مردم ایران را نمی توان تنها در دو گرایش اصلاح طلب (اعتدال گرا) و محافظه‌کار (اصول گرا) جا داد. اگر چه که دهه‌هاست در صحنه سیاسی جمهوری اسلامی فقط این دو گرایش اجازه حضور و رقابت دارند، اما در فضای سیاسی و اجتماعی ایران گرایشات دیگری هم هستندکه پایگاه اجتماعی قابل توجهی دارند. در سال های اخیر به شکلی ظریف تلاش شد تا اینطور وانمود شود که اکثریت مردم ایران طرفدار یکی از این دو جناح هستند و این دو طیف بیشترین پایگاه رای را میان مردم دارند. این روایت نه فقط توسط جناح اقتدارگرای حکومت، بلکه بیشتر توسط جناح اصلاح طلب تکرار می شود چرا که این جناح می خواهد در داخل و خارج ایران به عنوان تنها رقیب موجود برای محافظه‌کاران شناخته شود. اصلاح‌طلبان می دانند که رقیب اصلی آنها در آینده ایران نه محافظه‌کاران  ـ که میزان محبوبیت پایین و پایگاه رای مشخص و محدودی دارند ـ بلکه بخش بزرگتری از مردم هستند که اقبال به هیچیک از دو جناح نشان نمی دهند وگرایش های سیاسی دیگری دارند.

نکته مهم‌تر اینکه این بخش بزرگ از مردم در بسیاری موارد از سر ناچاری در انتخابات هم شرکت کرده و به کاندیدای اصلاح‌طلبان رای داده‌اند، اما جزو پایگاه رای آنها نیستند؛ به عبارت دیگر تمام کسانی که در انتخابات شرکت می‌کنند طرفدار دو گرایش اصلاح‌طلب و محافظه‌کار نیستند. این مساله با بررسی پایگاه رای این دو جناح در انتخابات سال های اخیر نشان داده شده است. همچنین نتایج نظرسنجی اخیر توسط گروه مطالعات افکارسنجی ایرانیان (گمان) نشان می‌دهد که اکثر رای دهندگان به روحانی خود را اصلاح‌طلب نمی‌دانند.

 

چهار گرایش سیاسی ایرانیان

در میان ایرانیان حداقل چهار گرایش سیاسی را می توان برشمرد:

۱- محافظه‌کاران (اصولگرایان): حامیان سیاست های نظام و رهبری که خواهان حفظ ارزش های انقلاب اسلامی هستند.

۲- اصلاح‌طلبان (اعتدالگرایان/استمرارطلبان): خواهان اصلاحات تدریجی با تاکید بر حفظ و استمرار نظام جمهوری اسلامی هستند.

۳-تحول‌خواهان: خواهان تغییرات ساختاری و برگزاری رفراندوم آزاد بر سر اصل نظام هستند.

۴- سرنگونی‌خواهان (براندازان): خواهان سرنگونی نظام به عنوان پیش شرط هر تغییر هستند.

نتایج نظرسنجی گمان نشان می‌دهد که تحول‌خواهان حدود ۳۱٪ و سرنگونی‌خواهان حدود ۳۸٪ پایگاه اجتماعی در ایران دارند.

در یک دسته بندی ساده‌تر می توان دو جریان اصلی را در جامعه ایران از هم متمایز کرد: ۱- طرفداران «حفظ نظام» و ۲- حامیان «تغییر نظام». در این دسته‌بندی دوگانه، محافظه‌کاران و اصلاح‌طلبان در دسته اول، و تحول‌خواهان و سرنگونی‌خواهان در دسته دوم جای می‌گیرند. اما این دسته‌بندی نمی‌تواند تفاوت های موجود داخل این دو جریان را نشان دهد در حالی که دسته‌بندی چهارگانه تفاوت در اهداف، رویکردها و راهبردهای متفاوت را بهتر توضیح می‌دهد. دیدگاه ها و پایگاه اجتماعی این چهار گرایش کاملا منفصل از هم نیستند. آنها مطابق شکل زیر همجوار یکدیگر بوده و در مواردی دارای نقاط اشتراک هستند.

من در این یادداشت، ویژگی های گرایش تحول‌خواهی را در قالب یک منشور پیشنهادی ارایه می دهم و شباهتها و تفاوت های دیدگاه دو گرایش همجوار آن یعنی اصلاح‌طلبان و سرنگونی‌خواهان را در هر مورد توضیح می دهم.

۱ـ تحول‌خواه سکولار است؛ یعنی معتقد به سکولاریزم سیاسی و خواهان جدایی دین از حکومت است.

تحول خواهان و سرنگونی‌خواهان در این ویژگی مشترک هستند، اما اصلاح‌طلبان خواهان استمرار حکومت دینی هستند.

۲ـ تحول‌خواه، دموکراسی‌خواه است؛ یعنی باور دارد که تمامی مقامات مسئول در کشور مطابق با اصل حاکمیت ملی باید از طریق انتخابات دموکراتیک (سالم، آزاد، عادلانه، تناوبی، موثر) تعیین شوند.

اکثریت سرنگونی‌خواهان در این ویژگی با تحول خواهان اشتراک دارند اگرچه بخش کوچکی از طرفداران نظام پادشاهی تلویحا از شکل‌گیری یک نظام سلطنتی اقتدارگرا حمایت می کنند که در آن پادشاه نه نقشی تشریفاتی بلکه نقشی تاثیرگذار در حکومت و سیاستگزاری دارد؛ درباره شکل نظام مطلوب، نتایج نظرسنجی گَمان (شکل زیر) نشان می‌دهد که حدود ٪۷۰ تحول خواهان جمهوری‌خواه هستند و ۱۱٪ آنها نظام پادشاهی مشروطه را برای آینده ایران مناسب می‌دانند. در میان سرنگونی‌خواهان حدود ۵۰٪ حامی نظام جمهوری و حدود ۳۰٪ خواهان نظام پادشاهی مشروطه هستند.

اصلاح‌ طلبان اگرچه اغلب خود را دموکراسی‌خواه می‌دانند، اما آنها خواهان یک نوع «دموکراسی کنترل شده» هستند که در آن تنها معتقدان و ملتزمان به جمهوری اسلامی بتوانند در انتخابات شرکت کنند. همچنین آنها نهاد ولایت فقیه را که یک نهاد ناقض اصل دموکراسی است، به عنوان یکی از اصول قانون اساسی می‌پذیرند و خواهان حذف آن از قانون اساسی نیستند.

۳ـ تحول‌خواهی ایجاد یک ساختار قضایی مستقل و سکولار را اولین شرط هر تغییر و مهمترین پیش شرط استقرار و استمرار دموکراسی کارآمد می‌داند.

به نظر می‌رسد که اکثر سرنگونی‌خواهان هم با این اصل موافقت دارند، اما اصلاح‌طلبان به ‌دلیل تعلق خاطر به حکومت دینی، معتقد به اهمیت نقش مذهب در قوانین کیفری و جزایی هستند و شرط سکولار بودن ساختار قضایی را نمی‌پذیرند. از سوی دیگر در قانون اساسی جمهوری اسلامی که اصلاح‌طلبان خواهان «اجرای بی تنازل» آن هستند، قوه قضاییه یک نهاد مستقل نیست چراکه توسط ولی فقیه تعیین می‌شود و فقط به او پاسخگوست.

۴ـ تحول‌خواهی معتقد است که جمهوری اسلامی اصلاح‌پذیر نیست. نظام اصلاح نمی‌شود، اما در اثر فشار تسلیم می‌شود.

اصلاح بنا به «اختیار» و در برابر توصیه و انذار صورت می گیرد. تسلیم بنا به «اجبار» و در مقابل فشار صورت میگیرد. سرنگونی‌خواهان هم در این باور که جمهوری اسلامی اصلاح‌پذیر نیست با تحول خواهان اشتراک دارند، اما بخشی از براندازان معتقدند که نظام در برابر خواست مردم تسلیم هم نمی‌شود بلکه تنها در مواردی عقب‌نشینی تاکتیکی می‌کند و از اینرو نباید امید به تسلیم نظام داشت و فقط باید برای سرنگونی نظام تلاش کرد. این تفاوت تحلیل میان تحول خواهان و سرنگونی‌خواهان بر انتخاب راهبرد و رویکرد آنها برای مبارزه تاثیر می گذارد. از سوی دیگر اصلاح‌طلبان معتقد به اصلاح‌پذیری نظام هستند و ادعا می‌کنند که اصلاح نظام یک پروژه زمانبر و تدریجی است که شاید دهه ها طول بکشد، اما تنها راه‌حل موجود است.

۵ـ تحول خواهی مخالف انقلاب و براندازی نیست، مخالف خونریزی است. تحول‌خواهی به دنبال گذار مسالمت‌آمیز از جمهوری اسلامی است.

این ویژگی نشان می دهد که تحول خواهان مانع سرنگونی نیستند و خود را در تقابل با براندازان تعریف نمی‌کنند، اما خواهان سرنگونی به هر قیمت و روشی هم نیستند. بخشی از سرنگونی‌خواهان در این ویژگی با تحول‌خواهان اشتراک دارند، اما بخشی از براندازان روش های خشونت‌آمیز و حتی جنگ و خونریزی را امر غیرقابل اجتنابی برای سرنگونی جمهوری اسلامی می‌دانند. در مقابل، اصلاح‌طلبان مخالف براندازی و انقلاب (چه کلاسیک و چه مخملین) هستند و بر استمرار نظام موجود تاکید دارند و به همین دلیل از سرکوب هر نوع اعتراض ساختارشکنانه‌ای استقبال می‌کنند (مانند مواجهه آنها با اعتراضات دی ۹۶).

۶ـ تحول خواه تحقق همه مطالبات را موکول به براندازی نمی‌کند و  مبارزه برای هر مطالبه مدنی/سیاسی/اجتماعی/اقتصادی را بطور موازی حمایت و پیگیری می‌کند (مانند مطالبه لغو اعدام، حق آزادی پوشش، حقوق زنان، حقوق شهروندی، حقوق اقلیتها، حقوق کارگران/معلمان/کشاورزان،‌ حق انتخابات آزاد، حفاظت از محیط زیست/حیوانات، حفاظت از میراث فرهنگی). در عین حال تحول‌خواهان فراموش نمی‌کنند که مطالبات اصلی همان تغییرات ساختاری است که هرگز نباید زیر سایه مطالبات دیگر قرار گیرد.

بخش بزرگی از سرنگونی‌خواهان، مبارزه برای مطالبات مدنی/اجتماعی/اقتصادی را عامل انحراف از مبارزه برای هدف اصلی یعنی براندازی می‌دانند. این گروه از براندازان معتقدند که بدون براندازی نه تنها نمی‌توان به هیچ یک از مطالبات مدنی دست یافت، بلکه تلاش برای احقاق این مطالبات تنها وقت‌کشی است. در صورت تحقق یکی از مطالبات مدنی در اثر فشارها و مبارزات اجتماعی، این گروه از براندازان از آن استقبال هم نمی‌کنند و بر این باور هستند که اینگونه تغییرات فرعی، پروژه براندازی را به تاخیر می اندازد. از طرف دیگر، اصلاح‌طلبان سعی می‌کنند تنها بر مطالبات کوچک و فرعی تاکید کنند و آنها را برجسته سازند تا از مطالبه تغییرات ساختاری صحبت نشود. در صورت تحقق یکی از مطالبات مدنی (هر چند فرعی و ابتدایی)، اصلاح طلبان به شدت درباره آن تبلیغ و اغراق می‌کنند تا آن را به عنوان شاهدی برای موفقیت پروژه اصلاح‌طلبی نشان دهند.

تحول‌خواهی خشونت‌پرهیز است؛ از خشونت پرهیز می‌کند، اما به بهانه اینکه حکومت هر نوع مبارزه‌ای را به خشونت می‌کشد، از مبارزه نمی‌گریزد. خشونت را تجویز نمی‌کند، اما حق دفاع از خویش را به رسمیت می‌شناسد اگرچه آغازگر و ادامه‌دهنده  خشونت نخواهد بود.

دیدگاه سرنگونی‌خواهان درباره خشونت متنوع است؛ بخشی از براندازان مانند تحول‌خواهان تنها از روش های خشونت‌پرهیز حمایت می‌کنند اما بخشی از براندازان استفاده از روش های خشونت‌آمیز را برای براندازی تجویز می‌کنند و آن را تنها راه مقابله با یک نظام خشونت‌گرا می‌دانند. در مقابل، اصلاح‌طلبان مفهوم خشونت‌پرهیزی را بهانه ای قرار داده‌اند برای تعطیل کردن مبارزه؛ آنها به این بهانه که هر نوع مبارزه ‌ای می‌تواند توسط حکومت به خشونت کشیده شود، از مبارزه می‌گریزند.

۸ـ تحول‌خواه معتقد به «مبارزه مدنی مداوم» است. اعتراض، اعتصاب، تظاهرات، بدفرمانی‌مدنی، عدم‌همکاری و نافرمانی‌مدنی را حق و حتی وظیفه هر شهروند مسئول در مواجهه با قوانین و سیاست های ناعادلانه می‌داند.

اکثریت سرنگونی‌خواهان هم مانند تحول‌خواهان معتقد به مبارزات مدنی و فراقانونی هستند. البته بخشی از براندازان مبارزات مدنی را با یک نظام سرکوبگر بی‌فایده می‌دانند و معتقد به مبارزات قهرآمیز و مسلحانه هستند. حتی گروهی از براندازان مداخله نظامی برای سرنگونی نظام را هم موجه می‌دانند، اما اصلاح‌طلبان تنها روش های «مبارزه قانونی» را موجه ‌می‌‌دانند. آنها اغلب مخالف اعتراضات خیابانی و مبارزات فراقانونی مانند نافرمانی مدنی هستند چرا که از رادیکال شدن شعارها و مطالبات معترضان و هدف قرار دادن کلیت نظام هراس دارند.

۹ـ تحول‌خواه، رفراندوم‌خواه است. یعنی خواستار برگزاری رفراندوم آزاد بر سر اصل نظام است. آن را یکی از ابزار گذار  مسالمت‌آمیز می‌داند و برای تحمیل آن به نظام تلاش می‌کند.

اکثریت سرنگونی‌خواهان برگزاری رفراندوم را تنها پس از براندازی موجه می‌دانند. آنها معتقدند که برگزاری هر رفراندومی تا زمانی که این نظام بر سر کار است، مطالبه‌ای بی‌معناست. آنها برگزاری چنین رفراندومی با نظارت نهادهای بین‌المللی را هم غیرممکن می‌دانند و هم غیرضروری. البته بخشی از براندازان مانند تحول‌خواهان معتقدند که اگر بتوان با استفاده از فشار اجتماعی و بین‌المللی نظام را وادار به برگزاری رفراندوم بر سر اصل نظام کرد، باید برای گذار مسالمت‌آمیز از آن استقبال کرد. اصلاح‌طلبان کاملا مخالف برگزاری رفراندوم بر سر اصل نظام هستند. بنظر می‌رسد که برگزاری رفراندومی که بنا به نتایج نظرسنجی گمان حداقل ۷۰٪ مردم در آن به جمهوری اسلامی نه خواهند گفت، فلسفه وجودی اصلاح‌طلبانی که تاکید بر اصلاحات در چهارچوب نظام دارند را زیر سوال می‌برد.

۱۰ـ تحول‌خواه مخالف انتقام و اعدام است؛ اما بر لزوم حق دادخواهی عادلانه برای تمامی قربانیان با برپایی سازوکار عدالت انتقالی توسط دستگاه قضائی مستقل تاکید دارد.

اکثریت شخصیتها و جریانات سرنگونی‌خواه بر لزوم پرهیز از انتقام‌گیری و البته دادخواهی عادلانه تاکید دارند. حتی بسیاری از جریانات برانداز خود را مخالف اعدام می‌دانند اگرچه گروه های خشونت‌گرا و انتقام‌جو هم در میان براندازان هستند. اصلاح‌طلبان درباره مخالفت با اعدام سخن نمی‌گویند چراکه آنها اعدام را جزوی از شریعت اسلامی می‌دانند. همچنین آنها کمتر درباره دادخواهی عادلانه سخن می‌گویند چرا که بسیاری از شخصیت های اصلاح‌طلب در خشونتها و سرکوب های دهه اول انقلاب نقش داشته‌اند و علاقه‌ای به دادرسی عادلانه ندارند.

۱۱ـ تحول خواه تکثرگرا و مخالف تمامیت‌خواهی است؛ معتقد است که ایران کشوری دارای تنوع سیاسی، عقیدتی و قومیتی است و هیچ گروه و گرایشی نباید خود را به دیگران تحمیل کند. تحول‌خواهی بر برقراری عدالت در تمامی زمینه‌های اقتصادی،  جنسیتی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تاکید دارد.

بعضی از گروه های سرنگونی‌خواه مانند تحول‌خواهان بر گفتگو و اتحاد با گرایشات و گروه های مختلف سیاسی/عقیدتی/قومیتی تاکید دارند و تکثر در جامعه ایران را به رسمیت می شناسند، اما در میان براندازان گروه های تمامیت‌خواه هم دیده می‌شود که یا حاضر به گفتگو با دیگر گرایشات سیاسی نیستند و یا اینکه نظام مطلوبشان را بهترین و تنها آلترناتیو موجود می‌دانند و تلاش دارند تا دیگر مخالفان را منکوب کنند. اصلاح‌طلبان تکثر سیاسی و عقیدتی در جامعه ایران را نادیده می‌گیرند و تنها مخالفانی را به رسمیت می شناسند که چهارچوب نظام و قانون اساسی جمهوری اسلامی را قبول داشته باشند.

۱۲ـ تحول‌خواه تغییر رژیم را یک هدف مرحله‌ای می‌داند و نه هدف غایی. هدف غایی، ایجاد یک نظام دموکرات، سکولار، تکثرگرا، غیرمتمرکز، توسعه‌گرا، باثبات، رفاه‌گرا، کارآمد و صلح‌گرا است. تحول‌خواهان معتقدند که ویژگی های نظام مطلوب و چگونگی مدیریت دوران گذار را باید از هم‌اکنون تدوین کرد و آن را به اطلاع مردم رساند.

بخشی از سرنگونی‌خواهان، براندازی را اصلی‌ترین هدف خود می‌دانند و صحبت درباره ویژگی های نظام جایگزین را به بعد از براندازی موکول می‌کنند. از سوی دیگر اصلاح‌طلبان مخالف سرسخت تغییر نظام هستند و آن را موجب بروز جنگ داخلی (سوریه ای شدن) و تجزیه کشور می دانند.

۱۳ـ تحول‌خواه اهل گفتگوست. برای گذار مسالمت‌آمیز از نظام (و نه استمرار نظام) حاضر به گفتگوی شفاف با مقامات جمهوری  اسلامی و تعیین شروط مشخص برای گذار با کمترین هزینه است. این گفتگو زمانی انجام می‌گیرد که در اثر گستردگی اعتراضات و اعتصابات نظام حاضر شود تا مطالبات مردم معترض و رهبرانشان را برسمیت شناخته و برای کاهش سطح درگیری و خشونت در دوران گذار وارد مذاکره شود.

اگرچه بعضی از سرنگونی‌خواهان از ایده گفتگو و مذاکره در دوران گذار استقبال می کنند، اما اکثریت آنها به مساله گفتگو و مذاکره با نظام مشکوک هستند و آن را موجب مشروعیت بخشیدن به نظام سرکوبگر می‌دانند. آنها معتقدند که تجربه مذاکره برای انتقال مسالمت‌آمیز قدرت در کشورهای دیگر مانند آفریقای جنوبی با وجود جمهوری اسلامی امکان‌پذیر نیست. اصلاح‌طلبان هم تاکنون نشانه‌ای از تمایلشان به گفتگو با مخالفانی که خواهان تغییر نظام هستند نشان نداده‌اند و اغلب تلاش دارند تا آنها را نادیده بگیرند.

۱۴ـ تحول‌خواه مخالف جنگ و کشتار است و آغازگر آن را مقصر اصلی  می داند؛ چه آغازگر جنگ، نظام حاکم باشد و چه بیگانه؛ چه جنگ علیه مردم ایران باشد و چه جنگ علیه دیگر کشورها. حق دفاع همواره مشروع است اما نمی‌تواند دستاویزی برای ادامه دادن جنگ قرار گیرد، وقتی امکان تحقق دوباره صلح وجود دارد.

اکثر سرنگونی‌خواهان در این مورد با تحول‌خواهان هم نظر هستند اگرچه بخشی از براندازان خواهان مداخله نظامی برای سرنگونی جمهوری اسلامی هستند. اصلاح‌طلبان اگرچه در ظاهر بر مخالفت با جنگ و کشتار تاکید دارند و یکی از دلایل مخالفتشان با تغییر نظام را جلوگیری از بروز جنگ و «سوریه ای شدن» ایران می دانند، اما در عمل، اکثریت آنها از دخالت نظامی در سوریه و کشتار مخالفان سوری حمایت کردند و بنوعی همدست عاملان سوریه ای شدن سوریه بوده‌اند. آنها آغازگر جنگ را که رژیم جنایتکار اسد بود نادیده می‌گیرند و عوامل ثانوی آن جنگ را مقصر اصلی جلوه می‌دهند. همچنین نوع برخورد اصلاح‌طلبان با اعتراضات دی ماه ۹۶ و همراهی آنها در سرکوب معترضان و همچنین سوابق شخصیتهای اصلی این جریان در سرکوب و کشتار دهه ۶۰ نشان می‌دهد که مخالفت آنها با خشونت و کشتار صادقانه نیست.

۱۵ـ تحول‌خواهی خواهان حفظ تمامیت ارضی ایران و در عین حال تمرکززدایی از قدرت است. تحول‌خواه حکمرانی غیرمتمرکز  و دموکراتیک بر یک ایران یکپارچه را موجب افزایش کارآمدی حکومت و تقویت همبستگی ملی می‌داند.

اگرچه اصلی‌ترین جریانات سرنگونی‌خواه بر تمامیت یکپارچگی ایران تاکید دارند، اما بعضی از آنها به مرکزگرایی و بعضی به فدرالیسم گرایش دارند. مساله تمرکززدایی از قدرت و ساختار سیاسی مطلوب و مناسب برای ایران (مرکزگرا یا فدرال) از موضوعاتی است که گرایشات سیاسی مختلف کمتر به آن پرداخته‌اند. نتایج نظرسنجی گمان نشان می‌دهد که یک سوم از جامعه ایران درباره  ساختارهای سیاسی متفاوت دانش و اطلاع کافی ندارند. اصلاح‌طلبان بنظر می‌رسد که از مرکزگرایی موجود در ساختار جمهوری‌ اسلامی حمایت می‌کنند اگرچه بعضا شعار تمرکززدایی از قدرت می دهند.

۱۶ـ تحول‌خواهی خواهان عدم مداخله نظامی-سیاسی در امور دیگر کشورها، حمایت از حقوق بشر برای همه ملت‌ها، رواج صلح در جهان و برقراری رابطه و تعامل با تمامی کشورها با تکیه بر اصل اولویت منافع ملی است.

اگرچه بخشی از سرنگونی‌خواهان در این مطالبات با تحول‌خواهان اشتراک دارند، اما بخشی از براندازان از مداخله نظامی-سیاسی کشورهای دیگر برای تسریع امر براندازی استقبال می‌کنند. از سوی دیگر اصلاح‌طلبان با این رویکرد تحول‌خواهان به سیاست خارجی زاویه دارند؛ بطور نمونه آنها از مداخله نظامی و کشتار در سوریه و مداخله در امور دیگر کشورهای منطقه حمایت کرده‌اند و برقراری رابطه با اسراییل را خط قرمز نظام می دانند.

کلام آخر اینکه تحول‌خواهان و براندازان در هدف و مطالبه «تغییر نظام» اشتراک دارند، اما در راهبردها و روش های رسیدن به این هدف تفاوتهایی دارند. تحول خواهان معتقد به براندازی سناریومحور و برنامه‌دار هستند و باور دارند که براندازی را نباید به یک ایدئولوژی تبدیل کرد؛ بلکه برای گذار از جمهوری اسلامی به یک دموکراسی سکولار، باید تمامی سناریوها و گزینه‌هایی را که می تواند این گذار را کم‌هزینه کند در نظر گرفت. تحول‌خواهان تلاش می‌کنند تا رسیدن به دموکراسی در ایران با یک گذار مسالمت‌آمیز انجام پذیرد، اما اگر جمهوری اسلامی به هیچ عنوان به آن تن ندهد و نهایتا مردم را وادار به یک انقلاب قهرآمیز کند، یقینا در کنار مردم می‌ایستند و نه در کنار نظام.