شهروند ۱۱۵۵ ـ پنجشنبه ۶ دسامبر ۲۰۰۷
من هم مانند بسیاری دیگر ماجرای کنگره ایرانیان مقیم کانادا را تعقیب می کردم تا ببینم آیا بالاخره مرکزی برای مجمع اقلیت ایرانی ایجاد می شود و یا این کوشش ها نیز مانند فعالیت های قبلی در این زمینه، رنگ می بازد و به خاموشی می گراید. اما مقاله آقای دکتر مهرداد حریری مرا وادار کرد تا سراسیمه صندلی تماشاچیان را ترک کنم و به مصداق آنکه اگر خاموش بنشینی گناه است وارد گود کندوکاو فرهنگی ایشان بشوم.
کندوکاو فرهنگی دکتر حریری از مرز کنگره ایرانیان فراتر می رود و فرهنگی را تبلیغ و ترویج می کند که هر انسان متفکری را به چالش می کشاند.
متاسفانه در ابتدای قرن بیست و یکم در یک حرکت عقب گرد تاریخی همه دستاوردهای مبارزان راه آزادی در قرن بیست و ماقبل آن یا رنگ باخته اند و یا در خطر جدی قرار دارند.
دستاوردهای انسان قرن بیستم مانند آزادی انتخابات، آزادی مطبوعات، حقوق زندانیان سیاسی، حقوق اسرای جنگی، محدودیت هشت ساعت کار روزانه، جدایی مذهب از حکومت و غیره توسط شرکتهای چند ملیتی و فرهنگ وابسته به ایشان از دست مردم به تدریج گرفته می شوند و بسیاری از آنها از محتوا خالی شده اند.
در این برهه تاریخی بررسی و کندوکاو این فرهنگ بسیار ضروری به نظر می رسد. آقای دکتر حریری در مورد فعالیتهای اجتماعی و سیاسی می نویسند:
“اصولا در جوامع دمکراتیک و مدرن فعالیتهای اجتماعی و سیاسی به دلیل دلسوزی انجام نمی شوند”. اینکه شخصی که وارد فعالیت های اجتماعی می شود ضرورت ندارد دلش به حال مردم سوخته باشد، توهم خاصی را ایجاد می کند. به نظر من این جمله در جهت قلب مفهوم انتخابات است. ایشان در جای دیگر می نویسند:
“تصور اینکه مردم ناحیه انتخاباتی این افراد (کاندیداهای رهبری احزاب) به دلیل آنکه هدف آنها از انتخاب شدن رسیدن به “رهبری حزب” است و نه “خدمت به مردم” از رای دادن به ایشان خودداری کنند چقدر مضحک می نماید.”
جمله بالا نیاز به تفسیر ندارد. این نمونه دیگری از تسلط فرهنگ سرمایه داری و در جهت بی محتوا کردن مفهوم انتخاب نمایندگان مردم است.
آنچه به نظر من مضحک می آید تبلیغ و ترویج فرهنگ سرمایه داری است، نه توقع اینکه نمایندگان هدف خدمت به مردم داشته باشند.
وقتی ایشان داشتن چنین توقعی را به فرهنگ قبیله ای و عقب مانده نسبت می دهند، تاسف من بیشتر می شود. به اعتقاد من فرهنگ محکوم به زوال شرکتهای چند ملیتی را نمی توان به نام فرهنگ مدرن به خورد مردم داد.
ایشان در جای دیگر می نویسند:
“در پس این سخنان (توقع دلسوزی) تفکری قرار دارد که گویا افراد باید اصولا در راه خدا کار کنند و هیچ کس به خود و پیشرفت زندگی شخصی فکر نکند.”
در جواب باید گفت که در فرهنگ بازار دستیابی به سود شخصی به هر حیلتی قابل توجیه است، اما خدمات دیگری در جامعه وجود دارد که مردم به حق توقع دارند که این خدمات از فرهنگ بازار دورتر باشد.
ما از یک پزشک انتظار نداریم که منافع شخصی خود را مقدم به بهبود بیمار قرار دهد این یک روش نکوهیده است.
یک قاضی وظیفه اولی اش بسط عدالت است. یک روزنامه نگار در درجه اول موظف به آگاه کردن مردم است. آنها نمی توانند منافع شخصی خود را مقدم بدارند.
رسوخ سودجوبی بازاری در این نوع خدمات بسیار نکوهیده و غیرقابل قبول است. خدمات اجتماعی و سیاسی هم در همین ردیف قرار دارند. کسی که وارد چنین خدماتی می شود باید اهداف اجتماعی قوی داشته باشد و منافع شخصی خود را در درجه دوم اهمیت قرار دهد. این به هیچ وجه مضحک نیست.
در باب برزویه طبیب آمده است:
هر که کارد قصد گندم بایدش
کاه خود اندر طبق می آیدش
من منکر شخصیت پیچیده انسان نیستم و اعتقادی هم به معصوم بودن انسان ندارم، اما به این معتقدم که انسان در عین اینکه به دنبال منافع و دستاوردهای شخصی است تمایل دیگری هم دارد که در جهت منافع گروهی است. از قضا این تمایل گروهی است که مورد توجه و تحسین جامعه انسانی است و ما آن را خصوصیات والای انسانی می شماریم.
نمی توان منکر منفعت طلبی اشخاص شد، اما تقدم و تأخر تفکر جمعی و سودجویی فردی است که جای تأمل دارد.
در کارجمعی تفکر جمعی باید تقدم داشته باشد. در کار جمعی نمی توان در میان این دو جنبه شخصیت آدمی سرگردان بود.
ایشان می فرمایند:
“بیل کلینتون . . . از نوجوانی به انتخاب شدن به یک مقام سیاسی و بخصوص ریاست جمهوری چشم داشته است و از بیان این مطلب هم باکی نداشته است چرا که در فرهنگ جامعه مدرن به چنین فرد هدف مندی ambitious می گویند. . .”
آقای بیل کلینتون و امثال ایشان در مبارزات انتخاباتی خود در مورد هدف شخصی برای رسیدن به مقام ریاست جمهوری سخن پراکنی نمی کند، بلکه همه صحبت های کاندیداهای انتخاباتی در اطراف بسط عدالت اجتماعی و پیشبرد اهداف جامعه مورد نظر خلاصه می شود. هیچ کس هم به ایشان به خاطر رسیدن به ambitious شخصی رای نمی دهد.
دکتر حریری در جای دیگر می نویسد:
“اینکه فردی برای آینده خود طرح و برنامه ای داشته باشد و از پله های فعالیت اجتماعی به تدریج بالا برود و در عرصه های دیگر اعم از سیاسی و غیره از تجربه ها استفاده نماید در این سوی دنیا نه تنها عملی زشت و نابکار نیست، بلکه قابل تحسین و ستایش است.”
از دیدگاه من این نمونه دیگری از توجیه فرهنگ فردگرایی است.
فرهنگ سرمایه داری دست آقای بیل گیتس را باز گذاشته است تا ایشان در طول سالیان با انواع فعالیت های مشروع و نامشروع سود سرشاری را برای خود فراهم کند، اما امروز بیل گیتس وارد فعالیتهای خیریه شده است و مبالغ هنگفتی به نیازمندان در اقصا نقاط جهان کمک می کند. این تجلی آن خصوصیات والای انسانی است که همگان برای آن ارزش قائلند، نه ambitious فردی برای دستیابی به میلیاردها دلار.
دونالد ترامپ سرمایه دار عمده دیگری است که در طول فعالیت شخصی خود خانواده های بسیاری را به علت نداشتن پول اجاره از خانه بیرون انداخته است. ambitious فردی ایشان سبب بی خانمانی بسیاری گشته است. هیچ کس سودجویی های ایشان را تحسین و ستایش نمی کند. کمک مالی به همنوعان و تفکر جمعی است که احترام و قدردانی جامعه انسانی را برمی انگیزد. خواه این جامعه مردم قبیله ای و بدوی باشند، خواه یک جامعه مدرن انسانی.
معنی دموکراسی این نیست که افرادی با انحاء مختلف به یک مقام سیاسی دست پیدا کنند و از این مقام و موقعیت برای منافع و ambitious شخصی استفاده نمایند.
امثال برایان مالرونی مورد سرزنش و تعقیب قانونی قرار می گیرند. حتی اگر افرادی بتوانند با استفاده از ابزاری که فرهنگ سرمایه داری در اختیارشان می گذارد خود را از مبارزات مصون نگه دارند، این بدان معنی نیست که فردگرایی و سودجویی در صحنه اجتماعی اخلاق پسندیده و مورد ستایش است.
آقای مالرونی تا مرحله دریافت Order of Canada که بالاترین مدال افتخار این کشور است، پیش رفت، اما خاطرمان هست که در مراسم اهدای مدال افتخار، شخصی یک توسری جانانه نثار ایشان کرد. این شخص شمایل قبیله ای نداشت، بلکه بسیار مدرن هم به نظر می رسید.
مردم روش پیر ترودو و ژان کریتین را قدر می نهند. در نهایت اخلاق جمعی و گروهی است که مورد احترام است و فردگرایی و سودجویی در تمام فرهنگ ها مذموم و نکوهیده است.
متاسفانه فرهنگ محکوم به زوال سرمایه داری فردگرایی را ترویج و تبلیغ می کند، اما این بدان معنا نیست که فردگرایی در طبع اخلاق انسان اجتماعی است.
دکتر حریری در جای دیگر می نویسد:
“… کاندیداهای رهبری حزب لیبرال . . . بدون هیچ رودربایستی اعتقاد دارند که به دلیل داشتن بهترین اندیشه، برنامه و نیز توان به اجرا درآوردن آن برنامه وارد رقابت شده اند.
تا جایی که به خاطر دارم اعلیحضرت همایونی و امام خمینی و سایر متقدمین و متاخرین ایشان نیز با رودربایستی چنین اعتقادی داشتند و دارند.”
آقای دکتر حریری معتقدند که به جای دلسوزی “علت وجودی این فعالیتها نیاز به انجام آنهاست. نیازهایی نظیر ایجاد هماهنگی بیشتر، عدالت بیشتر، کارایی و آزادی بیشتر . . .”
این تجلی آن مسئولیت گروهی است که در لابلای مطالب ایشان به چشم می خورد و مورد احترام است.
دعوت آقای دکتر حریری را به کندوکاو فرهنگی باید جدی گرفت. در دهه اول قرن بیست و یکم ارتجاع سرمایه داری همه دستاوردهای مبارزان راه آزادی در قرن بیستم و قبل از آن را مورد تهاجم قرار داده است.
حکومت مردم بر مردم تحت سلطه احزابی که ایدئولوژی مشخصی ندارند رنگ باخته است. عمدتا رهبری این احزاب متکی به کمک مالی سرمایه داران است و سیاستهای حزبی تحت نفوذ ایشان و گروه های مختلف فشارlobbyist قرار دارد. نمایندگان مردم در چنین سیستمی مجبور به پیروی از سیاستهای حزبی هستند و عملا خنثی شده اند.
مطبوعات که قرار بود به عنوان ابزار قدرت مردمی انجام وظیفه کنند در مالکیت شرکتهای چند ملیتی قرار دارند. وسایل ارتباط جمعی کنترل شده فرهنگ این شرکتها را ترویج و تبلیغ می کنند و اهداف آنها را تعقیب می نمایند.
سیستم قضایی که قرار بود عدالت را برای مردم به ارمغان آورد تحت سیستم پیچیده و پر هزینه دادگاههای فعلی از انجام این مهم بازمانده است.
مردم عملا قادر به دادخواهی در مقابل شرکتهای چندملیتی به دلیل عدم توان مالی نیستند. به این دلیل این شرکتها در پایمال کردن حقوق افراد بسیار دلیر شده اند.
امروز حتی در کشورهای به ظاهر دموکراتیک زندانیان سیاسی را سالها بدون تفهیم اتهام یا محاکمه در زندان نگاه می دارند.
کارمندان و کارگران حتی در تعطیلات آخر هفته هم مجبور به کار هستند. حجم زیاد کار، بسیاری را از تشکیل خانواده باز می دارد و نرسیدن به زندگی شخصی و خانواده بسیاری جدایی ها را به بار آورده است.
تهاجم فرهنگ سرمایه داری به حقوق اساسی افراد جنبه های متفاوت دارد که هر چند بررسی آنها حائز اهمیت بسیار است، اما از حوصله این مقاله خارج است. همین بس که گفته شود سودجویی شرکتهای چند ملیتی کل کره خاکی را به سوی سرنوشت نامعلومی پیش می برد و حکومتهای تحت نفوذ سرمایه داری و نمایندگان مردم قادر به جلوگیری از این روند خطرناک نیستند.
شاید زمان آن رسیده باشد که روشنفکران به کندوکاو در فرهنگ موجود بپردازند و راههای بازگرداندن حقوق اساسی مردم را به ایشان بررسی کنند. بی شک مردم به دنبال متفکران جامعه قدم برخواهند داشت. وجود اینترنت و تسهیل ارتباطات این دنباله روی را سرعت بیشتری خواهد بخشید.
بگذارید برگردیم به ماجرای کنگره ایرانیان. اصولا برای باقی ماندن، هر سازمان اجتماعی باید قائم به ذات باشد نه قائم به فرد یا افراد. انجمن مهندسین که یک نمونه از سازمان های موفق است به اعتقاد من موفقیت خود را به علت قائم به ذات بودن به دست آورده است. آقای دکتر حریری می نویسد:
“اینکه چه کسی نسبت به نیاز “اقلیت ایرانی” دلسوزتر است تنها در جامعه پر از مرزهای قبیله ای و قومی و حیدری نعمتی کاربرد دارد.”
ایشان باید توجه داشته باشند که مردم ما زخم خورده اند، و این عدم اعتماد به دلیل تمایلات گروهی و قبیله ای نیست، بلکه ریشه در عهدشکنی رهبران دارد. اگر اساسنامه به شکلی نوشته شود که کنگره شخصیت حقوقی داشته باشد و قائم به گروه خاصی نباشد، این که چه کسی دلسوز است و چه کسی دلسوز نیست دیگر مطرح نیست.
مردم افراد مناسب را برای دوره مشخص به کار می گیرند. و پس از اختتام دوره، خدمات اجرایی سازمان به نمایندگان جدید واگذار خواهد شد.
در راستای شرکت داشتن مردم در اداره جامعه، نمایندگان انجمن ها و سازمانهای موجود در اقلیت ایرانی می بایست در سطح رهبری شرکت داشته باشند.
هدف این مقاله خدای ناکرده این نیست که زحمات یکی دو ساله افرادی که این کنگره را پایه گذاری کرده اند مخدوش شود، اما امیدوارم که این کوشش ها با درایت و واقع گرایی بتواند جایگاه مناسب خود را پیدا کند و تشکل مورد نیاز اقلیت ایرانی در کانادا را پایه گذاری نماید.
۵ دسامبر ۲۰۰۷