با انتشار پرونده های جدید اف. بی. آی
«دیدگاه های سوژه تماما و آگاهانه چپگرایانه هستند.»
این نقل قولی مستقیم از گزارش پلیس آمریکا، اف. بی. آی، در مورد «سوژه»ای است که سال های سال تمام زندگی او را مد نظر داشتند: مرلین مونرو، ستاره ی پرفروغ هالیوود که بیشتر به خاطر زیبایی خیره کننده و نقش تاریخی اش در بازنمایی جنسیت در سینما معروف است، در ضمن مظنون به ارتباط با حزب کمونیست آمریکا و فعالیت های چپ گرایانه بود. مثل صدها نفر از دستاندرکاران سینمای هالیوود در آن سال ها، اف. بی. آی لحظه ای چشم از مونرو نیز بر نمیداشت.
ادامه ی گزارش فوق الذکر، که به ژوئیه ی ۱۹۶۲، یک ماه پیش از مرگ مشکوک مونرو باز میگردد، میگوید: «اگر او مورد استفاده ی فعالانه توسط حزب کمونیست قرار داشته باشد، فعالان جنبش در لسآنجلس از این مورد اطلاع عمومی ندارند.» با این حساب می بینیم که میزان دقیق ارتباط او با جنبش کمونیستی همچنان در هاله ای از ابهام باقی مانده است.
هفته ی گذشته اما آسوشیتد پرس بالاخره موفق شد بخش عظیمی از پرونده های اف. بی. آی در مورد مونرو را به دست بیاورد. این آژانس خبری چند ماه پیش خواهان دریافت این پرونده ها به مناسبت ۵۰امین سالگرد درگذشت مونرو شده بود، اما افی.بی.آی در مقابل افشای آن ها مقاومت کرده بود. اما هفته ی گذشته بالاخره نسخه ای عریض و طویل از این پرونده ها به دست آسوشیتد پرس رسید که بلافاصله انتشار آنها را آغاز کرد.
این پرونده ها بیش از هر چیز خبر از نظارت شدید اف.بی.آی بر مونرو در سال های پیش از مرگ او در اوت ۱۹۶۲ می دهد. گرچه میزان دقیق فعالیت های چپ گرایانه ی خود او آشکار نمی شود، اما مشخص است که او با بسیاری از سایر مظنونین به کمونیسم ارتباط داشته است.
نگرانی های اف.بی.آی به ارتباط گسترده ی مونرو با فردریک واندربیلت فیلد، فعال حزب کمونیست، بازمیگردد. فیلد از یکی از ثروتمندترین خانوادههای آمریکا می آمد. یکی از اجدادش کورنلیوس واندربیلت معروف به «کمودور» بود که هزاران کیلومتر از راهآهن های قاره را ساخت و دانشگاه معروف «واندربیلت» امروز به نامش موجود است. خانواده ی واندربیلت، این فرزند ناخلف را به خاطر افکار چپ گرایانه و ظن ارتباط با کمونیست ها از ارث محروم کردند. او بعدها در کتاب خاطراتش، «از راست به چپ»، اعتراف کرد که عضو حزب کمونیست بوده است.
یکی از فصل های این کتاب خاطرات به سال ۱۹۶۲ بازمیگردد: آخرین سال زندگی مرلین مونرو و سالی که ستاره ی دلربا در آن به مکزیک سفر کرد تا با فیلدی که به همراه همسرش به این کشور گریخته بود دیدار کند. مونرو البته ظاهرا برای خرید مبلمان به مکزیک رفته بود و دیدارش با فیلد اتفاقی بود.
جاسوس های اف. بی. آی در گزارش های خود می گویند علاقه ای «دو جانبه» بین فیلدِ کمونیست و مونرو درگرفت و این باعث نگرانی جدی بسیاری از نزدیکانِ ستاره، از جمله روان شناسش، شده بود. در بخشی از پرونده ها می خوانیم: «این اوضاع باعث نگرانی قابل توجه در میان نزدیکان خانم مونرو و همچنین در میان (گروه کمونیست های آمریکایی در مکزیک) شده بود.»
در کتابِ خاطرات فیلد صحبت های بسیاری از مونرو میشود اما بیشتر آن مربوط به همراهی نویسنده و همسرش با او در خرید و رستوران و غذاخوری است. تنها چند سطر هستند که به گفتگوهای سیاسی آنها بر میگردد و البته همین چند سطر ادعاهای بسیار جالبی در مورد مونرو مطرح می کنند.
فیلد می نویسد: «او بیشتر از خودش میگفت و از بعضی افرادی که برای او مهم بوده اند یا هنوز هستند. از این گفت که جنبش حقوق مدنی و برابری سیاهان برایش اهمیت بسیاری دارد و از تحسین بسیارش برای آن چه در چین میگذرد، از خشمش از کمونیست ستیزی و مک کارتیسم و نفرتش از جی. ادگار هوور (مدیر اف. بی. آی.)»
منظور از «آنچه در چین میگذرد» البته انقلاب کمونیستی بود که در سال ۱۹۴۹ به رهبری مائو تسهتونگ به پیروزی رسیده بود و در سال ۱۹۶۲، چهار سال پیش از آغاز انقلاب فرهنگی، در اوج خود به سر میبرد.
اشاره ی مونرو به «نفرتش» از هوور می تواند به این معنی باشد که او از تعقیب گسترده ی خود توسط اف. بی. آی باخبر بوده است.
علاوه بر مونرو بسیاری از شهیرترین هالیوودی ها نیز زیر نظر اف.بی.آی بودند: از فرانک سیناترا تا چارلی چاپلین و البته آرتور میلرِ نویسنده که زمانی همسر مونرو بود.
خودکشی یا نه؟
اما بسیاری از محققان و نویسندگان و منتقدان و دنبالکنندگان زندگی مونرو امیدوارند با نگاه دقیق تر به پرونده ها به پاسخ این سئوال قدیمی برسند که آیا این ستاره ی پرفروغ به واقع در خانه ی خود در لس آنجلس خودکشی کرده است یا نه؟
این موضوع البته از همان زمان مرگ مونرو مورد تحقیقات بسیار بوده است.
بیست سال پس از مرگ او، در سال ۱۹۸۲، تحقیقی از سوی دفتر دادستان منطقه ی لس آنجلس اعلام کرد با بازبینی تمام پرونده ها به این نتیجه رسیده که نسخه ی رسمی رویدادها صحت داشته است. آن گزارش اما تاکید کرد که پرونده های اف.بی.آی تنها «با سانسور شدید» قابل مشاهده بوده اند.
سپس در سال ۱۹۸۳، دکتر توماس نوگاچی، که مرلین را کالبدشکافی کرده بود، کتاب خاطرات خود را منتشر کرد و گفت هیچ کس هیچوقت تمام جزئیات مرگ ستاره را نخواهد دانست.
نوگاچی در «پزشک قانونی» گفت: «بر اساس شرکت خود من در این پرونده، که از کالبدشکافی آغاز شد، به نظرم خودکشی مونرو «بسیار محتمل» است.» نوگاچی اما افزود: «اما من در ضمن باور دارم که تا زمانی که تمام پرونده های اف.بی.آی و یادداشت ها و گفتگوهای هیئت تحقیق در مورد خودکشی منتشر نشده، جنجال حول ماجرای مرگ او چرخ خواهد خورد.»
پرونده های اف.بی.آی از سال ۱۹۵۵ آغاز می شوند و بیشتر تمرکز آنها بر سفرها و روابط مونرو است. موضوع اصلی آن ها کاوش برای دیدگاه های چپ گرایانه ی او و ارتباطات احتمالی اش با کمونیسم است. یکی از مواد جدیدی که هفته ی گذشته برای اولین بار منتشر شد و پیش از این هیچ اطلاعی در موردش وجود نداشت تقاضای مونرو به همراه گروهی دیگر از هنرمندان چپگرا برای دریافت ویزای شوروی بود.
آیا مرلین مونرو کمونیست بود؟
با توجه به داشته های موجود تاریخی نمی دانیم آیا مونرو هرگز عضو یا سمپات حزب کمونیست بوده یا نه و دیدگاه های عموما چپ گرایانه اش، فراتر از تحسینی که برای مائو داشته، دقیقا تا کجا پیش می رفته اند. اف. بی. آی و مک کارتیست ها در تعقیبات خود بدون شک مبالغه های بسیاری نیز می کردند.
اما آن چه مسلم است، و امروز به راحتی فراموش می شود، گستره ی وسیع نفوذ کمونیسم و افکار چپ گرایانه در هالیوود در دهه های ۳۰ تا ۶۰ است. در دهه ی ۵۰، در اوج جنگ سرد، دولت آمریکا، به رهبری سناتور مککارتی و «کمیته ی مجلس برای تحقیق در مورد فعالیت های ضدآمریکایی» به تصفیه ی هالیوود از هرگونه افکار چپ گرایانه دست زد. در نتیجه هنرمندان چپ گرا، که بسیاری از اعضا و هواداران حزب کمونیست یا سایر گرایشهای کمونیستی بودند، مجبور به کار در خفا بودند. با گذشت سال ها بسیاری از این روابط آشکار شده است و بیشتر می شود.
مثلا امروز می دانیم که کمونیست ها نقشی اساسی در دو تا از معروف ترین فیلمهای گانگستری دهه ی ۳۰ داشته اند، «سزار کوچک» و «دشمن عموم.» فیلم نامه ی اولی را فرانسیس فراگو نوشته بود که عضو رسمی حزب کمونیست بود. یکی از نویسنده های دومی، دیگر عضو رسمی حزب، جو برایت بود. ادوارد جی. رابینسون و جیمز کاگنی، ستارههای به ترتیب «سزار کوچک» و «دشمن عموم» بدون شک سمپاتی های قویِ چپ گرایانه داشتند. رابینسون از دوستان دیگو ریورا، نقاش کمونیست مکزیکی بود و در سال ۱۹۳۸ به مکزیک رفت تا گفتگویی خصوصی با لئون تروتسکی داشته باشد. گزارش های موجود در مورد فعالیت های چپِ کاگنی به سال ۱۹۳۴ بازمیگردد.
رابرت راسن نویسنده ی فیلمنامه ی «دهه ی غرانِ بیست» (The Roaring Twenties)، با شرکت کاگنی و همفری بوگارت، نیز عضو حزب کمونیست بود. از دیگر فیلم های معروفی که او نوشت «گرگ دریایی» با شرکت رابینسون و جان گارفیلد بود.
بسیاری از ستاره های هالیوودی که از اروپا به آمریکا نقل مکان کردند پیشینه ی چپی داشتند که برای امنیت در کشور جدید آن را مخفی می کردند.
پل بوله و دیوید واگنر در کتاب «هالیوودِ رادیکال» پیش از این پرده از بسیاری از این روابط برداشته اند. آن ها می گویند طبق گزارش های اف.بی.آی برخی از مشهورترین ستاره های هالیوود مظنون جدی به عضویت در حزب کمونیست یا همکاری با آن بوده اند: همفری بوگارت، لوسیل بال، کاترین هپبورن (نقش اولِ «ملکهی آفریقایی»)، الیویا ده هاویلند (ملانی در «بربادرفته»)، ریتا هیورث، لورن باکال، شلی وینترز، بتی دیویس، لوید بریجز، جان گارفیلد، آن رور، لری پارکز، دنی کی، فردریک مارش، جوآن کرافورد، فرانچات تون، خوزه فرر و حتی رونالد ریگان، که در دههی ۱۹۸۰ به یکی از راست گراترین رئیسجمهورهای تاریخ آمریکا بدل شد.
علاوه بر نمونه هایی که در بالا به آن ها اشاره شد تعداد بسیار کثیری از فیلمنامه نویس های هالیوود از نزدیکان حزب بودند از جمله سایر فیلم هایی که گمان می رود نویسندگانشان تاثیرات کمونیستی داشته اند: «آقای اسمیت به واشنگتن میرود»، «شهر برهنه»، «نامه از زنی ناشناس»، «صلات ظهر»، «جایی در خورشید»، «عجب زندگی فوق العاده ای»، «او به او بد کرده» (She Done Him Wrong)، «داستان فیلادلفیا» و …
در میان کارگردان ها از نزدیکی الیا کازان شهیر به کمونیستها (و سپس جاسوسی او برای دستگاه دولتی) خبر داریم، اما از دیگرانی که می توان نام برد: جان هوستون، اورسون ولز، آبراهام پولانسکی، نیکولاس ری، جوزف لوزی، ژول داسین، جان بری، مارتین ریت، ادوارد دیمیتریک.
شهیرترین این ها احتمالا جان کرتیزِ مجارتبار، کارگردان «کازابلانکا» است که گذشته ی چپ گرایانه اش همیشه آگاهانه سرکوب شده است و در مورد تحول بعدی دیدگاه های او اطلاعاتی در دست نیست. کرتیز با دقت هرگونه ارتباط چپ گرایانه را انکار میکرد تا مثل بسیاری دیگر از همکارانش فرصت کار در هالیوود را از دست ندهد.
پیش از اشاره به خودِ کرتیز، بد نیست نگاهی به دست اندرکاران «کازابلانکا»، بیاندازیم. نویسنده ی فیلمنامه ی این فیلم، هوارد کوخ، عضو رسمی حزب کمونیست بود. اما گذشته از او سابقه ی اروپایی اکثر دستاندرکاران باعث میشود احتمال شرکت آنها در جنبش های چپ را، که در آن زمان در میان هنرمندان اروپا غالب بودند، بالا بدانیم. از اینگرید برگمنِ سوئدی (که اطلاعاتی در مورد افکار سیاسی اش موجود نیست) که بگذریم، بسیاری از سایر ستارگان فیلم سابقه ی چپ داشتند: پل آنرید متولد تریسته، در اتریش-مجارستانِ وقت، بود و بعدها در دهه ی ۱۹۵۰ در هالیوود ممنوع شد. پیتر لور از یهودی های مجارستان بود که پیش از پناهندگی در آمریکا در آلمان زندگی میکرد. او در آلمان عضو گروه تئاتر برتولت برشتِ کمونیست بود و در نمایش «مرد، مرد استِ» برشت نقش گیلی گی را بازی کرده بود.
و اما خود کرتیز.
میدانیم که او از اوایل قرن بیستم در مجارستان فیلم می ساخت و پیش از ورود به هالیوود ده ها فیلم در این کشور ساخته بود. در سال ۱۹۱۹، کمونیست ها در مجارستان، با الهام از انقلاب اکتبرِ روسیه، به قدرت رسیدند و جمهوری سوسیالیستی اعلام کردند که پس از تنها چند ماه با کودتایی راست گرایانه سرکوب شد و به خون کشیده شد. طبیعی بود که در همین سال بسیاری از هنرمندان از کشور گریخته باشند. اما کرتیز برای چه و در چه زمانی به آمریکا آمد؟ نمونه ای از روایت های رسمی هالیوود را در این مقاله ی مجله ی «تایم» (نوشته شده در زمان جنگ سرد) می خوانیم که می گوید: «وقتی صنعت فیلم مجارستان در سال ۱۹۱۹
به دست دولت جدید کمونیستی ملیسازی شد، کرتیز چمدان هایش را بست و عازم سوئد، فرانسه، آلمان و اتریش شد.»
اما تحقیقات دیوید والش، منتقد سینما، نشان می دهد که این روایت حقیقت ندارد. کرتیز نه تنها از دولت کمونیستی نگریخت که عضوی از شورای انقلابی هنرهای دولت جدید بود که شامل بسیاری از بزرگان دیگر هنر نیز می شد. از جمله الکساندر کوردا، که بعدها در بریتانیا کارگردان و تهیه کننده ی شهیری شد، بلا لوگوشی و بلا بالاش (نظریهپرداز شهیر سینما). (وزیر آموزش و پرورش این دولت کوتاهمدت کسی نبود جز جورج لوکاچ.)
در چهار ماه دولت انقلابی مجارستان، سی و یک فیلم ساخته شد که تنها دو مورد از آن ها به جا مانده. یکی از آنها فیلمی ۱۲ دقیقه ای از کرتیز با نام «برادرم می آید» است. گراهام پتری، تاریخدان سینما، این فیلم را «براساس شعری انقلابی» و دارای گرایشات قوی چپ می داند.
انتشار پرونده های اف.بی.آی در مورد مونرو، اگر با انتشار سایر پرونده های مشابه پی گرفته شود، می تواند آغاز دوره ای جدید از افشای دقیق تر روابط ستارگان آن سال های پرفروغ با فعالیت های چپ گرایانه باشد.
The point is that during those years being a comunist was in fasion, specially in people who were involved with social activities. Wether such a trend is important or not is the question. I know many people who live now a completely normal life and are real burjua depite their comunistic believes in the past. That was really only a fasion.
This is important research, the question is why they afraid from critical left thinker? and still today, why they supress any critical thought?!
گردآوری جالبی صورت گرفتهبود اما سوالی که پیش میآید این است که مقاله چه هدفی را دنبال میکند؟ چه فرقی دارد عقاید فیلمسازان و بازیگران این فیلمها چه بودهاست؟ پنجاه سال پیش یک سری فیلم برای تفریح مردم و سودآوری استودیوها ساخته شدهاست و حالا ما بنشینیم لیست درست کنیم که فلانی و فلانی و فلانی هم علیرغم انکارهای خودشان گرایشهای چپ داشتهاند؟
باز تاکید میکنم کار نویسنده جای تحسین دارد و مقاله روان و خوب است اما آدم ناخودآگاه به یاد روشهای پیشپاافتاده در جهت موجهسازی یک عقیده میافتد.