شهروند ۱۲۱۳ ـ پنجشنبه ۲۲ ژانویه ۲۰۰۹
غزه در خون و آتش

دیشب تا سحرگاهان ـ (دهم ژانویه) ـ غزه همچنان در خون و آتش غرق بود. لحظه ای صدای خمپاره و انفجار قطع نمی شد. آوای جغد شوم مرگ بر بام خانه های نوار غزه به گوش می رسید. صدای ضجه و ناله، کوچه پس کوچه های تاریک شهر را پر هیاهو کرده بود.

سحرگاه دیروز، کابینه اسرائیل و فرماندهان ارتش در نشست مهمی که برگزار کردند، خواهان افزایش حملات شدند. ساعاتی بعد اسرائیلی ها با پخش اعلامیه و برقراری تماس های تلفنی با  اهالی شهر، خواهان آن شدند که به مقر و پایگاه حماس نزدیک نشوند و هشدار دادند که “مرحله سوم” عملیات، به زودی آغاز خواهد شد و سپس در شامگاه دیشب، ۶۰ بار، غزه را مورد حمله هوایی قرار دادند.

ارتش و سازمان امنیت اسرائیل، خواهان تهاجم بیشتر است و دولت اسرائیل را به تعلل و مدارا متهم می کند و قصد آن دارد که نیروهای وسیع تری به داخل مناطق پر جمعیت و متراکم غزه اعزام کند چون معتقد است که “حماسیون” در خانه های مردم لانه کرده اند. آنان برای دسترسی به حماس مردم بیگناه غزه را قربانی می کنند و حماسیون بر این اعتقادند که کودکان و جوانان نوار غزه شهیدان اسلام هستند.

در حالی که کودکان و مردمان غزه همچون برگ خزان به زمین ریخته می شوند، خالد مشعل رهبر حماس، نابخردانه، هوار سر می دهد که ما صلح نمی کنیم و می گوید: “… بخت صلح از بین رفت … و شانس دستیابی به هرگونه توافق با اسرائیل وجود ندارد…”


 

اختلافات الفتح و حماس


 

محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین و جنبش فتح، خواهان آرامش هستند. آنان صلح می خواهند و برای برقراری آتش بس و صلح تقاضای اعزام نیروهای سازمان ملل به منطقه را دارند، اما در این اوضاع وانفسا خالد مشعل رهبر حماس می گوید که نیروهای اعزامی توسط سازمان ملل را به عنوان اشغالگر تلقی خواهیم کرد. و با استقرار نیروهای بین المللی حافظ صلح مخالفت می کند.

در روز نهم ژانویه، فلسطینیان ساکن رام الله، پرچم های حماس را از بین بردند و در میدان المناره فریاد زدند “اتحاد ـ اتحاد”. در یک چنین روزی یعنی نهم ژانویه، دوره چهار ساله ی ریاست محمود عباس بر تشکیلات خودگردان فلسطین به پایان رسید. و فلسطین بی سرپرست در دامن خالد مشعل هر روز بیشتر به عمق فلاکت و نابودی کشیده می شود. عباس معتقد است که در نوزدهم دسامبر اخیر پس از اتمام دوره ۶  ماهه آتش بس، حماس می بایست آتش بس را تمدید می کرد ولی با حرکتهای “احمقانه” و “کودکانه” و پرتاب راکت به اسرائیل باعث شد که ارتش اسرائیل “هار” شود و به نوار غزه حمله کند. حماس می گوید، از روز ۹ ژانویه عباس هیچ گونه مسئولیت قانونی ندارد و رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین نمی باشد…”

جورج گیاکامن تحلیل گر دانشگاه رام الله می گوید: “…حمله اسرائیل به غزه بیش از پیش باعث تضعیف تشکیلات خودگردان فلسطین شده است و نمی دانند که چه کاری باید انجام دهند…” در این میان مردم غزه اند که قربانی میشوند،  گرچه حماس آنان را شهید می خواند.

اختلافات بین حماس و الفتح هر روز شدیدتر و عمیق تر و پیچیده تر می شود؛ محمود عباس خواهان این است که تا سال ۲۰۱۰ در قدرت باقی بماند. (سال ۲۰۱۰ زمان برگزاری انتخابات شورای قانونگذاری یا قانون اساسی فلسطینیان است) اما حماس هیچگونه زیر بار این امر نخواهد رفت و به قول خالد مشعل “زیربار این ذلت و خفت نمی رود”.

اکنون، تعدادی از اعضای حماس در زندانهای تشکیلات خودگردان فلسطین دوران حبس خود را می گذرانند.

رفیق حسینی مسئول دفتر محمود عباس، معتقد است که حماس “ابلهانه و چپ روانه” عمل می کند، ولی مردم فلسطین می فهمند. وی میگوید: “… البته که ساکنان کرانه غربی رود اردن با مردم غزه هستند، اما همچنین می خواهند به  حماس بگویند دست از بهانه دادن به اسرائیل با شلیک راکت بردارند… مردم چه در غزه و چه در کرانه غربی این را می فهمند…”

با این دعوا و مرافعه های بین حماس و الفتح آیا آتش بس و صلح، چشم انداز روشنی دارد؟ آیا الفتح و محمود عباس تشکیلات بیهوده ای در جنگ نوار غزه خواهند بود؟


 

حماس؛ ماری در آستین رژیم تهران

گفتم و نوشتم که “حماس و خالد مشعل” و “حزب الله لبنان و حسن نصرالله” دو بازوی مسلح و دو اهرم قدرت حاکمان اسلامی و اصول گرایان و شریعت مداران رژیم تهران می باشند. آنان برای توسعه حاکمیت سیاسی خود در منطقه و اعمال امپراتوری اسلامی و گوشمالی غرب و دشمنان اسلام به این دو بازو نیاز مبرم دارند. اگر حکومت اسلامی ایران نبود هرگز، حسن نصرالله در لبنان شمشیر را از رو نمی بست و خالد مشعل و حماس آب به آسیاب اسرائیل تجاوزگر نمی ریخت. حکومت اسلامی ایران به این جنگ نیازمند است، یک نیاز استراتژیکی و تاکتیکی: تاکتیکی بدین منظور که سایر کشورهای عربی منطقه را همچون مصر و اردن به انزوا کشانده و الفتح را به گوشه نشینی مجبور کند و حماس را به عنوان نماینده برحق فلسطینیان به خورد آنان دهد و محمود عباس و تشکیلات خودگردان را از معرکه به دور سازد و اهالی کشورهای عربی را حول و حوش حسن نصرالله گرد آورد. و استراتژیک که در نهایت بتواند امپراتوری اسلامی خود را از آفریقا تا صحرای چین  گسترش دهد و مردم این منطقه را زیر سلطه خود قرار دهد. حاکمان تهران نابخردتر از آن هستند که درک عمیقی از مسایل جهانی داشته باشند و بفهمند که در این معادله، مردم هم به حساب می آیند؟ پس تکلیف دمکراسی و آزادی و صلح در این کشورهای اسلامی چه خواهد شد؟ و چگونه می توانند مشکلات عقیدتی تشیع و تسنن را در این کشورها حل کنند؟ آیا حاکمان تهران می دانند که همین حماس دست پرورده خودشان چه اختلافات عمیق عقیدتی شیعه و سنی با آنان دارند؟ به چند نمونه که در روزهای اخیر به وقوع پیوسته است اشاره می کنم:

در هفته گذشته که عاشورا و تاسوعای حسینی بود و شیعیان ایران زنجیرزنان، گاه گل به سر خود می مالیدند و فغان حسین و زینب و عباس سر می دادند، در چنین روزی، یکی از رهبران حماس در گفت وگو با شبکه الجزیره (قطر) گفت: “بر اسرائیل پیروز خواهیم شد همچون پیروزی یزید بر حسین!” پس در این معادله حماسیون یزیدی هستند و صهیونیست های اسرائیلی حسینی! شیعیان حاکم بر ایران جواب این معادله را چگونه خواهند داد؟

از لحاظ بینش مذهبی، حماس به گروه سلفیون عربستان سعودی وابستگی عقیدتی دارد. گروه سلفیون، اسلام گرایان تندرویی هستند که خاندان آل علی و ۱۴ معصوم را خائنین به اسلام می دانند و مخالفان جدی شیعیان می باشند و از شعله ور سازان آتش تنور جنگ شیعه و سنی در عراق هستند.

نظر حاکمان ایران و خلیفه تهران در مورد “ابو مصعب زرقاوی” رهبر القاعده و گروه القاعده چیست؟ آیا خلیفه تهران می داند که پس از به هلاکت رسیدن زرقاوی حماس برای وی مجلس ختم گرفته است؟ آیا حاکمان تهران می دانند که حماس چند گروه فدایی و انتحاری را راهی پایگاه آنان به منظور حمایت از القاعده کرده است، بلکه به جناب زرقاوی (قبل از هلاکت) مدد و یاری برسانند؟

آیا رژیم تهران به یاد دارد که در روز ده محرم سال ۲۰۰۴  در انفجارهایی که در کربلا صورت گرفت، انتحاریون حماس شرکت فعالانه داشته اند؟ آیا حاکمان ایران می دانند که در انفجار مسجد “براتا” در سال ۲۰۰۶ حماسیون نقش برجسته ای داشته اند؟ آیا رژیم تهران با صدام ۸ سال نجنگید و هزاران هزار جوان بی گناه ایرانی و عراقی قربانی این جنگ نشدند و فلاکت و نکبت برای مردم شریف ایران و عراق به بار نیاوردند؟ پس چرا رهبران حماس پس از اعدام صدام به او لقب سیدالشهدا دادند و برای او سه روز عزای عمومی اعلام کردند. و حتی برای پسران صدام عدی و قصی، مجلس ختم و بزرگداشت برپا کردند. مطمئنا خلیفه تهران، گروه حماس و مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق نیز تایید می کند که تمام حقایق اشاره شده واقعیت دارد و بیشتر از اینها می دانند اما سر خود را همچون کبک به زیر برف کرده اند چون منافع توسعه امپراتوری اسلامی از واجبات است. رژیم تهران بداند و آگاه باشد که خالد مشعل و سایر رهبران حماس فرزندان خلف شیخ یاسین و سید فضل الله می باشند و در کنار “عبدالعزیز العمری” آموزش دیده اند، پس از کانال زمان بگذریم و به سالها قبل نظری بیفکنیم؛ و تاریخ جهاد اسلامی را در سالهای قبل بازنگری کنیم، تا بنگریم که “زرقاوی” ها و “خالد مشعل” ها در کجا آموزش و آب دیده شده اند!



 

شب نشینی تاریک اندیشان


 

در اوایل دهه ۹۰ میلادی، زمانی که رهبران کنونی حماس جوانک هایی بیش نبودند و مملو از شور و شعار و تهی از شعور بودند، در لبنان، ملای ۶۰ ساله ای بود که سر نخ حزب الله لبنان را در دست داشت و در مقام ولی فقیه لبنان، امر و نهی می کرد. نامش “سید فضل الله” بود. نخستین بار “نبیه بری ” دبیرکل سازمان اَمل لقب راسپوتین لبنان را به سید فضل الله داد. این ملای لبنانی که در نجف پابوسی آیت الله خویی را می کرد از زمانی که به لبنان بازگشت پدرخوانده حزب الله و مرشد سه چهار هزار تفنگچی که از تهران حقوق می گرفتند، شد.

سید فضل الله، پس از اتمام تحصیلات فقهی در نجف، در بازگشت به لبنان، با لبنانی روبرو شد که “ترسا” و “محمدی” اش یکصدا مدح سیدموسی صدر را می کردند و شیعیان محروم و درمانده، از برکت تلاشهای خاضعانه موسی صدر به طایفه ای محترم و صلح دوست و اهل زندگی و کار و تلاش تبدیل شده بودند.

از آنجا که موسی صدر اهمیتی برای سید فضل الله قایل نبود، لذا جناب سید کوشید با ایجاد پایگاهی برای خود، سری توی سرها در بیاورد. در آن زمان صدام بر تخت خلافت بغداد آمرانه تکیه داده بود و حزب الوعده در عراق به رهبری باقر صدر به صورت یک تشکیلات مخفی و زیرزمینی فعالیت می کرد. سید فضل الله با عنوان اینکه نماینده آیت الله باقر صدر است جمعی از شیوخ عراقی و لبنانی را دور خود جمع کرد و تشکیلاتی به نام “اتحاد دانشجویان و طلبه های مسلمان” راه انداخت.

با مفقود شدن امام موسی صدر و پیروزی (!) انقلاب اسلامی ایران، برای فضل الله و دار و دسته اش مجالی پیدا شد تا با طرح شعارهای انقلابی، و سپس سفر به تهران و دستبوسی آقا در جماران، بکوشند پرچم ولایت شیعیان را از چنگ مجلس اسلامی شیعیان لبنان به رهبری موسی صدر بیرون بیاورند.

آمدن محتشمی به لبنان به عنوان سفیر و آشنایی دیرینه وی با سید فضل الله و حمله اسرائیل به لبنان، باعث شد، میلیونها دلار از بیت المال مسلمین ایران و خزانه ملت به جیب گشاد سید فضل الله (راسپوتین لبنان) و شرکایش سرازیر شود.

در اواخر سال ۱۹۹۳ یاسر عرفات رئیس شبه دولت فلسطین طی سخنانی با اشاره به نقش حکومت اسلامی ایران در آشوب ها و درگیری هایی که بین نیروهای امنیتی سازمان آزادیبخش فلسطین و گروه حماس در غزه رخ داده بود، اعلام کرد: “… من دست آنهایی را که بخواهند مانع تحقق یافتن آرزوی ملت فلسطین، در برپایی دولت مستقل شوند، قطع خواهم کرد و اجازه نخواهم داد، چهار تا و نصفی آخوند از خدا بی خبر در قم و تهران برای ملت من تعیین تکلیف کنند…”

در آن زمان گروه حماس، سازمان مذهبی بود که به رهبری “عبدالعزیز العمری” علیه سازمان آزادیبخش فلسطین فعالیت می کرد و رابطه ی حسنه ای با رژیم تهران داشت.

یاسر عرفات به گروه حماس و جهاد اسلامی هشدار داد که:”…اگر بخواهید با گرفتن دستمزد از حکام تهران، در اینجا آشوب و خونریزی و برادرکشی برپا کنید، لحظه ای شما را تحمل نخواهم کرد…”

سرچشمه ی حماس و القاعده و سلفیون و حزب الله حسن نصرالله و غیره از “اخوان المسلمین” می باشد. همان اخوان المسلمینی که در سال ۱۹۵۳، نواب صفوی را روی دوش های خود در خیابانهای قاهره گرداند و در سال ۱۹۶۶ به کمک دکتر شریعتی، دکتر ابراهیم یزدی را مکلف کردند که اتحادیه دانشجویان مسلمان را در آمریکا برپا کند.

همان اخوان المسلمینی که در سال ۱۹۷۸ و هنگام بالا گرفتن انقلاب ایران تصویر خمینی را روی جلد مهمترین نشریه شان الوعده چاپ کردند و زیر آن نوشتند: “خمینی آرزوی ملت ایران است.”

سپس گروههایی همچون “الجهاد”،”التکفیر” و “الجماعه” از زهدان اخوان المسلمین بیرون زده شدند و با یاری “نهضت اسلامی” در تونس و “جبهه اسلامی و قومی حسن الترابی” در سودان و”گروه سلفیون” در سعودی و جماعت اسلامی پاکستان راهی افغانستان شدند و القاعده همچون اژدهایی قد علم کرد.

ای کاش، رهبران کشورهای عربی، سالها قبل از همین یاسر عرفات مثلا پر از عیب و پاپتی، راه مقابله با شریعتمداران ریاکار را یاد می گرفتند که در همین ولایت در بسته غزه بی واهمه از انتقاد خرده گیران توی سر “حماسیون” و جهاد اسلامی های حقوق بگیر تهران می زد تا آن سازمان آزادیبخش فلسطین را حفظ کنند.


 

تگزاس ـ ۱۱ ژانویه ۲۰۰۹

ایمیل نویسنده:

rezaalavim@yahoo.com