ماده ۱۰ توافقنامه حقوق مدنی و سیاسی، که در ماه مارس ۱۹۷۶ به تصویب رسیده، تصریح می کند که با زندانی باید با رعایت شأن و حرمت انسانی رفتار شود. درهمین توافقنامه آمده است که زندان باید برای اصلاح و بازسازی فرد باشد و نه تنبیه و مجازات. استانداردهای حداقلی سازمان ملل برای زندان از سال ۱۹۵۵ به رسمیت شناخته شده اند. این استانداردها شامل برخورداری از بهداشت فردی، لباس و جای خواب، خوراک، تمرین های ورزشی و خدمات درمانی هستند.
وضعیت زندان های حکومت آخوندی تأسف بار و وخیم تر از آن است که بتوان با گفتار و نوشتار و انتقاد در آن تغییر محسوسی پدید آورد و در واقع از مشکلی ساختاری رنجور است که منشأ آن را باید در ماهیت نظام ولایت مطلقه فقیه جستجو کرد. نظامی که با هر هنجار متعارفی سر ناسازگاری و حتی دشمنی دارد و ماندگاری خود را در گرو حذف و نابودی حریف، رقیب، مخالف و معاند خویش می بیند. با این حال، نگفتن و ننوشتن و پرهیز از تکرار مکررات نیز چاره درد نیست زیرا این نظام اهریمنی را در ادامه جنایت هایش جری تر و بی پرواتر می کند.
هفته گذشته ۲۰ زندانی سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین نامه ای در مورد خطیر بودن وضعیت سلامت شماری از زندانیان سیاسی بیمار به رئیس این زندان نوشتند. به گزارش ۲۶ شهریور ۱۳۹۲ تارنمای “ایران پیک”: «۲۰ زندانی سیاسی محبوس در بند ۳۵۰ زندان اوین، هفته ی گذشته در نامه ای به رئیس این زندان با شرح مختصری از افراد بیمار محبوس در این زندان که با کارشکنی های مسئولان از پی گیری درمان خود محروم شده اند، نوشته اند: مدتی است در امور معالجه افراد بیمار بند ۳۵۰ کارشکنی صورت گرفته و می گیرد که منجر به وخامت حال برخی از بیماران این بند و عدم رسیدگی به آنها شده که می تواند عواقب خطرناکی در پی داشته باشد و پیگیری ها نیز تاکنون نتیجه ای نداشته است.»
امضاء کنندگان نامه، نام های زندانیان سیاسی نیازمند درمان را چنین ذکر کرده اند: مصطفی دانشجو، رضا انتصاری، حمیدرضا مرادی، ابوالفضل قدیانی، رضا شهابی، علیرضا رجایی، عبدالله مومنی، محمد سیف زاده، محسن محققی، محمدرضا مقیسه، محمد داوری، یعقوب ملکی، محمود باقری، جواد طوماری، محمود دولت آبادی، مهدی خدایی، علیرضا بهشتی، منصور تقی پور، نادر سامی، عبدالرضا قنبری، اسد الله اسدی، اصغر محمودیان، محمد صالحی، عباس نبوی، شمس الدین مهدی زاده و داوود اسدی. در بخشی دیگر از نامه نوشته شده: «لطفا مشخص کنید این تخلفات که با جان زندانیان ارتباط دارد چرا صورت گرفته و اگر افرادی به دلایل سیاسی بنا دارند معالجه زندانیان سیاسی را با مشکلات عدیده ای مواجه سازند آن را روشن کنید».
اما، نه سهل انگاری یا تعمد جنایتکارانه و بازی کردن با سلامت و زندگی زندانیان سیاسی بیمار – که بیشتر بیماری هایشان نیز ناشی از شکنجه های جسمی و روحی خود زندان است – ، منحصر به زندان اوین و بند ۳۵۰ آن است، و نه همه اهریمن صفتی و ستمگری که در حق زندانیان روا داشته می شود محدود به جلوگیری از درمان بیماران است. به عنوان توضیح یک نمونه از این اهریمن صفتی ها که زیر چشم زندانبانان مراقب و کارکشته به طور روزمره انجام می شود را شرح داده و سپس به ذکر سه نمونه از رفتار با زندانیان سیاسی بیمار زندان های دیگر می پردازم: مهدی محمودیان، زندانی سیاسی عضو جبهه مشارکت در نامه ای خطاب به سیدعلی خامنه ای درباره زندان مخوف رجایی شهرکرج می نویسد: «در این زندان هر کسی که کمی زیبایی درچهره داشته باشد و احیانا زور در بازو نداشته باشد یا پول خوبی در حسابش نباشد که باج بدهد، به زور در سالن های مختلف و هر شب در یک اتاق گردانده می شود و هر “مفعولی” صاحبی دارد و از این بابت پولی به دست می آورد».
سه نمونه زندانیان سیاسی بیمار نیازمند درمان زندان های دیگر را نیز به عنوان مشت نمونه خروار نقل می کنم. تارنمای بی بی سی فارسی در تاریخ ۱۴ دیماه ۱۳۹۱، در مطلبی با عنوان “زندانیان سیاسی ایران در تنگنای امکانات پزشکی” می نویسد: «… فعالان مدنی و سیاسی که اندکی بعد از آخرین انتخابات ریاست جمهوری زندانی شده اند، برای رسیدگی پزشکی و دریافت خدمات درمانی در تنگنا قرارگرفته اند».
همسر فیض الله عرب سرخی به بی بی سی می گوید که در یکی از آخرین ملاقات هایش متوجه شده است که او در روزهای گذشته علائمی شبیه سکته مغزی داشته است: «همبندانش گفتند که مدت ها سردرد خیلی شدید داشت و درد تا گردن و نخاع ادامه داشته است. به دلیل همین درد، در طول یک شب او را چهار بار به بهداری برده اند ولی برای کاهش درد فقط به او مسکن تزریق شده است».
نمونه دیگر: «… مسعود باستانی، روزنامه نگار اصلاح طلب زندانی، دچار سردردهای مفرط شده و با آن که خانواده اش گفته اند که او در زندان دچار بیماری خونی شده است، مسئولان زندان رجایی شهر برای کمک به درمان او اقدامی نکرده اند».
نمونه سوم، محمدرضا پورشجری (سیامک مهر) نویسنده وبلاگ “گزارش به خاک ایران” است که درست سه سال پیش، ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، با یورش دژخیمان ولی مطلقه فقیه به خانه اش، به اتهام بیان عقیده در وبلاگ شخصی دستگیر شد و در ۲۴ ساعت نخست بازداشت چنان بلایی بر سرش آوردند که با شکستن شیشه عینک و بریدن رگ، دست به خودکشی زد. در سه سال گذشته، او هدف کینه توزی سبعانه ولایتمداران بوده و بر اثر شکنجه های جسمی و روحی سلامت خود را از دست داده است.
خبرگزاری “هرانا”، درتاریخ اول شهریور ۱۳۹۲ درباره اش می نویسد: «محمدرضا پورشجری که درزندان از بیماری های گوناگون و مشکلات قلبی رنج می برد، با بالا رفتن قند خون و مخالفت مسئولان با اعزامش به بیمارستان روبروست».
میترا پورشجری، دختر این وبلاگ نویس به گزارشگر “هرانا” می گوید: «… بهداری زندان ابتدا در مورد بیماری وی یک بسته قرص ده تایی (کلی بنگلامین) تجویز نمود، ولی دکتر دیگری به نام امین ستاره دان پس از رویت آزمایشات نظر داد که از آن رو که قند خون پدرم بسیار بالا بوده و سن وی نیز زیاد است و همچنین از ناراحتی حاد قلبی رنج می برد، نمی شود به وی انسولین تزریق کرد و این کار بسیار خطرناک است. دکتر نژاد بهرام و دکتر پژمان عادلی که از پزشکان زندان هستند نیز نظر تخصصی دکتر امین ستاره دان را تأیید کرده و گفته اند پدرم باید در بیمارستانی مجهز بستری شده و بیماری قلبی و قند وی زیرنظر پزشکان متخصص کنترل شود.»
میترا پورشجری در بخش دیگری از گفتگو با گزارشگر “هرانا” می گوید: «دوشنبه بیمارستان برای آنژیوگرافی قلب پدر نوبت داده بود که زندان با اعلام این که مأمور برای اعزام ندارد، از انتقال وی به بیمارستان طفره رفت. اکنون دقیقا سه ماه است که در امر بستری شدن پدرم در بیمارستان هربار مشکلی پیش می آید. یا وی را دیر به بیمارستان می برند و پذیرش تمام می شود و یا زندان به بهانه نداشتن مأمور، در روزی که خانواده وقت می گیرد، از اعزام وی شانه خالی می کند. اکنون نیز که سه تن از پزشکان بهداری زندان دستور بستری شدن اورژانس او را داده اند، بازهم پدرم از درمان های مناسب محروم است.»
غلامحسین اسماعیلی، رئیس سازمان زندان ها، با عذری بدتر از گناه کمبودها و کوتاهی های سازمان زیر نظر خود را توجیه می کند: «این کشور از لحاظ جمعیت زندانی در فهرست ۱۰ کشور نخست جهان است و بیش از ۲۵۰ زندان دارد که حدود ۳۰۰ هزارنفر در آنها نگهداری می شوند!»
ماده ۱۳ فصل دوم کنوانسیون ژنو درباره مجروحان و اسیران جنگی می گوید: «باید در همه حال مورد احترام و حمایت قرار گیرند و دولت متخاصمی که اشخاص مذکور را در اختیار دارد باید بدون هرگونه تبعیض… با آنان محترمانه برخورد نموده و از آنها پرستاری نماید. هر گونه دست درازی به حیات و شخص آنان از جمله شکنجه، رها نمودن آنان بدون کمک پزشکی و پرستاری با سبق تصمیم و نیز قرار دادن آنان در معرض مخاطرات سرایت یا ابتلا به امراض و بیماری ها اکیدا ممنوع است».
در حالی که “مورد احترام و حمایت قرار گرفتن” مجروح و زندانی جنگ – که دشمن است و تا لحظه پیش از دستگیری قصد جان طرف مقابل را داشته – منع شده و “رها نمودن آنان در معرض مخاطرات سرایت یا ابتلا به امراض و بیماری ها اکیدا ممنوع” شده، چگونه یک نظام حکومتی، که مدام هم دم از رأفت و عطوفت اسلامی می زند، می تواند شهروندان خود را به صرف ابراز مخالفت با نتیجه اعلام شده انتخابات یا بیان نظر در وبلاگ شخصی، از دسترسی به درمان باز دارد و زندان که باید محلی برای “اصلاح و بازسازی” فرد باشد را به صورت شکنجه گاهی که محل تولید انواع بیماری های خطرناک است درآورد؟!
کج باوری، سپردن زمام نفس به دست عقده های روانی، گماشتن فرومایگان در سمت های بازجو، دژخیم و زندانبان آنقدر موجب سقوط درجه انسانیت ولی مطلقه فقیه و کارگزاران اهریمن صفتش شده که مصداق واقعی این سروده نغز زنده یاد فریدون مشیری هستند:
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند!
* شهباز نخعی نویسنده در حوزه ی مسائل سیاسی، ساکن اروپا و از همکاران شهروند است.
Shahbaznakhai8@gmail.com