ازم عکس گرفتند …!

 

 

“آقایون یکی کمکم کنه، وکیل خوب سراغ دارید، بله؟ یه وکیل دلسوز میخام که حرف منو بفهمه، کسی میشناسه ؟”

این آقای ساده بود که سراسیمه وارد اتاق شد و بی مقدمه همه را هاج و واج کرد.

camera-H

آقای نکته‌بین با تبسمی در نگاه، آقای ساده را دعوت به آرامش کرد:

“بذار از راه برسی، نفسی تازه کنی، احوالی هم از ما فقیرفقرا بپرسی، بعد بگو ببینیم وکیل برای چی میخای، ارث و میراثتو بالا کشیدن؟…”

آقای ساده چهره‌ش رفت تو هم:

“حالا که وقت شوخی نیست؛ من تو آتیشم شما . . .”

آقای بیخیال، بی ادبانه حرف دوستمان را برید:

“وکیل خوب هزینه‌ی خوب می‌بره داداش، داری؟ اگه نداری حرفشم نزن!”

پرسیدم:

“حالا چی شده، میشه لطف کنی و بگی چی شده؟”

“از من عکس گرفتن! من نمی‌دونستم، یواشکی گرفتن!”

آقای نکته‌بین حوصله‌ش سر رفت. تو صندلیش جا بجا شد و گفت:

” آقای ساده، سرِ جدت بفرما بنشین و بگو چی شده. دوستان هم لطفن نکته نپرونند تا بفهمیم چی به سر دوست نازنینمون اومده، قبوله؟”

همه مثل بچه دبستانی‌ها یک‌صدا گفتند:

“بله آقا، هرچی شما بگین!”

” که فرمودید از شما عکس گرفتند. خُب، از همه عکس میگیرن. نمی‌فهمم اشکالش کجاست!”

” از همه؟ . . . از شما هم گرفتن؟ شما هم همین طوری نشستین هیچ کاری نمی‌کنین؟”

“بالاخره میشه اصل مطلبو بگید . . . از شما کجا عکس گرفتند که این قدر جوشی شدی؟”

آقای ساده کمی این پا آن پا کرد و بعد سرش را انداخت پایین و شروع کرد بازی کردن با دکمه‌ی کتش. همه دوستان در سکوت، چشم دوخته بودند به آقای ساده. سرانجام آقای ساده سکوت را با نوعی شرم حضور شکست:

“گلاب به روتون . . . “

همه بی اختیار زدند زیر خنده. آقای متین که تا آن وقت خاموش بود و مثل همیشه سعی داشت چیزی متانتش را بر هم نزند، با لحنی سرزنش‌آمیز گفت:

” آقای ساده این کارا از شما شایسته نیست، قباحَت، ببخشید، زشته!”

و برخاست که اتاق را ترک کند ولی با اشاره‌ی آقای نکته‌بین دوباره نشست اما رویش را از آقای ساده، که نمی‌دانست چرا مورد سرزنش قرار گرفته، برگرداند. بقیه هم زیرلبی می‌خندیدند. آقای نکته‌بین پرسید:

“گفتم کجا از شما عکس گرفتند، گفتید “گلاب به روتون”، این چه معنا داره، بله؟”

“آخه تو توالت عکس گرفتند! . . “

“تو توالت؟ خانم عکس گرفت یا بچه‌ها؟ چرا اون جا؟”

صدای خنده اتاق را پر کرد. آقای بیخیال متلکی پراند:

“آخه اون جا گل و گیاه زیاد دارن.”

آقای ساده با دستپاچگی گفت:

“نه آقا، رفته بودم فروشگاه، لازم شد، خُب دیگه … گلاب به روتون، لازم شد برم دستشویی . .  اون جا عکس گرفتند!”

باز هم صدای شلیک خنده اتاق را پر کرد و هر کس چیزی گفت:

“در حین عمل یا بعد از عمل؟”

“عجبا…”

“حیرتا…”

آقای متین گفت:

“دوستان قرار بود با واژگان پارسی سخن بگیم: شگفتا …”

آقای بیخیال گفت:

“به به، ببینید کارِ دوستمون به چه بلندایی رسیده که وقتی میره توالت عمومی عکاس خبر می‌کُنن! ببینم، ساده جون، از فرش قرمز خبری نبود؟”

“لطفن شوخی نکنید، موضوع جدیه، اصلن مسئله‌ی ناموسیه، خانما هم میرن تو همون توالت!”

آقای نکته‌بین هم مثل دیگران به راستی غرق حیرت شده بود و پیدا بود سر از قضیه در نیاورده است:

“عکاس کی بود؟”

“من چه می‌دونم … کسی اون جا نبود … حرومزادگیشون هم همینه! اگه عکاس اون جا بود که میزدم دوربینشو می شکستم …”

“واقعن، به قول آقای متین، شگفتا! آخه چه جوری؟”

آقای ساده جوش آورد:

“چرا متوجه نیستید، دوربین مخفی بود، زیرِ در، اصلن دیده نمی‌شد!”

اینجا دیگر همه بهتشان زده بود و انگار به یک داستان پلیسی گوش می‌دادند:

“پس شما آقای ساده از کجا به وجود دوربین مخفی که دیده نمی‌شد پی بردید، نکنه درس کارآگاهی خوندید، ها؟”

“از این جا … “

و یک روزنامه از جیبش درآورد، گذاشت روی میز و مانند کسی که فتحی کرده، سرش را راست گرفت و نگاهش یک دور، چهره همه را سِیر کرد.

روزنامه را برداشتم و مطلبی را که دورش خط کشیده شده بود به سرعت مرور کردم. سرم را که از روزنامه بلند کردم، همه‌ی چشم‌ها را متوجه خودم دیدم:

“قضیه از این قراره که یک خبرنگار یک گزارش تحقیقی اینجا به چاپ رسونده که اتفاقن بسیار شایسته‌ی توجهه. گزارش میگه جدا از دوربین‌هایی که سازمان‌ها، شرکت‌ها، و فروشگاه‌ها به دلایل امنیتی، نصب می‌کنند و همه‌ی ارباب رجوع و مشتریان و آمدوشدها رو زیر نظر دارند، یک سری، در واقع، دوربین‌های جاسوسی هم همیشه مشغول کار است، البته بیشتر برای سوءاستفاده. مثلن ممکنه کسی، بدون آنکه شما بفهمید، با دوربینی که در قاب عینک دودی، قلم خودکار، سنجاق سینه، یا دکمه کت کار گذاشته از شما یا هر سوژه‌ی دیگری، در هر وضعیتی، عکس بگیره. مواردی که کشف شده زیاده، که این چند مورد، از پرونده‌های پلیس استخراج شده:

ـ مردی که با نصب دوربین مخفی در توالت‌های عمومی از کودکان و، به ویژه دختران خردسال، عکس می‌گرفته (احتمالن برای استفاده‌ی تجارتی) بازداشت شده؛

ـ زنی در اتاقک امتحان لباس در یک فروشگاه، تصادفن متوجه می‌شود که یک دوربین جاسوسی از زیر دارد از او فیلمبرداری می‌کند و هراسان بیرون می‌دود.

ـ پلیس در یک دستشویی دوربینی کشف کرده که در زیر سینک کار گذاشته شده بود.

پلیس می‌گوید بهتر است همه‌ی مردم هوشیار باشند و وقتی به اینگونه جاها می‌روند به دقت گوشه و کنارها را بازرسی کنند که غافلگیر نشوند. چنین دوربین‌هایی را به راحتی می‌توان از مغازه‌های لوازم الکترونیک خریداری کرد. پدران و مادران بسیاری با کارگذاشتن این دوربین‌های ناپیدا در اتاق کودکانشان، آنها یا پرستارهاشان را زیر نظر می گیرند …

روزنامه را گذاردم روی میز. همه‌ی دوستان ظاهرن به فکر فرو رفته بودند. شاید آنها هم مانند من به این می اندیشیدند که، “آی امنیت، یادت بخیر، دیگه باید خوابتو ببینیم!”

آقای نکته‌بین به عادت همیشه حیرتش را با گفتن “جل‌المخلوق” بروز داد، و آقای بیخیال، در حالی که خودش را جمع و جور می‌کرد، راست نشست و گفت:

“به این ترتیب شاید بهتر باشه شب که میریم خونه اتاق خواب و همه‌ی جاهای دیگه رو بازرسی کنیم که نکنه یه حرومزاده‌ای دوربین با کنترل از راه دور کار گذاشته باشه ازمون فیلم پورنو بگیره!!!”

آقای ساده با گردنی برافراشته و قیافه‌ی حق به جانب، گفت:

“حالا دیدید حق با من بود!”