تقریبا روز و ساعتی نیست که خبرهای ناگوار نشنویم، ولی در آستانه ی بهار دل انگیزی که در راه است نمی خواهم به مقولاتی از آن نوع بپردازم..

 شهروند ۱۲۷۳ ـ پنج شنبه ۱۸ مارچ۲۰۱۰   

حجت گلپایگانی  

“سال امسالین، نوروز طربناک تر است”، زمانی که منوچهری این بیت را می سروده، نمی دانم به چه دلایلی نوروز آن سال را طربناک تر یافته بوده است، ولی این را دقیقا می دانم که چرا نوروز امسالمان از تمام نوروزهای ۳۰ سال گذشته شادی آفرین تر است!

تقریبا روز و ساعتی نیست که از بوم شوم و بدآواز فاشیزم دینی حاکم بر میهنمان، خبرهای ناگوار نشنویم، ولی در آستانه ی بهار دل انگیزی که در راه است، نمی خواهم به مقولاتی از آن نوع بپردازم و ترجیح می دهم از اندرز شاعری پیروی کنم که می گوید:

بلبلا مژده ی بهار بیار

خبر بد به بوم باز گذار


 

خبرهای شادی بخش

می دانیم که نوروز پیوندگر دلها و شادی آفرینمان، به همت دکتر رضا مریدی نماینده ی ایرانی تبار مجلس انتاریو و سایر نیک اندیشان، در استان انتاریو و در کشور کانادا به رسمیت شناخته شده بود، اکنون با تصویب سازمان ملل متحد، “آفتاب زرپاش نوروز”۱ نه تنها در بخش گسترده ای از نیم کره ی شرقی و کانادا، بلکه در سراسر جهان درخشش یافته است. مدتها است که خبری شادتر و امیدبخش تر از این نشنیده بودم. بسیار شادم که همدل و همراه با دکتر مریدی، دانشمند آزادیخواه میهنمان، سنت زوال ناپذیر و زیبای نوروزمان را که در مرکز هویت ملی ما قرار دارد، با دلهایی مالامال از عشق و امید برای آینده ای بهتر، در مقر دولت انتاریو جشن گرفتیم. وه که چه فرخنده جشنی بود! البته این را هم در داخل پرانتز بگویم که به نظرم، وسعت تالار پذیرایی، متناسب با تعداد زیاد شرکت کنندگان در جشن نوبد. شایسته است که در سالهای آینده، در صورت امکان تالار بسیار بزرگتری برای برگزاری این مراسم درنظر گرفته شود. خوشبختانه در این “شهر هزارقبیله ی تورنتو” ۲ که به لحاظ گوناگونی و غنای فرهنگی خود، رشک جهان است، آئین های نوروزی منحر به این یکی نیست و جشن های باشکوه دیگری نیز در شرف برگزار شدن است. از جمله اینکه به همت “هفته نامه ی شهروند” در تالار مجلل Le Parc   و همچنین توسط سایر هم میهنانمان در سایر جاها، جشن های دیگری نیز ترتیب یافته است. بسیار شایسته است که با شرکت در این جشنها، بر همدلی، همبستگی و شادی و امیدمان بیفزائیم و این یادگار گرانقدر نیاکانمان را گرامی بداریم.


 

انجمن سکولارهای سبز در تورنتو سبز شد

زمان نگارش این مطلب، نخستین روزهای ماه مارس ۲۰۱۰، مکان تورنتو(کانادا) و تقریباً همه جا پوشیده از برف است. با این وجود در باغچه ی خانه ام، جوانه های زیبای سنبل و لاله را می بینم که سر از خاک سرد و تیره و برف سفید برآورده اند و سبزیشان به راستی شادی آفرین است. مگر نه اینکه آنها پیام آوران بهار و نوروز زیبایمان هستند؟ خبر شاد دیگری هم برایتان دارم و آن خبر رویش جوانه ی نورسته ی دیگری، در کنار همین سنبل ها است. با روئیدن این جوانه، برگ زرین دیگری بر دفتر افتخارات تورنتو و کانادا افزوده شده و هم اکنون تورنتوی قشنگ ما، نخستین شهر دنیاست که انجمن سکولارهای سبز در آن پا گرفته است. کمترین تردیدی ندارم که همان جوانه ی چند هفته پیش ولی نهال نوپای امروز، به زودی به درختی خوش منظر و پربار تبدیل خواهد شد و در سایه اش همگان آسایش و آرامش خواهند یافت. فقط کافی است قدری صبر داشته باشیم و در حد توانمان در آبیاری و پرورش این نهال بکوشیم تا باروز شود. میوه ی این درخت، آزادی، برابری، نیک بختی و سرفرازی هم میهنانمان و مردم کشورهای همسایه ی ما خواهد بود. هرچند که سالهای خزان عمر خود را می گذرانم ولی برایم از روز روشن تر است تا زمانی که میوه ی خوشگوار این درخت را نچشم، خرقه تهی نخواهم کرد!


 

سکولاریسم چیست؟

سکولاریسم واژه ای انگلیسی است. عده ای بر این باورند که واژه های بیگانه، نباید در نوشته های فارسی به کار برده شوند و استفاده از برابرهای فارسی آنها شایسته تر است. من نیز به اشتباه چنین می اندیشیدم و چند سال پیش در مقاله ای با نام “مواظب هجوم فارگلیسی در شهروند باشیم”، کاربرد واژه های بیگانه را مورد انتقاد قرار داده بودم. اکنون به آگاهی های تازه ای دست یافته ام و به گونه ای دیگر می اندیشم. شخصاً بر این باورم که کاربرد همین واژه ی “سکولار”، علیرغم اینکه تا لحظه ی نگارش این مطلب، دست کم ۳۹ معادل فارسی از قبیل آزاداندیش، فرادین، کورشی، خردگرا، عرفی، از دین رها و غیره برای آن پیشنهاد شده است ۳ هیچگونه ایراد و اشکالی ندارد. همان گونه که در دنیای اقتصاد و دادوستدهای بازرگانی، وام دادن و وام گرفتن امری طبیعی است، در زمینه ی فرهنگ غیرمادی یعنی مقولاتی از قبیل سیاست، فلسفه، ادبیات و اندیشه و هنر نیز قرض دادن و قرض گرفتن واژه ها، امری عادی است و نباید سبب ایجاد حساسیت های غیرلازم گردد. می دانیم که انگلیسی قدیم بیش از ۵۰ تا ۶۰ هزار واژه نداشته است، ولی به برکت لغت های گرفته شده از سایر زبانها (لاتین، یونانی، فارسی و غیره)، امروز تعداد واژه های آن دست کم به ۶۵۰ تا ۷۵۰ هزار رسیده است و تاآنجا که می دانم کسی هم نگران آن نیست که با ادامه ی ورود لغت های بیگانه، آسیبی به زبان انگلیسی وارد گردد. به عنوان مشت نمونه ی خروار اضافه می کنم که افشینه لطیفی، نویسنده ی کتاب خواندنی و پرآوازه ی “حتی پس از این همه سال” با به کارگیری تعداد زیادی واژه ها و اصطلاحات فارسی در نوشته اش و بیان معنی آنها، در واقع با یک تیر دو نشان زده است!۴ وی هم در گسترش دامنه ی نفوذ زبان فارسی در دنیای غرب سهمی دارد و هم در غنی سازی بازهم بیشتر زبان انگلیسی. دلیلش هم این است که پیش بینی می شود فرهنگ نویسان انگلیسی، واژه های فارسی مورد استفاده ی وی را به عنوان “مدخل های تازه” در آثار جدید خود وارد نمایند.

دکتر محمدرضا باطنی درکتاب ارزشمند زبان و تفکر (مجموعه ی مقالات زبان شناسی)، بخشی را به واژه های قرضی اختصاص داده، در باب تأثیر و تأثر متقابل زبان های مختلف به تفصیل سخن گفته و مثال های متعددی از وارد شدن واژه های انگلیسی به زبان های ایتالیایی، فرانسوی و غیره برشمرده است.۵ همین چند روز پیش دوست فرهیخته ام نیما امامی فهرست بسیار بلندبالایی از واژه های فارسی را که به زبان انگلیسی راه یافته اند، برایم فرستاد که در این مختصر مجال پرداختن به آن نیست و تنها به آوردن لینک اینترنتی مطلب در بخش پانویس این مقاله اکتفا می کنم.۶

دکتر رضا براهنی هم بر این باور است که هر زبانی در طول زمان، به دلایل گوناگون دستخوش تحولات می شود و قدرت یک زبان را در قدرت جذب آن میداند، نه در قدرت دفع آن.

به باور نگارنده واژه ی سکولاریسم در ادبیات سیاسی اخیر ایران قبول عام یافته است و نیازی به تغییر دادن آن نمی بینم. فقط به عنوان نمونه توجه شما را به کاربرد این واژه در کتاب خوب شیدان وثیق جلب می کنم که نام کتابش را گذاشته، “لائیسیته چیست؟ نقدی بر نظریه پردازی های ایرانی درباره ی لائیسیته و سکولاریزم” و یا کتاب محمد برقعی را با نام “سکولاریسم از نظر تا عمل”، رساله ی مراد فرهادپور تحت عنوان “نکاتی پیرامون سکولاریسم” و بسیاری گفتارها، تألیف ها و رساله های دیگر که پرداختن به آنها مجالی دیگر می طلبد و بالاخره محکم ترین دلیل اینکه زبان شناس برجسته ی ایران، دکتر محمدرضا باطنی در تازه ترین فرهنگ فارسی خود لغت سکولاریسم را دقیقاً به “اعتقاد به جدایی دین از حکومت، سکولاریسم” برگردانده و از واژه سازی غیرلازم پرهیز کرده است.۷


 

 

کوتاه سخن اینکه لغت سکولاریسم به زودی مانند واژه هایی چون رادیو، تلویزیون، رستوران، کافه تریا و غیره برای تمام مردم مفهومی بسیار روشن و قابل درک خواهد یافت. آن سیل خروشان جمعیت که علیرغم تمام بگیروببندها و خشونت های وحشیانه ی فاشیزم دینی، در برابر چشم جهانیان یک صدا فریاد می زدند:

شعار ملت ما/ دین از حکومت جدا، همه سکولار هستند و زمانی که با قدری کار فرهنگی مفهوم این واژه را بهتر درک نمایند، ندا سرخواهند داد که: “سکولار، سکولار/ ما همه سکولاریم”

البته شعار اخیر تنها یک مثال پیشنهادی و فرضی است و در جریان مبارزه، ملت هوشمند و شجاع ایران، خواسته های دقیقاً سکولاریستی خود را در شعارهای ژرفتر و زیباتری متبلور خواهد ساخت. در تحلیل نهایی، ما ایرانیان هم مثل فرانسویان که ابتدا با انقلاب کبیر ۱۷۸۹، بعد با امضای قراردادی بین ناپلئون و پاپ و سرانجام با تصویب قانون جدایی دولت از کلیساها در سال ۱۹۰۵، به دوران سیاه و نکبت بار “کلیساسالاری” پایان دادند، به حیات ننگین فاشیزم دینی به طور عام و شیعه سالاری به طور خاص خاتمه خواهد داد.

سخن دراین باره بسیار است و آنچه خواندید مقدمه ای کوتاه و فتح بابی بیش نبود. اهمیت موضوع در حدی است که نه تنها نوشتن مقاله های بیشتر، بلکه ایراد سخنرانی های متعدد در این زمینه را به عنوان ضرورتی فوری و اجتناب ناپذیر مطرح کرده است. در هر حال برای حسن ختام مطلب هم که باشد نمی توانم از یک تجربه ی شخصی مرتبط با سکولاریسم برایتان سخن نگویم.


 

خاطره از گذشته ای دور

۴۸ سال پیش، در همدان دانش آموز دبیرستان بودم. این شهر میدان بزرگ و زیبایی دارد به نام بوعلی که شش خیابان از آن منشعب می شود. یکی از دکان های دور آن میدان میخانه ی کوچکی بود که هروقت از روبروی آن می گذشتم، بوی کباب و خوراک های مطبوع دیگر از مجاورتش به مشام و نوای خوش موسیقی یا بانگ نوشانوش مستان از آنجا به گوش می رسید. هرچند که در آن ایام، می نمی نوشیدم، ولی میکده ی مذکور را همواره دارای لطف و صفای خاصی می یافتم! بر ویترین آن دکان، با خطی خوش، شعری نوشته و الصاق شده بود که هم از زیبایی دستخط و هم از مضمون شعر، لذت می بردم. روزی از روزها، دفترم را باز کرده بودم و داشتم همان شعر را برای استفاده در انشای مدرسه رونویسی می کردم که دست بر قضا درست در همان لحظه طلبه ای نیز داشت از آنجا رد می شد. آخوند، بدون هیچ مقدمه ای، با لحنی آمرانه و بی ادبانه مرا مخاطب قرار داد که:”پسر! از این مکان اجتناب کن. مگر نمی دانی که افراد لامذهب در اینجا خمر می نوشند و مست لایعقل هستند؟” من که مدت ها بود روزی چند بار از مجاور آن میکده عبور کرده و براساس مشاهدات و تجربه ی عینی خود مشتریان را مردم خوب و بی آزاری تشخیص داده بودم، بدون اینکه جوابی به او بدهم به رونویسی شعر ادامه دادم. متأسفانه سراینده ی شعر را نمی شناسم ولی هنوز که هنوز است و پس از گذشتن حدود نیم قرن، خاطره ی آن روز و شعر یاد شده از لوح ضمیرم محو نشده است. آن شعر ساده، قدیمی و مردم پسند که به خوبی بیانگر ریشه ی عمیق تاریخی اندیشه ی سکولاریسم در ایران می باشد، چنین است:

“واعضا من که خراباتی و مستم به تو چه؟

ساقی و باده بود در بر و دستم به تو چه؟

تو به محراب نشستی احدی گفت چرا؟

من که شب تا به سحر یک سره مستم به توچه؟

آتش دوزخ اگر بر تن ما و تو فتد

تو که خشکی چه به من، من که ترستم به تو چه؟”

نوروزتان پیروز و هر روزتان نوروز باد.


 

پانویس ها:

۱ـ تعبیر زیبای “آفتاب زرپاش” برگرفته از عبید زاکانی است.

۲ـ دکتر پرویز رجبی، سفرنامه ی اونور آب (جامعه شناسی مهاجرت)، نشر اختران، ۱۳۸۶.

۳ـ سایت رسمی سکولارهای سبز www.seculargreens.com

  ۴ـ افشینه لطیفی، Even After All This Time  ، انتشارات Harper Collins  ، ۲۰۰۶.

۵ـ دکتر محمدرضا باطنی، زبان و تفکر (مجموعه مقالات زبان شناسی)، چاپ پنجم، صفحه ۹۱، نشر فرهنگ معاصر، تهران ۱۳۷۳.

۶ـ http://en.wikipedia.org/wiki/List_of_English_words_of_Persian_origin

  ۷ـ دکتر محمدرضا باطنی، فرهنگ معاصر پویا، ویراست سوم، نشر فرهنگ معاصر، تهران، ۱۳۸۵.


 


 

* حجت گلپایگانی نویسنده ی ساکن تورنتو بیشتر در حوزه ی مسائل اجتماعی می نویسد.

golpayegani@sympatico.ca