بخش دوم
میرزاآقاخان کرمانی در نامۀ باستان یا سالارنامه (۱۳۱۳ق) نیز کیخسرو را سیروس فرض کرد و در شرح “پیدایش کیخسرو” سرود:
از آن باردار خسروانی درخت
پدیدار شد خسرو نیکبخت
که سیروس خوانندش یونانیان
که وی کینژادی چو شیر ژیان ۴۱
پس از این روایت، کرمانی به شرح “شاهنشاهی سیروس اعظم” و “فتوحات کیخسرو در لیدیه و یونان و بابل و مشرقزمین” پرداخت. در همین بخش از آزادی یهودیان چنین یاد کرد:
به بابل یکی جنگ فرخ نمود
که هر پهلوانی یکی رخ گشود
یهودان که بودندی آنجا اسیر
چو بختالنصر کردشان دستگیر
ز فرّ چنان شهریار بلند
رها گشتشان جملگی سر ز بند
فراوان سلیح و درم دادشان
به بیتالمقدس فرستادشان
دگرباره درهوخت آباد ساخت
روان بزرگان ز خود شاد ساخت۴۲
کرمانی که روایتهای شاهنامه فردوسی را با روایات سیروپیدیا (کورشنامه) گزنفون درهمآمیخته بود، از کورشنامه چنین یاد کرد:
گزنفون که زان راه برگشته است
همی نغز تاریخ بنوشته است
ز سیروس و کارش سراید همی
مر آن نامور را ستاید همی۴۳
محمدحسینخان ذکاءالملک فروغی(۱۲۵۵-۱۳۳۵ق/۱۸۳۹-۱۹۱۶م) نیز در دورۀ ابتدایی از تاریخ عالم نوشت: “دولت عجم به وجود کورش کبیر هخامنشی در پانصدوشصت سال قبل از میلاد مسیح علیهالسلام تأسیس شده.” ۴۴ فروغی در شرح مختصری از کشورگشایی کورش از “کمال تمدن و مهربانی” او با کزروس، پادشاه لیدی، و “ملایمت و مهربانی” او با پادشاه بابل یادکرد: “ذکر جمیل و داستان صفات حسنۀ این شاهنشاه و شجاعت و سخا و حسن تدبیر و لطف محاوره و رحم و مروت و خوشرویی و ملایمت و ذوق و سلیقۀ او ابدالدهر پاینده خواهد بود.” ۴۵میرزاحسینخان در تاریخ قرون قدیمۀ عالم، که برای “سال پنجم مدارس مقدماتی ایران” نوشته شده بود، دربارۀ کورش نوشت: “کورش کبیر، که از پادشاهان بزرگ این سلسله است، ایرانیان را مستقل و مقتدر نمود و دولت ایران را تشکیل داد و او را فرنگیها سیروش میخوانند . . . اسم بزرگی از خود در صفحات تاریخ گذاشت.”۴۶
فرصت شیرازی(۱۲۳۳-۱۲۹۹ش/۱۹۲۰-۱۹۵۴م) نیز از جمله مورخان آشنا با روایتهای یونانی و اروپایی کورش بود. او در دبستانالفرصۀ(۱۳۳۳ق) از جلسهای در بوشهر گزارش داد که سیدجمالالدین افغانی (۱۲۱۷-۱۲۷۵ش) از تاریخ ایران یاد کرد و کیخسرو را همان “سیروس” و “کورش” بازشناخت:۴۷
پانصدوشصت سال قبل از میلاد مسیح بر تخت نشست و او پسر سیاوش بود یا پسرزادهاش. شصت سال سلطنت نمود. پادشاهی بزرگوار و یزدانپرست بود. در زمان او وسعت کلی در تمدن ایران پیدا شد و تا آسیای غربی وسطی و افریقای شمالی نفوذ پیدا کرد. و این کیخسرو را کبیر میخوانند . بعضی نوشتهاند که قبل از این کیخسرو کبیر، کیخسرو دیگر هم بوده. بالجمله بعد از کیخسرو کبیر کیکاووسی دیگر پادشاه ایران شد.۴۸
فرصت شیرازی در آثار عجم در شرح “مشهد مادر سلیمان” یا پاسارگاد گزارش داد: “گویند قبر مادر سلیمان است. اما بنا بر آنچه مورخین فرنگستان را عقیده است، آن مقبرۀ پادشاهی است که نام آن کورش بوده و آن را چتریش نیز نامیدهاند از سلاطین عجم و به تاریخ ایشان دو هزار و چهار صد و پنجاه [۲۴۵۰] سال قبل از این زمان سلطنت داشت.” ۴۹فرصت شیرازی سپس “چهار سطر به خط میخی بر روی سنگی منقوش و آن در قطعهای از دیوار در آن صحراست” را، که از چپ به راست نوشت شده بود، چنین ترجمه کرد: “من هستم کیخسرو پادشاه کیان.”۵۰ در اینجا، فرصت شیرازی کوروش را برابر کیخسرو فرض کرد. او از نوشتۀ دیگری نیز یاد کرد و آن را چنین ترجمه کرد: “ای انسان من هستم کوروش[سیروس] پسر کامنیزز[کامبیسس]پیداکنندۀ پادشاهی و شهریاری ایران و پادشاه کل زمین شرقی از این سبب حسد بر عمارت من مبر.”۵۱ فرصت شیرازی در آثار عجم از “پارچه سنگی . . . که نیم روی آن صورت مردی است ایستاده دست راست را بالا گرفته . . . و چهار بال از شانههای آن مرد رسته و آن بالها را گشاده و باز نموده مثل اینکه بخواهد پرواز کند”۵۲ نیز یاد کرد و در شرح آن نوشت:
این شکل خیلی محل حیرت است. پهلوی آن صورت در این ازمنه شخصی از انگریزها به خط انکریزی به مداد نوشته بود این در عهد پادشاه پارسی کورس نام ساخته شده و همین شخص انگریز در درون بقعۀ مادر امالبنی نیز به مداد نوشته بود که این قبر کورس است و آخوندی که پیش از این گفتیم از اهل آنجاست نقل نمود که وقتی انگلیسی اینجا آمد و خطوط میخی را میخواند گفت که این صورت بالدار و آن بقعۀ مذکور را پادشاهی ساخته که نامش کورس بوده و اهل روم او را چتریش مینامیدند.۵۳
فرصت شیرازی در یاداشتی افزود:
در مسافرتنامۀ سیاحی از اهل فرنگستان نوشته است که از تاریخهایی که در دست داریم و بنا بر آنچه ذکر احوال کورش را دیدهایم و از عقیدۀ آن باخبریم، میدانیم که آن صورت بالدار را کورس به خیال ربالنوع خود کشیده و چنین میرساند که پس از انقطاع از این عالم به عالم بالا پرواز میکنم، یعنی جان من به آنجا میپیوندد و آن اشیایی را که بر فراز کلاه نهاده، اشاره میکند که در دنیا متحمل کارها و بارهای سنگین بودهام.۵۴
از شواهد اهمیت روزافزون کورش در دهههای نخستین قرن بیستم توجه داستاننویسان به زندگی او بود. داستانهای بلند عشق و سلطنت (۱۲۹۷ش) و داستان باستان یا سرگذشت کورش(۱۳۰۰ش)، که از نخستین نمونههای داستاننویسی و رماننویسی در زبان فارسی است، به شرح زندگی کورش پرداختند. در عشق و سلطنت، که نخستین جلد آن در سال ۱۲۹۷ش/۱۹۱۸م منتشر شد، موسی نثری همدانی(۱۲۶۰-۱۳۳۲ش) به شرح زندگی کورش و فتوحاتش در لیدی و کلده پرداخت. ۵۵در داستان باستان یا
سرگذشت کورش، که در ۱۳۰۰ش/۱۹۲۱م منتشر شد، محمدحسن نصرتالوزاره بدیع (۱۲۵۳-۱۳۱۵ش) زندگی کورش را به دقت شرح داد.۵۶
کاظمزاده ایرانشهر در تجلیات روح ایرانی در ادوار تاریخی(۱۳۳۷ش)، پس از شرح خصوصیات روح ایرانی دربارۀ تجلی آن در “قلمرو سیاست،” از کورش چنین یادکرد:
با اینکه ایرانیان قدیم بسیاری از مملکتهای همسایه را استیلا و امپراطورها را باجگذار خود کرده بودند، غالباً بهطور ملاطفت و محبت و انسانیت با آنان رفتار میکردند. چنان که مورخین نوشتهاند که کورش (سیروس) پس از فتح کردن بابل به ملت یهود، که پادشاهان بابل آنها را از فلسطین اسیر آورده در آنجا نگاه داشته بودند، آزادی بخشید و آنها را به وطن خودشان برگردانید و اجازه داد که معبدهای خود را از نو بسازند و حتی بعضی اشیاء مقدس زرین و سیمین را که از پرستشگاههای آنها غصب کرده به معبد بال در بابل آورده بودند به خود آنها رد کرد.۵۷
همچون کورش، در این روایت، داریوش نیز “در اصلاح امور کشوری و لشکری تدابیر عملی و ذکاوت بزرگ نشان داد و با اینکه اقوام مختلف در ایران سکونت داشتند، همۀ آنها را در زیر یک بیرق گردآورده یکدل و یکجهت ساخت.”۵۸ کاظمزاده، همچون بسیاری از همدورههای خویش، روح ایرانی را از “تجلیات روح آریایی” میدانست:
روح ایرانی مانند آیینۀ صاف تمام خصایص نظرربا و فضایل مخصوص نژاد سربلند آریایی را در همۀ دورههای تاریخی خود هویدا و جلوهگر ساخته است. روح ایرانی همواره نمایشگاه تجلیات روح آریایی گردیده و در میان قرنها استیلا و وحشیگری و تخریبات، مزایای نژاد هندُاروپایی یعنی حدت ذکاوت، سرعت انتقال، علو فکر، وسعت ذهن، بلندی خیال، فراوانی محصولات دماغی و قدرت تحلیل بردن و تربیت نمودن اقوال دیگر را همیشه نشان داده و نگاه داشته است.۵۹
در این روایت آریاگرا، شخصیتهای بزرگ تاریخ ایران نیز نشاندهندۀ “جاذبههای فسونگر” و “قدرت ساحرانۀ” این روح “ترقیخواه و عدالتگستر” بود: “این روح ایرانی است که مردانی مانند کورش(سیروس)، داریوش، اردشیر و شاپور و نوشیروان و زرتشت و مزدک و مانی و بهزاد و حلاج و فردوسی و ابنسینا و حافظ و خاقانی و امثال آنها را در آغوش خود پرورده است.”۶۰ بر همین مبنای نژادی، حسن پیرنیا در شرح خصال کورش نوشت:
برخلاف پادشاهان آسور و بابل و غیره با مردم مغلوب رئوف و مهربان بود. به پادشاهان مغلوب به اندازهای مهربانی میکرد که آنها دوست صمیمی کورش شده و در مواقع مشکل به او یاری مینمودند. با مذهب و معتقدات ملل کاری نداشت، بلکه آداب مذهبی آنها را محترم میداشت. چنانکه بعد از فتح بابل، هرچه از پیروان مذاهب مختلفه به غارت برده و به بابل آورده بودند، همه را پس داد. شهرها و ممالکی که در تحت تسلط او در میآمدند معرض قتل و غارت نمیشدند. وقتی که مردم رفتار کورش را دیده، و با آنچه تا آن زمان معمول بود مقایسه میکردند، او را مخلوق فوقالعاده و برانگیخته از طرف خدا میدانستند.۶۱
در روایت تاریخی پیرنیا، کورش آغازگر انقلابی اخلاقی در سلوک حکومتی بود:
این پادشاه عالیقدر یک نوع انقلاب اخلاقی را در عالم قدیم باعث شده و طرز نوینی از حیث سلوک با ممالک تابعه و ملل مغلوبه در عالم قدیم داخل کرده و شاید به همین جهت زمان او حد فاصل دو قسمت از چهار قسمت عهد قدیم گردیده. دربارۀ کورش نیز باید گفت که او یکی از دو یا سه شخص تاریخی عهد قدیم است که اسمشان به اذهان مردمان و ملل عصر ما خیلی مأنوس است. یکی از جهات این نکته این است که پیغمبران بنیاسرائیل او را بسیار ستودهاند و پیروان مذاهبی که تورات را کتاب مقدس میدانند، از طفولیت اسم این شاه را شنیده با این اسم مأنوس میشوند.۶۲
در ادامۀ شرح این انقلاب اخلاقی، پیرنیا افزود، “کوروش در بابل برای جذب قلوب بابلیها بیانیهای داده که عین آن در حفریات بابل به دست آمده و اکنون معروف به استوانۀ کورش است.” ۶۳پس از ذکر “بیانیهای که کورش در بابل داده و معروف به استوانه کورش است،” پیرنیا “شجرۀ نسب کورش بزرگ و ترتیب شاهان هخامنشی تا داریوش” را برشمرد ۶۴. اگر چه پیرنیا از “استوانۀ کورش” نام برد، اما آن را در زمرۀ “مهمترین” کتیبۀ هخامنشی یاد نکرد: “مهمترین این کتیبهها از داریوش بزرگ و معروفترین و مفصلترین کتیبۀ این شاه کتیبۀ بزرگ بیستون است که به سه زبان، یعنی پارسی قدیم و عیلامی و آسوری، کنده شده.” ۶۵پیرنیا در پانوشتی افزود: “کتیبههای مختصر کورش را در جای خود ذکر کردیم. در ۱۳۰۶ هجری در پاسارگاد مجسمۀ ناقصی از کورش پیدا شده که بر آن این کلمات را نوشتهاند ، منم کورش شاه بزرگ.”۶۶ در روایت پیرنیا، تسامح دینی از مشخصات دورۀ هخامنشی بود: “شاهان هخامنشی تعصب مذهبی نداشتند و بنابراین، هر ملتی را به معتقدات خود وامیگذاشتند و به این اکتفا نکرده، آداب مذهبی سایر ملل را در ممالک آنجا بجا میآوردند. مثلاً بابلیها نوشتهاند که کورش بل مردوک، ربالنوع بابلی، را میپرستیده.” ۶۷
- ۳. کورش و حقوق بشر
با توجه روزافزون سیاستمداران، دیپلماتها و حقوقدانان به “منشور سازمان ملل” و “اعلامیۀ جهانی حقوق بشر،” که در ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸م/۱۹ آذر ۱۳۲۷ش به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل رسیده بود، “استوانۀ کورش” و “فرمان کورش” رفتهرفته به “منشور کورش” تبدیل شد. زمینۀ این دگردیسی حقوقی را حضور فعال حقوقدانان و دیپلماتهای ایرانی در روند پیدایش سازمان ملل متحد و کوشش پیگیر دولت برای رفع تبعیضهای جنسی و دینی از قوانین ایران در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ فراهم آورد. در کنار کنفرانس تهران که طرح اولیۀ سازمان ملل را به بررسی گذاشت، نمایندگان ایران حضور فعالی در “کنفرانس سازمان ملل متحد در باب تشکیلات بین المللی” (Conference on International Organization-UNCIO) داشتند که به کنفرانس سانفرانسیسکو معروف است ۶۸. این کنفرانس، که از ۲۵ آوریل تا ۲۶ ژوئن ۱۹۴۵م برگزار شد، به تصویب طرح نهایی “منشور سازمان ملل” (United Nations Charter) انجامید. در نخستین نشست سازمان ملل متحد در ژانویۀ ۱۹۴۶ در لندن، نمایندگان ایران به ریاست حسن تقیزاده از ادامۀ حضور ارتش اتحاد جماهیر شوروی در خاک ایران شکایت کردند. ۶۹ قطعنامۀ دوم (۳۰ ژانویه ۱۹۴۶)، سوم(۴ آوریل ۱۹۴۶)و پنجم(۸ مه ۱۹۴۶) شورای امنیت، که تازه تأسیس شده بود، در حمایت از استقلال ملی ایران ارتش شوروی را مجبور به خروج از ایران و پایان دادن به بحران آذربایجان و کردستان کرد. ۷۰ احمد کسروی از جمله کسانی بود که اهمیت سازمان ملل را برای ایران که “از دولتهای کوچک است و از روی موقعیت جغرافیایی خود سختترین نیاز را به استفاده از سازمان ملل متفق و مانندهای آن دارد” برشمرد. ۷۱ همو نیز مشکلات اساسی این همپیمانی بینالمللی را بدین سان بیان کرد:
اساساً دولت ایران که در سازمانهای بینالمللی شرکت میکند، با این حال، آیا تواناست که شرطهای آنها را به کار بندد و با دیگران همگام باشد؟ مثلاً پیمان ملل متحده را که گفتیم . . . یکی از مقرراتش آزادی مذهب و عقیده است. آیا دولت ایران توانسته آن را اجرا کند؟ با این چیرگی که ملایان در این چند سال پیدا کردهاند آیا اجرای آن شدنی است؟ . . . در دیباچۀ منشور سازمان ملل متفق، که ما آن را یادکردیم، یکی از تعهدها که دولتهای متفق به گردن گرفتهاند ،تساوی تمام زنان و مردان، است. هر دولتی باید در کشور خود بکوشد و این را مجری سازد. ولی آیا دولت ایران آن را مجری تواند ساخت؟ . . . استقلال ایران هنگامی تأمین خواهد شد که . . . زنها در دانش و آگاهی با مردان همگام گردند و از همۀ مزایای زندگانی بهرهمند شوند.۷۲
با آگاهی از این چالش حقوقی، نمایندگان برجستۀ ایران از سالهای نخست تأسیس سازمان ملل کشور خویش را از پیشگامان بشردوستی و مدارامنشی و احترام به حقوق انسانی برشمردند. برخلاف روایت آریاگرا که بر گسست تمدنی تأکید داشت، در این پیشروایت توجه بر تداوم فرهنگی در ادوار پیش و پس از اسلام بود. مثلاً دکتر امیر اعلم (۱۲۵۶-۱۳۴۰ش)، رئیس فرهنگستان ایران، این نگرش را در یکی از جلسات سخنرانی در تالار فرهنگستان ایران در ۱۷ اسفند ۱۳۲۶ش بدین شرح بیان کرد: “سرزمین مقدس ایران در ادوار پیش از اسلام مهد فرهنگ و تمدن جهان بوده است و آثار فرهنگ و تمدن و ادب ایران پس از طلوع کوکب درخشان اسلام یکی از ارکان مهم تمدن اسلامی و بلکه مهمترین رکن آن به شمار میرفته.” ۷۳ در همان روز، علیاصغر حکمت نیز با گزارشی از “ارتباط و آمیزش” “مدنیت یونان و روم و از طرف دیگر تمدن چین و هند . . . در این سرزمین” به ترسیم “سهم ایران در میراث بشریت” پرداخت. ۷۴در این بازنگری فرهنگی و تمدنی، علیاصغر حکمت، چون بسیاری از همدورههای خویش، نگران چگونگی پیشبرد “سکونت و استقرار اقتصادی و امنیت سیاسی و آزادی حقیقی” بود. ۷۵همین نگرانیها بود که شرکت فعال دولت ایران در نهادهای بینالمللی فرهنگی و حقوقی، امضای منشور سانفرانسیسکو و پیوستن به سازمان ملل و سازمان یونسکو را در پی داشت . در همین زمینه بود که “وسعتنظر و آرزوی همکاری معنوی و اخلاقی . . . همۀ افراد و همۀ خانوادهها و همۀ جوامع بشری” ۷۶ و “توسعۀ تفاهم بینالمللی از راه تدریس و تحریر تاریخ” مورد توجه حقوقدانان و دانشگاهیانی چون علیاکبر سیاسی و احسان یارشاطر جوان قرار گرفت۷۷. همین آمال و زیستتجربۀ دورۀ جنگ جهانی دوم و “دادخواهی ایران دربارۀ آذربایجان” بود که واخوردگی پاکنژادی و رواج مداراپیشگی تمدنی را به ارمغان آورد. بازخوانی “منشور کورش،” به عنوان نخستین اعلامیه جهانی حقوق بشر، فرآوردۀ چنین چرخشی معرفتی در گزارش تاریخ ایران بود.
همزمان با طرح و تصویب “منشور ملل متحد” و “اعلامیۀ جهانی حقوق بشر” و برآمدن مفهوم “حقوق بشر،” که پیشتر نیز در گفتمان سیاسی ایران رایج بود،۷۸ دیپلماتها، سیاستمداران و نمایندگان مجلس شورای ملی اصول متفاوت این منشور و اعلامیه را با مهارت خاصی در بیانات و طرحها و جدلهای سیاسی به کار گرفتند. مثلاً در جلسۀ ۱۳۶، دورۀ ۱۴ مجلس شورای ملی در ۱۳ شهریور ۱۳۲۴، “منشور ملل متحد . . . که در تاریخ پنجم تیرماه ۱۳۲۴ مطابق ۲۶ ژوئن ۱۹۴۵ در شهر سانفرانسیسکو به امضا رسیده” تصویب شد. ۷۹ جلال عَبدُه گزارشی مفصل از چگونگی تدوین این منشور که به قول او “مهمترین سند سیاسی عصر حاضر است” ارائه داد.۸۰ در همان جلسۀ مجلس رضا رادمنش (۱۲۸۴-۱۳۶۳ش)، نمایندۀ لاهیجان و از اعضای سرشناس حزب تودۀ ایران، در اعتراض به گزارش جلال عبده گفت: “راجع به این منشور ملل متفق که آقای دکتر عبده اینجا اظهار فرمودند، من انتظار داشتم که راجع به حقوق بشر هم که مادۀ اول این منشور است ذکری میکردند. راجع به آزادیهای فردی و ارزش اشخاص، ارزش بشر، حق کار که در آنجا ذکر شده است، آنها را هم در اینجا متذکر میشدند . اینها است که به یک ملت وسایل استقلال میدهد.”۸۱ مادۀ آغازین منشور ملل متحد، چنان که به تصویب مجلس رسید، بدین قرار است:
ما مردم ملل متحد با تصمیم به محفوظ داشتن نسلهای آینده از بلای جنگ که دوبار در مدت یکعمر انسانی افراد بشر را دوچار مصائب غیر قابل بیان نموده؛ و با اعلام مجدد ایمان خود به حقوق اساسی بشر و به حیثیت و ارزش شخصیت انسانی و به تساوی حقوق بین مرد و زن و همچنین بین ملتها اعم ازکوچک و بزرگ؛ و به ایجاد موجبات لازم برای حفظ عدالت و احترام تعهدات ناشی از عهود و سایر منابع حقوق بینالمللی و به پیشرفت ترقی اجتماعی و برقرارساختن اوضاع زندگانی بهتری با آزادی بیشتر و برای نیل به این مقاصد . . . عزم نمودیم که برای تحقق این مقاصد تشریک مساعی نماییم.۸۲
این ارزشهای انساندوستانه و تبعیضزدا شیرازۀ تدوین اعلامیۀ جهانی حقوق بشر را، که در روز ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸/ ۱۹ آذر ۱۳۲۷ به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل رسید، فراهم آورد. اما پیش از تصویب این اعلامیۀ جهانی، اصول تبعیضزدای آن برای توانمندی حقوقی آشوریان ایرانی به کارگرفته شد. مثلاً آرداشس (اردشیر) آوانسیان (۱۲۸۴-۱۳۶۹ش)، نمایندۀ ارمنیان شمال و از رهبران حزب توده ایران، در سخنرانی ۲۰ اردیبهشت ۱۳۲۴ در مجلس از حق انتخابشدن و انتخابکردن آشوریها سخن گفت:
موضوع دیگر هم که آشوریها خیلی توقع دارند از این مجلس و اصول دموکراسی موضوع انتخابات است. حالا که همهجا صحبت از دموکراسی میشود و حتی در کنفرانس سانفرانسیسکو هم مثل زمان انقلاب کبیر فرانسه یک صحبتهایی میشود از قبیل حقوق بشر و آزادی بشر و آزادی نژاد و دموکراسی، در موقعی که در دنیا از این صحبتها میشود، البته این آشوریها که مردمان فقیر و زارع هستند و ایرانی هستند طبق قوانین ما میگویند عامۀ ناس از قانون حق استفاده دارند. حق انتخاب شدن دارند. حق انتخابکردن دارند. خیلی از این آشوریها در قزوین، تهران و کرمانشاه پراکنده هستند و اینها در انتخابات دورههای گذشته اشتراک نکردند. و طوری است که اینها نماینده در مجلس ندارند. و البته مطابق قوانین ما عدۀ نمایندگان خیلی بیشتر از این است و اینها در نظر دارند که عدۀ نمایندگان بیش از اینها باشد. و بیشتر از این هم خواهند کرد و جمعیت هم هست و ما توقع داریم که دولت عملاً برای این موضوع لایحهای بیاورند به مجلس . . . و آن وقتی که قانون انتخابات تجدید نظر شد، یک کمی دموکراسی بیشتر به مردم بدهیم. و وقتی که مخصوصاً صحبت از آزادی نژادها و آزادی زبان در کنفرانس سانفرانسیسکو میشود، این نتیجۀ حرفهایی است که ملتهای اروپا زدهاند. حداقل ما برای آشوریها یک کرسی در مجلس برای آن عدۀ زیاد در آن قانونی که میخواهیم تجدید نظر بکنیم بدهیم و به هیچجا هم برنمیخورد. اتفاقاً طبق قوانین مملکتی همینطور هم باید بشود. برای این که یک عدهای اصلاً اشتراک در انتخابات نکردهاند و این خلاف قانون است. دیگر اینکه یک عدهای هم از ارامنه هستند، اینها هم یک عرایضی دارند.۸۳
ادامه دارد
پانویس ها:
۴۱ـ میرزاآقاخان کرمانی، سالارنامه(شیراز: مطبع محمدی، ۱۳۱۶ق)، ۲۶.
۴۲ـ میرزاآقاخان کرمانی، سالارنامه، ۳۰-۳۱.
۴۳ـ میرزاآقاخان کرمانی، سالارنامه، ۵۸.
۴۴ـ محمدحسینخان ذکاءالملک فروغی، دورۀ ابتدایی از تاریخ عالم (تهران: شرکت طبع کتاب، ۱۳۱۷ق/۱۸۹۹م)، ۱۲۶.
۴۵ـ فروغی، دورۀ ابتدایی از تاریخ عالم، به ترتیب در ۱۸ و ۱۹-۲۰.
۴۶ـ میرزاحسینخان معلم تاریخ و جغرافیا، تاریخ قرون قدیمۀ عالم (تهران: کتابخانۀ علمی، ۱۳۳۴)، ۵۳.
۴۷ـ فرصتالدولۀ شیرازی، دبستانالفرصۀ(بمبئی: مظفری، ۱۳۳۳ق)، ۵۲.
۴۸ـ فرصت شیرازی، دیوان الفرصت (بمبئی: مطبع مظفری، ۱۳۳۳ق/۱۹۱۵م)، ۵۲.
۴۹ـ فرصت شیرازی، آثار عجم(بمبئی: مطبع ناصری، ۱۳۱۲ق)، ۲۲۸.
۵۰ـ فرصت شیرازی، آثار عجم، ۲۳۴.
۵۱ـ فرصت شیرازی، آثار عجم، ۲۳۵
۵۲ـ فرصت شیرازی، آثار عجم، ۲۳۲.
۵۳ـ فرصت شیرازی، آثار عجم، ۲۳۲.
۵۴ـ فرصت شیرازی، آثار عجم، ۲۳۲، یادداشت ۱.
۵۵ـ موسی نثری کبودراهنگی، عشق و سلطنت یا فتوحات کورش کبیر (سیروس اعظم (همدان: مطبعۀ همدان،۱۳۳۷ق/۱۲۹۷ش)؛ شیخ موسوی موسی نثری، ستارۀ لیدی یا جلد دوم عشق و سلطنت فتوحات
سیروس اعظم (بمبئی: شرکت نصرالله و شرکاء، ۱۳۴۴ق). جلد اول عشق و سلطنت در سالهای پیش از جنگ جهانی اول با عنوان “تاریخ غیرت” نوشته شده بود. برای چاپ اخیر بنگرید به موسی نثری، افسانۀ عشق کوروش: دلدادگی در ایران باستان، تلخیص، تصحیح و ویرایش علی عبدالحمیدی (تهران: یاران علوی، ۱۳۹۲). دربارۀ نثری بنگرید به پرویز اذکائی، “نثری همدانی: آقاشیخموسی دستجردی (۱۲۶۰-۱۳۳۲ش)،” معارف، دورۀ ۹، شمارۀ ۳ (آذر-اسفند ۱۳۷۲)، ۵۵-۷۶؛ و. کوبیچکو، “نثر فارسی در دوران سلطنت رضاشاه بزرگ،” وحید، دورۀ ۱۰، شمارۀ مسلسل ۱۰۰ (فروردین ۱۳۵۱)، ۶۸-۸۰؛ ابراهیم صفایی ملایری، “مقدمه بر افسانۀ طی زمان،” ارمغان، دورۀ ۲۱، شمارۀ ۲-۳ (اردیبهشت و خرداد ۱۳۱۹)، ۵-۸.
۵۶ـ محمدحسن بدیع، داستان باستان یا سرگذشت کورش کبیر (بیجا: بینا، ۱۳۰۰ش)، ۱۵۰. دربارۀ بدیع بنگرید به ابراهیم صفایی ملایری، “بدیع،” ارمغان، سال ۲۱، شمارۀ ۲-۳ (اردیبهشت ۱۳۴۱)، ۱۴۷-۱۵۴؛ محمد دشتی، “بررسی نخستین رمانهای تاریخی فارسی،” کیهان فرهنگی، ۱۴۸ (آذر/دی ۱۳۷۷ )، ۴۴-۴۷.
۵۷ـ حسین کاظمزاده ایرانشهر، تجلیات روح ایرانی در ادوار تاریخی: یک ارمغان برای نژاد نوزاد ایران (تهران: اقبال، ۱۳۳۷)، ۲۰-۲۱.
۵۸ـ ایرانشهر، تجلیات روح ایرانی در ادوار تاریخی، ۲۱.
۵۹ـ ایرانشهر، تجلیات روح ایرانی در ادوار تاریخی، ۱۲.
۶۰ـ ایرانشهر، تجلیات روح ایرانی در ادوار تاریخی، ۱۲-۱۳.
۶۱ـ حسن پیرنیا، ایران قدیم یا تاریخ مختصر ایران تا انقراض ساسانیان (تهران: مجلس، ۱۳۰۸)، ۷۲.
۶۲ـ پیرنیا، ایران قدیم، ۷۲.
۶۳ـ پیرنیا، ایران قدیم، ۷۱.
۶۴ـ پیرنیا، ایران قدیم، ۶۱.
۶۵ـ پیرنیا، ایران قدیم، ۱۳۱.
۶۶ـ پیرنیا، ایران قدیم، ۱۳۲. این یادداشت پیرنیا به نقل از اکتشافات پروفسور هرتسفلد بود. در صفحههای پیشتر، پیرنیا در همین زمینه نوشت: “در پاسارگاد باز صورتی است برجسته که در سنگ حجاری شده. این شخص ایستاده دستش به پیش دراز و دارای دو پر است و از حیث پرها به بعضی از صورتهای آسوری شبیه است، ولی ریشش ریش پارسی و تاجش مصری و لباسش عیلامی میباشد. سابقاً تصور میکردند که این صورت کورش است، ولیکن حالا غالباً به این عقیدهاند که ملکی را خواستهاند بنمایانند.” بنگرید به پیرنیا، ایران قدیم، ۱۲۷.
۶۷ـ پیرنیا، ایران قدیم، ۱۲۱
۶۸ـ هئیت نمایندگی ایران شامل این افراد بود: مصطفی عدل، نصرالله انتظام، جلال عبده، قاسم غنی، فضلالله نبیل، محمد گودرزی، احمد اردشیر، علیاکبر دفتری، حسین نواب، قاسم قاسمزاده، لطفعلی صورتگر، باقر کاظمی، صادق رضازاده شفق، اللهیار صالح، عبدالحسین اعتبار و علیاکبر سیاسی. علیاکبر
سیاسی از آن کنفرانس چنین یاد کرد: “پس از اینکه گزارش همۀ کمیتهها به تصویب مجمع عمومی رسید، لازم بود کمیتهای تشکیل شود تا مصوبات مجمع عمومی را مرتب و منظم و انشا کند و به صورت اساسنامۀ سازمان ملل متحد درآورد و برای تصویب به جلسۀ عمومی عرضه بدارد. برای انتخاب بیست عضو این کمیته اعضای کنفرانس به تبادل نظر پرداختند و این افتخار برای من و هیئت نمایندگی ایران حاصل شد که به عضویت آن کمیتۀ بسیار مهم که نامش “کمیتۀ انشاء” (Drafting Committee) بود انتخاب شدم . . . من در این کمیته ساکت نبودم و از اظهار نظر خودداری نمیکردم و بهویژه مراقب بودم کمسیون ایجاد حسن تفاهمــکه پیشنهاد کرده بودمــدر طرح اساسنامه از قلم نیفتد. این اساسنامه در مجمع عمومی کنفرانس تقریباً بدون اصلاح یا تغییر عیناً به تصویب رسید و عموم اعضای کنفرانس آن را امضاء کردند. من بسیار خوشوقت بودم، نه تنها برای اینکه پای این اساسنامه را که از آن پس ‘منشور ملل متحد’ خوانده شد امضاء کرده بودم، بلکه خیلی بیشتر، برای آنکه بدون خفض جناح، در پایهگذاری کمسیون تربیتی، علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد، یونسکو[United Nations Educational, Sccial and Cultural Organization (UNESCO)]، نقشی اساسی و مؤثر داشته بودم.” بنگرید به علیاکبر سیاسی، یک زندگی سیاسی (تهران: نشر ثالث، ۱۳۸۷)، ۱۷۷-۱۷۸. دربارۀ این هئیت بنگرید به “مصاحبه با آقاى نصرالله انتظام وزیر امور خارجه و رئیس هیئت نمایندگان ایران در کنفرانس سانفرانسیسکو،” آئین دانشجویان، شمارۀ ۳ (فروردین ۱۳۲۴)، ۱۴-۹۱؛ نقل از ۱۵-۱۶.
۶۹ـ اولین گروه نمایندگی ایران در نخستین نشست سازمان ملل در لندن بدین قرار بودند: حسن تقیزاده، نصرالله انتظام، مهذبالدوله باقر کاظمی، علی سهیلی، مصطفی عدل و عباسعلی خلعتبری.
۷۰ـ برای متون این قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل به ترتیب بنگرید به
http://www.un.org/en/sc/repertoire/46-51/Chapter%208/46-51_08-2-The%20Iranian%20question.pdf
۷۱ـ احمد کسروی، از سازمان ملل متفق چه نتیجه تواند بود (چاپ ۳؛ تهران: چاپ رشدیه، ۱۳۵۷)، ۵۶.
۷۲ـ کسروی، از سازمان ملل متفق چه نتیجه تواند بود، ۶۲-۶۳.
۷۳ـ امیر اعلم، “ایران در فرهنگ جهان: بیانات جناب آقای دکتر امیر اعلم،” در ایران در فرهنگ جهان (تهران: انتشارات نامۀ فرهنگستان، ۱۳۲۶)، ۱-۲.
۷۴ـ علیاصغر حکمت، ایران در فرهنگ جهان (تهران انتشارات نامۀ فرهنگستان، ۱۳۲۶)، ۲-۲۴.
۷۵ـ حکمت، ایران در فرهنگ جهان، ۱۵.
۷۶ـ علیاکبر سیاسی، “سخنرانی جناب آقای دکتر علیاکبر سیاسی رئیس دانشگاه تهران در ششمین کنفرانس عمومی یونسکو،” آموزش و پرورش، سال ۲۵، شمارۀ ۶-۷ (آبان/آذر ۱۳۳۰)، ۱-۵؛ نقل از ۵.
۷۷ـ احسان یارشاطر، “گزارش کنفرانس یونسکو دربارۀ توسعۀ تفاهم بینالمللی از راه تدریس و تحریر تاریخ،” آموزش و پرورش، سال ۲۵، شمارۀ ۶-۷ (آبان/آذر ۱۳۳۰)، ۴۹-۵۶.
۷۸ـ برای مثال، مستشارالدوله در دورۀ اول مجلس شورای ملی گفت: “حفظ حقوق بشر بر همۀ افراد لازم است. آنهایی که مستخدمین دولت هستند باید بیشتر حفظ حقوقات بکنند.” بنگرید به مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی، دورۀ ۱، جلسۀ ۴۶(۱۷ محرم ۱۳۲۵ق)، ۹۹. همچنین بنگرید به ابراهیم مفتح یمنالسلطنه، حقوق بشری و اساس سیاست مملکت (تهران: ناصری، ۱۳۳۱ق)؛ عبدالکریم سعادت، حقوق بشری (شیراز: مصطفوی، ۱۳۴۱ق).
۷۹ـ بر اساس گزارش مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی، “کمیسیون امور خارجه مجلس شورای ملی در تاریخ یکشنبه ۱۱ شهریور ماه ۱۳۲۴ تشکیل گردید و لایحۀ شمارۀ ۱۰۶۰۴ مورخ ۴/۶/۲۴ دولت را مبنی بر درخواست تصویب منشور ملل متحد مورد مطالعه و دقت قرار داد و به اتفاق آرا تصویب نمود. به طوری که خاطر آقایان نمایندگان محترم مستحضر است، در انجمن سانفرانسیسکو که از پنجم اردیبهشت ماه ۱۳۲۴ آغاز گردیده و تا پنجم تیر ماه ۱۳۲۴ ادامه داشت، منشور ملل متحد مشتمل بر یکصد و یازده ماده و همچنین اساسنامۀ دیوان بینالمللی دادگستری شامل ۷۰ ماده تدوین گشت و به تصویب نمایندگان پنجاه و یک دولت متفق و از جمله نمایندگان دولت ایران رسید. کمیسیون امور خارجه مجلس شورای ملی با توجه به اهمیت و مرام و اصول این منشور و فوائدی که عضویت چنین سازمان بزرگ جهانی برای ملت ایران در بر دارد و نیز با توجه به اینکه ملت ایران همواره یکی از طرفداران حقیقی استقرار اصول صلح و سلم در جهان بوده و در جامعۀ ملل سابق نیز صمیمانه در این راه خدمت کرده است و در طی جنگ اخیر هم در پیروزی ملل متفق سهمی به سزا داشته، از آقایان نمایندگان محترم مجلس شورای ملی تقاضا دارد ماده واحدۀ ذیل را تصویب فرمایند: ماده واحده مجلس شورای ملی منشور ملل متحد را که در تاریخ پنجم تیر ماه ۱۳۲۴ مطابق ۲۶ ژوئن ۱۹۴۵ در شهر سانفرانسیسکو به امضا رسیده است تصویب مینماید.” این ماده واحده “به اتفاق آرا تصویب شد.” بنگرید به مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی، دورۀ ۱۴، جلسۀ ۱۳۶ (۱۳ شهریورماه ۱۳۲۴).
۸۰ـ جلال عبده در جلسۀ “طرح و تصویب گزارش کمیسیون امور خارجه راجع به منشور ملل متحد” در گزارش خود خاطرنشان ساخت: “این منشور به نظر بنده مهمترین سند سیاسی عصر حاضر است . . . دنیا هم تاکنون نظیر آن را نشان نداده و برای تدوین این منشور میبایستی ششسال تمام ملل دنیا اعم از بزرگ و کوچک به جان یکدیگر بیفتد و با فداکاریهای زیاد و با تلفاتی که هیچوقت شاید جبران نشود، معنی جنگ جدید را بفهمند و بالاخره برای جلوگیری از خطرات جنگهای آینده که حتماً مخوفتر و موحشتر است دور هم جمع شوند و با حسن نیت در محیط آزاد و آرامی صد و یازده مادۀ منشور و هفتاد مادۀ دیوان بینالمللی دادگستری را تنظیم کنند.” بنگرید به مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی، دورۀ ۱۴، جلسۀ ۱۳۶ (۱۳ شهریور ۱۳۲۴).
۸۱ـ مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی، دورۀ ۱۴، جلسۀ ۱۳۶(۱۳ شهریور ۱۳۲۷).
۸۲ـ مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی، دورۀ ۱۴، جلسۀ ۱۳۶ (۱۳ شهریور ۱۳۲۷).
۸۳ـ مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی، دورۀ ۱۴، جلسۀ ۱۲۷ (۲۰ اردیبهشت ۱۳۲۴).
Mohamad Tavakoli-Targhi, “The Civilizational Turn, Cyrusian Tolerance and Citizenry’s ‘Equality Rights’,” Iran Nameh, ۳۰:۲ (Summer 2015), 52-119
محمد توکلی طرقی (دانشآموختۀ دکتری تاریخ دانشگاه شیکاگو، ۱۹۸۸) استاد تاریخ و تمدنهای خاور نزدیک و خاورمیانه در دانشگاه تورنتو است. از ۲۰۰۲ تا ۲۰۱۲ سردبیر مجلۀ مطالعات تطبیقی آسیای جنوبی، افریقا و خاورمیانه بوده و از ۲۰۱۱، سردبیری ایراننامه را به عهده گرفته است. در کنار مقالات علمی فراوان، دو کتاب تجدد بومی و بازاندیشی تاریخ و ایرانآرایی از او منتشر شده است.