شهروند ۱۲۳۰  پنجشنبه ۲۱ می  ۲۰۰۹

یک خاطره و تجربه ی نه چندان خوب

چند ماهی پیش از حمله به عراق و سرنگونی صدام منشه امیر از بخش فارسی رادیو اسرائیل به تورنتو سفر کرده بود، او اظهار علاقه کرده بود که با ما در شهروند دیداری داشته باشد. با این که کار رسانه ای جانب دار بخش فارسی رادیو اسرائیل همیشه مورد انتقاد ما بوده، و اصولا رسانه هایی که از دولت ها دستور می گیرند و یا سیاست های دولت ها را دیکته می کنند کمتر موفق می شوند بی طرفی رسانه ای را رعایت کنند، اما دیدار با منشه امیر در دفتر شهروند و با حضور من و دو تن از همکاران رخ داد.

بحث، پس از طرح نظر ما درباره ی بخش فارسی رادیو اسرائیل، به احتمال حمله ی آمریکا به عراق کشید؛ چیزی که آقای امیر با هیجان زیاد از آن سخن می گفت و حتی پنهان نمی کرد که راه سرکوب حکومت تهران از بغداد خواهد گذشت. من با اینکه موافق رهایی مردم عراق از شر رژیم صدام بودم، اما برهان آقای امیر را در سرنگون کردن صدام با حمله ی نظامی درک نمی کردم. آن گفت و گو که هم فیلم برداری می شد و هم ضبط صدا می شد و فیلم آن را آقای امیر برد که یک کپی برای ما بفرستد و به این اعتماد ما با وفا نکردن به وعده اش خدشه ی بسیار رساند، نزدیک به دو ساعت و یا دست کم بیش از یک ساعت طول کشید. 

در میان هیجان های بیش از حد آقای امیر که پنهان نمی کرد اسرائیل است که می خواهد صدام سرنگون شود، من می کوشیدم او را متوجه کنم که مردم عراق درست است که می خواهند از دست دیکتاتوری صدام خلاص شوند، اما تحمل یک ارتش اشغالگر بیگانه را هم نخواهند داشت، و حمله به عراق خلاف نظر آقای امیر، هم برای آمریکا و هم برای اسرائیل، عاقبت خوشی در پی نخواهد داشت. اما او نظر من و همکارانم را در این باره باور نداشت و همچنان بر استقبال و علاقه ی مردم عراق به ارتش ناجی اصرار می کرد. این که سرنوشت عراق آیا همان شد که اسرائیل و آمریکا می خواستند یا نه، داستانی است که به شرح و جرح بیشتر محتاج نیست.

حالا اما دارد سناریوی نظامی دیگری رقم می خورد که هر چند بحث ما با آقای امیر نیست، اما بحث نخست وزیر افراطی اسرائیل است با باراک اوباما رئیس جمهوری آمریکا.


دولت کنونی اسرائیل بر این باور نادرست پای می فشارد که حل مسئله ی اسرائیل و فلسطین در گرو حل مسئله ی اتمی ایران است و دولت آمریکا این پیش شرط را باور ندارد.

در محافل راست و افراطی امریکا و اسرائیل این تصور نادرستِ به یادگار مانده از دوران دولت بوش و به ارث رسیده به دولت نتانیاهو وجود دارد که اگر اسرائیل و آمریکا مسئله ی هسته ای ایران را از طریق نظامی و دست کم با بمباران مراکز هسته ای ایران حل نکنند، ایران به سلاح هسته ای دست خواهد یافت و بنابر ادعاها و شعارهای پوچ احمدی نژاد و تبلیغات گسترده ی دولت کنونی اسرائیل با تاکید بر همان سخنان نامربوط، موجودیت اسرائیل در خطر جدی قرار خواهد گرفت!

این که احمدی نژاد و دولت او در امر مهمی مانند حمله به اسرائیل هزار معلق پیش بینی ناشونده خواهند زد ــ همان گونه که در امور کوچک و کم اهمیت دیگری مانند دستگیری رکسانا صابری به اتهام جاسوسی هم اگر سمبه ی طرف پر زور باشد همه ی ادعاها و احکام قضایی و لابد الهی شان را پس خواهند گرفت و تسلیم زور طرف مقابل خواهند شد ــ تردیدی نیست. اما پرسش این است که چرا دولت اسرائیل به شعارهای نابخردانه احمدی نژاد آویزان شده است؟

حمله به ایران نه تنها به سود اسرائیل و آمریکا نخواهد بود، و نه تنها به سرنگونی رژیم استبدادی جمهوری اسلامی نخواهد انجامید، و نه تنها موقعیت و موضع کنونی افراطی های رژیم تهران را تضعیف نخواهد کرد، بلکه به خلاف همه ی این ها محکومیت اسرائیل و آمریکا را از منظر جهانی ـ همچنان که در عراق و افغانستان نیروهایشان گیر کرده اند ـ در پی خواهد داشت.

رژیم تهران در آرزوی دشمنی دیگر و جنگی دیگر  برای تقویت خود است. با این جنگ احتمالی به بنیادگرایان اسلامی بخت دیگری داده خواهد شد تا ادعاهای غیر انسانی خود را توجیه کنند. در نتیجه نباید آمریکا تسلیم دو سر افراطیِ دو دولت نادان، در تهران و تل آویو، شود.

شعارهای نابخردانه احمدی نژاد و آرزوی شروع جنگ دیگری در منطقه توسط همپالکی او در تل آویو تنها یک دستاورد خواهد داشت؛ بدنامی بیشتر برای آمریکا و اسرائیل.  و البته ملت های ایران و اسرائیل باید تاوان جانی و مالی و صدها مصیبت دیگر این بدنامی را بدهند.

اگر اسرائیل و آمریکا و بویژه اسرائیلی ها بار دیگر بخواهند با افروختن آتش جنگ تازه ای در منطقه به خواست هایشان دست یابند، تردید نباید کرد که این جنگ نتایجی به مراتب اسف بارتر از جنگ های عراق و افغانستان در پی خواهد داشت و به پیروزی مواضع بنیادگرایان در کشورهای عربی، پاکستان و افغانستان و تقویت افراطی های ارتجاعی در ایران ختم خواهد شد.