بخش ششم

در بخش پیشین به آنجا رسیدیم که قرار شد در این قسمت به ادبیات نروژ در حین جنگ جهانی (۱۹۴۵ – ۱۹۴۰) و بعد از جنگ (۱۹۶۵ – ۱۹۴۵) بپردازیم.

در سال‌های اولیه بعداز جنگ جهانی دوم، انتشار گزارش‌های مستندی که توصیف مقاومت نروژی‌ها در دوران اشغال نروژ توسط آلمان نازی بود و یا خاطرات کسانی که در زندان‌های آنها در بند بودند، پیش از هر چیز به چشم می‌خورد. در این میان، از همه معروف‌تر کتاب، «زندانی راونسبروک»، اثر “لیسه بورسومس”، «از امروز تا فردا»، نوشته‌ی “اود نانسن” و «روزنوشت» اثر “پیتر موئن” می‌باشد. با کمی فاصله از جنگ، بیوگرافی در مورد قهرمانان دوران مبارزات مردم نروژ و استقامت آنها در برابر نیروهای نازی منتشر شد؛ «فریدیوف سلن» در مورد یکی از قهرمانان مقاومت به نام «شلتلاند لارسن» نوشت و «دیوید آرمینی هوراتز» شرح زندگی “یان بولسرود” را منتشر کرد که بیشترین موفقیت برای ناشر کتاب بود.

سی‌سی‌لیه لووید  ـ آکسل ینسن ـ داگ سولستاد

سی‌سی‌لیه لووید ـ آکسل ینسن ـ داگ سولستاد

البته در همین روزها، نوشتن رمان‌های نیمه تخیلی درباره‌ی دوران مقاومت هم منتشر شد که کتاب «کاشفان انگلیس» نوشته‌ی “سیگورد اونسموس”، در مورد مبارزه و مقاومت گروهی از مردان نروژی که سرانجام اسیر و زندانی می‌شوند، یکی از آنها است. «تریه وسوس» با استفاده از سبک سمبولیک کتاب “خانه‌ای در تاریکی” را منتشر کرد. در هر حال ادبیات منتشر شده دوران جنگ و روزهای اولیه بعد از جنگ، بیشتر در مورد این بود که چگونه می‌شود با کرداری درست قهرمان شد و برای همیشه در دل نروژی‌ها خانه کرد، در حالی که کسان دیگری کاری مگر در خدمت دشمن بودن نکردند. کتاب‌های «دیدار با دوران بزرگ» اثر «سیگورد هوئل» (۱۹۴۷)، «آنجا که راه‌ها جدا می‌شوند»، اثر “کوره هولت” (۱۹۴۹) و «کسی که گرگ شد»، نوشته‌ی “آنکسل ساندموس” (۱۹۵۸)، پاسخی روانشناسانه هستند به پرسش بزرگی که در کتاب‌های نویسندگان دیگر در مورد چرایی خوب و بد بودن آدم‌ها و این که چگونه می‌شود قهرمان مردم بود یا دشمن آنها، طرح شده بود.

شعرهای حماسی روزهای جنگ که یا از ایستگاه رادیویی لندن پخش می‌شد یا به طور مخفی و غیرقانونی توزیع می‌شدند، در بهار سال ۱۹۴۵ به صورت مجموعه شعر منتشر شد. فروش این مجموعه شعر حتا تا امروز هم هنوز رکورد آن شکسته نشده و پیش از آن هم هرگز نروژ شاهد چنین موفقیتی در ادبیات نبوده. دو کتاب «ما هنوز زنده‌ایم» اثر “آرنولف اورلاند” و مجموعه شعر «آزادی» سروده‌ی “نوردال گریگ” نمونه‌های موفق ادبیات جنگ هستند. جوانان دوران جنگ، به این نتیجه رسیده بودند که زبان شعر کلاسیک یا شعرهای تغزلی، توان بیان همه‌ی وحشتی که در جان و دل مردم افتاده بود را ندارد؛ بمب‌های اتم و جنگ‌افزارهای جدیدی که تا آن روز هرگز تجربه نشده بود. در همین ارتباط بود که «گونور هوفمو» که خود نیز رنج و درد جنگ را با همه‌ی وجود و با گوشت و استخوان تجربه کرده بود، در دو مجموعه‌ی شعر “به خانه‌ی انسان‌ها می‌روم” و “از واقعیتی دیگر”، زبان مدرن را به کار گرفت تا بدون دلواپسی قافیه، ناگفته‌های تلخ جنگ را به تصویر بکشد.

گستردگی دستیابی به موفقیت مدرنیسم، آن هم در شعر دهه‌ی ۱۹۵۰ نروژ، چشم‌گیر بود. این کامیابی هم نصیب شاعرهای کهنه‌کاری مثل «تریه وسوس»، «ارنست اورویل»، «آسترید تولفسن» و «اولاو هاوگ» شد و هم جوانانی مانند «آسترید یرته نس آندرسن»، «پُل برک»، «هانس بورلی»، «هارالد اسوردروپ» و «ماریا تاکوام». بویژه بین شاعرهای جوان، شعر آزاد، فرم و سبک ترجیحی بود و بیشتر از این شیوه برای سرودن استفاده می‌کردند. در بحث‌های ادبی و بویژه زبان و سبک شعر، «پُل برکه» پیشاهنگ مدرنیسم بود در برابر هواداران سبک کلاسیک و سنتی شعر مانند «آرنولف اورلاند» و «آندره بیرکه». این بحث‌ها چنان گرم و منطقی پیش رفت که هنوز هم در جامعه‌ی ادبی نروژ زبان‌زد است و به آن نام «بحث زبان شعر در زبان» داده‌اند.

«گئورگ یوهانسن» شاعر نوپرداز آن روز، با انتشار مجموعه شعر «شعر» (۱۹۵۹) علاقمندی و پیام خود به بیان موضوع‌های سیاسی و اجتماعی که مدت‌ها بود از دید خارج شده بودند، را به مخاطب‌ها نشان داد. در همان زمان، شاعری شناخته شده و مجرب مانند «رولف یاکوبسن» دیدگاه انتقادی خود نسبت به مصرف زیاد و تخریب طبیعت را در شعرهای خود با مردم در میان می‌گذارد.

در زمینه‌ی نثر، اولین کسی که تازیانه بر کالبد بی تحرک جامعه می‌زند، «ینس بیورنه‌بو» هست که رخوت نثر در دهه‌ی پنجاه را بر نمی‌تابد. او در کتاب «یونس و چوپان بدکار» به دو نهاد دولتی؛ مدرسه و زندان که در آنجاها دولت توان و اقتدار خود را نشان می‌دهد، حمله می‌کند. یکی از نکات برجسته‌ی ادبیات منثور دهه‌ی پنجاه نروژ، سه‌گانه‌ی «کلام خُرد» است. او هم‌چنین با داستان‌های کوتاه خود، نشان داد که نویسنده‌ای است تجربه‌گرا و شجاع که حاضر است علیرغم نام و نشانی که در ادبیات دارد، برای تجربه سبک‌های ادبی نو، تجربه بیاموزد و آنها را به کار گیرد. با انتشار رمان «من» در سال ۱۹۵۹، او باز هم نشان داد که راه‌ها و سبک‌های جدید ادبی دروازه‌ی دیگری برای نثر نویسی نروژ می‌باشند که مورد استقبال منتقدین ادبی هم واقع شد. یکی دیگر از قله‌های ادبیات نثر نروژ در دهه‌ی پنجاه، «آگورا میکلس» بود که با انتشار دو رمان؛ «کمند گیسوی خانم لونا» و «آوازهای یاقوت سرخ» جامعه را تکان داد. با توجه به مداخله‌ی قانونی و مقامات دادگستری، علیه رمان «آوازهای یاقوت سرخ»، عمر نویسندگی او کوتاه بود. با خاموش شدن صدای اعتراض او، نیروی جوانی به میدان آمد به نام «آکسل ینسن». در رمان‌های اولیه او؛ «ایکاروس» و «لینه»، شخصیت‌های اصلی با بهترین‌های بورژوایی در دولت رفاه سوسیال دموکرات تسویه حساب اساسی دارند. «آکسل ینسن»، هم‌چنین سبک ادبی جدیدی در ادبیات نروژ به کار گرفت که در کتاب «ای. پی. پی» (۱۹۶۵) نمود کامل داشت و در آن از نوع ادبی “پاد- آرمان‌‌شهر” استفاده کرد و نگرانی خود نسبت به پلشتی‌های روزگار و آینده‌ی شوربختانه‌ای که در چله‌ی کمان این جامعه بود را ابراز کرد. (در داستان‌های علمی- تخیلی، جوامع پاد- آرمانی جوامعی تخیلی هستند که در آنها ویژگی‌های منفی، برتری و چیرگی کامل دارند و زندگی در آنها دلخواه هیچ انسانی نیست. این جوامع گونه‌ای دنیای وانفسا و فاجعه انسانی هستند. این جوامع در زمان‌هایی بد و شوم ترسیم می‌شوند که می‌توان آن را دوره بدزمانگی یا دُژگاهی نام گذاشت. با این تعریف یک جامعه پاد- آرمانی نقطه مقابل و وارونه یک جامعه آرمانی (آرمان‌شهر)  است. آرمان‌شهرها جوامعی تخیلی هستند که در آنها همه‌چیز مثبت و ایده‌آل است. ترسیم یک جامعه پادآرمان و بدزمانه توسط نویسندگان آینده‌نگر معمولاً به منظور هشدار به مردم در مورد ادامه یا افزایش چیرگی برخی دشواری‌های اجتماعی صورت می‌گیرد).

در کنار «یوهان بورگن»، می‌توان از کسانی مانند «تریه وسوس» و «توربورگ ندروس» هم به عنوان نویسندگان داستان‌های کوتاه نام برد. در سال ۱۹۵۳، «شل آسکلدسن» با مجموعه داستان “از این به بعد تا خانه تو را همراهی می‌کنم”، پا به میدان نثر ادبی نروژ گذاشت. از همان وقت تاکنون، او هم‌چنان از ژانر نثر کوتاه استفاده می‌کند و اکنون نیز او به عنوان یکی از بزرگان قصه نویسی نروژ به حساب می‌آید.

ادبیات در سال‌های ۱۹۸۰ – ۱۹۶۵

سال‌های بعد از ۱۹۶۵ شاهد گسترش شدید بازار ادبیات نروژی است. در همین سال است که شورای فرهنگ نروژ پروژه‌ی خرید ادبیات توسط دولت را آغاز کرد. در این معنا، دولت موظف بود که از هر کتاب شعر، داستان، رمان یا نمایش‌نامه که این شورا مُهر تأیید بر آن می‌زند، دست کم هزار نسخه خریداری و بین کتابخانه‌های سراسر کشور پخش کند. در عین حال علاقمندان به ادبیات نوین هم هر روز بیشتر می‌شدند و تیراژ کتاب بخصوص رمان و داستان، رو به افزایش بود. هم‌چنین، راه اندازی باشگاه‌های کتاب که کتاب‌های جدید را از طریق فروش به اعضا به جامعه عرضه می‌کردند، نیز در سال ۱۹۷۶، موجب رشد تیراژ کتاب شدند.

سال ۱۹۷۰، منتهی شد به فعالیت نویسندگانی که ادبیات را در دو بخش آگاهی رسانی و سیاسی فعال کردند که روشنفکران از آن جمله بودند. کانون نویسندگان نروژ، میدانی شد برای مبارزات سیاسی و هم‌چنین آوردگاهی برای دستیابی به حقوق صنفی نویسندگان. این تلاش خود موجب انشعاب کانون نویسندگان نروژ به دو گروه شد که هر یک به طور مجزا برای خود نهادی را با نام نویسندگان راه‌اندازی کردند. در سراسر کشور، نویسندگان در نهادهای نویسندگی منطقه‌ای یا محلی گرد هم آمدند و تعداد زیادی مجله و نشریه ادبی راه اندازی شد که در آنها نویسندگان جوان و کم تجربه هم می‌توانستند آثار خود را منتشر کنند.

معروف‌ترین و پر خواننده‌ترین رسانه‌ی ادبی آن زمان، نشریه «پروفیل» بود. این نشریه که از سال ۱۹۶۵ راه اندازی شده بود، مرکزی بود برای نویسندگان جوانی که می‌خواستند با اثرهای خود جامعه را تحت تأثیر سبک، زبان و ساختار نوین ادبی خود قرار دهند. آنها این هدف را پیش روی خود قرار داده بودند که دوشادوش ادبیات اروپای نوین، ادبیات نروژ را هم به جهانیان بنمایانند. انگار شورش علیه سبک روان‌شناسانه سنتی و کلاسیک رمان، ضرورت زمان بود. آنها در بحث‌های خود به این نکته اشاره می‌کردند که ضرورت امروز ادبیات این است که ضمن به کارگیری ابزار مدرنیسم، باید خود «هویت» نیز مورد پرسش قرار گیرد. «داگ سولستاد»، نویسنده‌ای که هنوز هم زبان‌زد عام و خاص است، با نوشته‌های خود در فرم مقاله، رمان و داستان کوتاه، تنور این بحث‌ها در دهه‌ی شصت گرم نگاه داشت.

در دو دهه‌ی پنجاه و شصت میلادی، در حوزه‌ی شعر، سبک زبان مدرنیسم نیز قالب شده بود و شاعرهایی که هنوز اصرار داشتند با همان سبک و فرم کلاسیک و سنتی شعر بسرایند، کم کم از گردونه‌ی بحث‌های روز کنار گذاشته شده بودند و مردم هم دیگر به نوشته‌های آنها توجهی که پیش از این داشتند، نداشتند. در عوض، سبک سمبولیسم دهه‌ی پنجاه، هدف جوانان شاعر شده بود و «یان اریک وولد» شورش علیه سنت و شعر منظوم را سازماندهی کرد. شاعرهایی که گرد مجله‌ی «پروفیل» جمع شده بودند، سادگی، فرم‌گرایی (شعر شکل، شعری است که در آن، صورت تایپی کلمات به عنوان عنصر مهم در انتقال اثر در نظر گرفته شده. در این نوع شعر، عناصر متعارف شعر، معنی کلمات، ریتم، قافیه و غیره می‌باشند) و زبان روزمره را وارد شعر کردند. برخلاف نظر «پُل برکه»، درون‌گرایی، توسط این گروه جوان وارد شعر نیز شد. در بین شاعرهای قدیمی‌تر و با تجربه، در سبک نوشتاری‌ «اولاو هاوگه» رنسانسی رخ داد و با انتشار مجموعه شعر “قطره‌ای در باد شرق”، این تحول را تکمیل کرد.

همکاری گروه «پروفیل» زمان زیادی طول نکشید و انشعاب دامن‌گیر هنرمندان عضو این گروه شد. حتا کسانی مانند «داگ سولستاد»، «اسپن هواردس‌هولن» و «تور اوبرستاد» با پشت کردن به این گروه تازه کار، که با حزب کمونیست نروژ هم نزدیک یودند، در اندیشه طرح سیاسی دیگری بودند که در آن گفته می‌شد؛ ادبیات باید در خدمت طبقه‌ی کارگر باشد و در برابر سرمایه‌داری شورش کند و به آنها درس مقاومت بیاموزد اما حزبی نباشد. کتاب “احساس آریلد”، نوشته‌ی «سولستاد» (۱۹۷۰) رمانی است کلیدی برای شناخت راهی بس باریک که روشنفکر مدرن در برخورد با مناسبات و رفتارهای بزرگتر و واقعی‌تر مربوط به مردم و جامعه، پیش رو داشتند.

نویسندگانی که گرد حزب کمونیست جمع آمده بودند، از نظر شماره، زیاد نبودند اما در عین حال، موفق شده بودند دستور روز ادبیات نروژ را در بخش بزرگی از آن و در دهه‌ی هفتاد تعیین کنند. برخی از نویسندگان، شعرها و رمان‌هایی نوشتند و منتشر کردند که درک و زبان آنها برای عموم مردم آسان بود و گویی خود را در آنها می‌یافتند. در این آثار پیام اصلی در خدمت مردم بودن بود که به ادبیات «سوسیال‌رئالیسم» (واقع‌بینانه اجتماعی) مشهور شد. از جمله آثار قابل اعتنا و اثر گذار این ژانر ادبی، می‌توان از «میدان ۲۵ سپتامبر»، اثر “سولستاد”، «اعتصاب»، نوشته‌ی “اوبرستاد” و «خطوط پر قدرت تاریخ» به قلم “هوواردس‌هولم” یاد کرد.

اگرچه گروه اندکی از نویسندگان، ادبیات حزبی را می‌نوشتند، اما بیشتر نویسندگان به طور کلی، تمایل به ادبیات اجتماعی داشتند. در کنار موضوع روز که طبقه‌ی کارگر بود، دو موضوع دیگر هم در آن روزها دل‌مشغولی روشن‌فکرهای نروژ بود؛ مبارزه‌ی زنان و مبارزه علیه تمرکز قدرت.

در همین دوران بود که موضوع «ادبیات زنان» موقعیت دیگری به خود گرفت. در حالی که تعدادی از روشنفکران بر این باور بودند که نوشتن و تخصیص بخش ویژه‌ای از ادبیات زنان، برای زنان، توسط زنان و در باره‌ی تجربه‌ی زنانه، ضروری است، کسان دیگری بر این عقیده بودند که باید، زنان نویسنده و خوانندگان آنها را از جامعه کنار گذاشت و آنها را در مدار جداگانه و بسته‌ی خود قرار داد. در هر حال نوشته‌های زنان نویسنده که شرایط دشوار اجتماعی زنان را در خانه و جامعه به رخ جامعه مردسالار می‌کشید و از نارضایتی‌شان در خانه و جامعه حکایت می‌کرد، به بازار آمد و خوانندگان خود را هم پیدا کرد. برای شناخت بینش نویسندگان زن نروژ در آن روزها، کتاب «چه کسی برای بیورن و یونی تصمیم می‌گیرد؟» که اثری ماندگار است به قلم “لیو کولتزو» نقش اساسی و مرکزی دارد. خانم «لیو ویک» با چندین مجموعه قصه و نمایش‌نامه‌ی “دو جلسه برای پنج زن”، نقش محوری در شناخت ادبیات نویسندگان زن نروژی در آن روزها دارد. البته هم خانم «ویک» و هم خانم «کولتزو» در سبک رئالیسم موضوع‌ها اجتماعی و زنانه را می‌نوشتند. بعدها کسانی مانند «سی‌سی‌لیه لووید» و «الدرید لوندن» با زبانی سرکش‌تر و تجربه‌ی ژانرهای دیگر، موضوع زنان را به دنیای مردان نویسنده بردند و وادارشان کردند که با چشمان روشنگرانه به آنچه در پیرامون‌شان می‌گذشت بنگرند. به ویژه «لووید» بیشتر دل‌مشغول این بود که زبانی جدید برای نقش زنان در خانه و جامعه بیابد.

پایان بخش ششم

در بخش پایانی این مقاله، به ادبیات نروژ در سی سال اخیر خواهیم پرداخت.

بخش پیشین را در اینجا بخوانید:https://shahrvand.com/archives/38981