این هفته چه فیلمی ببینیم؟
فیلم Happy، مستندی است که قصد دارد به راز خوشحالی آدم ها در جاهای مختلف دنیا پی ببرد و برای یافتن جواب، از کلکته تا لوئیزیانا را می گردد. کارگردان فیلم درباره ایده ساختن فیلمی درباره خوشحالی توضیح می دهد که روزی یکی از دوستانش به او می گوید که در روزنامه مقاله ای درباره خوشحال ترین کشورهای دنیا خوانده و با تعجب متوجه شده که با اینکه آمریکا یکی از مرفه ترین و ثروتمندترین کشورهای دنیاست، ولی از لحاظ خوشحالی و حس رضایت مردمانش، در قسمت پایین لیست و رتبه بیست و پنجم قرار دارد. همین باعث می شود که آنها فکر کنند معیار خوشحالی و خوشبختی چیست و چطور می شود خوشحال بود و برای یافتن پاسخ برای سئوالشان به دور دنیا سفر می کنند.
در ابتدای فیلم از آدم های مختلف سئوال می شود که در زندگی چه می خواهند و تمام آنها بدون استثنا جواب می دهند که می خواهند خوشحال باشند. بعد با استاد دانشگاهی مصاحبه می شود که می گوید وقتی که تصمیم گرفتند خوشحالی را اندازه گیری کنند، پروفسور دیگری به آنها گفته نمی شود خوشحالی را اندازه گیری کرد که به نظر استاد دانشگاه عجیب بوده چرا که انسان سال های سال است که افسردگی را اندازه گیری می کند و چرا باید میزان افسردگی قابل اندازه گیری باشد ولی میزان خوشحالی نه.
با آدم های مختلفی آشنا می شویم. مردی هندی و فقیر را می بینیم که خدا را شکر می کند که خانه ای حلبی دارد که سرپناهش است و خانواده اش را دارد و می گوید خوشحالی برایش دیدن پسرش است که هر روز غروب منتظر او کنار در می نشیند تا از کار به خانه برگردد.
زنی را می بینیم که زمانی به عنوان زیباترین دختر ایالت برگزیده شده ولی در میانسالی بر اثر تصادفی، صورتش زیر چرخ های سنگین یک کامیون له شده و چطور توانسته دوباره به خوشبختی دست پیدا کند.
خانواده آمریکایی شلوغ و شاد و پرسر و صدایی که هر روز ماهی و صدف صید می کنند و دور هم می خورند. مردی شصت ساله اهل برزیل که هر روز موج سواری می کند، زندگی بسیار معمولی و ساده ای دارد و خوشحالی را در این نمی بیند که کار بیشتر بکند تا پول در بیاورد، برایش کافی است که غذایی داشته باشد و سقفی بالای سرش تا وقتی که بتواند هر روز به فعالیت مورد علاقه اش بپردازد و بلاخره دوربین ما را به دانمارک می برد. کشوری که چندین سال پشت هم عنوان خوشحال ترین کشور زمین را در کارنامه اش دارد.
واقعیت های عجیبی هم به دانسته هایمان اضافه می شود. مثل اینکه در ژاپن درصد نه چندان کمی از افراد جوان بر اثر خستگی ناشی از کار زیاد می میرند! ولی در همان ژاپن، در شهری ساحلی و کوچک، پیرترین انسان های زمین را می شود پیدا کرد که هنوز سالم و سرحال هستند. پیرزنی صد و خرده ای ساله که با خوشحالی توضیح می دهد رمز زنده و سالم بودنشان، زود خوابیدن و خواب طولانی است و بعد با خنده می گوید که البته هرشب با غذا، ساکی باید نوشید که بشود زود و راحت خوابید. مسئله دیگری که متوجه می شویم این است که ثروت با میزان احساس خوشحالی ارتباط مستقیم دارد ولی تا حدی. تحقیقات نشان می دهد که بین کسی که پنج هزار دلار درآمد دارد با کسی که پنجاه هزار دلار درآمد دارد، تفاوت بسیاری است ولی بین کسی که زندگی راحتی دارد و کسی که میلیون ها میلیون ثروت دارد، تفاوتی نیست. یعنی وقتی آنقدر پول داشته باشیم که نیازهای روزانه مان فراهم باشد، فرقی نمی کند دیگر که در بورلی هیلز زندگی کنیم یا آپارتمانی هفتاد متری و کوچک، آن موقع خوشبختی و رضایتمان به خودمان بستگی دارد و نه به شرایط اقتصادی مان. جالب ترین چیزی که از این فیلم یاد گرفتم این بود که بر اساس مطالعات انجام شده، همه ما با ژن خوشحالی به دنیا می آییم! یعنی اینکه آدم خوشحالی هستیم یا نه، پنجاه درصد به ژنتیک مربوط است و تنها ده درصد از حس خوشبختی به شرایط اجتماعی و اقتصادی برمی گردد و البته چهل درصد باقی هم هنوز معلوم نیست ریشه در چه چیزی دارد!
مسلما با تماشای فیلم شاهد حقیقت تازه و کشف خارق العاده ای نخواهیم بود و شک دارم که کسی بین ما پیدا شود که حاضر باشد فردا کار و مشکلاتش را رها کند، به یک شهر ساحلی برود و بقیه زندگی اش را زیر آفتاب و کنار آبی دریا بگذراند. هر چقدر هم که تصورش وسوسه انگیز باشد ولی واقعیت روزهایمان به این قشنگی نیست. با اینهمه تماشای فیلم بسیار دلپذیر است و وادارمان می کند که لحظه ای تامل کنیم. آیا خوشحالیم؟ از زندگیمان راضی هستیم؟ چه چیزی خوشحالمان می کند؟ آیا اصلا به خوشحال بودن فکر می کنیم؟ آیا اصلا وقت داریم تا خوشحال باشیم؟ آیا خوشحالی و خوشبختی می توانند یک تصمیم باشند؟ آیا می توانیم از فردا تصمیم بگیریم و اراده کنیم که تبدیل به آدم خوشحالی بشویم؟
چیزی که مسلم است این است که همه ما لیاقت خوشبخت بودن را داریم. مهم این است که یادمان باشد برای خوشحال بودن، به چیز زیادی احتیاج نداریم. همینکه غریبه ای لبخندی مهربان بهمان بزند، فنجانی چای با دوستی بنوشیم و یا در روزی سرد، کاسه ای سوپ داشته باشیم تا گرممان کند کافی است تا دلیلی برای خوشحالی داشته باشیم ولو از نوع “گذرا”یش …
* مریم زوینی دانش آموخته رشته تغذیه است ولی کار او همواره ترجمه در حوزه ادبیات بوده و علاقه اش به ویژه به هنر سینماست. هفت کتاب از ترجمه های او تا به حال در ایران منتشر شده است.