جمهوری اسلامی ایران بی صبرانه درصدد کسب اجازه از غرب است تا جام زهر دیگری بنوشد. عملکرد روحانی رئیس جمهور حکومت جابر و جاهل، در مدت کوتاه پس از انتخابش و علی الخصوص از زمان حضور در مجمع عمومی سازمان ملل، چنین می نمایاند که این دولت برای تنها یک وظیفه انتخاب شده و آن حل مسئله به اصطلاح اتمی به هر قیمت و تحت هر شرایط است.

اظهارات ناشیانه و دور از هر مصلحت سیاسی روحانی ظرف چند روز گذشته در تمامی مجامع عمومی داخل و خارج کشور، برای غرب شکی باقی نگذاشت که این دولت در پی خروج از بن بست است و در این مسیر بیش از یکی دو ماه فرصت ندارد و یا نمی خواهد.

عجبا! پس ۸ سال ستیزه جویی و خودسری رژیم به رهبری خامنه ای و بازیگری احمدی نژاد برای چه بود؟

ای کاش مردم ایران به عوض هیاهو برای هیچ عده ای بی خبر به هنگام ورود روحانی به فرودگاه تهران، از او می پرسیدند که چرا این رژیم در اخذ چنین موضعی ۸ سال خیره سری کرد و موجب این همه تحریم های کمرشکن، تحقیر مردم و تخریب بنیان های اقتصادی کشور شد؟

khameneie-H

بدیهی است که رژیم همانند گذشته هیچگاه خود را مسئول نمی داند تا ملزم به پاسخ گویی باشد. پس باید خودمان پاسخ این سئوال را در زمان و زبان حال مردم ایران جستجو کنیم.

جمهوری اسلامی ایران در مقاومت علیه غرب بر سر مسئله به اصطلاح اتمی به هیچوجه به دنبال بمب اتم نبوده و هرگز نیست یا بهتر بگوییم، نمی تواند باشد.

هدف این رژیم تحمیلی در ستیزه جویی های عاری از مصلحت سیاسی اش، صرفاً سرگرم کردن دنیای غرب به پدیده اتمی بود تا بدینوسیله بتواند به نتایج زیر نائل آید:

۱ ـ به نقض حقوق بشر و اعدام ها با خیالی آسوده تر ادامه دهد، زیرا غرب درگیر در مسئله اتمی به چیز دیگری نمی اندیشد. در این چند سال جنگ و گریز بین ایران و غرب بجز این تجربه نکردیم.

۲ ـ قشر جوان و مبارز ایران را دچار اعتیاد نماید تا توان مخالفت از آنان سلب شود.

۳ ـ فحشا گسترش یابد تا اساس خانواده به هم ریزد و فرصت فکر کردن برای کسی باقی نماند. از این بیان تعجب نکنید، برای من هم باورش مشکل است.

اما اگر به گروگانگیری و نتایج آن و یا به جام زهری که خمینی برای خاتمه جنگ ایران و عراق نوشید، برگردید خواهید دید که چندان هم به گزاف نگفتیم.

به هر حال متعاقب حصول اهداف بالا، دیگر موجبی برای ادامه بحث اتمی نیست، پس باید به فکر بقاء خود بود و تنها راه بقا تسلیم در برابر خواسته های غرب است و فرقی نمی کند که خواسته غرب مستلزم چه درجه تحقیر مضاعف مردم ایران و یا چه میزان زیان اقتصادی به کشور باشد.

ناگفته نماند که غرض از این بیان، مخالفت با حل مسئله به ظاهر اتمی نیست. حل این مسئله ساختگی جهت رفع تحریم های کمرشکن یک ضرورت است و اساساً چنین مسئله ای هرگز نباید در دستور کار این رژیم نامیمون قرار می گرفت.

ضرورت ایجاب می کند که به منظور بهتر روشن شدن و اثبات مطالبی که در بالا عنوان شد، به دو زهر دیگری که این رژیم در گذشته نوش جانش شد، اشاره شود.

از زمان تحمیل این رژیم نابکار بر مردم ایران، همه ما در دو مورد دیگر شاهد شعبده بازی های مشابهی از سوی این رژیم بودیم. مسئله اول گروگان گیری بود و آن دیگری جنگ خانمانسوز ایران و عراق.

گروگانگیری علی الظاهر به منظور برگرداندن پادشاه فقید ایران صورت گرفت، اما هدف در پس پرده استقرار هر چه بیشتر جمهوری نوپای اسلامی ایران بود. ایران در این مسئله با آمریکا به ستیزه برخاست و بر این پایه توانست تمام مقاومت های داخلی را که در آن زمان تعدادشان بسیار بود، درهم شکند و قلم ها را بشکند. همگی شاهد بودیم که پس از حصول این نتایج گروگان ها آزاد و ایران مجبور به امضاء قرارداد ننگین الجزایر شد. زیان های مالی تحمیلی به ایران در این قرارداد، چندش آور است و همین بس که ذخیره ۸۰ میلیارد دلاری ایران در بانک های آمریکا جملگی به یغما رفت.

اما در جنگ ایران و عراق، خمینی و متهم ردیف دو سیستم اسلامی، هاشمی رفسنجانی، هدف دیگری را تعقیب می کردند. آن دو نفر جنگی را که از نظر سیاسی هرگز نباید شروع می شد، ۸ سال ادامه دادند. هدف در این جنگ انحصاراً این بود که جمهوری اسلامی میلیون ها شهید داشته باشد تا خانواده این شهدا، پایه های محکمی بر استقرار هر چه بیشتر جمهوری جور و ظلم اسلامی شوند.

بلافاصله پس از جنگ که خمینی آن را نعمت و رفسنجانی منت می خواند، رژیم با تکیه بر نیروی بالقوه پدیده شهید و خانواده شهدا، توانست با آسودگی خاطر به اعدام صدها هزار از بهترین فرزندان ایران مبادرت نماید و بدین ترتیب لکه ننگی بر “مینی ژوپ” جمهوری اسلامی وارد آورد که امروزه آن را جنایت علیه بشریت می نامند.

اگر جنگی در کار نبود و چنانچه ترس فضای جنگی بر کشور مستولی نمی شد، شاید رژیم به دلیل مقاومت نیروهای داخلی و یا فشار کشورهای خارجی فرصت و یا جرأت این همه اعدام را پیدا نمی نمود. پس چه نعمتی بالاتر از جنگ و چه منتی برتر از آن می توانست چنین فرصتی را به این دو عنصر نامطلوب هدیه کند!

حال که اشاره ای به هاشمی رفسنجانی شد، حیف است که به نکات زیر اشاره نکنیم:

۱ ـ رفسنجانی همان کسی است که در زمان پادشاه فقید ایران دم در مجلس شورای ملی، اسلحه تحویل بخارایی داد تا منصور، نخست وزیر وقت را به قتل برساند.

۲ ـ او همان کسی است که پس از سقوط دولت بختیار، همراه خمینی و دار و دسته اش، با عمامه کج در تلویزیون ظاهر شد و انتصاب مهدی بازرگان را به نخست وزیری موقت به اطلاع عموم رساند.

۳ ـ و او همان کسی است که پس از استقرار جمهوری اسلامی، تأسیس جمعیت اطلاعاتی ۳۶ میلیونی را از طریق رادیو و تلویزیون اعلام و به اطلاع عموم رساند. ناگفته نماند که جمعیت ایران در آن زمان ۳۶ میلیون بود و او همه را به جاسوسی انتخاب نمود، فرزند علیه پدر و مادر، برادر علیه خواهر، همسایه علیه همسایه، و….

۴ ـ و او همان کسی است که در زمان ریاست مجلس شورا، از تریبون مجلس در کمال وقاحت اعلام کرد که ایران باید آنقدر به بیگانگان بدهکار شود که کشورهای طلبکار برای حفظ طلب هاشان، رژیم اسلامی را محفوظ بدارند!

۵ ـ و او همان کسی است که در زمان جنگ در مقام جانشین فرمانده کل قوا، گزارشات جنگی و تعداد کشته شدگان را در نماز جمعه و در مقام امام جمعه به اطلاع حضار می رساند. در هیچ یک از این جلسات نماز، او کشته شدگان را متجاوز از ده نفر اعلام نمی کرد. این دروغ آشکار را تحویل نمازگزاران می داد و سپس به نماز می نشست. (از امام جعفر صادق ـ که هیچ معلوم نیست تا چه حد صادق بود ـ نقل است که هیچ کس نباید پشت سر کسی که دروغ می گوید به نماز بنشیند)

رفسنجانی در هر یک از جلسات نماز، ده ها هزار کشته را به دروغ به ده نفر مجروح و کشته تقلیل می داد و سپس به نماز می نشست.

۶ ـ و بالاخره او همان کسی است که پس از خاتمه جنگ، به خانواده شهدا و آن هایی که از آنان به آزادگان یاد می شود، توصیه کرد که با تأسیس شرکت، ورود به بازار و اخذ وام های کلان بدون پشتوانه از بانک ها، اقتصاد کشور را در دست بگیرند و این گونه زمینه نابودی تولید را در صنعت و کشاورزی فراهم آورد.

به هرحال باید در انتظار نشست تا نتیجه این جام زهر سوم ظاهر شود. آن چه که بدیهی می نمایاند، استیصال بلامنازعه رژیم اسلامی است و غرب فرصت طلب بجز این نمی خواست. رژیم اسلامی در آستانه سقوط است و زمان زیادی به نابودی اش نمانده است.

ایکاش مردم ایران با نافرمانی مدنی اعم از اعتصاب و یا تظاهرات، می توانستند به این سقوط سرعت بخشند و اجازه نمی دادند تا روحانی با شعبده بازی هایش به نجات رژیم توفیق یابد. انتظاری از غرب نمی توان داشت و این بر مردم ایران است که ضمن درک درست از جریانات روز، درصدد برآیند تا سرنوشت دیگری را برای خود و فرزندانشان رقم زنند.