واژه ی ترکیبی “انتصخابات”، که مرکب از دو بخش “انتصاب” و “انتخابات” است را نخستین بار ۱۶ سال پیش، در فردای به اصطلاح خلق “حماسه دوم خرداد” ۱۳۷۶ برای عنوان نوشتاری به کار بردم. ۸سال طول کشید تا سید شیاد محمد خاتمی،

سیرک انتخابات در ایران

 در پایان دومین دوره ریاست جمهوری خود، آب پاکی را روی دست مردم بریزد و اعتراف کند که برای حفظ نظام آمده و در نظام ولایت فقیه رئیس جمهوری چیزی بیشتر از  یک “تدارکاتچی” یا پادو نیست و لذا آن ذوق و شوق مردم چیزی جز توهم و دویدن به دنبال سراب نبوده است.

در آن زمان، برخی دوستان از جمله سردبیر نشریه ای که مقاله را منتشر می کرد، ایراد گرفتند که این توهین به انبوه دهها میلیونی مردمی است که در پای صندوق های رأی صف کشیده اند.   پاسخ دادم که توهین واقعی را کسانی می کنند که با فریبکاری و دغلبازی، روندی سراسر تقلب و دروغ را – که با روح و فلسفه انتخابات واقعی که مشارکت مردم در تعیین سرنوشتشان است، فرسنگ های نوری فاصله دارد – به مردم قالب می کنند و آنان را فریب می دهند.   امروز برمبنای تجربه های گذشته آن نظرم تغییر یافته و براین باورم که بیشترین توهین را در واقع خود مردم به خود می کنند که مکررا فریب این دغلبازی ها را می خورند و با هر بهانه و مصلحت اندیشی که باشد، حرمت و شأن و حقوق انسانی خود را قربانی می کنند.  در گویش عامیانه زبانزدی است که می گوید: «فلانی گنجشک را رنگ می کند و به جای قناری می فروشد.»  در حیله گری و حقه بازی کسی که گنجشک را به جای قناری می فروشد حرفی نیست، اما آیا گناه خریدار ناآگاهی که چنین معامله ای را امکان پذیر می کند بیش از فروشنده دغلکار و حقه باز نیست؟!

هشت سال دیگر هم طول کشید تا مردم فریب خورده دریابند که در حکومت آخوندی – که ذات و دی ان ای ژنتیک آن بیشتر به خلافت اسلامی شباهت دارد تا نظام های مردم سالار مبتنی بر آراء مردم – آنچه که به نام “انتخابات” برگزار می شود، در بهترین حالت تنها نمایشی است که برای مشروعیت بخشیدن به نظام در چشم جهانیان اجرا می شود و برای مردم شرکت در آن یک “تکلیف” شرعی است و نه حقی مسلم برای مشارکت و اثرگذاری بر نحوه ی اداره ی امور جامعه.

امروز، شانزده سال پس از نخستین کاربرد واژه ترکیبی “انتصخابات”، فکر می کنم که برای روزآمد شدن این واژه شاید دستکاری و تغییر مختصر در آن بی مورد و نابجا باشد از این رو، واژه ترکیبی جدید انتصخوابات” را برای نمایش مسخره، مضحک و تکراری که این روزها در حال اجراست پیشنهاد می کنم.   دلیل این پیشنهاد تغییر هم این است که بخش نخست واژه که برگرفته از “انتصاب” است کاملا با عملکرد مقام معظم رهبری و شورای نگهبان منصوب و گوش به فرمانش مطابقت دارد، ولی بخش دوم که از “انتخابات” می آید نامناسب به نظر می رسد زیرا شائبه ی وجود چیزی به این نام را القاء می کند.

در روزهای اخیر، صدا و سیمای وقیح و دروغ پرداز ولایت فقیه در یک برنامه تلویزیونی از به اصطلاح نامزدهای ریاست جمهوری پرسید که اگر توسط شورای نگهبان ـ که فقهای آن توسط ولی مطلقه فقیه منصوب می شوند ـ، رد صلاحیت شوند چه می کنند؟  همه نامزدها بدون استثنا، با عبارت های گوناگون، پاسخ دادند که از تصمیم شورای نگهبان تمکین می کنند و حتی به ذهن یکی از آنان نیز خطور نکرد که بگوید از شورای نگهبان می خواهم که دلیل یا دلیل های رد صلاحیتم را توضیح دهد و بعد درباره پذیرش یا عدم پذیرش آن تصمیم می گیرم.

حتی موجود مکار و حیله گری چون علی اکبرهاشمی رفسنجانی – که خود با تبانی و دغلبازی شتر مقام معظم رهبری را بالای پشت بام برده و امروز از پایین آوردنش عاجز است – هم با صراحتی که از او بعید است به این امر اذعان دارد که بدون موافقت ولی مطلقه فقیه، انتخابات چیزی جز حرف یاوه و پوچ نیست و می گوید چون او موافق نیست نامزد نمی شوم.

بخش دوم واژه که دستخوش تغییر شده یعنی “خوابات” به این دلیل ساده است که تا آنجا که به آنها که هنوز در این روند شرکت می کنند و رویکرد آنان با این نمایش مسخره مربوط می شود – دستکم مستند به تجربه های گذشته و تا زمانی که در آینده خلافش ثابت نشود -، رفتارشان مانند افراد ناهشیاری است که به وسیله هیپنوتیزم جمعی به خواب مصنوعی فرورفته اند و در روز رأی گیری به دلیلی مرموز – که هرچه که باشد نتیجه اش مشروعیت بخشیدن به نظام نامشروع، فاسد و ایران بربادده ولایت مطلقه فقیه است – پای صندوق های رأی حاضر می شوند و برظلم های پرشماری که بر ایشان می رود و ابتدایی ترین حقوق انسانی شان پایمال می شود چشم می بندند.

چند سال پیش، سید علی خامنه ای در پاسخ این پرسش که اگر در مورد یا مواردی رأی ۷۰ میلیون ایرانی در تضاد و تقابل با رأی ولی فقیه قرار گیرد تکلیف چیست، کتبا فتوا داد: «نظر ولی فقیه ارجحیت دارد!» آنچه که در خردادماه سال ۱۳۸۸ گذشت و رویدادهای پیامد آن نشان دادند که سید علی خامنه ای – به رغم به گفته ی خودش تن علیل و اندک آبرو – همچنان بر این نظر خود استوار است و بر این پندار است که ابزارهای لازم برای به کرسی نشاندن نظرش را نیز دارد.

عامه مردم هم که از دید آخوندها “عوام کالانعام” – توده در ردیف چهارپایان – به حساب می آیند که می بایست آنها را شبانی کرد، چنان طناب دار تورم افسار گسیخته، گرانی کمرشکن، فساد فراگیر و ریشه دار، اعتیاد، آلودگی هوا و محیط زیست و هزار درد بی درمان دیگر را هر روز برگردن خود سفت و سفت تر می بینند که به نظر می آید تن به قضا و قدر داده اند و به جای آن که به فکر چاره جویی برای وضع فاجعه بار خود – که می تواند حتی موجودیت و یکپارچگی کشور را از بین ببرد – باشند، مانند مسخ شدگان، بی تفاوت و بهت زده، به تماشای این نمایش مسخره و کسل کننده نشسته اند. بی مسئولیتی و بی تفاوتی ای که بی تردید آیندگان از آن با زشتی یاد خواهند کرد.

عیب بزرگ کار سیدعلی خامنه ای این است که به رغم ادعاهایش، کمترین ذوق، استعداد و خلاقیتی در کارگردانی نمایشی که به روی صحنه می آورد ندارد و در نتیجه شماری از پرقیچی هایش، بدون آن که واقعا نقش خود را بدانند یا از هنر بازیگری برخوردار باشند، به وسط صحنه می پرند و ورجه ورجه می کنند و ناشیانه می کوشند برای جلب نطر کارگردان خوشمزگی کنند و جای دوست و دشمن را نشان دهند. در نتیجه، نمایش به جای آن که روالی منطقی و برنامه ای منسجم – حتی درسطح کاملا فرمایشی – داشته باشد، تبدیل به یک سیرک انتصخواباتی شده است!

* شهباز نخعی نویسنده در حوزه ی مسائل سیاسی، ساکن اروپا و از همکاران شهروند است.

Shahbaznakhai8@gmail.com