شماره ۱۲۰۳ ـ پنجشنبه ۱۳ نوامبر ۲۰۰۸
دراین روزها، افراد، گروه ها و رسانه های جمعی هم میهنان ما سخت سرگرم گفت وگو و تحلیل و تبصره روی موضوع مربوط به انتخابات ریاست جمهوری کشور و کاندیداهای احتمالی و یا قبلا اعلام شده میباشند.
این درست است که نخستین بار در گستره ی تاریخ سیاسی افغانستان بود که پروسه انتخابات ریاست جمهوری در شکل و شمایل “دموکراتیک” آن، حدود سه سال قبل صورت گرفت و قرار است دومین دور انتخابات مذکور تا سال آینده ی خورشیدی تدویر یابد، ولی سئوال اساسی اینست که آیا اینهمه هنگامه سازی و غوغا پراکنی پیرامون انتخابات و حتا تلاش برای معرفی شخصیت “پاک”، ” فعال” و”دلسوز” و . . . برای ریاست جمهوری افغانستان در تحت اوضاع و شرایط کنونی چقدر ارزش و اهمیت خواهد داشت؟ و یا به عباره ی دیگر، پرداختن، اندیشیدن و بحث کردن از حد فزون در چنین موردی چقدر ضرور خواهد بود؟
حال، ممکن است بعضی از خوانندگان گرامی تا اینجا به من خرده گرفته و یا تعجب کرده باشند که این چه تفکر و پرسشی است که مطرح میشود؟ آیا طرح مسایل مربوط به انتخابات ریاست جمهوری برای آینده کشور ما ارزش و اهمیتی ندارد؟
باید به این بخش از خوانندگان ارجمند عرض کنم که بله پروسه ی انتخابات، آنهم انتخابات ریاست جمهوری در یک کشور، در صورتی از اهمیت کامل برخوردار خواهد بود که اولا در آن کشور آزادی و دموکراسی (ولو نسبی) و امنیت عمومی موجود بوده، مردم قادر باشند در تحت نظام دموکراتیک و یا نسبتا عادلانه، با برخورداری از آزادی های فردی و سیاسی، بدون واهمه و سانسور و مصون از جنگ و خونریزی و ناامنی و بی عدالتی به پای صندوق های رای بروند و دوما، در صورتی بر ارزش و اهمیت چنین انتخابات تاکید خواهد شد و برای مردم ما مهم خواهد بود که کشور ما از سوی نیروهای مسلح خارجی اشغال نشده و حیثیت مستعمره را نداشته باشد.
خواننده های گرامی میدانند که در یک کشور مستعمره یا اشغال شده، هیچ رییس جمهور، هیچ صدراعظم، هیچ وزیر و وکیلی نمیتواند واقعاً آزاد و فاعل مختار باقی بماند، بخصوص قوه اجراییه که رییس جمهور یا صدراعظم (نخست وزیر) در راس آن قرار دارد، هرگز نمی تواند در تحت شرایط اشغال که هزاران سرباز مسلح و انبارهایی از سلاح و مهمات جنگی، صدها ژنرال و مشاور خارجی و همه ی سرزمین اجدادی ما در اختیار اشغال گران قرار داشته و بر همه کس و همه چیز نظارت حاکمانه دارند، اراده ی مستقل داشته و صلاحیت انجام امور مهم مملکت را داشته باشد. آیا این واقعیت تلخ در درازنای تاریخ کشورهای منطقه به کرات مشاهده نشده؟ آیا عدم استقلال اراده و عدم صلاحیت های اجرایی و حتا انجام خلاف نیازها و توقعات اکثریت مردم، ظرف هفت سال پسین از سوی آقای کرزای و همکاران نزدیکش به اثبات نرسیده است؟ آیا رییس جمهور برحال افغانستان که گویا رای “اکثریت” مردم کشور را هم در پشتوانه ی خود دارد، تا کنون توانسته از بمباران های قاتلانه، کورکورانه و مغرورانه ی نیرو های بین المللی جلو گیرد؟ آیا “دولت” موجوده ی افغانستان تا حال قادر بوده اندکمترین تقاضای مادی یا معنوی مردم را لبیک گوید؟ آیا رییس جمهور افغانستان میتواند دموکراسی را که به نفع ملت افغانستان و به زیان نیروهای اشغالگر است، با اتکا به اراده ی خود، مردم و اعضای کابینه اش در کشور پیاده کند؟ و بالاخره، آیا رییس جمهور افغانستان میتواند و قادر خواهد بود جنایتکاران جنگی را دستگیر و به محاکمه بکشاند؟ این نتوانستن ها و نکردن ها هرگز بدین معنا نخواهد بود که رییس جمهور در واقع، فاقد صلاحیت قانونی است و یا امکانات مادی برایش میسر نیست. به اساس قانون تدوین شده، رییس جمهور هم صلاحیت انجام این کارها را دارد و هم امکانات اجرایی برایش میسر است، ولی آنچه مانع کار، تضعیف صلاحیت قانونی و زوال اراده ی مستقل رییس دولت و بنابر آن، مانع خواست های مردم ما میشود، همانا خواست و پالیسی و لزوم دید نیروهای خارجی است که دست و پای او را بسته اند. نیروهای خارجی و مجریان سیاسی کشورهای ذیدخل در افغانستان با منطق استعماری و اغراض سیاسی شان دریافته اند که وجود یک دولت نامنهاد، ضعیف، دستنگر و بی صلاحیت هیچگاه قادر نخواهد بود مانع پیشبرد برنامه ی مغرضانه ی آنها در افغانستان گردد. به عباره ی دیگر، نیروهای خارجی که افغانستان را اشغال کرده اند، در صورت موجودیت یک دولت قوی، یک رییس جمهور مستقل، مترقی و با اراده و در تحت یک نظام دموکراتیک که نشانه ی اراده ی اکثریت مردم در کشور باشد، هرگز نمیتوانند خواست ها و برنامه های منفعت جویانه ی سیاسی، نظامی و اقتصادی شان را در افغانستان و منطقه برآورده سازند. آری! چنین نظام سیاسی و چنین رییس جمهور، همیشه مانع برنامه های ضد ملی استعمارگران خواهد بود.
افغانستان همین اکنون میان دو سنگ سنگین پیچیدگی های سیاسی درگیر است؛ اغراض و دست اندازیهای کشور های همسایه (به شمول افراد و احزاب داخلی متحد آنها) از یک طرف و ممالک بزرگ اروپایی و امریکایی (و متحدین بومی آنان) از سوی دیگر. همانطورکه رژیم های منطقه آرزو ندارند در افغانستان یک دولت نیرومند متمرکز و یک رییس جمهور قوی، آزاد، مستقل و با اراده در راس امور قرار داشته باشد، ممالک اروپایی و امریکایی نیز علیرغم به راه اندازی گردباد “دموکراسی” و “بازسازی” و “جنگ با تروریسم” و غیره، به اساس ملاحظات خاص سیاسی، نظامی و اقتصادی شان نمیخواهند شاهد یک افغانستان آزاد، امن و آباد در قلب آسیا باشند. ورنه هیچ دلیلی مبنی بر شکستها، ناکامی ها، بی توجهی ها و بدنامی های هفت ساله ی شان سراغ نخواهد شد، زیرا، مردم جهان شاهد بوده اند وقتی سازمان ملل و کشورهای بزرگ نظامی و اقتصادی دنیا واقعا به مقصد تامین امنیت و یا بازسازی یک کشور اروپایی (مثلا آلمان پس از جنگ جهانی دوم) و یا آسیایی (مانند مثلا پاکستان و جاپان و غیره) اقدام کرده اند، نتایج نسبتا خوبی هم به ملاحظه رسیده است، دلیلی ندارد که در صورت موجودیت نیت نیک و بازسازی واقعی، اینهمه “تلاش”های بین المللی در یک کشور کوچک مانند افغانستان به نتیجه ی مثبت نرسد. مگر آنکه “زیرکاسه نیم کاسه” وجود داشته باشد.
به همین دلیل است که شورشیان مسلح و گروه های خونریز، جوقه جوقه از خارج و از سوی منابع خارجی به داخل کشور سوق داده شده علیه جان و مال و امنیت و حیثیت ملت افغانستان مورد سوءاستفاده ی سیاسی ـ نظامی قرار میگیرند، نعش های متعفن ایدئولوژیک، سیاسی و نظامی را از زباله دان تاریخ بیرون آورده درصدد به قدرت رسانیدن آنها میشوند، جنایتکاران منفور را حاکم بر سرنوشت ملتی میسازند که سی سال رنج و مشقت جنگ و جنایت را تحمل کرده اند، سردمداران تروریسم را به جای نابودسازی، زنده و فعال و مصون نگه می دارند، کار بازسازی ویرانه ها را عمدا به تعویق می اندازند، فقر و بیکاری و بی روزگاری را دامن میزنند و با “دزد دهن جوال” می گیرند، شهرها و مناطق کشور را خودسرانه و منفعت جویانه به دشمنان مردم می سپارند بدون آن که حتا منابع دولتی از چنین معامله و تبانی واقف باشند و بدین وسیله، اوضاع کشور را ناامن، ترسناک و ناآرام نگه میدارند تا ” از آب گل آلود ماهی مراد” بگیرند.
پس، در تحت چنین اوضاع و شرایط دردناک، کدام نفر، (ولو وطنپرست ترین و دلسوزترین آن) خواهد توانست وقتی به کرسی ریاست جمهوری افغانستان تکیه زند، ملت را از زیر چرخ دوگانه و خورد کننده ی جاری، آنهم به گونه ی مردمی آن نجات دهد؟ کدام رییس جمهور قادر خواهد بود جلو اعمال و کردار نیروهای خارجی در افغانستان را بگیرد؟ و بالاخره کدام رییس جمهور جرات آن را خواهد داشت از دستورات نیروهای اشغالگر سر باز زده به کار و اقدامات مستقلانه ی خودش ادامه دهد؟
آیا با این توضیح و تذکر، هنوز هم به پروسه ی انتخابات، کمیسیون انتخاباتی، کاندیداهای رنگارنگ، تبلیغات پرسروصدا، وعده و وعیدها و آمد و رفت روسای جمهور در کشورمان دل خوش کنیم؟ آیا همین اکنون توطئه، تبانی و معامله گری خاموشانه و مخفی میان گرگان خونخوار و آدمکشان داخلی و خارجی در ریاض پایتخت عربستان سعودی، این دشمن خاموش و پشت پرده ی ملت افغانستان علیه منافع ملی و سرنوشت سیاسی ما جریان ندارد؟ آیا کسی حاضر شد و یا حاضر خواهد شد لحظه یی پیرامون چنین معامله و “مذاکره” و اتخاذ تصمیم در این قسمت، از ملت به جان رسیده و صاحبان اصلی این سرزمین بپرسد؟ آیا بدین اساس، دستهای ناپاک بیگانگان استعمارگر در تعیین سرنوشت و خرید و فروش ملت افغانستان دخیل نیست؟
تأسف عمیق من به خاطر اینست که نتیجه ی نارضایتی ملت دردمند افغانستان، شعارهای ضد اجنبی و هر نوع اقدام دیگر غرض رهایی از زیر یوغ استعمار و استبداد و بیعدالتی در تحت شرایط خاص کنونی به نفع طالبان خون آشام و به سود همسایه های مغرض و مداخله گر تمام میشود. چنانکه در گذشته ها نیز چنین شده است. به قول روان شاد میرغلام محمد غبار مولف “افغانستان در مسیر تاریخ”، ملت افغانستان پس از هرغسل خون و تطهیر، بازهم جامه ی چرکین به تن کرده است.
به عقیده ی من، یگانه راهی را که ملت عزیز افغانستان برای نجات از چنگال گرگان دهن دریده و بیرحم داخلی و خارجی باید بپیماید، در قدم اول عبارت از تشخیص دوست حقیقی از دشمن اصلی، گرد آمدن به دور افکار مترقی، نزدیک شدن با فداکاران روشن ضمیر جامعه و همچنان، تشکیل نیروی مستقل خودی و رزمیدن به خاطر حصول آزادی، دموکراسی و عدالت همگانی توام با صداقت و هشیاری لازم در داخل و خارج افغانستان است که آنان را به هدف های مردمی و آبادگرانه متوسل خواهد گردانید.