارد.

مردم ایران به نامه های عاشقانه و سرسپرده یا دشنام نامه ها، خو گرفته اند و خواهان چیزی صادقانه تر و پایدارتر هستند. آنان مدت هاست واژه “اصلاح” و “اصلاح طلبی” را به زباله دانی انداخته و به “قهرمان” نیاز ندارند. بازار “شایعه”، “تئوری های توطئه” و یا “کنار آمدن” دیگر کارآیی ندارد و بازیگران این بازی های نامردمی، به دست مردمی واقع گرا، آرام آرام دفن می شوند.

مردم ایران، بازی یگانگی را آغاز می کنند و بازی های مزورانه “ما” “آن ها” رنگ خواهد باخت. آنان نمی ترسند و با شهامت، آزادی و صلح را صدا می زنند. آنان “صدای خود” را جستجو می کنند که پربار و مملو از صداقت و راستی است و می دانند زیبایی دموکراسی در چندگونگی و صداهای متفاوت است.

دیگر نمی خواستم

عقاید زمستانی داشته باشم

می خواستم

عقاید فرسوده

آموخته های بی مهر

دانش های پلید

و تجربه های آشفته را

به دریا بریزم.

آسمان دعوت آشتی داشت.

                                 (احمدرضا احمدی)

 

باور کنید، همه، یک پارچه و یگانه، به این رویا نیاز داریم.

بیایید، در این رویا با هم شریک باشیم.