میدان جَنم نداشت
دمر افتاده بود زیر باتوم
و مرگ
سربازی که به اجبار آمده بود
به گرمی نان سنگک هم پا نداد
و آخر، سنگ
لال و گرسنه از دنیا رفت
آزادی، ساکت در سکون همیشگی اش
کفشهای لنگه را جفت می کرد
و آنسوتر، جیپ اسقاطی
جوانی ما بود که بار می زد و می برد
فواره های شاهد
مثل خیابانی که ماشین زیرش گرفت
تمام کردند
و خبرگزاری، جنایت را احتکار کرد
نگو نگو که باورت نمی شود
اینجا از ریسه های خرما نخل می ریزد
و احتمالش هم نمی رود که کسی
یک کاسه صبر
خرج سردخانه کند
این جا ایران است
صدای جمهوری اسلامی!!!
لذت بردم از پختگی این شعر