رقص فلامنکو در جشنواره ی تیرگان

روایت زن مهاجر ایرانی

یکی از برنامه های هنری جشنواره ی تیرگان امسال، اجرای رقص فلامنکو با نام “حوری” توسط دلارا تیو، رقصنده ی ایرانی تبار از اسپانیا است. در این پیوند با او گفت وگویی انجام دادیم که می خوانید.

 

شما چه زمانی و چگونه با رقص و موسیقی فلامنکو آشنا شدید؟

ـ من از دوران کودکی از طریق گوش دادن به کاست های پاکو دلوسیا که پدرم داشت با موسیقی فلامنکو آشنا شدم. بعد هم گوش دادن به سی دی های پاکو پِنیا که هم موسیقی بود و هم صدای رقص برایم جالب بود و مخصوصا صدای کف زدن در فلامنکو که بسیار لذتبخش بود. بنابراین آشنایی من ابتدا از طریق گوش دادن به این نوع موسیقی بود و در همین سال ها بود که مادر یکی از دوستان در سفری که به آلمان داشت ویدئوهایی از ریور دنس با خودش به ایران آورد که تماشای این ویدئوها به عنوان اولین تجربه من را به شدت شگفت زده کرد و تحث تاثیر قرار داد. من در آن زمان باورم نمی شد کسانی می توانند به نوعی برقصند که بدن شان مثل یک ساز حرکت کند و همزمان ریتم و صدا تولید کند. یک نکته دیگر اینکه قسمتی از این ویدئوهایی که گفتم آیریش دنس هم بود که مشخصه اصلی این نوع رقص حرکت پا است . بخش دیگری از ویدئوها نیز رقص فلامنکو با هنرمندی ماریا پاخِس یکی از بزرگترین و بهترین رقصنده های فلامنکو حال حاضر دنیا بود. رقص ماریا عمیقا من را مجذوب خود کرد و نمی توانستم باور کنم که چگونه همزمانی موسیقی و حرکات بدن می تواند چنین ریتم زیبایی به وجود بیاورد. به هر حال آنچه از تماشای این ویدئوها در ذهنم مانده تصویری پررنگ و حک شده است که برای اولین بار مرا تحث تاثیر خود قرار داد. متاسفانه آن موقع که ایران بودم دسترسی به کلاس رقص فلامنکو نداشتم و علاقه ای به یادگیری رقص هایی که در دوران کودکی من رایج بود نیز نداشتم، بنابراین از والدینم درخواست کردم در کلاس کاراته ثبت نام کنم به این دلیل که علاقه خاصی به حرکات هنری با بدن داشتم و فکر می کردم کاراته با توجه به امکانات موجود راه خوبی برای رسیدن به علاقه ام باشد. بعد از مهاجرت به کانادا در یک گروه ارکستر فلوت می زدم و همچنان کاراته نیز کار می کردم، اما در کنار اینها دوست داشتم رقص نیز یاد بگیرم. بنابراین اصرار به نام نویسی در کلاس رقص هایی مثل هیپ هاپ یا سالسا داشتم و خانواده ام علیرغم علاقه به هنر و موسیقی، تمایلی به شرکت من در کلاس رقص نداشتند، در واقع به نوعی انجام این کار برایشان معنایی نداشت، اما می دانستند که من علاقه شدیدی به رقص مخصوصا فلامنکو دارم. ده سال پیش به اندازه امروز دسترسی آنلاین به سایت هایی مثل یوتیوب خیلی رایج نبود. بعد از اتمام دبیرستان یک شب مادرم به طور اتفاقی کافه ای در شهر ونکوور پیدا کرد که رقص و موسیقی فلامنکو در آن اجرا می شد. همان شب وقتی مادرم پوستر تبلیغاتی آن گروه را به من داد خیلی خوشحال شدم از اینکه بالاخره به طور واقعی در شهری که در آن زندگی می کنم گروهی وجود دارد که در این رشته کار می کند. بالاخره بعد از قبولی در دانشگاه تصمیم قطعی به یادگیری رقص فلامنکو گرفتم و توانستم با وام دانشجویی هزینه کلاس های رقص در مدرسه فلامنکو را پرداخت کنم.

دلارا تیو

دلارا تیو

 

رشته ای که شما در دانشگاه تحصیل کردید چیست؟ آیا در زمینه هنر و یا رقص نیز تحصیلات دانشگاهی دارید؟

ـ نخیر من در زمینه هنر و رقص تحصیلات دانشگاهی ندارم. رشته ای که از آن در دانشگاه فارغ التحصیل شده ام رشته ادبیات اسپانیایی بود.

 

آیا رقص از همان ابتدا برای شما جدی بود و اینکه آیا قصد داشتید به صورت حرفه ای رقص فلامنکو را کار کنید؟

ـ من زمانی که شروع به یادگیری رقص فلامنکو کردم واقعا شیفته و عاشق این هنر بودم و با وجود تمام مشکلاتی که به دلیل حجم زیاد درس های دانشگاهی و مسیر طولانی رفت و آمد و هزینه های گزاف آموزش رقص داشتم تمام سعی ام این بود که حتما ادامه بدهم. اما خیلی به اینکه به طور حرفه ای برقصم و یا آینده من این خواهد بود فکر نمی کردم. از طرفی خانواده ام نیز اصرار می کردند که حتما باید تحصیلات دانشگاهی ام را با موفقیت به پایان برسانم و رقص برایم فقط به عنوان یک سرگرمی و چیزی که اوقات فراغتم را پر کند باشد، اما با وجود تمام سختی ها پنج روز در هفته که روزی یک ساعت و نیم و بعضی روزها حتی سه ساعت تمرین را با شوق فراوان انجام می دادم. در واقع نوعی میل و کشش عجیب در من بود که با علاقه بسیار بعد از اتمام کلاس های دانشگاه، خودم را به مدرسه رقص برسانم. هرچند که برای یک مبتدی  کلاس ها به جای خوش گذراندن و لذت بردن، سردرد و خستگی زیاد به همراه داشت چون این نوع رقص نیاز به تمرکز بسیار بالایی دارد و در سال های اول یادگیری فشار زیادی را به فرد منتقل می کند، اما با وجود تمام اینها من تشنه یادگیری بودم و هرگز دلزده نمی شدم.

 

با گذشت چندین سال از شروع یادگیری و تمرین در رقص فلامنکو آیا می توانید به خودتان نمره ای بدهید؟

ـ من در حال حاضر می توانم بگویم به بسیاری از تکنیک ها تسلط دارم و دوره های پیشرفته فلامنکو را گذارانده ام. اما اگر بخواهم به هنرم نمره بدهم مثلا از ۱۰۰ شاید ۶۰ بدهم چون به نظرم اساسن این راه هنر است که بی انتهاست و با بالاترین تکنیک ها همیشه و همیشه جای فراگیری بیش تر  و تمرین بیشتر دارد و نمره ی صد گرفتن از آن کمی دور از ذهن به نظر می رسد.

 

رقص برای شما چه معنایی دارد؟ آیا رقص فلامنکو باعث شده که شما از دریچه خاصی به زندگی نگاه کنید؟

ـ می توانم بگویم من رقص را انتخاب نکردم، بلکه عاشق آن شدم. احساسی است که شدیدا به آن احتیاج دارم، به اندازه آب و هوا. اگر نرقصم ممکن است بمیرم مثل نویسنده ای که برای زنده ماندن حتما باید بنویسد یا شاعری که شعر می سراید و خواننده ای که آواز می خواند. من از درون احساس می کنم برای نفس کشیدن باید برقصم. رقص برای من نوعی ابراز احساس و بیان خود است. رقص فلامنکو برای من مراحل مختلفی داشته، از شیفتگی به آن شروع کردم  که در طول این فرایند در کنار عشقم به آن بسیاری از اوقات به لحاظ جسمی و روحی خیلی خسته و تحت فشار قرار گرفته ام. پس از این دوره ای که گفتم حس رقابت و حتی حسادت به سراغم آمد که کسانی هستند که بهتر از من می رقصند و باید بیشتر تلاش کنم تا مثل آنها یا بهتر باشم. از طرف دیگر سختگیری معلم ها و مربیانی که بی رحمانه تو را قضاوت می کنند نیز وجود داشت و دارد. بنابراین به لحاظ روحی باید قوی بود تا از عهده سختی ها و مشکلات آن برآمد. من فکر می کنم برای یک رقصنده قبل از هرچیزی علاقه شدید شرط اول تداوم است.

 

در رقص فلامنکو کار فردی اهمیت دارد یا کار گروهی؟

ـ به نظرم هردو نوع را باید در نظر داشت. یک رقصنده قبل از هرچیزی باید کار فردی خوبی داشته باشد تا بتواند موقع اجرا که به صورت گروهی است رقص خوبی به مخاطب ارائه دهد. مثلا اینکه قرار است من به عنوان دلارا تیو در تیرگان روی صحنه بروم نباید کار گروهی که به عنوان نوازنده و خواننده در کنار من خواهند بود را از یاد برد. حاصل کار ما در قالب یک گروه روی صحنه اجرایی خواهد بود که برایند دیالوگ جمعی ما چند نفر است. در فلامنکو هارمونی بسیار حائز اهمیت است و اگر این هماهنگی شکل بگیرد آن موقع است که می توانیم بگوییم فلامنکو واقعی اجرا می شود.

 

مخاطب رقص فلامنکو چه اقشاری از مردم هستند؟

ـ فکر می کنم انسان هایی که به دنبال نوعی از زیبایی هستند که با قلب و احساس خود آن را درک کنند و چیزی از درون آنها را تکان بدهد. فلامنکو مثل فریادی می ماند که یا از خوشحالی و یا از فشار روحی، احساس خود را با آن بیان می کنی. مثلا ژاپنی ها علاقه زیادی به فلامنکو دارند چون مردمی هستند با انظباط و نظم بیش از حد که معمولا به راحتی نمی توانند احساسات خود را نشان دهند و فلامنکو این اجازه را به هنرمند می دهد تا احساس خود را از اعماق وجودش بیان کند و مخاطبی که دنبال چنین چیزیست می تواند با فلامنکو به اوج لذت برسد و خود را خالی کند.

 

ایده آل و پله آخردر فلامنکو برای شما چیست؟ یا اینکه آیا اصلا چنین مساله ای برای شما موضوعیت دارد؟

ـ در حال حاضر فکر می کنم راه درازی در پیش دارم برای رسیدن به مدارج عالی در این حوزه. اما آنچه برای من مهم است رسیدن به مدارج عالی نیست بلکه قبل از هر چیزی دوست دارم بدن سالمی داشته باشم تا بتوانم همیشه برقصم و خودم و درونم را بیان کنم. هر روز تشنه این هستم که تکنیک های بیشتری یاد بگیرم و اجرا کنم. من علاقه دارم وقتی می رقصم با مخاطب یک احساس را تقسیم کنم و ارتباط عمیق با مخاطب برقرار کنم.

 

علاوه بر تمرین های مربوطه چه چیزهای دیگری برای رقصنده فلامنکو نیاز است؟

ـ یوگا، پیلاتس و باله چیزهایی هستند که حتما باید همزمان با تمرین های اصلی  مثل حرکات پا و دست برای فلامنکو داشته باشی. ضمن اینکه حتما باید با موسیقی فلامنکو آشنایی کامل داشته باشی برای همین هم باید همیشه در حد زیادی موسیقی فلامنکو و آواز گوش بدهی و تقریبا تمام وقت خود را با آن بگذرانی تا روح این موسیقی در درون تو ماندگار شود. پیلاتس برای انجام حرکات کششی و آماده نگهداشتن بدن نیاز است. باله برای تعادل و حرکات چرخشی بسیار نقش دارد ضمنا همانطوری که می دانید باله مادر تمام رقص ها است که حتما برای داشتن بدن منعطف باید تمرین داشته باشی. برای اجرای تیرگان زمان زیادی را برای تکنیک صرف کرده ام  و نسبتا زمان کمتری برای تمرین کوریوگرافی داشته ام. منظورم این است که تکنیک فردی بسیار مهمتر است.

 

در حال حاضر تمرین های فردی شما به چه شکلی است؟ آیا تمرین گروهی نیز دارید؟

ـ سال های قبل به نسبت الان زمان خیلی بیشتری برای تمرین زمان صرف می کردم الان دو ساعت کلاس فلامنکو و حدود ۴ ساعت برای تمرین فردی و انجام پیلاتس و باله و یوگا وقت صرف می کنم. متاسفانه برای تمرین با نوازندگان به دلیل هزینه مالی بالا نمی توانیم وقت بیشتری داشته باشیم و معمولا هفته ای یک بار این اتفاق می افتد.

 

آیا شما با گروه خاصی کار می کنید؟

ـ نخیر، با گروه های مختلفی کار می کنم به این دلیل که پروژه های متفاوتی وجود دارد که این فرصت را می دهد با نوازندگان و خوانندگان متفاوتی کار کنم.

با توجه به اینکه زمینه تحصیلی و حرفه ای خانواده شما آکادمیک است و ربطی به زمینه هنریتان ندارد زمانی که تصمیم به ادامه کار در زمینه رقص فلامنکو به صورت حرفه ای گرفتید آیا از حمایت آنها برخوردار شدید؟

ـ با وجود اینکه زمینه شغلی والدینم مرتبط با هنر نیست اما آنها علاقه شدیدی به موسیقی دارند. من از کودکی شاهد تمرین آوازخوانی مادرم بودم. همینطور پدرم در مواقع فراغت به نوازندگی تار و سه تار مشغول بوده است. در واقع هنر از نظر آنها برای گذران اوقات فراغت بسیار پررنگ و مهم بود اما همیشه اعتقاد داشتند از طریق هنر نمی توان امرار معاش کرد و به اصطلاح می گفتند هنر برای آدم نون و آب نمی شود و حتما باید یک شغل مناسب مثل مهندسی یا پزشکی جهت گذران زندگی انتخاب کرد. سال سوم دانشگاه که تصمیم جدی برای رفتن به اسپانیا برای ادامه دوره آموزشی فلامنکو در آنجا گرفتم والدینم دچار شوک بزرگی شده بودند و نمی توانستند این حس و علاقه من را کامل درک کنند آنها به من می گفتند تو دیوانه شده ای!(با خنده) اما من تمام تلاشم را به کار بردم تا بالاخره توانستم از طرف دانشگاهم در ونکوور برای دانشگاهی در اسپانیا انتقالی بگیرم و به آنجا بروم. یک سال گذشت و تابستان همان سال خانواده ام به دیدنم آمدند و موقع برگشت از من خواستند که با آنها به کانادا برگردم. اول پیشنهاد آنها را نپذیرفتم اما با اصرار زیاد آنها مجبور به برگشت شدم. بعد از اتمام تحصیلات لیسانس خانواده ام منتظر اقدام من برای دوره فوق لیسانس بودند و مثل اغلب خانواده ها فکر می کردند که من هم به عنوان دختر آنها باید تحصیلات عالی در دانشگاه داشته باشم اما فضای ذهنی من بسیار متفاوت بود و نمی توانستم به راحتی چنین چیزی را بپذیرم به هر حال ذهنیت غالب در جامعه ای مثل کانادا نیز توقع ادامه تحصیل در دانشگاه را در من ایجاد کرده بود. نهایتا در رشته ادبیات اسپانیایی برای دانشگاه مک گیل اقدام کردم و موفق به قبولی در دوره فوق لیسانس هم  شدم، اما پس از شروع دانشگاه در کمتر از دو ماه تصمیم قطعی به ترک دانشگاه و رفتن به اسپانیا گرفتم این تصمیم من همزمان شد با زمانی که خانواده ام در سفر بودند بدون اینکه به آنها اطلاع دهم با پول بسیار کمی که داشتم توانستم بلیت سفر به اسپانیا را بگیرم. پس از ورود به اسپانیا با مادرم تماس گرفتم و گفتم که من در اسپانیا هستم. و این چنین آغاز دوره جدیدی را برای زندگی خودم رقم بزنم.

 

کمی از شروع دوره جدید زندگی در اسپانیا بگویید؟

ـ من به قدری علاقه داشتم که برای یادگیری رقص فلامنکو به اسپانیا بروم که هیچ ترسی در خود احساس نمی کردم. مشکلات زیادی وجود داشت حتی برای شب اول ورودم به مادرید هتل هم رزرو نکرده بودم، اما حسی درونم بود که من را وادار به رفتن می کرد.  به عنوان یک کانادایی فقط سه ماه می توانستم در آن کشور اقامت داشته باشم اما من فقط به هدفم که یادگیری رقص فلامنکو واقعی در مدارس اسپانیا بود فکر می کردم. همان روزهای اول از طریق یک آشنای قدیمی در مادرید توانستم یک اتاق خالی پیدا کنم که شش ماه در آنجا زندگی کردم. انگار که همه چیز دست به دست هم داده بود تا بتوانم به آن چیزی که می خواهم برسم با انسان های خوبی آشنا شدم که وقتی این همه شور و شوق در من می دیدند کمک می کردند تا به خواسته هایم برسم. سختی های زیادی وجود داشت اما می توانم بگویم تمام کائنات در حال کمک به من بودند. به قدری از تصمیم خود راضی و خوشحال بودم که بی پولی، بی غذایی و یا هر مشکل دیگری برایم بی معنا بود.

 

چقدر طول کشید تا توانستید در مادرید وارد مدرسه فلامنکو شوید و یادگیری رقص فلامنکو را شروع کنید؟

ـ در مادرید یک مدرسه فلامنکو بسیار معتبری وجود دارد به نام “عشق خدا” که شما بر طبق سطح خودتان و علاقه ای که به معلم کلاس مورد نظرتان دارید انتخاب می کنید و در واقع شیوه ورود مانند خیلی از مدارس در دنیا نیست که مسولان مدرسه بعد از ثبت نام برای شما کلاس مشخص می کنند. از ۱۰ صبح تا ۱۰ شب انواع کلاس ها با معلمان مختلف در حال برگزاری است دست شما برای انتخاب بازتر است و می توانید با خیال راحت کلاس مورد دلخواهتان را انتخاب کنید من هم دقیقا به همین شیوه توانستم وارد این مدرسه شوم.

 

به عنوان زنی که رقصنده فلامنکو است، آیا زن بودن شما امتیاز محسوب می شود  یا نه؟

ـ زن بودن برای یک رقصنده فلامنکو به دلیل رقابت شدیدی که وجود دارد بسیار سخت است. معمولا در کلاس ها تمام هنرآموزان زن هستند و شاید فقط یک مرد وجود دارد. زنی که رقصنده فلامنکو است به نسبت مردی که رقصنده فلامنکو است چیزهای بیشتری باید یاد بگیرد مثلا نوعی حرکت که باید با شال انجام دهد و یا با دامن بلندی که رقص مخصوصی می طلبد در کل حرکات خیلی خاصی در بالاتنه زنان رقصنده فلامنکو وجود دارد که به نسبت حرکات مردانه در این نوع از رقص، پیچیدگی های زیادی دارد. یک رقصنده فلامنکوی زن باید با ایجاد حرکاتی از طریق دامن خود هماهنگی و ریتم را به معرض نمایش بگذارد همین یک نوع پوشش، تفاوت چشمگیری برای رقصندگان فلامنکوی زن و مرد به وجود می آورد. این مواردی که گفتم مربوط به تفاوت تکنیکی این نوع از رقص مربوط می شود. به لحاظ اجتماعی هم می توان گفت زنان بسیار قوی و نیرومندی در تاریخچه این نوع موسیقی و رقص هستند که هم پشتیبان خوب و موفقی برای خانواده هایشان بوده اند و هم توانسته اند قدرت خود را با هنر به نمایش بگذارند و اتفاقا همین توانمند بودن زنان رقصنده فلامنکو در برخی موارد باعث شده مردان جذب آنها نشوند چون که به این زنان در ذهنیت مردسالارانه منفی نگاه می شود و مردانی که درگیر کلیشه های جنسیتی هستند نمی توانند به راحتی با زنان توانا و قوی کنار بیایند. در واقع مثل خیلی از زمینه های کاری دیگر زنان در رقص فلامنکو به مرور زمان مورد توجه بیشتری قرار می گیرند و می توانند از پس مدیریت یک گروه هنری بربیایند و دارای روابط اجتماعی قوی باشند و تمام اینها برای مردی که عطش قدرت دارد به راحتی قابل پذیرش نیست. زنی که می خواهد در رقص فلامنکو پیشرفت داشته باشد و به صورت حرفه ای کار کند به زمان بیشتری جهت تمرین و تمرکز نیاز دارد بنابراین ناخواسته فرصت کمی برای امور دیگر زندگی دارد. من هم به عنوان یک زن که فلامنکو می رقصد مانند بسیاری از زنان دیگر با مشکلات مشابه مواجه بوده ام. توجه اجتماعی که موقع اجرای هنر دارم و یا گذراندن وقت با نوازندگان مردی که در گروه داریم برای تمرین و اجرا، کمبود وقت برای گذراندن زمان بیشتر با خانواده و نظمی که مولفه اساسی در زندگی حرفه ای یک زن رقصنده است مثال هایی هستند که گاهی در گذشته حسادت پارتنرهای من را برانگیخته اند.

 

دلارا جان شما به عنوان کسی که در ایران متولد شده ای و دهه اول زندگی خود را در آنجا بوده ای بعد به کانادا مهاجرت کرده و تحصیلات دبیرستان و دانشگاه خود را در کانادا به پایان رسانده ای الان هم به مدت ۸ سال است که اسپانیا را به عنوان محل زندگی انتخاب کرده ای. آیا خود را ایرانی می دانی یا کانادایی و یا حتی اسپانیایی؟

ـ سوال بسیار جالبی است و مجبورم کمی درباره آن توضیح بدهم. زمانی که در کانادا زندگی می کردم اغلب وقتی خود را به عنوان یک ایرانی معرفی می کردم با واکنش های عجیبی مواجه می شدم. مثلا بسیاری موارد وقتی تو را به عنوان یک دختر ایرانی می بینند فکر می کنند یک دختر وابسته به خانواده هستی که در رفاه کامل زندگی می کنی و به نوعی نگاه ناخوشایند که انگار هیچ غم و دردی در زندگی نداری و یا حتی به اصطلاح برخی به تو به عنوان یک ایرانی نگاه خوبی نداشتند به دلیل کلیشه های غلطی که در تمام جوامع می توان دید. خوشبختانه من در خانواده ای بزرگ شده ام که پدر و مادرم علاقه زیادی به شعر و هنر ایرانی داشتند و در برگزاری مراسم و آیین های سنتی ایرانی تلاش زیادی می کردند و همین هم باعث شد که علاقه مند به فرهنگ و هنر ایرانی باشم و سعی در معرفی آداب و سنن ایرانی به دوستان غیر ایرانی داشته باشم. از زمانی که به اسپانیا آمده ام با هویت ایرانی ام بیشتر نزدیک شده ام چون هم شباهت های فرهنگی بیشتری باهم داریم و هم نگاه اسپانیایی ها به ما ایرانی ها متفاوت از نگاه آنها به سفیدپوستان است. به هرحال یک نوع نگاه مثبتی نسبت به ایرانیها دارند تا سفیدپوستان. از طرفی چون فلامنکو ریشه در فرهنگ کولی ها دارد کسانی که در حوزه موسیقی و رقص فلامنکو کار می کنند استقبال گرمی از سفیدپوستانی که علاقه به ورود به این رشته را دارند نمی کنند. حتی برخی از کولی ها مردم اسپانیا را نیز مجاز به ورود به این رشته نمی بینند به این دلیل که فکر می کنند آنها روح موسیقی و رقص فلامنکو را درست درک نمی کنند و به عبارتی چون خون کولی ها در رگ هایشان نیست پس نمی توانند به درستی از پس رقص و موسیقی فلامنکو بربیایند. نکته جالب این است که من وقتی خودم را به عنوان یک ایرانی معرفی می کنم خوششان می آید و می گویند تو از ما هستی چون متعلق به مزوپتامیایی… به همین دلیل هم اغلب کسانی که به اسپانیا برای یادگیری فلامنکو می آیند برای خود نام مستعار و یا نام خانوادگی مستعار اسپانیایی انتخاب می کنند تا زودتر از طرف جامعه کولی ها پذیرفته شوند. من همیشه در محافل هنری خودم را به عنوان یک ایرانی معرفی می کنم اما مثلا اگر سروکارم به پلیس  و یا کارهای اداری بیافتد خودم را به عنوان کانادایی معرفی می کنم.

آیا دوست داری روزی در ایران برای اجرای هنری به روی صحنه بروی؟

ـ خیلی خیلی دوست دارم و واقعا یکی از آرزوهای بزرگم است که بتوانم در ایران اجرا داشته باشم. اصلا یکی از دلایل انتخاب اسپانیا برای زندگی علیرغم تمام مشکلات اقتصادی که در اینجا دارم این است که به لحاظ روحی احساس نزدیکی بیشتری با ایران می کنم تا در کانادا. حتی کوچه و خیابان ها و خانه های اسپانیا شباهت زیادی به ایران دارد. در اسپانیا من بوی ایران را می توانم استشمام کنم. می دانم که ایرانیان زیادی هستند که به این موسیقی و رقص علاقه دارند و عمیقا آرزو می کنم بتوانم روزی فلامنکو را به ایران ببرم و هموطنانم را  بیشتر با آن آشنا کنم.

 

در بین صحبت هایتان به شباهت های فرهنگی اسپانیایی ها و ایرانی ها اشاره کردید می توانید چند مورد را مشخصا اسم ببرید؟

ـ اسپانیایی ها انسانهای خونگرم و پرعشقی هستند مثل ایرانی ها و در اروپا به عنوان یکی از کشورهایی هستند که به این خصیصه مشهورند. هنوز در کارهایشان روح جمعی وجود دارد و به نظرم فردگرایی به نسبت بقیه کشورهای دیگر اروپا چندان رایج نیست. مردم اسپانیا از باهم بودن لذت می برند و با وجود بحران اقتصادی که دارند با کمترین هزینه بیشترین لذت را از زندگی می برند. مثل ما ایرانی ها با صدای بلند صحبت می کنند، می خندند …

 

لطفا کمی درباره پروژی ای که در فستیوال تیرگان اجرا خواهید کرد توضیح دهید؟

ـ اسم پروژه حوری است و در واقع ایده ایست که آرزوی همیشگی ام را در خود دارد. من همیشه دوست داشتم یک اجرا در مورد زن ایرانی داشته باشم و زمانی که از طرف تیرگان دعوت شدم فکر کردم زمان مناسبی برای اجرا و کار روی آن خواهد بود . خوشبختانه وقتی این ایده را با گروه در میان گذاشتم با استقبال مواجه شد. حوری نام مادربزرگ پدری من است. مادر بزرگ من یک مادر مجرد یا به قولی یک  Single Mother بود .او چهار فرزند بزرگ کرد که سه تای آن ها ایران را در سودای آزادی و زندگی بهتر ترک کردند. آخرین جملات مادر بزرگ من درست در ثانیه های آخرش این بود که از تنهایی در حال مرگ است. مادر بزرگ من نماد سرزمین من است. سرزمینی که ترک شده و از تنهایی می میرد. آغوش و خانه ی مادربزرگم تمام آن گرما و عشق، عطر خوش غذاها، سینی ِ رنگین میوه، قصه ها و شعر و دورهمی های خانوادگی است. خانه ی مادربزرگ پر است از عشق و خانواده. اما آن مکان ترک شده و آن زن، در تنهایی از دنیا رفته است.

نام این قطعه را به او تقدیم کرده ام. اما به طرز بسیار جالبی این اسم با مفهوم آن چه که می خواهم بیان کنم نیز هماهنگی کامل دارد. زنانگی و سرزمین مادری به شدت به یکدیگر مربوطند. هرآنچه بر سر زنان آن سرزمین آمده بر سر خود آن نیز آمده است. زنانی که مورد ظلم واقع شده اند و با آن ها بدرفتاری شده… سرزمینی که مورد ظلم واقع و با آن بدرفتاری شده است. مادربزرگی که ترک شده و سرزمینی که متروک مانده است. زنی که خون می ریزد و سرزمینی که به خون آغشته شده است.

ایران سرزمینی است تحت سلطه ی دین و بنابر اسلام زنان حتی در بهشت هم نمی توانند برای خود تصمیم گیری کنند. آن ها موظفند به این که در خدمت مردان باشند. حوری بناست که یک فرشته ی بهشتی باشد ولی به جای آن در اسلام برده ی جنسی بهشت است. آن ها زنان زیبای سفیدی هستند که باید به مردان خدمت کنند و به آن ها لذت برسانند. به نظر می رسد که ما حتی در بهشت هم آزاد نخواهیم بود. دختر کوچکی که در جامعه به دنیا می آید پاک است و رویاهای خودش را دارد. درست به محض ورود به مدرسه یا جامعه یاد می گیرد که هیچ تصمیمی از خودش ندارد و باید راهی را برود که برایش “بهترین” است. و آنچه باید انجام بدهد به او دیکته می شود. زنان راه های مختلفی برای مبارزه با این ظلم انتخاب می کنند و من از این جا به بعد را به عهده ی بیننده می گذارم که قضاوت کند…

 

از اینکه قرار است در جشنواره تیرگان برنامه اجرا کنید چه احساسی دارید؟

ـ بسیار خوشحال هستم که در فستیوال تیرگان به عنوان یکی از بزرگترین رویدادهای فرهنگی و هنری خارج از ایران اجرا خواهم داشت و از اینکه در کنار بسیاری دیگر از هنرمندان ایرانی می توانیم فرهنگ و هنر کشورمان را به دنیا معرفی کنیم احساس غرور می کنم و واقعا فکر می کنم در کانادا تنها نیستم. بسیارسپاسگزارم که من را دعوت کرده اید و از من حمایت می کنید.

رقص دلارا تیو را روز شنبه ۲۰ جولای ساعت ۸ شب و یکشنبه ۲۱ جولای ساعت ۲ بعدازظهر در جشنواره تیرگان ببینید.

برای خرید بلیت این برنامه به سایت تیرگان مراجعه کنید.

/www.tirgan.ca